مقالات

علی امینی و ریشه های شکست اصلاحات (3)

نویسنده: عبدالحسین آذرنگ


 

حکومت شریف امامی و انتقال به دوره تحول

مهندس جعفر شریف امامی در 9 شهریور 1339 و در پی استعفای دکتر منوچهر اقبال،کابینه ضعیف و نامتناسب با مقتضیات آن زمان را معرفی کرد.کارکشتگان سیاسی می‏دانستند شریف‏ امامی با کابینه نیم بندش و دولت بی‏برنامه و ناآماده،توان رویاروی با مشکلات بر جای مانده از دوره حکومت‏های فاسد زاهدی و اقبال را ندارد.شاید شاه گمان می‏کرد با انتخاب او،جنبش‏ ملی‏گرای پنهان،در مسیر هدایت شده‏ای زنده شود و در فضای سیاسی تازه‏ای که به الزام تحولات‏ خارجی و خارج از اراده او ناگزیر باید کم و بیش باز می‏شد،بار مشکلات را بر دوش آن جنبش‏ بیاندازد،یا به یاری آن حل کند.1اما اوضاع از هر حیث وخیم بود.بازار ایران با ورود بی‏رویه کالاهای خارجی،آن هم کالاهای مصرفی،اشباع شده بود؛در حالی که قدرت خرید مردم پائین آمده‏ بود.بسیاری از بازرگانان ورشکسته شده یا به آستانه ورشکستگی کشیده شده بودند.بنا به‏ برآوردها،بیش از 20 درصد نیروی کار کشور بی‏کار شده بودند.اعتصاب در کارخانه‏های صنعتی‏ گسترش،و ذخیره‏های ارزی کاهش یافته بود.اما فساد حکومت و اتلاف اموال عمومی همچنان به‏ قوت خود باقی بود.

کابینه ناتوان،مرکب از همان چهره‏های شناخته شده،تا ماه آخر سال دست‏وپا زد.نگرانی‏ مقامات آمریکا نه تنها برطرف نشد،که آن‏ها را به تغییراتی اساسی‏تر در حکومت مصمم‏تر کرد.از گزارش‏ها این‏طور برمی‏آید که مقام‏های آمریکایی در چند نوبت چند پیام به شاه دادند و لحن پیام‏ها هر بار هشدار دهنده‏تر و تندتر از پیش می‏شد.در سفر زمستانی شاه به سویس در همان سال 1339، گویا آمریکایی‏ها پیام تهدیدامیزی به او داده بودند،به این مضمون که اگر به تغییرات تن ندهد و با خواست‏های دولت جان کندی موافقت نکند،سلطنت در خطر خواهد افتاد.3بنا به یکی از گزارش‏های ساواک،این پیام شدیدالحن بود و در آن تاکید شده بود تصمیم آمریکا برای اجرای‏ برنامه اصلاحات جدی است.4هوشنگ نهاوندی گفته است که کندی حتی به این نتیجه رسیده بود که شاه را با کودتایی نظامی،به فرماندهی تیمور بختیار،از کار برکنار کند.5البته نهاوندی سندی‏ برای این گفته خود ذکر نکرده است و از نوشته او این‏گونه برمی‏آید که انگار می‏خواهد اطلاع‏ محرمانه و ناگفته و ناشنیده‏ای را با خواننده در میان بگذارد.مطمئنا اگر نهاوندی اطلاع دقیق،یا اطلاعی بیش از این می‏داشت،چه دلیلی داشت که با خواننده در میان نگذارد؟

در اسفندماه 1339 برای ارعاب شاه و آن رده‏ای از حکومت که تن به تغییر نمی‏داد،و فراهم‏ ساختن زمینه تحولات سیاسی بعدی،اعلامیه‏ای در تهران پخش شد که در آن از تغییر رژیم، برکناری شاه و تشکیل جمهوری به ریاست دکتر علی امینی سخن به میان آمده بود.گفته شده است‏ که این اعلامیه را شعبه سازمان سیا در ایران تکثیر و توزیع کرده بود.6در اواخر اسفند،سفیر سیار و نماینده ویژه آمریکا به تهران آمد و با شاه گفت‏وگو کرد.از مفاد گفت‏وگوهای آن دو ظاهرا اطلاع‏ مکتوبی منتشر نشده است و نیز معلوم نیست که او حامل پیام خاصی بوده است یا نه.از ظواهر این‏ طور برمی‏آید که پس از این دیدار،نگرانی شاه برطرف،و برای تغییر دادن حکومت آماده شد.7 اوضاع سیاسی به مرحله‏ای رسیده بود که شاه فقط با دو گزینه روبه‏رو بود:پذیرفتن تغییر و به‏ گونه‏ای کنار آمدن با مخالفان؛یا:دست زدن به کودتای نظامی دیگری و سرکوب مخالفان و مخالفت‏ها.

با حضور دموکرات‏ها در راس قدرت در آمریکا،کودتای نظامی از سوی آمریکا حمایت‏ نمی‏شد.حزب‏های دولتی هم نه می‏توانستند نیروی در خور توجهی بسیج کنند و نه به گونه دیگری‏ توانایی کاهش تنش‏های سیاسی را داشتند؛لاجرم ترکیب سیاسی دیگری لازم بود تا راهی متفاوت‏ با راه‏حل‏های پیشین در کار گیرد و بر اوضاع مسلط شود. سیاسیت ‏مداران معتمد شاه هم در آن زمان، هیچ کدام توانایی آرام کردن جو سیاسی را نداشتند،وگرنه شاه بدون تردید از آن‏ها استفاده می‏کرد. در حقیقت پس از سال‏ها اختناق،سرکوب،حکومت مستبدانه و بیرون راندن انواع طیف‏های‏ سیاسی از صحنه-به سان همه حکومت‏های خودکامه و خودسر-بن‏بستی بر سر راه آینده رژیم‏ پدیدار شده بود.

