مقالات

علی امینی‏ و ریشه‏های شکست اصلاحات(2)

نویسنده: عبدالحسین آذرنگ


زمینه روی کار آمدن امینی

پس از کودتای 28 مرداد 1332،روی کار آمدن نظامیان،سرکوب داخلی،انعقاد قرارداد نفت‏ و آرام کردن صحنه علنی سیاسی،و سپس برکنار شدن محترمانه زاهدی و بیرون راندن او از ایران،قدرت عملا در دست شاه متمرکز شد1و پس از گذشت مدتی نسبتا طولانی رکود سیاسی،دو حزب مصنوعا ساخته شده و برخوردار از حمایت‏های دولتی،صحنه‏گردانان‏ سیاست شدند.حزب ملیون‏[-ملی‏گرایان‏]به رهبری منوچهر اقبال،از وفادارترین فرمان‏برداران‏ شاه،و حزب مردم به رهبری اسد اللّه علم،وفادار فرمان‏بردار دیگری که تا پایان عمر در خدمت‏ شخص شاه و در راس هرم قدرت باقی ماند،در برابر هم صف‏آرایی‏هایی می‏کردند،به این امید که شاید بتوانند نیروهای خودی را متمرکز و مجهز کنند،پشتیبانان بیش‏تری در میان قشرهای‏ مختلف به دست آورند،یا در انتقال احتمالی قدرت،نگذارند قدرت از کنترل حاکمیت خارج‏ شود.اقبال و علم به رغم وفاداری بی‏چون‏وچرا به شاه و مشترکات بسیاری که داشتند،مخالف‏ هم بودند.علم از دیدگاه اقبال و همکاران و یاران او تصویر مکتوب چندانی ندارد،اما نظر علم را درباره اقبال به مناسبت‏های مختلف در یادداشت‏های علم می‏توان دید.2در حکومت نسبتا طولانی اقبال(از فروردین 1336 تا شهریور 1339)علم به نوعی نقش رهبری جناح مختلف‏ حکومت اقبال را بازی می‏کرد.دوره حکومت قبال به ظاهر با آرامش سیاسی همراه بود،اما در نهان بحرانی همه‏جانبه،سیاسی-اجتماعی و اقتصادی،در حال تکوین بود.سیاست اقتصادی‏ ناسنجیده و فقط به سود لایه‏های حکومت‏گر و وابسته،تورم و رکود اقتصادی را تشدید کرد، کمبود ذخیره ارزی به بار آورد،به نارضایتی‏ها دامن زد و جامعه را به سمت واکنش‏های‏ اعتراضی سوق داد.3

 

جدول زیر نشان می‏دهد که میان واردات و صادرات نفتی تناسب معقولی برقرار نبوده است.

سال

واردات (میلیون ریال)

صادرت(میلیون ریال)

32-1331

031 /5

728 /5

33-1332

324 /5

318 /8

34-1333

425 /7

288 /10

35-1334

125 /9

033 /8

36-1335

081 /20

930 /7

38-1337

578 /33

941 /7

40-1339

657 /52

360 /8

 

 مأخذ جدول: Nirumand(1969)P.110

 

در واقع از زمان سقوط دکتر مصدق(1332)تا سقوط حکومت شریف امامی(1340)، واردات کالاهای مصرفی 7 برابر شده بود.رشد به ظاهر مادی،به جای افزایش رفاه،تنش‏های‏ اجتماعی را افزایش داد و با ظهور نخستین نشانه‏های دگرگونی در اوضاع و احوال بین المللی و اولین نشانه‏های نویدبخش تحولات،تحرکات در ایران آغاز شد.در سال 1339 کارگران کوره‏پز خانه‏ها در اعتراض به وضع اسف‏بار زندگی و شرایط کار،دست به اعتصاب زدند و در 20 دی‏ همان سال،رانندگان تاکسی اعتصاب کردند.4واکنش دانشجویان در برابر اقبال در پی‏ رویدادهای سال پیش از آن،و نیز به نشانه انزجار از سیاست‏های مداخله‏جویانه دولت و حزب‏های حاکم در انتخابات،در حالی که جبهه ملی ایران پس از سال‏ها سرکوب و اختناق‏ حکومت،جان تازه‏ای گرفته و در میان دانشجویان نفوذ کم‏سابقه‏ای به دست آورده بود و در خفا هم پشت سر حرکت‏های دانشجویی بود،با آتش زدن خودرو او در محوطه دانشگاه تهران،پر سر و صداترین رویداد در جامعه گرفتار اختناق آن روز بود.5در تاریخ ایران،دانشجویان با هیچ‏ یک از مقامات دولتی این‏سان اهانت‏آمیز برخورد نکرده و بر ضد هیچ‏کدام سخنانی این‏گونه موهن به زبان نیاورده بودند.دانشجویان درگیر در این ماجرا در واقع حق«چاکری»اقبال، کودتاگری،بی‏اعتنایی او به ملت و منافع و مصالح ملی را در حدی که در توان داشتند،کف‏ دستش گذاشتند.بازتاب گسترده عمل آنان،برای جامعه خواستار تغییر،نشانه‏ای گویا فرستاد و از نظرگاه مردمی که پس از کودتا،سال‏های سیاه استبداد را می‏گذراندند،رویدادی تکان‏دهنده‏ بود.

