مقالات

علی امینی و ریشه های شکست اصلاحات (5)

نویسنده: عبدالحسین آذرنگ


شکست امینی و بیرون رفتن از صحنه

بر پایه این فرضیه که بازیگران صحنه سیاسی ایران در 1340 ش، و نیز مدت‏ کوتاهی پس از آن، عبارت بودند از : 1) شاه و وابستگان او 2) گروه امینی 3) جبهه ملی‏ ایران به عنوان تنها تشکیلات سیاسی مؤثر در آن زمان و 4) دموکرات‏های حاکم بر امریکا، و با توجه به توضیحاتی که پیش از این در باب چگونگی حذف شدن رکن‏هایی از بازی داده شد، خوب است به نکات دیگری بپردازیم که با بیرون رفتن امینی از صحنه سیاسی، با بیرون رانده شدن او، دوره اصلاحات امینی، ناکامیاب به سر آمد.

شاه مخالفت خود را با امینی علنی نمی‏کرد، اما از طریق ایادی دربار، تحریک‏های‏ پشت پرده، دامن زدن به ناآرامی‏ها، بسیج کردن اوباش شهری، تشویق کردن‏ تکنوکرات‏های جوان و جاه‏طلب و بلندپرواز به ایجاد تشکل‏های در کمین قدرت، عیب‏جویی از آن و نقص‏یابی در کار حکومت امینی در محافل خصوصی، ترغیب رقیبان‏ امینی به تشکیل دولت سایه، تحریک کردن قشرهای مختلف به اعتصاب، مشوش کردن‏ خاطر سرمایه‏داران و تحریک آن‏ها به بیرون کشیدن سرمایه‏هایشان از بازار و صنعت، تشدید رکود و تورم، گسترش دادن نارضایتی‏ها، القای احساس ناامنی، و استفاده از دیگر ابزارهای تهدید و تطمیع، و به ویژه بهره‏برداری از قلم آشوب‏انگیزان مطبوعاتی، و یا کارهای دیگری از این دست، بر مشکلات امینی افزود. (1)

امینی مداخله‏های شاه را در امور مملکت به سه حوزه محدود کرده بود، حوزه‏هایی‏ که شاه نسبت به آن‏ها حساسیت داشت: ارتش، امنیت، و سیاست خارجی. نشست‏های‏ هیأت وزیران، و حتی جلسات مهم شورای عالی اقتصاد، در حکومت امینی دیگر در حضور شاه تشکیل نمی‏شد و وزیران حق نداشتند با شاه مستقیماً تماس بگیرند و به او بی‏واسطه گزارش بدهند. امور مملکت از طریق نخست‏وزیر به اطلاع شاه می‏رسید. (2) و شاه آزمند به مداخله در همه جزئیات و مشتاق شنیدن خبرها از زبان این و آن، و با توجه‏ به این خصلت شناخته شده‏اش که اهل تفتین‏انگیزی در میان سیاستمداران و به هم‏ زدن روابط آن‏ها بود، طبعاً از آن وضع خشنود نبود و رویه مستقل را در نخست‏وزیرش‏ نمی‏پذیرفت. شاه که قدرت خود را تضعیف شده می‏دید، راهی جز بدنام کردن، بیکاره‏ کردن و ساقط کردن امینی نمی‏دید؛ و البته امینی هم خود با خطاهای بزرگ سیاسی‌اش به‏ این مقصود شاه کمک می‏کرد. نیز گفته شده است که شاه مراقب بود امینی به عنوان‏ قهرمان صحنه را ترک نکند، مبادا که روزی باز قد علم و دردسر فراهم کند. (3) به نظر می‏رسد امینی این را می‏دانست و از این‏رو به گونه‏ای عمل کرد که به عنوان نپذیرفتن نظر شاه در باب بودجه ارتش یا مخالفتش با تخصیص بودجه نظامی به میزانی که مدّنظر شاه‏ بود، اما در حالی که از لحاظ سیاسی به بن‏بست رسیده بود، از فرصت استفاده جست و با استعفا، محترمانه از صحنه بیرون رفت. قدرت بار دیگر به صورت بلامنازع به دست‏ شاه افتاد و اسدالله علم، جانشین علی امینی، آن را شدت و قوت بخشید و«منویات‏ شاهانه» را فرمان‏بردارانه به اجرا گذاشت. با کنار رفتن امینی، نغمه اصطلاحات هم بار دیگر در ایران فروخفت و احساس سرخوردگی دیگری بر سرخوردگی‏های دیگر، به ویژه در میان همه فعالان سیاسی و همه آروزمندان آینده‏ای بهتر از گذشته برای ایران، افزوده شد. شکست اصلاحات، که عامل‏های بسیاری در آن دخیل بود، فرصت‏ بی‏نظیری را که حدود یک دهه پس از دوره دکتر مصدق به دست آمده بود، تباه کرد.