اعتصاب و اعتراض معلمان سراسر کشور را در پایان حکومت شریف امامی نمی‏توان به حرکتی صرفا صنفی محدود کرد.هرچند که به ظاهر فقط معلمان بودند که به صحنه اعتراض آمده بودند. شماری از آموزگاران،دبیران و دانشگاهیان گرایش‏های سیاسی داشتند،یا گرایش‏های پیشین خود را حفظ کرده بودند و به گونه‏ای با همفکران خود ارتباط داشتند.و به دلیل حرکت اعتراضی‏ آن‏ها نشانه‏ای بیرونی از غلیانی درونی و پنهان بود.شاید به همین سبب بود که حرکت آنان پس از چند روز عملا به رویدادی تهدید کننده تبدیل شد،زیرا این استعداد در آن بود که اعتراض‏های‏ قشرهای دیگر جامعه را به سمت خود جذب کند،دامنه مطالبات را گسترش دهد و حرکت را در میان بخش‏های دیگری از جامعه بگستراند.از دیدگاه شریف امامی،که این حرکت عامل تشدید کننده سقوط او بود،با مقاصد خاصی سازمان‏دهی شده بود.او در خاطراتش می‏گوید که یکی از فرماندهان نظامی تلفنی به او خبر داده که افسری خارجی سوار بر جیپ می‏آمده و با افرادی در میان‏ جمعیت تماس می‏گرفته است.8شریف‏امامی اگر هوش سیاسیش بیش‏تر از این بود،به این نکته‏ حتما توجه می‏کرد که به این گونه تماس علنی که ماموران پلیس حاضر در صحنه تظاهرات،بتوانند آن را گزارش بدهند-به فرض که حقیقت هم داشته باشد-سازمان‏دهی خارجی نمی‏گویند.او ادعا می‏کند که پول‏هایی به حسابی ریخته شده و صرف هزینه‏های تحریک معلمان شده است.9در خاطراتش ادعاهای دیگری هم کرده است که برای هیچ کدام سند و مدرکی ارائه نداده است.البته اگر او واقعا می‏خواست چنین مدعاهایی را ثابت کند،سال‏ها هم وقت کافی در اختیار داشت و هم‏ امکانات لازم را.متاسفانه به هیچ یک از ادعاهای او درباره ان رویدادها،که در حالت مطلوب خود می‏توانست نکته‏های قابل بحثی باشد،فعلا نمی‏توان اعتماد کرد؛نیز به قدر کافی آشکار است که‏ قصد شریف امامی از این سخنان،این است که بگوید حکومتش با توطئه ساقط شده است،شاه هم با برکناری او موافق نبوده،و علی امینی هم با مداخله خارجی بر شاه تحمیل شده است.به روایت‏ها و شهادت‏های متعدد رجال سیاسی مرتبط با دربار،شاه که عادت داشت به مناسب‏ها و با کسان مختلف‏ به صورت‏های مختلف حرف بزند،تفتین کند یا میانه افراد موثر در راس حکومت را به هم بزند، پشت سر امینی هم انواع اتهم را به او نسبت می‏داد و او را تحمیل شده بر خود معرفی می‏رکد.شریف‏ امامی که قطعا خلقیات شاه را خوب می‏شناخت و خود او هم دست کم دو بار از قربانیان بازی‏ سیاسی او بود،به این سخن شاه استناد می‏کند که ناگزیر شده است به تعویض حکومت تن دهد.10

اعتصاب معلمان،بحرانی‏ترین رویدادی بود که مجلس شورای ملی باید فورا به آن رسیدگی‏ می‏کرد.شریف امامی به مجلس فراخوانده و با اعتراض شدید شماری از نمایندگان روبه‏رو شد،به‏ ویژه نمایندگانی که شریف امامی آن‏ها را وابسته به امینی معرفی کرده است.شریف امامی از مجلس‏ متشنج به حالت قهر،یا با تظاهر به قهر و رنجیدگی،بیرون آمد،یکراست به دفتر نخست‏وزیری‏ رفت و استعفا داد.او می‏گوید وقتی برای تسلیم استعفایش به دربار رفته،امینی را در اتاق دیگری منتظر دیده است.به گفته او:

دیدم اعلیحضرت یک قیافه خیلی ناراحت و چشم‏های قرمز دارند.معلوم بود که شب،خوب‏ خوابشان نبرده است و خیلی وضع غیرعادی دارند.شرفیاب شدم و استعفا را خدمتشان دادم.11

امینی در باب همین انتقال قدرت نخست‏وزیری می‏گوید که یک روز صبح زود،عمویش‏ سرلشکر حسن امینی سراغش آمده و گفته است که شب گذشته در کاخ مرمر افسر کشیک بوده و دیده است که:

اعلیحضرت تا صبح نخوابیدند و هی راه رفتند و به من گفتند که صبح به دکتر امینی بگو که بیاید مرا ببیند...بلند شدم رفتم...گفتند که شما وضع مملکت را می‏دانید که چه‏طور است...بیایید این کار را قبول کنید،من‏[پیش‏]خود فکر کردم که ایشان که این همه سوظن دارند،چه‏طور من‏[را می‏خواهد]؟...گفتم به نظر من مثل این‏[است‏]که یک مصلحتی در این موضوع هست.بنابراین من‏ قبول می‏کنم...والا من خودم نه اماده این کار بودم،نه فعلا داوطلب‏[هستم‏].12