در پی برکناری مفتضحانه اقبال(شهریور 1339)،جعفر شریف امامی بر سر کار آمد و ناکامی او در مهار کردن اوضاع و به راه افتادن اعتصاب معلمان که امکان گسترش دامنه آن بسیار بود،زمینه را برای تغییر دیگری در مسیر حکومت فراهم ساخت

 

بازگشت امینی به ایران و دور تازه‏ای از فعالیت‏ها

علی امینی در ماموریت آمریکا ظاهرا با موفقیت و پشت‏گرمی به کار خود ادامه می‏داد که در آغاز سال 1337 ش/بهار 1958،ناگهان به تهران احضار شد.در بسیاری از منابع،علت این‏ احضار ناگهانی را نطق امینی درباره نفت و عصبانیت شاه از پیشنهادهایی دانسته‏اند که امینی‏ بدون اجازه او،یا بدون مشورت،درباره درآمدهای نفتی ایراد کرده بود.6امینی در خاطراتش می‏گوید که احضار،به مسائل نفت ربطی نداشته،بلکه به ماجرای دیگری مربوط بوده است که‏ به«کودتای قرنی»معروف شده است.7گفته شده است که قرنی با همکاری شماری از افسران و غیر نظامیان،شبکه‏ای مخفی تدارک دیده بود و شمار افسران شبکه او را 70 تن ذکر کرده‏اند.8 ظاهرا قرنی و همکارانش ترجیح داده بودند نخست از مجرای سیاسی اقدام کنند،نه نظامی و به‏ همین دلیل هم با عده بسیاری از مقامات تماس گرفته بودند.گویا انگلیسی‏ها از طریق‏ شبکه‏هایشان در رکن 2 ارتش به ماجرا پی برده و موضوع را به شاه اطلاع داده بودند.9خود قرنی در گفت‏وگویی طرح یا نیت کودتا را انکار نکرده است،اما از گفته‏های غیر صریح او این‏ طور برمی‏آید که طرح او را آمریکایی‏ها کشف کرده و به شاه اطلاع داده‏اند.و او این را نشانه آشکار آمریکایی نبودن طرحش قلمداد می‏کند و طرح خود را«ملی و ایرانی»می‏خواند.10نیز گفته شده است که هدف اصلی قرنی برانداختن حکومت فاسد منوچهر اقبال و جایگزین ساختن‏ آن با حکومتی ملی،جدید و متشکل از سیاستمدارانی چون علی امینی و حسن ارسنجانی بوده‏ است؛کسانی که از دیدگاه او به اصلاحات اعتقاد داشته‏اند.11اسفندیار بزرگمهر می‏گوید پس‏ از بررسی و در نظر گرفتن جوانب امر،با قرنی به این نتیجه رسیده‏اند که برای نخست‏وزیری کسی‏ مناسب‏تر از امینی نیست.او دلایل این انتخاب را برمی‏شمارد و می‏گوید این ویژگی‏ها در او جمع بود:درست‏کاری،تحصیلات در رشته اقتصاد،تمول شخصی،اطلاع از سیاست خارجی و روابط غیر حسنه با شاه.12البته امینی و قرن هیچ‏کدام یکدیگر را از نزدیک نمی‏شناختند، قرنی در بازجویی‏هایی که پس داده بر این نکته تصریح کرده است‏13و اگر قرنی و همکارانش‏ نام امینی را در صورت نامزدهای حکومت آتی و فرضی خود گذاشته‏اند،به بررسی‏ها و محاسبات آن‏ها مربوط،و بدون اطلاع امینی بوده است.

هدف کوتای قرنی اصلاحات بود،اما از آن‏جا که قرنی نقشه خود را بدون حمایت آمریکا عملی نمی‏دانست،با سفارت آمریکا در تهران تماس گرفت و سفارت هم ماموری را که زبان‏ فارسی می‏دانست و با جامعه ایران آشنایی داشت،مامور تماس با او کرد.14این ماجرا ظاهرا مدتی از شاه مکتوم نگاه داشته شد؛که اگر واقعا این‏طور بوده باشد،می‏تواند دست‏کم به این‏ معنا باشد که مقامات امریکایی درباره طرح قرنی مطالعه می‏کرده‏اند.نکته دیگری که در این‏ ماجرا بسیار درخور تامل است،این است که گفته شده شماری از کسانی که نامشان در صورت‏ تهیه‏شده قرنی بوده است،بعدها همکار حکومت امینی شده‏اند.15گازیوروسکی می‏گوید شاه در نهایت همان کارهایی را کرد که هدف کوتای قرنی بود،و از جمله حسن ارسنجانی را که‏ در نظر بود پس از پیروزی کودتا وزیر کشاورزی باشد،در حکومت‏های امینی و علم به عنوان‏ وزیر کشاورزی پذیرفت.16