شاه و اصلاحات

در آغاز حکومت امینی، شاه به گونه‏ای رفتار کرد که انگار می‏خواهد به بحران‏ خاموش یا نهفته جامعه ایران، با همراهی با جریانی اصلاح‏طلب پاسخ بگوید. در فرمانی که تقریباً با آغاز زمام‏داری امینی در 19 اردیبهشت 1340 درباره انحلال دو مجلس شورا و سنا صادر کرد، از «اصلاحات عمیق و قاطع» در «تمام شئون کشور» سخن‏ گفت، و« به نام سعادت ملت ایران» و برای اینکه هیچ سدّی بر سر راه اقدامات دولت‏ جدید نباشد، انحلال دو مجلس را اعلام داشت. (4) واژگان و تعبیرهایی که در فرمان او به‏ کار رفته است، هیچ‏گونه شباهتی به گفتمان اقتدارگرایانه و سلطه‏جویانه شناخته شده آن‏ سلطان مطلق‌العنان ندارد. علت چیست؟

حسن ارسنجانی، تک خال کابینه امینی، روایتی در این باره دارد که اگر عین واقعیت‏ باشد، بیشتر دستپاچگی شاه را در آن روزها نشان می‏دهد تا همراهی یا همدلی‌اش را با اصلاحات؛ انگار که شاه فقط می‏خواسته است از آن تنگنا رهایی یابد، نه اینکه‏ ضرورت اصلاحاتی را پذیرفته، درک یا حس کرده باشد. ارسنجانی می‏گوید امینی و او در خلال برکناری جعفر شریف امامی، چند بار دیدار داشته‏اند و او (ارسنجانی) رابطه شاه را با حاجعلی رزم‏آرا و احمد قوام، دو نخست‏وزیر پیشین، به یاد امینی آورده و گفته‏ است اگر از شاه اختیار نگیری، با مشکلات آن دو روبه‏رو می‏شوی. و امینی در پاسخ‏ ارسنجانی پیغام شاه را نقل کرده است: «هر اختیاری بخواهید، می‏دهم». (5) شاه از تغییر موقعیت به هراس افتاده بود و امینی این را دریافته بود. پیشنهاد انحلال مجلسین از ارسنجانی بوده است و او متن فرمانی را که شاه باید در این باره صادر می‏کرد، پیش‏نویس می‏کند و به امینی می‏دهد. امینی هم آن متن را خودش پاک‏نویس می‏کند و به‏ شاه پیشنهاد می‏دهد. شاه، متن را می‏پذیرد و فرمان صادر می‏شود (6) ، و از این‏رو متنی که‏ هیچ تناسبی با نخوت و افاده شاهانه نداشت، به قلم تند و تیز روزنامه‏نگار پیشین و نویسنده متن بسیاری از گفتارهای احمد قوام تحریر شد. با این حال، شاه مفاد همین متن‏ را هم در نخستین فرصتی که به دست آمد، زیر پا گذاشت و هر اختیاری که داده بود پس‏ گرفت و «اصلاحات عمیق و قاطع» را که در فرمانش و با امضایش آمده بود، به همان‏ جایی فرستاد که طی حکومتش اصول قانون اساسی و بندهای این قانون را درباره اختیارات و وظایف شاه فرستاده بود. از صحبت‏هایی که امینی بر سر اصلاحات با شاه‏ داشته است و پاسخ شاه در این باره، جز روایت امینی در خاطراتش که از آن هم اطلاع‏ چندان محصّلی به دست نمی‏آید، گزارش دیگری تا این زمان دیده نشده است. ارسنجانی می‏گوید امینی به او گفته است که در گفته‏های شاه «صمیمیت» احساس کرده‏ است. (7)

مذاکرات امینی و شاه چگونه پیش رفته که امینی احساس صمیمیت کرده است؟ این‏ را به حساب ساده‏انگاری امینی باید گذاشت یا عجزی که شاه در آن زمان حس می‏کرد و برای بیرون آمدن از مخمصه به همان کارهایی دست می‏زد که در دوره سلطنتش و به‏ هنگام بروز بحران، بارها به آن دست زده بود؟ اما سوای حرف و نقل‏های میان آن دو، شاه در دوره حکومت امینی نقش شاه حامی اصلاحات را بازی نکرد، نقشی که در کشورهای دارای نظام سلطنتی که اصلاحات را با موفقیت گذرانده‏اند، شاهان آن‏ کشورها به خوبی ایفا کرده‏اند. حسن ارسنجانی به جای آن‏که متن پیش‏نویس کند یا شاه‏ را به اقدام موافق میلش وادارد، اگر از خود پرسیده بود که چنانچه رأس هرم قدرت با اصلاحات موافق نباشد، اصلاحات چگونه می‏تواند پیش برود؟ اگر او به همراه امینی، در این مسیر سنجیده‏تر گام نهاده بودند، شاید هم ملت و هم خودشان ناچار نمی‏شدند چنان تاوان سنگینی بپردازند، تاوانی به بهای تغییر مسیر جامعه از راه‏های‏ مسالمت‏جویانه به ورطه‏های خشونت‏طلبانه.

