نویسنده: عبدالحسین آذرنگ
زمینه روی کار آمدن امینی
پس از کودتای 28 مرداد 1332،روی کار آمدن نظامیان،سرکوب داخلی،انعقاد قرارداد نفت و آرام کردن صحنه علنی سیاسی،و سپس برکنار شدن محترمانه زاهدی و بیرون راندن او از ایران،قدرت عملا در دست شاه متمرکز شد1و پس از گذشت مدتی نسبتا طولانی رکود سیاسی،دو حزب مصنوعا ساخته شده و برخوردار از حمایتهای دولتی،صحنهگردانان سیاست شدند.حزب ملیون[-ملیگرایان]به رهبری منوچهر اقبال،از وفادارترین فرمانبرداران شاه،و حزب مردم به رهبری اسد اللّه علم،وفادار فرمانبردار دیگری که تا پایان عمر در خدمت شخص شاه و در راس هرم قدرت باقی ماند،در برابر هم صفآراییهایی میکردند،به این امید که شاید بتوانند نیروهای خودی را متمرکز و مجهز کنند،پشتیبانان بیشتری در میان قشرهای مختلف به دست آورند،یا در انتقال احتمالی قدرت،نگذارند قدرت از کنترل حاکمیت خارج شود.اقبال و علم به رغم وفاداری بیچونوچرا به شاه و مشترکات بسیاری که داشتند،مخالف هم بودند.علم از دیدگاه اقبال و همکاران و یاران او تصویر مکتوب چندانی ندارد،اما نظر علم را درباره اقبال به مناسبتهای مختلف در یادداشتهای علم میتوان دید.2در حکومت نسبتا طولانی اقبال(از فروردین 1336 تا شهریور 1339)علم به نوعی نقش رهبری جناح مختلف حکومت اقبال را بازی میکرد.دوره حکومت قبال به ظاهر با آرامش سیاسی همراه بود،اما در نهان بحرانی همهجانبه،سیاسی-اجتماعی و اقتصادی،در حال تکوین بود.سیاست اقتصادی ناسنجیده و فقط به سود لایههای حکومتگر و وابسته،تورم و رکود اقتصادی را تشدید کرد، کمبود ذخیره ارزی به بار آورد،به نارضایتیها دامن زد و جامعه را به سمت واکنشهای اعتراضی سوق داد.3
جدول زیر نشان میدهد که میان واردات و صادرات نفتی تناسب معقولی برقرار نبوده است.
سال |
واردات (میلیون ریال) |
صادرت(میلیون ریال) |
32-1331 |
031 /5 |
728 /5 |
33-1332 |
324 /5 |
318 /8 |
34-1333 |
425 /7 |
288 /10 |
35-1334 |
125 /9 |
033 /8 |
36-1335 |
081 /20 |
930 /7 |
38-1337 |
578 /33 |
941 /7 |
40-1339 |
657 /52 |
360 /8 |
مأخذ جدول: Nirumand(1969)P.110
در واقع از زمان سقوط دکتر مصدق(1332)تا سقوط حکومت شریف امامی(1340)، واردات کالاهای مصرفی 7 برابر شده بود.رشد به ظاهر مادی،به جای افزایش رفاه،تنشهای اجتماعی را افزایش داد و با ظهور نخستین نشانههای دگرگونی در اوضاع و احوال بین المللی و اولین نشانههای نویدبخش تحولات،تحرکات در ایران آغاز شد.در سال 1339 کارگران کورهپز خانهها در اعتراض به وضع اسفبار زندگی و شرایط کار،دست به اعتصاب زدند و در 20 دی همان سال،رانندگان تاکسی اعتصاب کردند.4واکنش دانشجویان در برابر اقبال در پی رویدادهای سال پیش از آن،و نیز به نشانه انزجار از سیاستهای مداخلهجویانه دولت و حزبهای حاکم در انتخابات،در حالی که جبهه ملی ایران پس از سالها سرکوب و اختناق حکومت،جان تازهای گرفته و در میان دانشجویان نفوذ کمسابقهای به دست آورده بود و در خفا هم پشت سر حرکتهای دانشجویی بود،با آتش زدن خودرو او در محوطه دانشگاه تهران،پر سر و صداترین رویداد در جامعه گرفتار اختناق آن روز بود.5در تاریخ ایران،دانشجویان با هیچ یک از مقامات دولتی اینسان اهانتآمیز برخورد نکرده و بر ضد هیچکدام سخنانی اینگونه موهن به زبان نیاورده بودند.دانشجویان درگیر در این ماجرا در واقع حق«چاکری»اقبال، کودتاگری،بیاعتنایی او به ملت و منافع و مصالح ملی را در حدی که در توان داشتند،کف دستش گذاشتند.بازتاب گسترده عمل آنان،برای جامعه خواستار تغییر،نشانهای گویا فرستاد و از نظرگاه مردمی که پس از کودتا،سالهای سیاه استبداد را میگذراندند،رویدادی تکاندهنده بود.