به هرترتیب طرح کودتا برملا و قرنی دستگیر شد.در منابع مختلف،کشف و گزارش این‏ طرح را به مقامات اطلاعاتی انگلیس،روسیه شوروی،آمریکا و ماموران ساواک،رکن 2 ارتش، گروه معروف به شاپور ریپورتر(وابسته به انگلیسی‏ها)نسبت داده‏اند.بر پایه اسنادی که تا این‏ زمان انتشار یافته است،یا ما از آن‏ها اطلاع داریم،نمی‏توان در این خصوص با قطعیت داوری‏ کرد.بزرگمهر مدعی است دنیس رایت،سفیر انگلیس در ایران،به هنگام اسکی‏بازی با شاه در آبعلی،قضیه را به او گفته و شاه هم دستور رسیدگی داده است.17شاید بسیاری از این‏ استفهام‏ها در بازجویی‏های پرونده قرنی معلوم شده باشد،اما نکته‏ای که آشکار است،اختلاف‏ نظر شدیدی است که میان فرماندهان نظامی طرفدار سیاست انگلیس با فرماندهان متمایل به‏ آمریکا در ارتش ایران برقرار بود،آن هم در دوره خاصی که مرحله انتقال در سیاست خارجی‏ ایران به شمار می‏آید و تلاش آمریکایی‏ها برای نفوذ در مراکز مهم و تصمیم‏گیری کشور به نقطه تازه‏ای رسیده بود.اختلاف میان سران نظامی بسیار فراتر از اختلاف‏ها یا رقابت‏های شخصی‏ میان کسانی چون سپهبدکیا،سپهبد بختیار،سپهبد آزموده،سرلشکر علوی‏مقدم،سرلشکر قرنی‏ و نظایر آنان بود.نفوذ جهان‏گیر آمریکا،در ایران هم به مرحله‏ای رسیده بود که برای گسترش‏ بازار،افزایش مصرف و ایجاد طبقات اجتماعی جدیدی که از قدرت خرید بهره‏مند باشند و در نهایت کالای آمریکایی مصرف کنند،با به گونه‏های دیگری بر سرمایه‏گذاری‏های آمریکا در نقاط دیگر جهان تاثیر بگذارند،به تعبیر ساختاری سیاست،اقتصاد،ترکیب جمعیتی و سایر جنبه‏های‏ مرتبط با آن‏ها در ایران نیاز داشت.سیاست محافظه‏کارانه‏ای که انگلیسی‏ها به یاری دوستداران‏ محافظه‏کارشان در ایران دنبال می‏کردند،با سیاست دیگری رقیب شده بود که از کارزار با آن‏ گریزی نداشت.آیا اقدام نظامی قرنی و گروهش یکی از گزینه‏های تغییر در سیاست برای‏ تغییرات ساختاری بود؟آیا ممکن است برای هراسان کردن شاه و درباریان و وداشتن آن‏ها به‏ پذیرفتن تغییراتی در حکومت و کنار گذاردن محافظه‏کاردان حافظ وضع موجود و مانع تحول، نوک‏تیز اقدامی نظامی را نشان داده باشند؟به این پرسش‏ها بر اساس اطلاعات انتشار یافته موجود شاید نتوان پاسخ گفت،اما با کنار هم قرار دادن فقره‏هایی پراکنده و مقایسه با تحولات‏ بعدی،ممکن است برخی پاسخ‏ها متقاعدکننده به نظر برسد.

اسفندیار بزرگمهر می‏گوید رون‏تری،از مقامات سفارت آمریکا در ایران در دوره حکومت‏ منوچهر اقبال،بر این عقیده بود که«شاه باید یک پله از تخت‏طاووس پائین بیاید.»18اما شاه‏ با این عقیده موافق نبود و می‏گفت شما مردم ایران را نمی‏شناسید.و از قول منابعی نقل می‏کند که سفیر آمریکا پس از برملا شدن طرح قرنی،به شیوه اداره کشور در ایران اعتراض کرده و به شاه‏ و نخست‏وزیر و مقامات دیگر گفته است که چرا مخالفان نمی‏توانند انتقادات خود را از طریق  رسانه‏های همگانی طرح کنند؟و از قول حسین علا که در آن زمان وزیر دربار بوده،نقل کرده‏ است که همان سفیر به شاه گفته است اگر بخواهید دخالت آمریکا را در ایران بزرگ جلوه دهید، من هم مطالبی دارم که مطرح می‏کنم و عدم موفقیت دولت،سو استفاده‏ها،مداخله در انتخابات،نارضایتی در ارتش و نظایر آن‏ها را با جراید و خبرگزاری‏ها در میان می‏گذارم.19این‏ گونه گفت‏وگوها و توافق‏ها هرچه بود،نتیجه آن شد که شبکه قرنی یا گروه او در ارتش از تعقیب و دستگیری مصون ماند،خود او هم کیفر سنگینی ندید،انگشت اتهام متوجه دولت‏ «بی‏کفایت اقبال»شد،و زمینه برای تغییراتی موافق با سیاست آمریکا فراهم آمد.

