مقالات

اراده همایونی - آسیب شناسی پهلوی از منظر خاطرات علی امینی

مهدی فخر زاده


«دوره فترت ادامه دارد ، مشروطیت ایران که اساساً تعطیل‌بردار نیست بدون هیچ علت موجهی تعطیل شده است . مشکلات مالی و اقتصادی روز به روز بیشتر می‌شود . از «عدالت اجتماعی» اثری مشهود نیست . افراد مردم از فقیر و غنی ، همه گرفتارند ، گرفتارها صدها مشکل عمومی و اجتماعی که می‌توان گفت در اثر عدم توجه مقام سلطنت به موازین و اصول لازم‌الرعایه مربوط به اداره صحیح و قانونی مملکت لاینحل مانده است . بالاخره روزی باید تعیین شود تکلیف مردم و مملکت چیست ؟ اگر قانون اساسی و مشروطیتی وجود دارد ، چرا به آن عمل نمی‌شود .» (1)

سرانجام این تعیین تکلیف‌خواهی شاه و مردم به جایی رسید که شاه به قانون تن نداد و مردم به شاه!

سطرهای بالا برگرفته از نامه‌ای است که نهضت آزادی در سال 1341 خطاب به شاه نوشته و دولت امینی را که بزرگترین دولت مدعی اصلاحات پیش از انقلاب و پس از 1332 بود ، به نقد کشیده است . این نامه تعارضات موجود میان توهم ایران پیشرفته شاه و واقعیاتی که نخست‌وزیر تکنوکرات و منتصب خود وی مطرح می‌کند برمی‌شمرد . «کشوری با ثبات» ، «اقتصاد مستحکم» ، «دموکراسی» ، «پیشرفت‌های سریع در امور سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی» ، «ارتقای بی سابقه در ثروت و سطح زندگی مردم» ، «برنامه‌های شگرف اقتصادی» و ... اینها مجموعه‌ای از واژه‌های به کار برده شده شاه و توهمات محمدرضا پهلوی است ؛ دیکتاتوری که این گونه دیکتاتوریش را توجیه می‌کرد . این واژه‌های زیبا در شرایطی بر زبان شاه جاری می‌شود که استقراض و فساد کمر دولت را شکسته است .

نخستین تجربه‌های دولت مدرن در ایران هنوز جا نیفتاده بود . جدال بین ضل‌اللهی و مردمی بودن حاکم کماکان داشت و شاه میل به بسط ید خود را از کسی پوشیده نمی‌داشت . در مقابل نیز قانون اساسی ، مجلس و هیئت دولت ، به عنوان ساختارهای مدرن وارد ایران شده بود ، اما اراده همایونی می‌رفت که در برگیرنده همه چیز شود و احزاب مستقلی که بذرشان در دوران مصدق کاشته شده بود این خطر را حس کردند . سه‌شنبه 19 اردیبهشت 1340 دو روز پیش از اعلام برنامه دولت امینی ، هر دو مجلس شورای ملی و سنا به دستور شاه منحل شد . شاه در پیام انحلال ، به قانون اساسی و حفظ مشروطیت اشاره کرد و ضمن تأیید دولت مقتدر و اصلاح‌طلب امینی ، اراده فرمود که موانع را از سر راه ایشان بردارد . اما روند این گونه نماند ، اصلاحات امینی در تعارض با زیاده‌خواهی‌های شاه قرار گرفته بود . مرداد ماه 1341 نهضت آزادی ایران طی نامه‌ای سر گشاده به شاه ، این تعارض‌ها را برمی‌شمرد . امینی در یکی از سخنرانی‌های خود می‌گوید : «متأسفانه ما باید هر روز چندین میلیون قرض گذشتگان را بپردازیم . دولت هم مانند خود شما (مردم) زیر بار قرض است . ما الان به امریکا ، به فرانسه ، به آلمان ، به ایتالیا مقروضیم . مردم و دولت هر دو مقروضند ...» (2)

ایران کشوری با استعداد بالای توسعه ، هنوز از خویش سر بر نیاورده است . با استناد به خاطرات علی امینی می‌توان تا حدودی برخی موانع توسعه را در آن دوران برمی‌شمرد ؛ موانعی که در نهایت شکاف ملت – حکومت را آنچنان عمیق کرد که به فروپاشی ژاندارم منطقه انجامید .