در پی برکناری مفتضحانه اقبال(شهریور 1339)،جعفر شریف امامی بر سر کار آمد و ناکامی او در مهار کردن اوضاع و به راه افتادن اعتصاب معلمان که امکان گسترش دامنه آن بسیار بود،زمینه را برای تغییر دیگری در مسیر حکومت فراهم ساخت
بازگشت امینی به ایران و دور تازهای از فعالیتها
علی امینی در ماموریت آمریکا ظاهرا با موفقیت و پشتگرمی به کار خود ادامه میداد که در آغاز سال 1337 ش/بهار 1958،ناگهان به تهران احضار شد.در بسیاری از منابع،علت این احضار ناگهانی را نطق امینی درباره نفت و عصبانیت شاه از پیشنهادهایی دانستهاند که امینی بدون اجازه او،یا بدون مشورت،درباره درآمدهای نفتی ایراد کرده بود.6امینی در خاطراتش میگوید که احضار،به مسائل نفت ربطی نداشته،بلکه به ماجرای دیگری مربوط بوده است که به«کودتای قرنی»معروف شده است.7گفته شده است که قرنی با همکاری شماری از افسران و غیر نظامیان،شبکهای مخفی تدارک دیده بود و شمار افسران شبکه او را 70 تن ذکر کردهاند.8 ظاهرا قرنی و همکارانش ترجیح داده بودند نخست از مجرای سیاسی اقدام کنند،نه نظامی و به همین دلیل هم با عده بسیاری از مقامات تماس گرفته بودند.گویا انگلیسیها از طریق شبکههایشان در رکن 2 ارتش به ماجرا پی برده و موضوع را به شاه اطلاع داده بودند.9خود قرنی در گفتوگویی طرح یا نیت کودتا را انکار نکرده است،اما از گفتههای غیر صریح او این طور برمیآید که طرح او را آمریکاییها کشف کرده و به شاه اطلاع دادهاند.و او این را نشانه آشکار آمریکایی نبودن طرحش قلمداد میکند و طرح خود را«ملی و ایرانی»میخواند.10نیز گفته شده است که هدف اصلی قرنی برانداختن حکومت فاسد منوچهر اقبال و جایگزین ساختن آن با حکومتی ملی،جدید و متشکل از سیاستمدارانی چون علی امینی و حسن ارسنجانی بوده است؛کسانی که از دیدگاه او به اصلاحات اعتقاد داشتهاند.11اسفندیار بزرگمهر میگوید پس از بررسی و در نظر گرفتن جوانب امر،با قرنی به این نتیجه رسیدهاند که برای نخستوزیری کسی مناسبتر از امینی نیست.او دلایل این انتخاب را برمیشمارد و میگوید این ویژگیها در او جمع بود:درستکاری،تحصیلات در رشته اقتصاد،تمول شخصی،اطلاع از سیاست خارجی و روابط غیر حسنه با شاه.12البته امینی و قرن هیچکدام یکدیگر را از نزدیک نمیشناختند، قرنی در بازجوییهایی که پس داده بر این نکته تصریح کرده است13و اگر قرنی و همکارانش نام امینی را در صورت نامزدهای حکومت آتی و فرضی خود گذاشتهاند،به بررسیها و محاسبات آنها مربوط،و بدون اطلاع امینی بوده است.