علی امینی که بی‏خبر از ماجرای قرنی در امریکا به سفارت مشغول بود و از ناحیه مخالفانش،یا مخالفان تغییر سیاست در ایران،به شرکت در کودتا متهم شده بود،فراخوانده شد. او که به این‏گونه فراخوانده شدن بی‏موقع ظنین شده بود،به ایران بازنگشت و از واشنگتن به‏ پاریس رفت.مهدی پیراسته(استاندار،سفیر و بعدها وزیر کشور در حکومت علم)از ژنو به او تلفنی خبر داد که به ایران بازنگردد.20پیراسته از نزدیکان علم بود و پاسخ این پرسش را نیز در منابع موجود نمی‏توان یافت که آیا او به انگیزه شخصی و به صرف روابط دوستانه با امینی با او تماس گرفته بود،یا حامل ارسال پیامی بوده،یا هماهنگ با جمع خاصی اقدام کرده است؟

امینی چند گاهی در فرانسه ماند و پس از این‏که اطمینان یافت خطر برطرف شده است،به تهران‏ بازگشت.او در خاطراتش می‏نویسد که سپهبد تیمور بختیار(رئیس ساواک)به دیدنش رفته و ضمن صحبت‏هایی به او گفته است که سو تفاهم‏ها برطرف شده است.21بختیار،از پرقدرت‏ترین صاحب‏منصبان وقت،می‏توانست همین خبر را از راه‏های مختلف به امینی‏ برساند،اما ترجیح داده بود خودش شخصا به منزل امینی برود و به روایت امینی،«در خلال‏ گفت‏وگوهای دوستانه»،نگرانی او را از میان بردارد.در هرحال این دیدار را نمی‏توان دیداری‏ ساه و دوستانه تلقی کرد.بختیار،زیرک و قدرت‏شناس بود و به مناسبت سمتش،از اوضاع و احوال خوب اطلاع داشت.دیدارها و مناسبات دوستانه‏اش را در واقع در پرتو نبرد پنهان قدرتی‏ باید دید که در راس هرم قدرت جریان داشت.شواهد بعدی هم نشان داد که او به‏ویژه به سبب‏ بلندپروازی‏هایش،برای آینده طرح‏هایی در سر می‏پروراند و نکته‏ای که روشن شدن آن می‏تواند در فهم بهتر مناسبات به ما کمک کند،این است که در طرح خود برای تحولات آتی،جایگاه‏ امینی کجا بود؟بزرگمهر مطلبی را می‏گوید که اگر حقیقت داشته باشد،به شناخت بهتر نیات‏ تیمور بختیار کمک می‏کند.او می‏گوید بعدها که بختیار را پس از خروج از ایران در سویس دیده‏ و درباره ماجرای قرنی با او صحبت کرده،بختیار گفته است«اگر شما کاری می‏خواستید انجام‏ دهید[یعنی این‏که اگر می‏خواستید کودتا کنید]چرا به من نگفتید؟»بعد اضافه کرده که بختیار گفته است:«از همان وقت در صدد بودم که خودم شاه را از میان بردارم،ولی آمریکایی‏ها مانع‏ شدند،و اقدامات تو و قرنی هم مانع شد و شاه زودتر دست‏به‏کار شد.»22

امینی پس از دیدار بختیار،که بدون منظور نبود،نزد حسن علا(وزیر دربار وقت)رفت و پس از این دیدار،که از جزئیاتش اطلاع نداریم،ظاهرا به امور شخصیتش مشغول شد.به گزارش‏ مورخ 14 اردی‏بهشت 1337 ساواک به نقل از منابعی،امینی به وساطت علم،به حضور شاه‏ رسید و«مورد تفقد قرار گرفت».23به این ترتیب پس از دیدارهایی که سلسله مراتب‏وار انجام‏ گرفت،موقعیت عادیش را در ایران بازیافت.در آن زمان هنوز جمهوری‏خواهان در آمریکا از قدرت کنار نرفته بودند،گروه اقبال قدرت داخلی را همچنان در قبضه داشتند و مجالی به امینی‏ نمی‏دادند،و مدتی هم به انتخابات مجلس شورای ملی در ایران مانده بود.