1- کار غیر کارشناسی

حاکمیت روابط در نظام متمرکز شاه و چاپلوس محوری دستگاه بوروکراسی ، باعث می‌شد تا به جای کار کارشناسی ، امور به دست افراد چاپلوس بیفتد. این مسئله در تمامی طرح‌های کوچک و بزرگ شاه وجود داشت . کارگزاران شاه خاطرات بسیاری از این وضعیت نقل کرده‌اند . محمد یگانه در خاطرات خود نقل می‌کند که چگونه کشت و صنعت‌ها ، تقسیم‌بندی بودجه و ... تحت تأثیر افراد یا اراده شخص شاه واقع می‌شده است . عضویت ایران در پیمان سنتو از جمله بحث برانگیزترین وقایع دوران پهلوی بود . این اتفاق در زمان نخست‌وزیر اهل اصلاح شاه علی امینی افتاد .

جهانگیر تفضلی در خاطرات خود آورده که با وجود مخالفت خودش ، عبدالله انتظام – وزیر خارجه – و حسین علاء ، شاه او را می‌خواهد و می‌گوید چند مقاله بنویسید و از طریق نصیری به روزنامه‌های عصر بدهید و در آن زیان‌های بی طرفی را گوشزد کنید!

اما آنچه برای تفضلی مبهم می‌آید این است که بسیاری از هواداران انگلیس و فراماسون‌ها هم با پیمان سنتو مخالف بودند ، حتی دولت انگلیس هم این الحاق را نمی‌پذیرفت . سر دنیس رایت می‌گوید با وجود تبلیغات فرمایشی مطبوعات ، اعتقاد سفارت بر این بود که افکار عمومی ایران به شدت با عضویت ایران در یک پیمان دفاعی مخالف است . (3) شاه با وجود مخالفت‌ها تصمیم گرفت این اتفاق بیفتد و افتاد .

2- کارگزار یا جان‌نثار

روند کارگزاران حکومت‌هایی چون پهلوی به طور معمول از سمت و سوی کارشناس به مجری و از مجری به جان‌نثار است . در واقع نظام دیکتاتوری پیش و بیش از آن که به نیروهای متخصص و دلسوز نیاز داشته باشد که گاهی به مناسبت شرایط ، نقدی هم به اعلیحضرت داشته باشند ، نیاز ب تملق‌گویان و چاپلوسانی دارد که هر چه بیشتر آن نظام را گمراه کنند .  تبعات چاپلوسی نیز رشد روحیه دیکتاتوری است .

سپهبد زاهدی ، اولین نخست‌وزیر کودتا نسبت به شاه ، حالت پدرانه‌ای داشت . او محمدرضا را همچون فرزند خود می‌دید . استقلال رأی زاهدی در مقابل محمدرضا پهلوی ، به مذاق شاه خوش نمی‌آمد ، همین زمینه اصطکاک میان شاه و فضل‌الله زاهدی بود . از سویی سیا هم همچون شاه از کسی که در مقابلش ادعا یا استقلال رأی داشته باشد بیزار بود . در خاطرات تفضلی آمده که شاه زاهدی را سفیر سیار اروپا کرد تا دولت را از او بگیرد . (4)

این وضعیت ، فضای مناسبی برای رشد گروه‌های ذی‌نفوذ در رژیم بود . امینی از رقابت افسار گسیخته این گروه‌ها در یک مصاحبه تا حدودی پرده برمی‌دارد : «کار من در این اواخر در مجلس شکل عجیبی به خود گرفته بود. دائم می‌بایست مثل خروس جنگی در چند جبهه بجنگم . یکی می‌خواست رئیس گمرک را عوض کنم ، دیگری به غله و نان نظر داشت ، سومی از قضیه ارز را علم کرده بود و من دیدم دیگر دارم در وزارت دارایی از اصل می‌خورم و‌ آمدم به دادگستری ، ولی اینجا هم محشری است .» (5)

تداوم این وضعیت رژیم شاه را به یک بوروکراسی بیمار و ناکارآمد با ادعاهای بزرگ تبدیل کرد . او می‌خواست در زمره چند کشور صنعتی جهان باشد ، اما آنچه اتفاق می‌افتاد ، زمینه‌های سقوط بود نه توسعه و رشد و دستگاه بوروکراسی پیرامون شاه چشم او را بر واقعیات در جریان جامعه بست .