هدف کوتای قرنی اصلاحات بود،اما از آنجا که قرنی نقشه خود را بدون حمایت آمریکا عملی نمیدانست،با سفارت آمریکا در تهران تماس گرفت و سفارت هم ماموری را که زبان فارسی میدانست و با جامعه ایران آشنایی داشت،مامور تماس با او کرد.14این ماجرا ظاهرا مدتی از شاه مکتوم نگاه داشته شد؛که اگر واقعا اینطور بوده باشد،میتواند دستکم به این معنا باشد که مقامات امریکایی درباره طرح قرنی مطالعه میکردهاند.نکته دیگری که در این ماجرا بسیار درخور تامل است،این است که گفته شده شماری از کسانی که نامشان در صورت تهیهشده قرنی بوده است،بعدها همکار حکومت امینی شدهاند.15گازیوروسکی میگوید شاه در نهایت همان کارهایی را کرد که هدف کوتای قرنی بود،و از جمله حسن ارسنجانی را که در نظر بود پس از پیروزی کودتا وزیر کشاورزی باشد،در حکومتهای امینی و علم به عنوان وزیر کشاورزی پذیرفت.16
به هرترتیب طرح کودتا برملا و قرنی دستگیر شد.در منابع مختلف،کشف و گزارش این طرح را به مقامات اطلاعاتی انگلیس،روسیه شوروی،آمریکا و ماموران ساواک،رکن 2 ارتش، گروه معروف به شاپور ریپورتر(وابسته به انگلیسیها)نسبت دادهاند.بر پایه اسنادی که تا این زمان انتشار یافته است،یا ما از آنها اطلاع داریم،نمیتوان در این خصوص با قطعیت داوری کرد.بزرگمهر مدعی است دنیس رایت،سفیر انگلیس در ایران،به هنگام اسکیبازی با شاه در آبعلی،قضیه را به او گفته و شاه هم دستور رسیدگی داده است.17شاید بسیاری از این استفهامها در بازجوییهای پرونده قرنی معلوم شده باشد،اما نکتهای که آشکار است،اختلاف نظر شدیدی است که میان فرماندهان نظامی طرفدار سیاست انگلیس با فرماندهان متمایل به آمریکا در ارتش ایران برقرار بود،آن هم در دوره خاصی که مرحله انتقال در سیاست خارجی ایران به شمار میآید و تلاش آمریکاییها برای نفوذ در مراکز مهم و تصمیمگیری کشور به نقطه تازهای رسیده بود.اختلاف میان سران نظامی بسیار فراتر از اختلافها یا رقابتهای شخصی میان کسانی چون سپهبدکیا،سپهبد بختیار،سپهبد آزموده،سرلشکر علویمقدم،سرلشکر قرنی و نظایر آنان بود.نفوذ جهانگیر آمریکا،در ایران هم به مرحلهای رسیده بود که برای گسترش بازار،افزایش مصرف و ایجاد طبقات اجتماعی جدیدی که از قدرت خرید بهرهمند باشند و در نهایت کالای آمریکایی مصرف کنند،با به گونههای دیگری بر سرمایهگذاریهای آمریکا در نقاط دیگر جهان تاثیر بگذارند،به تعبیر ساختاری سیاست،اقتصاد،ترکیب جمعیتی و سایر جنبههای مرتبط با آنها در ایران نیاز داشت.سیاست محافظهکارانهای که انگلیسیها به یاری دوستداران محافظهکارشان در ایران دنبال میکردند،با سیاست دیگری رقیب شده بود که از کارزار با آن گریزی نداشت.آیا اقدام نظامی قرنی و گروهش یکی از گزینههای تغییر در سیاست برای تغییرات ساختاری بود؟آیا ممکن است برای هراسان کردن شاه و درباریان و وداشتن آنها به پذیرفتن تغییراتی در حکومت و کنار گذاردن محافظهکاردان حافظ وضع موجود و مانع تحول، نوکتیز اقدامی نظامی را نشان داده باشند؟به این پرسشها بر اساس اطلاعات انتشار یافته موجود شاید نتوان پاسخ گفت،اما با کنار هم قرار دادن فقرههایی پراکنده و مقایسه با تحولات بعدی،ممکن است برخی پاسخها متقاعدکننده به نظر برسد.
اسفندیار بزرگمهر میگوید رونتری،از مقامات سفارت آمریکا در ایران در دوره حکومت منوچهر اقبال،بر این عقیده بود که«شاه باید یک پله از تختطاووس پائین بیاید.»18اما شاه با این عقیده موافق نبود و میگفت شما مردم ایران را نمیشناسید.و از قول منابعی نقل میکند که سفیر آمریکا پس از برملا شدن طرح قرنی،به شیوه اداره کشور در ایران اعتراض کرده و به شاه و نخستوزیر و مقامات دیگر گفته است که چرا مخالفان نمیتوانند انتقادات خود را از طریق رسانههای همگانی طرح کنند؟و از قول حسین علا که در آن زمان وزیر دربار بوده،نقل کرده است که همان سفیر به شاه گفته است اگر بخواهید دخالت آمریکا را در ایران بزرگ جلوه دهید، من هم مطالبی دارم که مطرح میکنم و عدم موفقیت دولت،سو استفادهها،مداخله در انتخابات،نارضایتی در ارتش و نظایر آنها را با جراید و خبرگزاریها در میان میگذارم.19این گونه گفتوگوها و توافقها هرچه بود،نتیجه آن شد که شبکه قرنی یا گروه او در ارتش از تعقیب و دستگیری مصون ماند،خود او هم کیفر سنگینی ندید،انگشت اتهام متوجه دولت «بیکفایت اقبال»شد،و زمینه برای تغییراتی موافق با سیاست آمریکا فراهم آمد.