اسد اللّعه علم در دی‏ماه 1337،ماه‏ها پس از آن‏که امینی به ایران بازگشته بود،او را به‏ میهمانی ناهاری در منزلش در دزآشیب دعوت کرد.بنا به گزارش‏های ساواک،موضوع گفت و گوی آن دو در آن روز،فعالیت‏های احزاب و دعوت از امینی برای پیوستن به حزب مردم بوده‏ است.24بنا به گزارش دیگری،امینی در همان ماه به دوستان خود گفته بود که از سوی مقامات دربار به وی اشاره شده است که اگر بخواهد در ایران بماند و فعالیت سیاسی بکند،و«حتی اگر نامزد نخست‏وزیری»هم باشد،باید به یکی از دو حزب دولتی بپوندد.25متاسفانه فعلا معلوم نیست که مقامات درباری حامل پیام چه کسانی و متن پیام آن‏ها دقیقا چه بوده است؛و آیا این عبارت نقل شده در گفتار امینی که حتی اگر«نامزد نخست‏وزیری»هم باشد،واقعا با همین‏ واژه‏ها به کار رفته است؟اگر پیام عینا همان باشد که امینی می‏گوید،معنایش این است که شاه‏ فعالیت امینی را در چارچوب یکی از آن دو حزب دولتی می‏پذیرفت،اما بیرون از آن،نه.و چون‏ خوب می‏دانست که امینی به جناح اقبال نمی‏پیوندد،پس معنای پیام او باید این بوده باشد که‏ فعالیت سیاسی او را در جناح علم تحمل می‏کند.

در 1338 اوضاع ایران وخیم‏تر از پیش شد.آن سال و سال بعد وضع محصولات کشاورزی‏ خوب نبود،دولت کسری درآمد داشت و شاخص‏های هزینه زندگی افزایشی حدود 35 درصد را به نسبت سال‏های پیش نشان می‏داد که برای مردم کم‏درآمد یا کسانی که حقوق ثابت داشتند، کمرشکن بود.مناسبات آمریکا با ایران بر اثر بی‏کفایتی‏های حکومت و ناتوانی در حل مشکلات‏ به سردی گراییده بود.گزارش‏هایی که ماموران سیاسی آمریکایی مقیم ایران به دولت متبوع خود می‏دادند،از برنامه‏های نادرست اقتصادی دولت ایران،فساد دستگاه حکومتی و به‏ویژه دربار، استبداد شاه و نارضایتی مردم حکایت می‏کرد.26گراتیان یاتسویچ(یوگسلاوی تبار و از ورزیده‏ترین ماموران سیا در ایران)که مسئولیت شعبه سیا را در ایران به عهده داشت،گزارش‏های‏ مفصل و تحلیلی درباره ایران به مقامات آمریکایی می‏داد که در تصمیم‏گیری آن‏ها درباره ایران‏ موثر بود.27اقبال،به ظاهر تلاش می‏کرد که نظر موافق آمریکا را برای کمک و همکاری جلب‏ کند و متهم به همکاری با انگلیس و نیروهای داخلی متمایل به سیاست‏های انگلیسی نباشد،که‏ در دولت او رشته امور را به دست داشتند.مقامات آمریکایی روی موافق به اقبال نشان‏ نمی‏دادند.بنا به یکی از گزارش‏های ساواک،روابط دیپلماتیک میان دو کشور آن‏قدر سرد شده‏ بود که سفیر آمریکا در تهران برای پرهیز از دیدارهای ناخواسته،غالبا خارج از تهران به سر می‏برد.28نگرانی‏های آمریکایی‏ها درباره ایران از دیدگاه منافع خودشان بسیار جدی بود،زیرا خطری که از سوی شوروی متوجه ایران می‏دیدند کاهش نیافته بود،و به‏ویژه پس از بر سر کار آمدن کاستریست‏ها در کوبا و موج سهمگینی که این پیروزی نامنتظر در کشورهای آمریکای‏ لاتین به راه انداخته و سرمایه‏داران آمریکایی را هراسان ساخته بود،این خطر از دیدگاه منافع‏ آن‏ها تهدیدکننده‏تر هم شده بود.امواج حمله‏های تبلیغاتی جمال عبد الناصر بر ضد ایران،در کشورهای عربی و همسایه ایران و در پی کودتای نظامی عبد الکریم قاسم در عراق،همسایه دیگر ایران،شدت گرفته بود.این رویدادها را آن‏ها با نگرانی دنبال می‏کردند و دولت حاکم بر ایران درعین‏حال که این تهدیدها را احساس می‏کرد،به لحاظ همه مشکلات ساختاریش توان‏ مقابله با مشکلات و برطرف کردن نگران‏های خارجی را نداشت.یک سال بعد،آن‏گاه که جناح‏ دموکرات‏ها سال‏ها پس از دوری از قدرت،در 1961 با جان‏کندی اطلاح‏طلب به قدرت دست‏ یافتند،حکومت ایران خود را با تهدی دیگری روبه‏رو یافت.

در این اوضاع و احوال حساس که با برگزاری دوره بیستم انتخابات مجلس شورای ملی‏ مقارن می‏شد،بی‏خردی سیاسی منوچهر اقبال و همکاران و مشاوران سیاسیش،نشناختن‏ موقعیت در حال تغییر سیاسی،موجب شد که مداخله بی‏رویه دولت و حزب‏های دولتی در روند انتخابات،کشور را به سمت تشدید بحران سوق دهد.