سه روایت شاه،شریف امامی و امینی درباره این انتقال قدرت،تا اندازه‏ای همخوانی دارد،اما ابهام در این ماجرا،درست در همان نکاتی است که شاه در مقام مرکز قدرت و تعیین کننده تماس‏ها، باید می‏گفت،که نگفت:و نه فقط نگفت،بلکه سعی کرد ذهن‏ها را از حقیقت به کلی دور کند و روایتی به گمان خود رسمی از آن در افواه بیاندازد و از خود بر جای بگذارد.اسناد آمریکایی‏ها قاعدتا باید حاوی اطلاعات لازم از تماس‏های پشت پرده باشد،و همچنین پیام‏هایی که برای شاه‏ فرستاده‏اند.بعید به نظر می‏رسد در جای دیگری بتوان سندی از این ارتباطات و تماس‏ها به دست‏ آورد.در ضمن،شمار کسانی که در این قضایا مستقیما درگیر بوده‏اند،بسیار اندک است و از خاطرات سیاسی یا احیانا یادداشت‏های روزانه آن‏ها هم فعلا اطلاع بیش‏تری در دست نیست.

آیا به راستی بحران 1340 ایران کاملا حقیقی و نتیجه طبیعی اوضاع داخلی بود؟آیا مصالح‏ خارجی آن را تشدید نکرده بود؟آیا بحران به راستی به جایی رسیده بود که به روایت سرلشکر امینی،خواب را از شاه گرفته و او را وادار کرده بود تا صبح بیدار بماند و قدم بزند؟ایا ممکن است که‏ شاه ناگهان،بدون مقدمه،آن‏طور که امینی در خاطراتش القا می‏کند،تصمیم گرفته باشد قدرت را به‏ نخست‏وزیری منتقل کند که نه تنها معتمد او نبوده،بلکه به وی ظنین هم بوده است؟آیا از اسفند 1339،که گفته شده پیام تهدیدآمیزی به شاه داده شده بود،تا اردیبهشت 1340،بیش از یک ماه و نیم،شاه هیچ اقدامی نکرده بود،تا کشته شدن معلمی و زخمی شدن چند تن در تظاهرات و انفجار اعتراضی معلمان،بحران را به آن نقطه انفجار برساند که او را بدین سان بی‏تاب و بی‏قرار کند؟

این پرسش‏هایی است که پاسخ گفتن به آن‏ها بر اساس منابع و مدارکی که در دست است،ممکن‏ نیست.البته بعید است که خود علی امینی هم پاسخ این‏ها را می‏دانسته است.چه اگر می‏دانست،شاید همکاری با شاه را به گونه دیگری،یا شاید با شرط و شروط موکدتری،آغاز می‏کرد.از نوشته‏ها به‏ روشنی برنمی‏آید که امینی بر پایه چه محاسبه‏ای گمان می‏کرد در سلطنت مطلقی شاه،که ساختار قدرت حاکم کوچک‏ترین انعطافی را نمی‏پذیرفت،و اصولا قدرت در آن با هیچ نیروی سیاسی یا سیاست مدار بدون وابستگی تشکیلاتی تقسیم نمی‏شد،و در عین حال سرشت این قدرت مطلقه‏ امکان ورود،مشارکت،یا حتی بازی سیاسی به هیچ نیروی دیگری نمی‏داد،می‏شد اطلاحات کرد؟ آیا امینی،آن‏طور که فرزندش ایرج امینی مدعی است‏13مرد ساده و زودباوری بود که اطرافیان به‏ آسانی می‏توانستند به اصطلاح قابش را بربایند؟آیا آن همه سال تجربه با شاه،او را متقاعد نکرده بود که همکاری با،یا کار با،سلطان مطلق العنان امکان‏پذیر نیست؟آیا امینی در پذیرفتن سمت‏ نخست‏وزیری به راستی این‏قدر از جاه‏طلبی به دور بود که در گفت‏وگو با حسن ارسنجانی(بعدا وزیر او در کابینه)و برای متقاعد ساختنش به ورود به کابینه،به او گفته باشد در شاه حالتی احساس‏ کرده که به اصطلاح برای کار و همکاری مناسب است و از این روست که پیشنهاد شاه را پذیرفته‏ است؟به نظر می‏رسد تنها پاسخ قانع کننده این باشد که امینی گمان می‏کرد با روی کار آمدن جان‏ کندی اصلاح طلب و دموکرات‏ها در آمریکا،ورق برگشته است و رژیم ایران هم راهی جز کنار آمدن با مقتضیات جدید ندارد.احتمالا او با این محاسبه بود که با کابینه نه چندان نیرومند و منسجمش،کابینه‏ای که بیش از سه وزیر اصلاح طلب در آن نبود،با شاه قدرت مدار و دربار دسیسه‏گر، منفعت‏جو،فاسد و وابسته،وارد همکاری شد،اما دیری نپائید که ناتوانی در برابر دشواری‏های فراوان،بر خود او هم اشکار گردید.(لازم به یادآوری می‏دانم شماری از کسانی که به‏ گونه‏ای با امینی همکاری داشته‏اند و بنده به آن‏ها دسترسی داشته‏ام،هیچ کدام امینی را مردی ساده یا به دور از جاه‏طلبی شخصی و بلندپروازی‏های سیاسی قلمداد نکرده‏اند.)