علی امینی که بیخبر از ماجرای قرنی در امریکا به سفارت مشغول بود و از ناحیه مخالفانش،یا مخالفان تغییر سیاست در ایران،به شرکت در کودتا متهم شده بود،فراخوانده شد. او که به اینگونه فراخوانده شدن بیموقع ظنین شده بود،به ایران بازنگشت و از واشنگتن به پاریس رفت.مهدی پیراسته(استاندار،سفیر و بعدها وزیر کشور در حکومت علم)از ژنو به او تلفنی خبر داد که به ایران بازنگردد.20پیراسته از نزدیکان علم بود و پاسخ این پرسش را نیز در منابع موجود نمیتوان یافت که آیا او به انگیزه شخصی و به صرف روابط دوستانه با امینی با او تماس گرفته بود،یا حامل ارسال پیامی بوده،یا هماهنگ با جمع خاصی اقدام کرده است؟
امینی چند گاهی در فرانسه ماند و پس از اینکه اطمینان یافت خطر برطرف شده است،به تهران بازگشت.او در خاطراتش مینویسد که سپهبد تیمور بختیار(رئیس ساواک)به دیدنش رفته و ضمن صحبتهایی به او گفته است که سو تفاهمها برطرف شده است.21بختیار،از پرقدرتترین صاحبمنصبان وقت،میتوانست همین خبر را از راههای مختلف به امینی برساند،اما ترجیح داده بود خودش شخصا به منزل امینی برود و به روایت امینی،«در خلال گفتوگوهای دوستانه»،نگرانی او را از میان بردارد.در هرحال این دیدار را نمیتوان دیداری ساه و دوستانه تلقی کرد.بختیار،زیرک و قدرتشناس بود و به مناسبت سمتش،از اوضاع و احوال خوب اطلاع داشت.دیدارها و مناسبات دوستانهاش را در واقع در پرتو نبرد پنهان قدرتی باید دید که در راس هرم قدرت جریان داشت.شواهد بعدی هم نشان داد که او بهویژه به سبب بلندپروازیهایش،برای آینده طرحهایی در سر میپروراند و نکتهای که روشن شدن آن میتواند در فهم بهتر مناسبات به ما کمک کند،این است که در طرح خود برای تحولات آتی،جایگاه امینی کجا بود؟بزرگمهر مطلبی را میگوید که اگر حقیقت داشته باشد،به شناخت بهتر نیات تیمور بختیار کمک میکند.او میگوید بعدها که بختیار را پس از خروج از ایران در سویس دیده و درباره ماجرای قرنی با او صحبت کرده،بختیار گفته است«اگر شما کاری میخواستید انجام دهید[یعنی اینکه اگر میخواستید کودتا کنید]چرا به من نگفتید؟»بعد اضافه کرده که بختیار گفته است:«از همان وقت در صدد بودم که خودم شاه را از میان بردارم،ولی آمریکاییها مانع شدند،و اقدامات تو و قرنی هم مانع شد و شاه زودتر دستبهکار شد.»22
امینی پس از دیدار بختیار،که بدون منظور نبود،نزد حسن علا(وزیر دربار وقت)رفت و پس از این دیدار،که از جزئیاتش اطلاع نداریم،ظاهرا به امور شخصیتش مشغول شد.به گزارش مورخ 14 اردیبهشت 1337 ساواک به نقل از منابعی،امینی به وساطت علم،به حضور شاه رسید و«مورد تفقد قرار گرفت».23به این ترتیب پس از دیدارهایی که سلسله مراتبوار انجام گرفت،موقعیت عادیش را در ایران بازیافت.در آن زمان هنوز جمهوریخواهان در آمریکا از قدرت کنار نرفته بودند،گروه اقبال قدرت داخلی را همچنان در قبضه داشتند و مجالی به امینی نمیدادند،و مدتی هم به انتخابات مجلس شورای ملی در ایران مانده بود.