 

امینی و انتخابات دوره بیستم

 

از خاطرات امینی این‏طور برمی‏آید که با شروع فعالیت‏های انتخاباتی،سید جعفر بهبهانی‏ (پسر آیت اللّه بهبهانی،از همکاران کودتاگران 28 مرداد،از وابستگان به دربار،چند دوره نماینده مجلس و از افراد با نفوذ پشت پرده)به سراغ او رفته و گفته قرار است انتخابات آزاد برگزار شود و امینی را به شرکت در انتخابات تشویق کرده است.شاید امینی پس از آن پیام پیشین که او را به‏ فعالیت در یکی از دو جناح دولتی محدود می‏کرد،و نیز با توجه به تغییر موقعیت سیاسی،گفته بهبهانی را پیامی از سوی دربار یا محافل دیگری از قدرت،و نشانه‏ای از تغییر سیاست تلقی کرده‏ باشد.شاه هم در سخنرانی‏هایش وعده داده بود که انتخابات آزادانه برگزار خواهد شد.گروه‏های‏ سیاسی سرکوب شده اما در کمین،که وزش نسیمی را در فضای سیاسی احساس کرده بودند،کم‏ و بیش فعال شدند و به تشکیل روی آوردند،هرچند که رهبران با تجربه آن‏ها خوب می‏دانستند امکان ندارد گروه‏های حاکم بگذارند قدرت از طریق انتخابات به آن‏ها منتقل شود.امید به دست‏ یافتن به سهمی از قدرت،انگیزه‏ای برای فعالیت جدید گروه‏هایی بود که پس از سال‏ها خاموشی‏ و سکوت،تغییراتی را در فضای جهانی حس می‏کردند.

امینی هم با همکاری سیاست پیشگانی وابسته به دربار،کسانی چون فتح اللّه فرود(وکیل‏ دادگستری،بعدها شهردار تهران وکیل مجلس و سناتور)،اسد اللّه رشیدیان(از گردانندگان کودتای‏ 28 مرداد،بانکدار سرمایه‏دار)،و همان بهبهانی؛و نیز با همکاری محمد درخشش(از سازمان‏ دهندگان فرهنگیان،از فعالان متنفذ در جامعه معلمان)که مانند آن سه تن وابسته به دربار نبود، اما گفته شده است با سفارت آمریکا در تهران نوعی ارتباط داشته است‏29و شماری دیگر،به‏ عنوان گروهی منفرد و مستقل به فعالیت دست زدند.امینی مدعی است که حزب مردم به گروه‏ او پیوسته است.عبارت خود امینی در خاطرات مبهم است و درعین‏حال خودمداری و نخوت‏ در آن به چشم می‏خورد.عبارت او این است:

«حزب مردم هم با ریاست آقای‏[اسد اللّه‏]علم یک جور نیم‏بندی که تقریبا آمد و رفت توی‏[گروه‏]ما.[حالا]اقبال هم مشغول است.بیاییم دادوفریاد با اقبال و چه و چه.تا این‏که یک روزی اعلیحضرت من را خواست و گفت آقا،شما چه‏ می‏خواهید؟»30

از این عبارت او بالاخره معلوم نمی‏شود که آیا گروه امینی برای انتخابات با حزب مردم به‏ رهبری علم به نوعی ائتلاف کرد است یا نه،و آیا مذاکراتی که از دو سال پیش با هم می‏کردند و توافق‏های ضمنی و دادوستد پیام‏هایی که از قراین و شواهد پیداست با هم داشته‏اند-که البته‏ طبیعی است در مبارزه با حزب و جناح اقبال باید به هم نزدیک می‏شدند-در این انتخابات به‏ همکاری تبدیل شده است یا نه.عبارت«حزب مردم...تقریبا آمدورفت توی ما»عملا معنای‏ محصلی ندارد.امینی حزب،تشکیلات و حتی دار و دسته موثر و با نفوذی از آن خود نداشت. علم کارکشته و با روابط گسترده چه نیازی داشت برود در گروه تازه شکل گرفته،یا گروه موقتی‏ که برای انتخابات تشکیل شده بود؟

در هرحال پیداست که امینی به هیچ ترتیبی با اقبال و جناح او کنار نمی‏آمد.سخنان تندی‏ هم که در جریان مبارزات انتخاباتی بر ضد هم به زبان آوردند،اتهامات سنگینی که اقبال به گروه امینی بست و پاسخ‏های تندتر و دندان‏شکن‏تری که امینی داد31جای ابهام باقی نمی‏گذارد که‏ سازش میان آن‏ها ممکن نبود،اما مخالفت علم و حزب مردم با اقبال و حزب ملیون،طبعا موضع آن‏ها را به امینی و گروهش،که تندروانه‏ترین موض را در انتخابات بر ضد اقبال و حزب‏ او گرفته بودند،نزدیک می‏کرد.اقبال که خطری را از سوی امینی احساس می‏کرد،نوک‏تیز شمشیر حمله را به سوی او گرفت و از جمله گفت امینی در دوره سفارش در آمریکا به کارهایی‏ دست زده است که مصالح مملکت اجازه نمی‏دهد آن‏ها را فاش کند.بهبهانی را هم رشوه‏گیر و انگل خواند و نسبت‏های دیگری هم به او داد.32