 

آغاز حکومت علی امینی

روز جمعه 15 اردیبهشت 1340،امینی یک بار صبح و بار دیگر غروب،با شاه دیدار کرد.او در جوی پر تنش و دستخوش اعتصابی در حال گسترش،مامور تشکیل کابینه شد.ناآرامی در چند خیابان اصلی پایتخت،که محل تجمع و گذر تظاهرات کنندگان بود،آشکارا احساس می‏شد.امینی‏ کار خود را از صبح شنبه آغاز کرد و نخستین دستورهایی که از دفتر نخست‏وزیر صادر شد،به اداره شهربانی و رادیو،و برای جب عواطف مذهبی و نشان دادن این نکته بود که حکومت جدید با احساسات مذهبی مردم موافق است.14به ویژه آن که همان روزها با چهلم رحلت آیت اللّه‏ بروجردی مصادف شده بود و تجمع گروه‏های عظیم مردم برای عزاداری،به ویژه در شهر قم، تهدیدهای پیش‏بینی نشده‏ای هم برای دولت به همراه داشت و ممکن بود اعتراض و اعتصابی که هنوز خاموش نشده بو،به عرصه دیگری کشیده شودو.از این رو امینی با آشنایی به احوال جامعه، موقع‏شناسی و پیش‏دستی،امکان خطر را از حکومت تازه بر سر کار آمده دور کرد.دو روز بعد،در نطقی رادیویی،شگرد خاصی به کار بست؛به جای آن که به روش پیشینیان،با خوش‏بینی و وعده و امید به آینده با مردم سخن بگوید،ضربه‏ای ناگهانی وارد کرد.تاکید صحبتش را بر اوضاع داخلی‏ کشور گذاشت و گفت ایران با بحران اقتصادی و سیاسی سختی روبه‏روست.از بی‏تدبیری در اداره امور و حیف و میل اموال عمومی سخن به میان آوردو به این نکته اشاره کرد که شماری از سران‏ حکومت به ثروت‏های هنگفت و نامشروع دست یافته‏اند.از فساد خیانت سخن گفت و از مردم‏ خواست در حل مشکلات به او یاری دهند و حتی«برای قطع ایادی نادرست»،ان‏ها را به جهاد دعوت کرد.15

این موضع امینی،سوای این که ممکن است حد یا موازین تعادل در آن مراعات نشده باشد،یا در سخن زیاده‏روی و بززگ‏نمایی کرده باشد،زیرکانه،یا به گمان بعضی محتالانه،بود؛چه جامعه منقد و حکومت جدید را در یک صف قرار می‏داد.در عین‏حال،جامعه را برای مراحل بعدی‏ تصمیم و اقدام،به موضع انتظار می‏کشید و به دولت فرصت می‏داد از مرحله‏ای بحرانی،که عامل‏ زمان در آن بسیار اهمیت داشت،بی‏تنش یا با تنش کم‏تری بگذرد.

در دوشنیه 18 اردیبهشت،در واکنش به تکشیل حکومت علی امینی،سرانی از جبهه ملی ایران، با نام شورای عالی جبهه ملی،جلسه و در پایان قطع‏نامه‏ای صادر کردند.در قطع‏نامه آمده بود که‏ چون انتخابات مجلس فعلی غیرقانونی و از این رو باطل است،هر دولتی هم که متکی بر آن بشد غیرقانونی است و جبهه ملی با آن مخالف است.16تاکید جبهه ملی آشکار بود،اما پیداست که جبهه‏ از نیت امینی در انحلال مجلسین آگاهی نداشت،و مطمئنا پی آمدهای این رویداد را در محاسباتش‏ وارد نکرده بود که کار کردن،یا کار نکردن،با دولت بدون مجلس،دشوارتر از کار در خواهد آمد تا با حضور مجلسی ولو نامطلوب یا نامشروع و غیرقانونی.

یک روز بعد،در 19 اردیبهشت،هر دو مجلس با فرمان شاه منحل شد.در بخشی از فرمان او امده بود:

نظر به لزوم اقدام به یک سلسله اصلاحات عمیق و قاطع در تمام شئون کشور[کذا]و به منظور رفع مشکلات روزافزونی که کشور با آن مواجه است،و برای آن هیچ‏گونه مانعی نباید سد راه‏ اقدامات اساسی و اصلاحی دولت گردد...،انحلال مجلسین...را اعلام و مقرر می‏داریم که دولت با اصلاح قانون انتخابات،اقدام به تجدید انتخابات بنماید.17