اسد اللّعه علم در دیماه 1337،ماهها پس از آنکه امینی به ایران بازگشته بود،او را به میهمانی ناهاری در منزلش در دزآشیب دعوت کرد.بنا به گزارشهای ساواک،موضوع گفت و گوی آن دو در آن روز،فعالیتهای احزاب و دعوت از امینی برای پیوستن به حزب مردم بوده است.24بنا به گزارش دیگری،امینی در همان ماه به دوستان خود گفته بود که از سوی مقامات دربار به وی اشاره شده است که اگر بخواهد در ایران بماند و فعالیت سیاسی بکند،و«حتی اگر نامزد نخستوزیری»هم باشد،باید به یکی از دو حزب دولتی بپوندد.25متاسفانه فعلا معلوم نیست که مقامات درباری حامل پیام چه کسانی و متن پیام آنها دقیقا چه بوده است؛و آیا این عبارت نقل شده در گفتار امینی که حتی اگر«نامزد نخستوزیری»هم باشد،واقعا با همین واژهها به کار رفته است؟اگر پیام عینا همان باشد که امینی میگوید،معنایش این است که شاه فعالیت امینی را در چارچوب یکی از آن دو حزب دولتی میپذیرفت،اما بیرون از آن،نه.و چون خوب میدانست که امینی به جناح اقبال نمیپیوندد،پس معنای پیام او باید این بوده باشد که فعالیت سیاسی او را در جناح علم تحمل میکند.
در 1338 اوضاع ایران وخیمتر از پیش شد.آن سال و سال بعد وضع محصولات کشاورزی خوب نبود،دولت کسری درآمد داشت و شاخصهای هزینه زندگی افزایشی حدود 35 درصد را به نسبت سالهای پیش نشان میداد که برای مردم کمدرآمد یا کسانی که حقوق ثابت داشتند، کمرشکن بود.مناسبات آمریکا با ایران بر اثر بیکفایتیهای حکومت و ناتوانی در حل مشکلات به سردی گراییده بود.گزارشهایی که ماموران سیاسی آمریکایی مقیم ایران به دولت متبوع خود میدادند،از برنامههای نادرست اقتصادی دولت ایران،فساد دستگاه حکومتی و بهویژه دربار، استبداد شاه و نارضایتی مردم حکایت میکرد.26گراتیان یاتسویچ(یوگسلاوی تبار و از ورزیدهترین ماموران سیا در ایران)که مسئولیت شعبه سیا را در ایران به عهده داشت،گزارشهای مفصل و تحلیلی درباره ایران به مقامات آمریکایی میداد که در تصمیمگیری آنها درباره ایران موثر بود.27اقبال،به ظاهر تلاش میکرد که نظر موافق آمریکا را برای کمک و همکاری جلب کند و متهم به همکاری با انگلیس و نیروهای داخلی متمایل به سیاستهای انگلیسی نباشد،که در دولت او رشته امور را به دست داشتند.مقامات آمریکایی روی موافق به اقبال نشان نمیدادند.بنا به یکی از گزارشهای ساواک،روابط دیپلماتیک میان دو کشور آنقدر سرد شده بود که سفیر آمریکا در تهران برای پرهیز از دیدارهای ناخواسته،غالبا خارج از تهران به سر میبرد.28نگرانیهای آمریکاییها درباره ایران از دیدگاه منافع خودشان بسیار جدی بود،زیرا خطری که از سوی شوروی متوجه ایران میدیدند کاهش نیافته بود،و بهویژه پس از بر سر کار آمدن کاستریستها در کوبا و موج سهمگینی که این پیروزی نامنتظر در کشورهای آمریکای لاتین به راه انداخته و سرمایهداران آمریکایی را هراسان ساخته بود،این خطر از دیدگاه منافع آنها تهدیدکنندهتر هم شده بود.امواج حملههای تبلیغاتی جمال عبد الناصر بر ضد ایران،در کشورهای عربی و همسایه ایران و در پی کودتای نظامی عبد الکریم قاسم در عراق،همسایه دیگر ایران،شدت گرفته بود.این رویدادها را آنها با نگرانی دنبال میکردند و دولت حاکم بر ایران درعینحال که این تهدیدها را احساس میکرد،به لحاظ همه مشکلات ساختاریش توان مقابله با مشکلات و برطرف کردن نگرانهای خارجی را نداشت.یک سال بعد،آنگاه که جناح دموکراتها سالها پس از دوری از قدرت،در 1961 با جانکندی اطلاحطلب به قدرت دست یافتند،حکومت ایران خود را با تهدی دیگری روبهرو یافت.
در این اوضاع و احوال حساس که با برگزاری دوره بیستم انتخابات مجلس شورای ملی مقارن میشد،بیخردی سیاسی منوچهر اقبال و همکاران و مشاوران سیاسیش،نشناختن موقعیت در حال تغییر سیاسی،موجب شد که مداخله بیرویه دولت و حزبهای دولتی در روند انتخابات،کشور را به سمت تشدید بحران سوق دهد.