گروه تشکیل یافته امینی برای انتخابات،که در شعارهایش گرایش‏های اصطلاح‏طلبانه دیده‏ می‏شد،اما در سران عمده‏اش نظیر بهبهانی و فرود با آن سوابق،هیچ نشانه‏ای از گرایش‏های‏ اصلاح‏طلبانه یا هدف‏های غیر شخصی به چشم نمی‏خورد،اجتمالا در محاسباتشان جایی برای‏ اصلاح‏طلبانه یا هدف‏های غیر شخصی به چشم نمی‏خورد،احتمالا در محاسباتشان جایی برای‏ جلب آرای مردم و تشکل‏هایی باز کرده بودند که گمان می‏رفت به هیچ ترتیبی به نامزدهای آن دو حزب دولتی رای ندهند.این گروه برای نظارت بر انتخابات سازمان‏دهی،و اجتماعاتی هم در نقاط مختلف تهران برگزار کردند.33اما به رغم همه این تلاش‏ها،نتیجه انتخابات نشان داد که‏ کرسی‏ها میان دو حزب دولتی تقسیم شده است.سهمی نصیب گروه امینی نشد و تنها شخصیت‏ مستقل و سرشناسی،که آن هم با تدبیر خاص مردم و هوادارانش به مجلس راه یافت،و در واقع‏ حکومت راهی برای جلوگیری از انتخابش نیافته بود،اللهیار صالح(از رهبران جبهه ملی ایران و نماینده مردم کاشان)بود.34انتخابات دوره بیستم با انواع تقلبات،تخلفات و اعمال نفوذها از سوی گروه‏های قدرت و فشار همراه بود.شکایت‏های فراوان مردم در تهران و شهرستان‏ها و اعتراض نامزدهای حزب مردم و منفردین به تقلب‏ها،در پی توقیف چند صندوق رای،شاه را واداشت که در 9 شهریور 1339 و طی پیامی اعلام کند که«مصلحت چنین به نظر می‏رسد که‏ [نمایندگان‏]با دادن استعفای دسته‏جمعی»،مجال بدهند انتخابات جدیدی برگزار شود.35 انتخابات بار دیگر در حکومت شریف امامی تجدید شد و مجلس در 2 اسفند 1339 افتتاح‏ گردید.36امید امینی و گروهش برای این‏که به مجلس راه بیابند،اقلیت منتقد و نیرومندی را تشکیل دهند،و از این راه قدرت را در دست بگیرند،این‏بار هم نقش‏برآب شد.به رغم همه نویدها برای آزادی انتخابات و ایجاد فضایی تازه،مجلسی بدون پشتوانه مردمی،حکومتی‏ ناتوان و بدنام،در جوّی پرتنش و فضایی آبستن حوادث،باید به استقبال بحرانی می‏رفتند که‏ داشت از راه می‏رسید.

 

یادداشت‏ها

 

(1)برای مسائل میان شاه و زاهدی،نگاه کنید به:موحد،محمد علی،خواب آشفته نفت،تهران،1383،ج‏ 3،ص 119-140.

(2)نگاه کنید به:علم،اسد اللّه،یادداشت علم‏[با مقدمه مفصل علینقی عالیخانی‏]،چ 2،تهران،1380، 5 ج،صفحات مختلف.

(3) Nirumand,Bahman,Iran:The New Imperialism in Action.New York,Monthly Review,1969,p.110.

(4)جز نی،بیژن،تاریخ سی ساله ایران.تهران،1357،ج 2.ص 70.

(5)آتش زدن خودرو اقبال بازتاب گسترده‏ای در مطبوعات داخلی و خارجی داشت.این خبر تقریبا در همه روزنامه‏های آن زمان آمده است و در بیشتر سالنامه‏های 1339 کم‏وبیش با شرح و بسط تکرار شده است.

(6)از جمله نگاه کنید به:طلوعی،محمود،بازیگران عصر پهلوی،تهران 1370،2 ج،ج 2،ص 708.

(7)سرلشکر ولی اللّه قرنی،که پس از شهادتش در 1358 درجه سپهبدی به او اعطا گردید،متهم شد که با اطلاع مقامات آمریکایی طرحی را برای تغییر دولت،یا به روایت واژگونی حکومت،آماده می‏کرده است. به رغم مطالب بسیاری که در سال‏های اخیر در منابع مختلف در این‏باره آمده است.جزئیات ماجرا هنوز به‏ طور کامل روشن نیست.نگاه کنید به ادامه مقاله.