شاه پیشرفت‌ها را سریع می‌دید . در کتاب «مأموریت برای وطنم» مدعی است : «در سال‌های اخیر پیشرفت‌های ما در امور سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی به طوری سریع بوده که نگرانی‌های گذشته را کمتر احساس کرده‌ایم .» او همچنین در 28 مرداد 1340 ادعا کرد کشور سراسر میدان فعالیت مثبت و ثمربخش است و ثروت و سطح زندگی منظماً در حال ترقی است . توهمات همایونی به همین‌ها ختم نمی‌شود . او حتی گاهی مدعی دموکراسی سیاسی نیز هست و این در حالی است که نخست‌وزیر منتصب شاه و نه منتخب ملت ، امینی کل مدیریت کشور را به نداشتن اندکی شعور متهم می‌کند! (6)

نشانه‌های زوال در ژاندارم منطقه مشهود بود ، اما جان‌نثاران آن را از دید شاه مکتوم می‌کردند . گویا نخستین رقم‌زنندگان زوال ، جان‌نثاران شاه بودند.

3- اراده‌ای برتر از قانون

«من بهتر از هر فرد وارد به امور سیاسی می‌دانم که هر وقت اعلیحضرت همایونی اراده بفرمایند ممکن است یکی از خدمتگزاران مملکت زمام امور را به دست بگیرد و تا اعلیحضرت تصمیمی اتخاذ نفرمایند ، هر گونه تلاشی بی مورد است ...» (7)

این جمله‌ها شرحی است که علی امینی در سال 1337 از شاه می‌دهد . امر همایونی به مرور می‌رفت تا با در دست گرفتن تمام ساز و کار اجرایی و قانونگذاری کشور به قدرتی قاهره تبدیل شود . از قوای سه‌گانه تنها قوه قضاییه قدری مصون مانده بود . شاه یکه‌تازی می‌کرد ، به اشارات چشمی مطبوعات را سانسور می‌کرد و به کرشمه‌ای ، فعالان را در زندان جای می‌داد .

23 تیر ماه 1337 کودتایی در عراق اتفاق افتاد . ملک فیصل و دیگر سران حکومت عراق به گونه فجیعی به قتل رسیدند . شاه نگران از اوضاع خود دوست نداشت اخبار این کودتا به مردم برسد . امر همایونی به سانسور مطبوعات از اخبار کودتای عراق فرمان داد . (8)

پهلوی دوم اواخر کار دستور زیر نظر گرفتن تمام کارگزارانش را داده بود . شاه قدر قدرت حتی نامه‌های خصوصی کسانی چون امینی را نمی‌توانست از نظر دور دارد . (9)

4- جای خالی مردم

ژست دموکراتیک شاه در مقابل قدرت‌های اروپایی و امریکایی برای خودش دردسر شده بود . انتخابات از حمله ابزاری بود که ممکن بود اراده شاه را به چالش بکشد . انتخابات بیستم شروع شد و شاه در جریان کنفرانس مطبوعاتی تأکید کرد که انتخابات آزاد است ، اما تلویحاً جبهه ملی را استثنا کرد . (10) البته برخی از اعضای سابق جبهه ملی اجازه شرکت در انتخابات گرفتند ، از جمله بنا به گزارش ساواک ، دکتر مظفر بقایی کسب اجازه نمود که در انتخابات شرکت کند . در میان مخالفان تنها کسانی اجازه حضور یافته بودند که هر چند دوره‌ای با جبهه ملی همراه بودند اما در نهایت به مخالفت جدی با مصدق پرداخته بود . به جز بقایی ، حسین مکی و حائری‌زاده هم با اجازه ساواک در انتخابات شرکت کردند . علی امینی و دوستانش نیز در این انتخابات به عنوان منتقد حضور یافتند . فضای انتخابات داغ شده بود . اراذل و اوباش سازماندهی شده و گروه‌های فشار با حمله به تجمعات و میتینگ‌ها قدری فضا را کنترل می‌کردند . شاه با ادعای انتخابات آزاد حتی مخالفان مهندسی شده را نیز برنمی‌تابید . (11) هیچ گروه یا حزبی وجود نداشت که بتواند در یک انتخابات آزاد عرض اندام کند و همین هم برای حکومت ، قابل تحمل نبود . عدم وجود گروه‌ها و احزاب آزاد و غیر فرمایشی مملکت را از نقد دلسوزان و حضور مؤثر مدیران و کارشناسان دور نگاه می‌داشت ، در نتیجه اراده همایونی که بر توسعه بود محقق نمی‌شد .