امینی و انتخابات دوره بیستم
از خاطرات امینی اینطور برمیآید که با شروع فعالیتهای انتخاباتی،سید جعفر بهبهانی (پسر آیت اللّه بهبهانی،از همکاران کودتاگران 28 مرداد،از وابستگان به دربار،چند دوره نماینده مجلس و از افراد با نفوذ پشت پرده)به سراغ او رفته و گفته قرار است انتخابات آزاد برگزار شود و امینی را به شرکت در انتخابات تشویق کرده است.شاید امینی پس از آن پیام پیشین که او را به فعالیت در یکی از دو جناح دولتی محدود میکرد،و نیز با توجه به تغییر موقعیت سیاسی،گفته بهبهانی را پیامی از سوی دربار یا محافل دیگری از قدرت،و نشانهای از تغییر سیاست تلقی کرده باشد.شاه هم در سخنرانیهایش وعده داده بود که انتخابات آزادانه برگزار خواهد شد.گروههای سیاسی سرکوب شده اما در کمین،که وزش نسیمی را در فضای سیاسی احساس کرده بودند،کم و بیش فعال شدند و به تشکیل روی آوردند،هرچند که رهبران با تجربه آنها خوب میدانستند امکان ندارد گروههای حاکم بگذارند قدرت از طریق انتخابات به آنها منتقل شود.امید به دست یافتن به سهمی از قدرت،انگیزهای برای فعالیت جدید گروههایی بود که پس از سالها خاموشی و سکوت،تغییراتی را در فضای جهانی حس میکردند.
امینی هم با همکاری سیاست پیشگانی وابسته به دربار،کسانی چون فتح اللّه فرود(وکیل دادگستری،بعدها شهردار تهران وکیل مجلس و سناتور)،اسد اللّه رشیدیان(از گردانندگان کودتای 28 مرداد،بانکدار سرمایهدار)،و همان بهبهانی؛و نیز با همکاری محمد درخشش(از سازمان دهندگان فرهنگیان،از فعالان متنفذ در جامعه معلمان)که مانند آن سه تن وابسته به دربار نبود، اما گفته شده است با سفارت آمریکا در تهران نوعی ارتباط داشته است29و شماری دیگر،به عنوان گروهی منفرد و مستقل به فعالیت دست زدند.امینی مدعی است که حزب مردم به گروه او پیوسته است.عبارت خود امینی در خاطرات مبهم است و درعینحال خودمداری و نخوت در آن به چشم میخورد.عبارت او این است:
«حزب مردم هم با ریاست آقای[اسد اللّه]علم یک جور نیمبندی که تقریبا آمد و رفت توی[گروه]ما.[حالا]اقبال هم مشغول است.بیاییم دادوفریاد با اقبال و چه و چه.تا اینکه یک روزی اعلیحضرت من را خواست و گفت آقا،شما چه میخواهید؟»30
از این عبارت او بالاخره معلوم نمیشود که آیا گروه امینی برای انتخابات با حزب مردم به رهبری علم به نوعی ائتلاف کرد است یا نه،و آیا مذاکراتی که از دو سال پیش با هم میکردند و توافقهای ضمنی و دادوستد پیامهایی که از قراین و شواهد پیداست با هم داشتهاند-که البته طبیعی است در مبارزه با حزب و جناح اقبال باید به هم نزدیک میشدند-در این انتخابات به همکاری تبدیل شده است یا نه.عبارت«حزب مردم...تقریبا آمدورفت توی ما»عملا معنای محصلی ندارد.امینی حزب،تشکیلات و حتی دار و دسته موثر و با نفوذی از آن خود نداشت. علم کارکشته و با روابط گسترده چه نیازی داشت برود در گروه تازه شکل گرفته،یا گروه موقتی که برای انتخابات تشکیل شده بود؟
در هرحال پیداست که امینی به هیچ ترتیبی با اقبال و جناح او کنار نمیآمد.سخنان تندی هم که در جریان مبارزات انتخاباتی بر ضد هم به زبان آوردند،اتهامات سنگینی که اقبال به گروه امینی بست و پاسخهای تندتر و دندانشکنتری که امینی داد31جای ابهام باقی نمیگذارد که سازش میان آنها ممکن نبود،اما مخالفت علم و حزب مردم با اقبال و حزب ملیون،طبعا موضع آنها را به امینی و گروهش،که تندروانهترین موض را در انتخابات بر ضد اقبال و حزب او گرفته بودند،نزدیک میکرد.اقبال که خطری را از سوی امینی احساس میکرد،نوکتیز شمشیر حمله را به سوی او گرفت و از جمله گفت امینی در دوره سفارش در آمریکا به کارهایی دست زده است که مصالح مملکت اجازه نمیدهد آنها را فاش کند.بهبهانی را هم رشوهگیر و انگل خواند و نسبتهای دیگری هم به او داد.32