(8)برای جزئیات بیشتر می‏توانید نگاه کنید به 3 فصل از کتاب اسفندیار بزرگمهر(کاروان عمر:سرگذشت‏ خود نوشت،تهران،1382،ص 335-373).بزرگمهر خود را نزدیک‏ترین همکار قرنی در قضیه کودتا معرفی کرده و به ماموریتی که از سوی قرنی برای تماس با مقامات آمریکایی در خارج از کشور داشته نیز اشاره نموده است(فصل‏های 14 و 15).در این باب که مدعاهای اسفندیار بزرگمهر تا چه حد به حقیقت‏ نزدیک است.تردید بسیار است،چه شخصیت جنجالی و زندگی پر هیاهوی سیاسی او زمینه لازم را برای‏ اعتماد به گفته‏هایش فراهم نمی‏آورد؛بخش‏های بسیاری از کتاب او هم اطمینان اهل تحقیق را جلب‏ نمی‏کند،هرچند که ممکن است اطلاعاتی دست‏اول به نظر برسد.

درباره قرنی نیز نگاه کنید به:نوروزی فرسنگی،احمد،ناگفته‏هایی از زندگی سپهبد قرنی،تهران، 1382،فصل‏های یکم تا چهارم.

(9)بزرگمهر،همان منبع،ص 357.

(10)«آخرین گفتگو با رئیس ستاد ارتش انقلاب»،امید ایران،دوره جدید،ش 13(10 اردی‏بهشت 1358)، ص 2 و 8.

(11)گازیوروسکی،مارک،«سیاست خارجی آمریکا در ایران...»،(گفت‏وگو)،تاریخ معاصر ایران،ش 37 (بهار 1385)،ص 191-192.

(12)بزرگمهر،همان،ص 348.

(13)بزرگمهر،همان،ص 296 و 349.

(14)این مامور را ریچارد کاتم دانسته‏اند که بعدها در آمریکا استاد دانشگاه شد و آثاری هم درباره ایران‏ نوشت.ناسیونالیسم در ایران که به فارسی ترجمه و منتشر شده،به قلم اوست(نگاه کنید به‏ گازیوروسکی،همان‏جا).

(15)گازیوروسکی،همان‏جا.

(16)گازیوروسکی،همان،ص 194.

(17)بزرگمهر،همان،ص 357؛و البته معلوم نیست بزرگمهر چگونه اطلاع پیدا کرده که سفیر انگلیس در دیدار خصوصی با شاه چه گفته است.

کاتوزیان بیشتر احتمال می‏دهد که روس‏ها کودتا را به شاه اطلاع داده باشند،زیرا به نظر او،آن‏ها شاه را به رژیمی اطلاع‏طلب و اعتدالی به رهبری شخصیتی قوی،ترجیح می‏دادند(کاتوزیان،محمد علی،اقتصاد سیاسی ایران،ترجمه محمد رضا نفیسی،کامبیز عزیزی،تهران،1368،ج 2،ص 86).

(18)بزرگمهر،همان،ص 334.

(19)بزرگمهر،همان،ص 357-352.

(20)امینی،علی،خاطرات علی امینی،به کوشش حبیب لاجوردی،تهران،1383،ص 105.

(21)امینی،همان،ص 106.

(22)بزرگمهر،همان،ص 377

(23)فردوست،حسین،ظهور و سقوط سلطنت پهلوی،تهران،1370،ج 2،ص 294.

(24)سند شماره 50 در:یوسفی،شهرام،حزب ملیون به روایت اسناد،تهران،1384،ص 292.

(25)یوسفی‏فر،همان،ص 298.

(26)نگرانی‏های آمریکا درباره اوضاع ایران و وضع بد اقتصادی کشور،در روزنامه‏های مختلف آمریکایی، به‏ویژه روزنامه‏های نزدیک‏تر به جناح‏های حاکم،در همان ایام دایما منعکس می‏شد.

(27)فرودست،همان،ج 2،ص 297-299.

(28)فردوست،همان‏جا.

(29)فردوست،همان،ج 2،ص 326.

(30)امینی،خاطرات،ص 106.

(31)نگاه کنید به روزنامه‏های انتخابات دوره بیستم.

(32)یوسفی‏فر،همان،ص 111-112.

(33)سالنامه 1340 نادر،تهران،1341،ص 146-194؛چزنی،همان،ج 2،ص 74.

(34) Hambly,Gavin,ẓThe Pahlavi Autocracy...Ẓ,in:The Cambridge History of Iran, 1991,vol.7,P.269.

(53)کتابخانه پهلوی،گاهنامه پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی.تهران،1355،ج 2،ص 1363.

(36)کتابخانه پهلوی،همان،ص 1405.


مجله بخارا - آذر و دی 1385 - شماره 57
 
تعداد بازدید: 4456



آرشیو مقالات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.