گروه‌ها و احزاب آزاد از شاخصه‌های مشارکت مدنی مردم در امر سیاست و حکومت است . دکتر حسن ارسنجانی از وزیران دوره پهلوی در مورد تشکیل احزاب و گروه‌ها می‌گوید : «محیط سیاسی آزاد را نمی‌دهد و تا چنین گروهی تشکیل شود مأموران سازمان امنیت قد و نیم قد در آن راه می‌يابند و پس از مدت کوتاهی همفکری تبدیل به جنگ با شعارهای ساحت سازمان می‌شود و به علاوه ده هزار دروغ را برای خوش‌خدمتی می‌سازند و تحویل می‌دهند و سوءتفاهمات را زیادتر می‌کنند .» (12) پهلوی کوچک گمان می‌برد به تنهایی ، بی رقیب و بدون حضور مردم ، مملکت را می‌تواند اداره کند .

5- دیکتاتور بزرگ

ژست دموکراتیک شاه باید احزاب را تقویت می‌کرد و دست کم یک صورت از احزاب آزاد ایجاد می‌کرد . اعلیحضرت تصمیم می‌گیرد مملکت دو حزبی شود، این وضعیت می‌توانست مجلس را نیز بهتر کنترل کند . مجلس به این دو حزب خودساخته ختم می‌شد و اپوزیسیون جدی‌تر کنترل می‌شد .

اسدالله علم مأمور تشکیل حزب مردم شد . گروهی از تحصیلکردگان امریکا که با اصل چهار نیز ارتباط داشتند مورد توجه علم قرار گرفتند . جمشید آموزگار ، هوشنگ فرمانفرمایان ، علی محلوجی ، عبدالرضا انصاری و ... گروهی به نام «ایران نو» داشتند ، این گروه هر هفته یک بار برای تبادل نظر در مورد مسائل ایران دور هم جمع می‌شدند ، اما این حزب باید به حزب مردم می‌پیوست . سرلشگر تیمور بختیار ، ریاست وقت ساواک با عبدالرضا انصاری برای پیوستن به حزب مردم وارد گفت‌وگو می‌شود . انصاری به بختیار می‌گوید : «ما که فعالیتی نداریم و صرفاً دور هم جمع می‌شویم و گپی می‌زنیم و قهوه‌ای می‌خوریم .» سرلشگر پاسخ می‌دهد : «آن هم نمی‌شود .!» (13) گرایش شاه به دیکتاتوری بر هیچ کس پوشیده نبود و دوستان امریکایی و اروپایی او به خوبی به این روحیه آگاه بودند . سفیر امریکا مدعی است پهلوی جوان در 7 آبان 1340 به صراحت اعلام کرد که انتخابات آزاد به شکل‌گیری یک اقلیت کمونیست یا جبهه ملی‌ای می‌انجامد که قابل تحمل نیست! (14)

سفیر امریکا معتقد بود شاه جداً به فکر حکومت فردی است! (15)