گروه تشکیل یافته امینی برای انتخابات،که در شعارهایش گرایشهای اصطلاحطلبانه دیده میشد،اما در سران عمدهاش نظیر بهبهانی و فرود با آن سوابق،هیچ نشانهای از گرایشهای اصلاحطلبانه یا هدفهای غیر شخصی به چشم نمیخورد،اجتمالا در محاسباتشان جایی برای اصلاحطلبانه یا هدفهای غیر شخصی به چشم نمیخورد،احتمالا در محاسباتشان جایی برای جلب آرای مردم و تشکلهایی باز کرده بودند که گمان میرفت به هیچ ترتیبی به نامزدهای آن دو حزب دولتی رای ندهند.این گروه برای نظارت بر انتخابات سازماندهی،و اجتماعاتی هم در نقاط مختلف تهران برگزار کردند.33اما به رغم همه این تلاشها،نتیجه انتخابات نشان داد که کرسیها میان دو حزب دولتی تقسیم شده است.سهمی نصیب گروه امینی نشد و تنها شخصیت مستقل و سرشناسی،که آن هم با تدبیر خاص مردم و هوادارانش به مجلس راه یافت،و در واقع حکومت راهی برای جلوگیری از انتخابش نیافته بود،اللهیار صالح(از رهبران جبهه ملی ایران و نماینده مردم کاشان)بود.34انتخابات دوره بیستم با انواع تقلبات،تخلفات و اعمال نفوذها از سوی گروههای قدرت و فشار همراه بود.شکایتهای فراوان مردم در تهران و شهرستانها و اعتراض نامزدهای حزب مردم و منفردین به تقلبها،در پی توقیف چند صندوق رای،شاه را واداشت که در 9 شهریور 1339 و طی پیامی اعلام کند که«مصلحت چنین به نظر میرسد که [نمایندگان]با دادن استعفای دستهجمعی»،مجال بدهند انتخابات جدیدی برگزار شود.35 انتخابات بار دیگر در حکومت شریف امامی تجدید شد و مجلس در 2 اسفند 1339 افتتاح گردید.36امید امینی و گروهش برای اینکه به مجلس راه بیابند،اقلیت منتقد و نیرومندی را تشکیل دهند،و از این راه قدرت را در دست بگیرند،اینبار هم نقشبرآب شد.به رغم همه نویدها برای آزادی انتخابات و ایجاد فضایی تازه،مجلسی بدون پشتوانه مردمی،حکومتی ناتوان و بدنام،در جوّی پرتنش و فضایی آبستن حوادث،باید به استقبال بحرانی میرفتند که داشت از راه میرسید.
یادداشتها
(1)برای مسائل میان شاه و زاهدی،نگاه کنید به:موحد،محمد علی،خواب آشفته نفت،تهران،1383،ج 3،ص 119-140.
(2)نگاه کنید به:علم،اسد اللّه،یادداشت علم[با مقدمه مفصل علینقی عالیخانی]،چ 2،تهران،1380، 5 ج،صفحات مختلف.
(3) Nirumand,Bahman,Iran:The New Imperialism in Action.New York,Monthly Review,1969,p.110.
(4)جز نی،بیژن،تاریخ سی ساله ایران.تهران،1357،ج 2.ص 70.
(5)آتش زدن خودرو اقبال بازتاب گستردهای در مطبوعات داخلی و خارجی داشت.این خبر تقریبا در همه روزنامههای آن زمان آمده است و در بیشتر سالنامههای 1339 کموبیش با شرح و بسط تکرار شده است.
(6)از جمله نگاه کنید به:طلوعی،محمود،بازیگران عصر پهلوی،تهران 1370،2 ج،ج 2،ص 708.
(7)سرلشکر ولی اللّه قرنی،که پس از شهادتش در 1358 درجه سپهبدی به او اعطا گردید،متهم شد که با اطلاع مقامات آمریکایی طرحی را برای تغییر دولت،یا به روایت واژگونی حکومت،آماده میکرده است. به رغم مطالب بسیاری که در سالهای اخیر در منابع مختلف در اینباره آمده است.جزئیات ماجرا هنوز به طور کامل روشن نیست.نگاه کنید به ادامه مقاله.