دموکرات‏های آمریکا و اصلاحات

اظهارنظرهای تاریخ‏نگاران بر این استنباط متکی است که برنامه اصلاحات در ایران‏ از سوی دمکرات‏های امریکا به امینی پیشنهاد شده است، هر چند که این اظهارنظرها در منابع تاریخی با سند همراه نیست و البته فعلاً سندی هم در اختیار تاریخ‏نگاران‏ نیست. در منابع غالباً این‏طور می‏آید که امریکایی‏ها حتی از زمان آیزنهاور، رئیس‌جمهور آمریکا از حزب جمهوری‌خواه، برای اجرای اصلاحات ارضی در ایران فشار می‏آوردند و همه مشاوران امریکایی در ایران در باب این اصلاحات مصرّ بودند. (8) گسترش‏ ناآرامی‏های اجتماعی در ایران، دولت جان کندی را، که پس از جمهوری‏خواهان بر سر کار آمدند، متقاعد کرده بود که اصلاحات اقتصادی و اجتماعی در ایران ضرورت دارد، و لازمه این اصلاحات، مهار کردن فضای سیاسی این کشور است. (9) با توجه به خطر گسترش کمونیسم و احتمال وقوع کودتاهای نظامی که در وهله نخست منافع امریکا را تهدید می‏کرد، و عامل‏های دیگری که منافع آن کشور را در ایران با مخاطره روبه‏رو می‏ساخت، به ثبات اوضاع و دولتی با ثبات می‏اندیشیدند که مهار کشور را در اختیار داشته باشد. برای تحقق یافتن این مقصود، در اندیشه اصلاحات از بالا، گونه‏ای‏ اصلاحات هدایت و مهندسی شده، و به ویژه اجرای سریع‏تر اصلاحات ارضی بودند. (10) حساسیّت اوضاع ایران از نظر مقامات امریکایی تا بدان پایه بود که اگر اصلاحات کارگر نمی‏افتاد، استفاده از ابزارهای سرکوب را قطعاً در دستور کار قرار می‏دادند. (11) امریکایی‏ها در چند کشور دست به تجربه اصلاحات زده بودند و با کمک اقتصادی‏ و فنی و جلب کردن افکار عمومی، توانسته بودند به مقاصد خود از راه اصلاحات دست‏ بیابند، یا دست کم به آن‏ها نزدیک شوند. اما ایران، به دلایلی که جای مطالعه فراوان‏ دارد، معادله ساده‏ای نبود و در تحلیل وضعیت آن و رسیدن به نتایجی که رهنمود عملیات مشخصی قرار گیرد، متغیرهای ناشناخته وجود داشته؛ تجربه‏های بعدی هم‏ نشان داد که متغیرهای ناشناخته در جامعه ایران بسیار است و معادله‏هایی که در جامعه‏های دیگر پاسخ می‏داد، در ایران جواب نمی‏داد، یا عیناً جواب نمی‏داد. به گفته مارک گازیوروسکی، پژوهشگر امریکایی و متخصص تاریخ معاصر ایران، هدف از اصلاحات در ایران، استقرار مردم‏سالاری نبود و امریکایی‏ها نگران مردم‏سالاری در ایران نبودند، بلکه می‏خواستند اصلاحاتی در ایران صورت بگیرد و رأس قدرت به‏ اصلاحگر و نوآور تبدیل شود. (12)