پس از این فرمان،جبهه ملی اعلامیه دیگری صادر کرد و در آن اعلام داشت که:طبق قانون‏ اساسی،علت انحلال باید ذکر شود،انتخابات ظرف یک ماه پس از انحلال برگزار و مجلسین ظرف دو ماه افتتاح گردد.در هر حال مجلس نباید تعطیل باشد.18اساسا،و به ویژه در آن زمان،تاکید اکید جبهه ملی بر دو خواست بود:1)ازادی بیان و انتشار و فعالیت؛2)آزادی انتخابات.و هر دو خواست‏ البته به نظر اهل سیاست کاملا مشروع،مطابق قانون،حداقل حقوق ملت و همه گروه‏های سیاسی(به‏ عنوان سخن‏گویان قشرهای مختلف مردم)بوده است.اما این که کدام یک از مواد اصلی قانون‏ اساسی یا حقوق انسانی باید به شعار تبدیل می‏شد و مبنای فعالیت قرار می‏گرفت،یا کدام شعار می‏توانست گروه‏های سیاسی را به همکاری جلب کند،یا مردم رانده شده از میدان را به صحنه سیاسی بکشاند،محل نزاع گرایش‏های له و علیه جبهه ملی در حکومت امینی،و در رویارویی با دولت مدعی اصلاحات بود.پیداست که جبهه ملی همه قدرت خود را رد تحقق این دو خواست باز می‏یافت.و شاید سرانی از جبهه گمان می‏کردند که انتخابات را می‏برند،افکار عمومی را پشتوانه خود دارند،و هر گونه آزادی سیاسی عامل تقویت فعالیت‏های آن می‏شود.نیروی مخالف جبهه ملی‏ هم با شگردهای جبهه ملی خوب آشنا بود،و تا قدرت در اختیار داشت،مجال نمی‏داد که ابتکار عمل‏ به دست جبهه ملی بیافند.بنابر قاعده‏های شناخته شده سیاسی،این تقابل انعطاف‏ناپذیر لاجرم یا به‏ نوعی بن‏بست می‏انجامید،یا به نوعی رویارویی کشیده می‏شد.

امینی در 19 اردیبهشت وزیران خود را به شاه معرفی کرد.در کابینه او سه وزیر وزارت‏ خانه‏های جنگ،کشور و خارجه(سپهبد نقدی،سپهبد عزیزی،و قدس نخعی)افراد مورد وثوق‏ شاه،یا موافق نظر او بودند.وزیران چهار وزارت خانه کشاورزی،دادگستری،فرهنگ(آموزش و پرورش فعلی که البته چند روز بعد معرفی شد)،و صنایع و معادن وزیران اصلاح‏طلب امینی بودند (ارسنجانی،الموتی،درخشش و فریور).کابینه او باید در غیبت مجلس کار می‏کرد،مجلسی که‏ نمایندگان آن را بیش‏تر،محافظه‏کاران و مخالفان تغییرات و اصلاحات و عمدتا متمایل به‏ سیاست‏های انگلیس تشکیل داده بودند.دولت ناگزیر بود امور خود را با تصویب‏نامه‏های هیات‏ وزیران پیش ببرد و در واقع خودش مرجع قانون‏گذاری و عامل تحولات باشد،حال آن که این کابینه‏ در ترکیب،نامنسجم و در هدف‏ها ناهماهنگ بود.وزیران گرایش‏ها،وابستگی‏ها،و امال فردی‏ بسیار متفاوتی داشتند.ظاهرا انتخاب آن‏ها در گفت‏وگوی امینی و شاه و توافق آن دو صورت گرفته‏ بود.شتاب در انتخاب نمایان بود،شتابی که شاید امینی در تشکیل سریع کابینه‏اش داشت،یا بحرانی‏ بودن رویدادها ایجاب می‏کرد که دولت هرچه سریع‏تر تشکیل شود.خود امینی در خاطراتش‏ می‏گوید:

واقعا قصد خودم این بود که حتی المقدور کاری نکنم که شاه بترسد:دو چیزی که مورد نظر شاه‏ بود،یکی ارتش بود و یکی وزارت خارجه.گفتم خیلی خوب این دو تا را به عهده ایشانمی‏گذاریم. و یکی هم موضوع وزارت کشور بود که روی اصل ارتباطش با عموی من سرلشگر حسن امینی،به آقای سپهبد امیر عزیزی محول کردم.گفتم خوب این ادم درستی است و آدم صمیمی است،چون‏ البته انتخابات در نظر بود و شاه هم هیچ‏وقت در انتخابات نمی‏تواند بی‏نظر باشد.19

کلمات و عبارات امینی بر پایه اصول تحلیل گفتمان،نکته‏هایی به دست می‏دهد.آیا امینی حقیقتا در موضعی قرار گرفته بود که شاه را می‏توانست بترساند؟آیا نخست وزیری که هیچ تشکل سیاسی‏ داخلی نیرومندی پشتوانه نداشت و با رای مردم هم سر کار نیامده بود،چنان قدرتی را پشتوانه خود احساس می‏کرده که شاه را با آن عقب براند،اما این کار را نکرده،و بر عکس ملاحظه به خرج داده‏ است؟از این گذشته،بر فرض که شاه به موضوع انتخابات حساس بوده و می‏خواسته است در انتخابات مداخله کند،امینی که نه برنامه‏ای برای انتخابات داشته و نه در دوره زمام داریش اقدامی در این را کرده است.مجلسی هم در دوره او تشکیل نشد که مثلا اصلاح طلبان در ان اکثریتی به دست‏ بیاورند و پشتیبان دولت باشند.از این رو به نظر می‏رسد که امینی گمان می‏کرد چون پشتیبانی آمریکا را دارد،و شاه را هم در گفت‏وگوها و با توافق‏ها با خود همراه کرده است،پس دست بالا با اوست. تصمیم‏های شاه در آغاز حکومت امینی،صدور فرمان انحلال مجلسین و مداخله نکردن در امور داخلی،دست کم به ظاهر،نشانه‏هایی بود که احتمالا امینی و همکارانش را به خطا انداخت و آن‏ها پنداشتند که شاه در برنامه اصلاحات یا با آن‏ها همراه شده یا با توجه به تغییر سیاست‏ها و فشار دموکرات‏ها،مشی خود را تغییر داده است.اگر امینی این احتمال را جدی تلقی می‏کرد که شاه‏ نشانه‏های گمراه کننده می‏فرستد،آیا باز هم به همان طریقی عمل می‏کرد که عمل کرد؟شاید امینی‏ می‏پنداشت که اگر پشتیبانی مردم،یا حتی بخشی از مردم،را مثلا از طریق جبهه ملی به دست آورد، می‏تواند برنامه اصلاحاتش را پیش ببرد.