(8)برای جزئیات بیشتر میتوانید نگاه کنید به 3 فصل از کتاب اسفندیار بزرگمهر(کاروان عمر:سرگذشت خود نوشت،تهران،1382،ص 335-373).بزرگمهر خود را نزدیکترین همکار قرنی در قضیه کودتا معرفی کرده و به ماموریتی که از سوی قرنی برای تماس با مقامات آمریکایی در خارج از کشور داشته نیز اشاره نموده است(فصلهای 14 و 15).در این باب که مدعاهای اسفندیار بزرگمهر تا چه حد به حقیقت نزدیک است.تردید بسیار است،چه شخصیت جنجالی و زندگی پر هیاهوی سیاسی او زمینه لازم را برای اعتماد به گفتههایش فراهم نمیآورد؛بخشهای بسیاری از کتاب او هم اطمینان اهل تحقیق را جلب نمیکند،هرچند که ممکن است اطلاعاتی دستاول به نظر برسد.
درباره قرنی نیز نگاه کنید به:نوروزی فرسنگی،احمد،ناگفتههایی از زندگی سپهبد قرنی،تهران، 1382،فصلهای یکم تا چهارم.
(9)بزرگمهر،همان منبع،ص 357.
(10)«آخرین گفتگو با رئیس ستاد ارتش انقلاب»،امید ایران،دوره جدید،ش 13(10 اردیبهشت 1358)، ص 2 و 8.
(11)گازیوروسکی،مارک،«سیاست خارجی آمریکا در ایران...»،(گفتوگو)،تاریخ معاصر ایران،ش 37 (بهار 1385)،ص 191-192.
(12)بزرگمهر،همان،ص 348.
(13)بزرگمهر،همان،ص 296 و 349.
(14)این مامور را ریچارد کاتم دانستهاند که بعدها در آمریکا استاد دانشگاه شد و آثاری هم درباره ایران نوشت.ناسیونالیسم در ایران که به فارسی ترجمه و منتشر شده،به قلم اوست(نگاه کنید به گازیوروسکی،همانجا).
(15)گازیوروسکی،همانجا.
(16)گازیوروسکی،همان،ص 194.
(17)بزرگمهر،همان،ص 357؛و البته معلوم نیست بزرگمهر چگونه اطلاع پیدا کرده که سفیر انگلیس در دیدار خصوصی با شاه چه گفته است.
کاتوزیان بیشتر احتمال میدهد که روسها کودتا را به شاه اطلاع داده باشند،زیرا به نظر او،آنها شاه را به رژیمی اطلاعطلب و اعتدالی به رهبری شخصیتی قوی،ترجیح میدادند(کاتوزیان،محمد علی،اقتصاد سیاسی ایران،ترجمه محمد رضا نفیسی،کامبیز عزیزی،تهران،1368،ج 2،ص 86).
(18)بزرگمهر،همان،ص 334.
(19)بزرگمهر،همان،ص 357-352.
(20)امینی،علی،خاطرات علی امینی،به کوشش حبیب لاجوردی،تهران،1383،ص 105.
(21)امینی،همان،ص 106.
(22)بزرگمهر،همان،ص 377
(23)فردوست،حسین،ظهور و سقوط سلطنت پهلوی،تهران،1370،ج 2،ص 294.
(24)سند شماره 50 در:یوسفی،شهرام،حزب ملیون به روایت اسناد،تهران،1384،ص 292.
(25)یوسفیفر،همان،ص 298.
(26)نگرانیهای آمریکا درباره اوضاع ایران و وضع بد اقتصادی کشور،در روزنامههای مختلف آمریکایی، بهویژه روزنامههای نزدیکتر به جناحهای حاکم،در همان ایام دایما منعکس میشد.
(27)فرودست،همان،ج 2،ص 297-299.
(28)فردوست،همانجا.
(29)فردوست،همان،ج 2،ص 326.
(30)امینی،خاطرات،ص 106.
(31)نگاه کنید به روزنامههای انتخابات دوره بیستم.
(32)یوسفیفر،همان،ص 111-112.
(33)سالنامه 1340 نادر،تهران،1341،ص 146-194؛چزنی،همان،ج 2،ص 74.
(34) Hambly,Gavin,ẓThe Pahlavi Autocracy...Ẓ,in:The Cambridge History of Iran, 1991,vol.7,P.269.
(53)کتابخانه پهلوی،گاهنامه پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی.تهران،1355،ج 2،ص 1363.
(36)کتابخانه پهلوی،همان،ص 1405.
مجله بخارا - آذر و دی 1385 - شماره 57
تعداد بازدید: 4456