این روحیه به دیگر ارکان حکومت شاه نیز تعمیم یافته بود و گویی تملق امری ممدوح و نقد مذموم شده بود . واژگونی دستگاه ارزشی جامعه در گفت‌وگویی که بین پسر امینی و تیمسار علوی مقدم ، رئیس شهربانی اتفاق می‌افتد به خوبی نمودار است . علوی مقدم به پسر امینی که یک فیلم مستند در بندرعباس ساخته بود می‌گوید : «خجالت نمی‌کشید از زشتی‌های مملکت‌تان فیلمبرداری می‌کنید ؟» امینی در پاسخ می‌گوید شما که مسئولید باید این زشتی‌ها را از بین ببرید نه اینکه واهمه از نمایشش داشته باشید . (16) شاه ناچار از توجیه دیکتاتوری خود است . او در مصاحبه با یک نویسنده امریکایی – ای.آی.بین – در پاسخ به این پرسش که آیا اسامی کاندیداهای مجلس را هم شما تأیید می‌کنید ؟ می‌گوید : «چرا که نه ؟ چرا می‌بایست توسط واشنگتن یا لندن تأیید شود ؟» (17) شاه دخالت غیرقانونی خود در روند انتخابات را با دخالت خارجی توجیه می‌کند ، گویی اگر او دخالت نکند بیگانه باید دخالت کند . امر همایونی بر هر کاری سایه افکنده بود .

سال 1336 بنا بود دکتر اقبال ، نخست‌وزیر شاخ استیضاح شود . او در جلسه‌ای که باید پاسخ بگوید ، می‌گوید : «چون ما هیچ کاری را بدون امر و اجازه اعلیحضرت نمی‌کنیم و چون اعلیحضرت همایونی تشریف ندارند ، فعلاً نمی‌توانم بگویم چه روزی جواب استیضاح را به عرض مجلس می‌رسانم!» (18) این رفتار برای کسانی که از بیرون به ایران نگاه می‌کردند ، معنای روشنی داشت . سفیر فرانسه در مورد این اتفاق می‌گوید : «بدیهی است این رفتار که از جانب صدر اعظم‌های قدیم عادی می‌نمود ، امروز دیگر قابل قبول نیست و با تأسی به آن نخست‌وزیر بدترین خدمت را به پادشاه خود کرده است . با اطاعت و سازشکاری افراطی‌ای که غالباً به سطح نو کرمآبی می‌رسید ، دکتر اقبال حتی بیشتر از آقای علاء ، عطش محمدرضا به حکومت فردی را دامن می‌زد و با واگذار کردن مسئولیت کامل تمام اقدامات دولت به شاه به او صدمه می‌رساند .» (19) جان‌نثاران و چاکران درگاه همایونی ، جای مدیران و کارشناسان را گرفته بودند ، به قول سفیر فرانسه آنها خدمتی به شاه نمی‌کردند و خدمتی به ایران هم نمی‌کردند . اطرافیان شاه سرگرم چاپلوسی بودند و در جامعه اتفاقی در جریان بود . شاه آن چنان در توهم اقتدار خود فرو رفته بود که حتی علی امینی ، نخست‌وزیر منتصب خود که به خاطر سهولت در کارش مجلسین آن دوران را نیز منحل کرده بود برنمی‌تابید . شاه قدرتمند بود و گمان می‌کرد با سرکوب ، جامعه را بر جای خود خواهد نشاند ؛ توهمی که تنها تا سال 1357 دوام آورده و اراده همایونی به یک باره به زیر کشیده شد .

 

پی‌نوشت :

1- نامه سرگشاده نهضت آزادی ایران ، اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی، مرداد ماه 1341 ، مجموعه اسناد نهضت آزادی ایران .

2- همان .

3- بر بال بحران ، زندگی سیاسی علی امینی ، تألیف ایرج امینی ، نشر ماهی .

4- همان ، ص 118-114 .

5- همان ، ص 120 .

6- نامه سرگشاده نهضت آزادی ایران به اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی ، مرداد ماه 1341 ، مجموعه اسناد نهضت آزادی ایران .

7- بر بال بحران ، زندگی سیاسی علی امینی ، تألیف ایرج امینی ، ص 50 ، نشر ماهی .

8- همان ، ص 160 .

9- همان ، ص 517 .

10- همان ، ص 179 .

11- همان .

12- همان ، ص 258 .

13- همان ، ص 143-142 .

14- همان ، ص 417 .

15- همان ، ص 412 .

16- همان ، ص 135 .

17- همان ، ص 139 .

18- همان ، ص 138 .

19- همان .


مجله چشم انداز ایران - شهریور و مهر 1389 - شماره 63
 
تعداد بازدید: 4539



آرشیو مقالات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.