اصلاح‏گر اصلی و در حقیقت مرد شماره یک کابینه،حسن ارسنجانی بود.او سال‏ها در زمینه تقسیم اراضی مطالعه کرده بود و مصمم و معتقد بود که این اصلاحات برای جامعه ضرورت حیاتی‏ دارد.او از یاران نزدیک قوان السلطنه و از وفاداران به او بود.امینی از دیر باز او را می‏شناخت و به وی‏ اطمینان داشت.کاش از گفت‏وگوهای قوام السلطنه با امینی درباره ارسنجانی خبری می‏داشتیم تا بهتر پی می‏بردیم که امینی چه‏طور او را برگزید،از نظر مشورتیش چه گونه برخوردار شد،و از قلم‏ تند و تیزش در چه مواردی استفاده کرد.20 نور الدین الموتی،غلامعلی فریور،و محمد درخشش دیگر وزیران اصلاح طلب امینی بودند. الموتی از اعضای گروه 53 نفر و روزگاری انقلابی چپ‏گرا بود.به صحت عمل و قاطعیت شهرت‏ داشت و به اصلاح قوه قضائیه از درون معتقد بود.مردی صریح و شجاع شناخته می‏شد و برای‏ منظور امینی بود.الموتی تا چه حد برنامه اصلاحات امینی را باور کرده بود و به چه میزان‏ خود در آن سهمی داشت،نکته چندان آشکاری نیست.امینی با فریور هم از دیر باز آشنایی داشت.او از پایه‏گذاران و اعضای حزب ایران بود و به درست‏کاری و وطن‏دوستی شهرت داشت و روی هم‏ رفته،مرد سیاسی محترم و موجهی به شمار می‏رفت.امینی با درخشش آشنایی دیرین نداشت.از این گذشته،خود درخشش هم از سابقه و شهرت چندانی در عرصه سیاست بهره‏مند نبود.مردی‏ سخن‏ور،فعالی سازمان ده،و مدتی هم محبوب جامعه معلمان بود،اما نه در قواره وزیران صاحب‏ نام پیشین فرهنگ بود،و نه حتی همتراز شمار دیگری از وزیران امینی.چند روزی دیرتر از سایر وزیران هم وارد کابینه شد.البته می‏توان فهمید که در آن اوضاع و احوال بحرانی و خیزش معلمان، حضور او در کابینه می‏توانست به آرام شدن جو کمک کند.در ضمن همین چهار وزیر اصلاح‏طلب‏ به چهار جریان سیاسی گرایش داشتند و شاید امینی در انتخاب آن‏ها و به ویژه در انتخاب همین‏ چهار تن برای چهار وزارتخانه خاص،به امکان تماس با جریان‏های مختلف سیاسی اندیشیده‏ باشد.بی‏تردید هر کدام از وزیران با طیف همکاران و هم‏اندیشانشان ارتباط داشتند،نظر آن‏ها را به‏ کابینه و بالعکس منتقل می‏کردند،اما تا چه حد برای تماس‏های امینی با جریان‏های مختلف سیاسی‏ مناسب بودند،از زمینه‏های دیگر نیازمند به پژوهش است.

فریور پس از حدود 8 ماه وزارت،و در پی اختلاف نظرهایی،استعفا داد.21در تیر ماه 1340، جهانگیر اموزگار،برادر جمشید آموزگار،به عنوان وزیر بازرگانی وارد کابینه علی امینی شد.او به‏ اصلاح‏طلبی شهرت نداشت،بلکه تکنوکرات تحصیل کرده آمریکا و متخصص خوب درس‏ خوانده‏ای بود که به درست‏کاری و تسلط به حوزه تخصصیش معروف بود،و بعدها باز هم بر شهرت و اعتبار او افزوده شد.سایر اعضای کابینه امینی،هیچ کدام،نه به اصلاح‏طلبی اشتهار داشتند، و نه حتی در این باره داعیه‏ای از آن دیده شده بود.تنی چند از آنان از جمله وزرایی عادی بودند که‏ در کابینه‏های پیشین هم سمت‏هایی بر عهده داشتند.عطا اللّه خسروانی که بعدا سازمان ده اصلی‏ حزب ایران نوین و از مهره‏های با نفوذ در حکومت امیر عباس هویدا شد،در کابینه امینی عضویت‏ داشت.

این کابینه نامنسجم و بدون برنامه اندیشیده و از پیش سنجیده،باید پیش از هر کاری،جامعه ملتهب را آرام می‏کرد،وگرنه به برداشتن هیچ گامی در زمینه اصلاحات قدر نبود.امینی،وزیران‏ خود را در 20 اردیبهشت 1340 به نشستی فوری فراخواند و در آن نشست سه طرح اصلاحی‏ ماهیتا مهم-ولو آن که در عمل به هدف‏های اصلاح خود نرسید-تصویب شد:

1)اصلاحات ارضی و محدود شدن مالکیت‏های بزرگ؛

2)مبارزه با فساد؛

3)قرار گرفتن طرح کاهش هزینه‏های زندگی در راس برنامه‏های دولت.22

در همان روز به جای فتح اللّه فرود،از وابستگان به دربار که مرد خوش نامی نبود،محسن نصر که مردی تحصیل کرده،باسواد و از شائبه‏های مالی به دور بود،و اگر چه مدیر کارآمدی نبود،به‏ عنوان شهردار تهران معرفی شد.23روز بعد باز هم جلسه فوق‏العاده دولت تشکیل و تصمیم گرفته‏ شد با افزایش حقوق معلمان به اعتصاب آن‏ها پایان داده شود.در همان روز نیز اعلام شد که سرگرد ناصر شهرستانی،متهم به تیراندازی در تظاهرات معلمان و از مسببان ناآرامی،تحت پیگرد قضائی‏ قرار گرفته است.24

امینی طی نطقی رادیویی در همان روز از اصلاحات در زمینه‏های کشاورزی،صنعت،آموزش و عرصه اجتماعی سخن گفت،یعنی همان چهار عرصه‏ای که وزیران اصلاح‏طلبی را برای آن‏ها برگزیده بود،و از مردم کمک خواست.25او زیرکانه از کمبودها،کاستی‏ها و نقایصی صحبت به میان‏ آورد که باید برطرف می‏شد،او به گونه‏ای با مردم حرف زد که در آن‏ها توقع تازه‏ای برنیانگیزد،یا سطح انتظارها را بالا نبرد،یا از او انتظار اعمال تندروانه یا عاجل نرود26که در واقع این‏ها هوش‏مندی‏های او را به هنگام رویارویی با موقعیت خطیر سیاسی نشان می‏داد.امینی نوعی فضای‏ تعلیق ایجاد کرد،نوعی ابهام و استفهام که شنونده را در انتظار خبرهایی بیش‏تر،یا تفصیلی‏تر نگاهچ‏ دارد.این ترفند،از نوع اقدام‏های بازدانده است،و اگر نتواند از شدت بحران بکاهد،معمولا بر آن‏ نمی‏افزاید.

روز شنبه 23 اردیبهشت،پس از تلاش‏ها و مذاکرات فراوان و پشت‏پرده،سرانجام مدارس‏ کشور بعد از 12 روز اعتصاب و اعتراض و دست کشیدن معلمان از کار،فعالیت خود را از سر گرفتند.در همان روزها زمزمه‏هایی شنیده می‏شد که دامنه اعتصاب گسترش یابد و بخش‏های‏ دیگری از مردم،که مطالبات برآورده نشده داشتند و شمارشان هم کم نبود،به اعتصاب بپیوندند. امینی که به خطر گسترش اعتصاب‏ها آگاه بود،در واقع در سریع‏ترین زمان ممکن دست به عمل زد و با همکاری چشم‏گیر درخشش،شعله آماده گسترش را فرو نشاند.

او در عین حال،و با توجه به نتیجه اقدامش،دست به عملی زد که از دوره زمامداری دکتر مصدق‏ نظیر نداشت.پنج تن از امیران نظامی،که دارای مشاعلی حساس بودند،به اتهام سواستفاده از مقام‏ و حیف و میل اموال عمومی بازداشت شدند:1.سپهبد حاج علی‏کیا(رئیس رکن 2 ارتش که پیش‏تر مدت‏ها در ماموریت سوئد بود و برای ارتش جنگ‏افزار می‏خرید و مال و اموال هنگفتی اندوخته‏ بود)؛2.سپهبد مهدیقلی علوی مقدم(وزیر سابق و سال‏ها رئیس شهربانی که به گرفتن رشوه‏های‏ کلان از نامزدهای انتخاباتی مجلس متهم بود،و در ضمن گروه امینی موفق نشدن خود را در انتخابات تا حدی،یا تا حد زیادی،از چشم او می‏دید)»؛3.سرلشگر محمد دفتری(رئیس‏ پیشین تسلیحات ارتش و سازمان تربیت بدنی)،و5.سرتیپ روح اللّه نویسی(رئیس سابق شیلات که به سواستفاده کلان در خرید و فروش برنج و خاوار متهم بود).

فساد و حیف و میل اموال عمومی به این چند نفر محدود نمی‏شد و شمار نظامیان فاسد و مسئولانی که به ویژه در حکومت منوچهر اقبال سمت‏های مالی و حساسی را به عهده داشتند و در مظان اتهام‏های واقعی بودند،به مراتب بیش از این‏ها بود.با این حال،شاه با دستگیری چند نفر هم‏ موافق نبود و این گونه برخورد با نظامیان را برای روحیه ارتش مناسب نمی‏دانست؛در عین‏حال‏ معلوم نبود که زنجیره فساد تا کجا و به چه کسانی کشیده می‏شد،نام چه افرادی به میان می‏آمد،یا چه‏ نکاتی از پرده بیرون می‏افتاد.و پذیرفتن مخاطره‏های این‏ها برای نظام آسیب‏پذیر شاه ساده نبود. به رغم این،شاه عملا به دستگیری و انتشار خبر سو استفاده‏های شماری از امیران بلند پایه‏اش تن‏ داده بود.او اگر چه از این گونه اقدامات استفاده‏های خاص خود را می‏کرد و بلند پایگان در معرض‏ تهدید را در نهان به خود نزدیک‏تر و وابسته‏تر می‏کرد،یا از نقطه ضعف‏هایشان نهایت بهره‏برداری‏ را به عمل می‏آورد،اما به هر ترتیب بازتاب خبر دستگیری شماری امیر به اتهام فساد در داخل و خارج،از فساد نهفته‏ای در حکومت‏های پیشین خبر می‏داد و این،به خودی خود،رویداد بی‏اهمیتی‏ نبود.گروههای سیاسی مخالف و در کمین هم از این گونه رویدادها مستمسک‏ها و مایه‏های لازم را برای انتقاد بعدی از حکومت به چنگ می‏آوردند.

یک روز پیش از انتشار خبر تکان دهنده دستگیری امیران،مهندس مهدی بازرگان که مدت‏ها بود خودش و همفکران و یاران نزدیکش با جبهه ملی مشکل داشتند،خبر تاسیس نهضت آزادی‏ ایران را به اطلاع دکتر محمد مصدق رسانده بود.28این تشکل به این امید بود که ملی‏گرایان وفادار به‏ دکتر مصدق و معتقد به مذهب را به سوی خود جذب کند.در همان روز،جبهه ملی هم مردم را به‏ شرکت در تجمعی دعوت کرد.حزب‏ها و گروه‏های سیاسی دیگری هم که جان تازه‏ای گرفته بودند- البته جز حزب توده ایران که نه می‏توانست از طریق بازماندگان و جان به در بردگانش فعالیتی بکند و نه به امینی نظر مساعدی داشت-به تکاپو افتاده بودند و پس از سال‏ها یخ‏بندان سیاسی،اندک نسیم‏ گرم ملایمی وزیدن گرفته بود و بار دیگر نشانه‏هایی از امید اجتماعی به چشم می‏خورد.

در همین روزها جولیوس همز(هلمز)،از اعضای با سابقه وزارت خارحه آمریکا،که مدتی‏ سفیر آن کشور در انگلستان بود و با دیدگاه‏های سیاست مداران انگلیسی درباره ایران آشنایی داشت، و احتمالا برای نزدیک کردن سیاست آمریکا و انگلستان در ایران،یا پیش گرفتن سیاست جدید در ایران با در نظر داشتن ملاحظات دولت انگلستان،به عنوان سفیر در تهران معرفی شد.29

چهارشنبه 27 اردیبهشت شاه بر اساس دعوتی که از پیش به عمل امده بود،به نروژ سفر کرد. این سفر او در زمانی بود که التهاب جامعه فروکش نکرده بود.

 

یادداشت

(1)ریچارد،ناسیونالیسم در ایران.ترجمه احمد تدین،تهران،1371،ص 381-382.

(2) keddie,niki,roots of revolution,new haven,yale u.p.1981,p.148.

(3)آموزگار،فراز و فرود دودمان پهلوی،ترجمه اردشیر لطفعلیان،تهران،1375،ص 490-491.

(4)نهاوندی،هوشنگ،آخرین روزها:پایان سلطنت و درگذشت شاه،ترجمه بهروز صور اسرافیل و مریم‏ سیحون،لسن‏آنجلس،2004 م /1383 ش،ص 49.

(5)نهاوندی،همان جا.

(6)فردوست،ظهور و سقوط سلطنت پهلوی،تهران،1370،ج 2،ص 306-307.

(7)حسینیان،روح اللّه،3 سال ستیز مرجعیت شیعه(43-1341)،تهران،1383،ص 105.

(8)شریف امامی،جعفر،خاطرات جعفر شریف امامی،تهران،1380،ص 237.

(9)شریف امامی،همان،ص 235.

(10)شریف امامی،همان،ص 234 و صفحات بعد،و به ویژه ص 241.

(11)شریف امامی،همان،ص 238-241.

(12)امینی،خاطرات،ص 107-108.

(13)ایرج امینی معتقد است پدرش از قضا مرد ساده‏ای بوده است،و به رغم آن‏چه دیگران می‏پندارند، اطرافیان به سادگی می‏توانستند روی او تاثیر بگذارند.ایشان این مطلب را در دیداری در پائیز 1385 در تهران،به خود من گفتند.

(14)نک:روزنامه‏های رسمی،از جمله:اطلاعات،ش 17 اردیبهشت 1340،ص 21.

(15)متن سخن‏رانی رادیویی او در جراید روز آمده است؛نیز می‏توانید به این روزنامه نگاه کنید اطلاعات،ش‏ 18 اردیبهشت 1340،ص 23؛نیزنک:کتابخانه پهلوی،گاهنامه پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی.تهران،1355،ج 2،ص‏ 1425.

(16)همان روزنامه،ش 19 اردیبهشت 1340،ص 1.

(17)روزنامه‏ای 20 اردیبهشت؛کتابخانه پهلوی،ج 2،ص 1426.

(18)روزنامه‏های 21 اردیبهشت 1340.

(19)امینی،همان،ص 110.

(20)برای جزئیات بیش‏تر درباره زندگی و گذشته ارسنجانی،نک:نورالدین ارسنجانی،دکتر ارسنجانی در ائینه زمان،تهران،1379،فصل سوم.

(21)دولتهای ایران،تهران،1378،ص 292.

(22)کتابخانه پهلوی،ج 2 ص،1427.

(23)اطلاعات،ش 20 اردیبهشت 1340،ص 24.

(24)همان جا.

(25)اطلاعات،همان ش.

(26)

hambly,gavin,"the pahlavi autoeracy',in:the cambridge history of iran cambridge,1991,vol.7,pp.272-30

(27)کتابخانه پهلوی،ج 2،ص 1428؛دکتر امینی به روایت اسناد ساواک،ج 1،ص 30؛روزنامه‏های 24 اردیبهشت 1340.

(28)مکاتبات مصدق،تهران،ص 122.

(29)روزنامه‏ها


مجله بخارا » فروردین و اردیبهشت 1386 - شماره 60
 
تعداد بازدید: 4844



آرشیو مقالات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.