شاه تا دوره امینی در نقش اصلاح‏طلب به صحنه سیاسی نیامده بود، از برنامه‏هایی‏ که سال‏ها پیش‏تر، حاجعلی رزم‏آرا برای انجام برخی اصلاحات داشت، جز در لفظ، پشتیبانی نکرده بود، و در برابر برنامه عمیق و بنیادی دکتر محمد مصدق، که ناظر به‏ تغییرات و اصلاحاتی بنیادی بود نقش ویران‏گرانه او حدیث پر آب چشمی است که‏ ماجرای آن را در شرح اقدامات شاه و درباریان بر ضد جنبش ملی‏گرا و رهبران آن باید دنبال کرد. (13) رئوس برنامه اصلاحاتی که پس از کارشکنی‏های شاه در کار امینی، و جرح و تعدیل‏هایی از سوی دمکرات‏های امریکا به شاه ارائه شد، و او پذیرفت که در نقش شاه‏ اصلاح‏گر، خود بازیگر اول صحنه سیاست ایران شود، به جان باولینگ منسوب است که‏ از اعضای باسابقه و پر تجربه وزارت خارجه امریکا و تحلیل‏گر مسائل سیاسی ایران‏ بود. او پس از مطالعه اوضاع ایران، گزارش مفصلی در این باره تهیه کرد که حاصل آن‏ شماری رهنمودهای عملیاتی بود که از آن با نام «14 اصل باولینگ» یاد می‏کنند، اصولی‏ که گفته می‏شود پایه برنامه امریکایی اصلاحات از بالا را در ایران تشکیل داد و پس از ناکامیابی امینی در حکومتش و خروج او از صحنه، شاه خود شخصاً مجری آن اصول‏ شد. این اصول که سرشتی ماکیاولیستی و بسیار محتالانه داشت، اجمالاً از این قرار بود:

1) شاه مخالفت‏های مردم را از خود دور و آن‏ها را متوجه وزیران کند؛ همان کاری که‏ امینی هم سعی داشت بکند و شاه را برحذر دارد که نخست‏وزیری نکند و شاهی بکند، و پیش از او هم دکتر محمد مصدق سعی بلیغی در این راه کرده، اما به موفقیتی دست‏ نیافته بود. این اصل، منظور امریکایی‏ها را تأمین می‏کرد: اصلاحات به دست شاه به اجرا گذاشته می‏شد، در حالی که بازیگر اصلی صحنه بود، اما در عین حال پاسخ‏گو در برابر قانون هم نبود، و نظام سلطنتی در ایران و ثبات ملازم با این نظام هم حفظ می‏شد.

2) خاندان سلطنتی از شاه دور شود و اجازه مداخله در امور نداشته باشد. اعضای‏ این خاندان البته در دوره کوتاهی به ظاهر چنین کردند، اما قدرتمندتر و بانفوذتر از پیش‏ باز هم به صحنه بازگشتند، در همه امور و به ویژه در طرح‏های سودآور مالی – اقتصادی، همه نوع مداخله کردند.

3) سفرها و دیدارهای شاه محدود شود؛ شد، اما پس از مدتی از نو برقرار گردید.

4) نیروی نظامی ایران محدودتر شود، در حدّی که برای امنیت داخلی کفایت کند. امینی خواهان اجرای این اصل بود، اما شاه به آن تن نداد و با توافق از راه‏هایی که خوب‏ می‏شناخت، و سهیم کردن عده‏ای با نفوذ در منافع نظامی، تا واپسین دوره اقتدارش هر چه توانست نیروی نظامی را گسترده‏تر، قوی‏تر و مجهزتر کرد.

5) بیشتر مشاوران امریکایی از نهادهای دولتی ایران برکنار شوند و فقط به‏ امریکائیانی اجازه فعالیت بدهند که فعالیت‏هایشان برای امریکا محبوبیت به بار آورد.

قدر میان آن‏ها یکی از خواندنی‏ترین و دست اول‏ترین گزارش‏ها درباره جنبه‏هایی از گفتار و کردار شاه در دوره حکومت دکتر محمد مصدق، روایت یکی از محارم دربار وقت و همبازی‏های قمار شاه است. بخش‏هایی از این‏ روایت گاه بسیار تکان‏دهنده است. (14)

6) طبقه سنتی حاکم بر ایران (مقصود زمین‏داران بزرگ، متنفذ و مؤثر در حکومت (رسماً آماج انتقاد قرار بگیرند. حسن ارسنجانی، وزیر کشاورزی امینی، با قدرت بیان و نطق‏های آتشینش این اصل را با حرارت تمام به اجرا گذاشت.

7) شاه به سود امریکا و غرب موضع‏گیری آشکار نکند. شاه هم از فرصتی که‏ می‏توانست استفاده کرد و انواع ژست‏های ضد امریکایی و ضد غربی را در برابر دوربین‏های رسانه‏ها و با اجراهای متنوع به نمایش گذاشت.

8) از تشریفات و تجملات کاسته شود.

9) تقسیم اراضی با تبلیغ و سروصدای فراوان به اجرا گذاشته شود.

10) با کنسرسیوم نفت، به ظاهر تهدیدآمیز رفتار شود.

11) شماری از مأموران رده‏های بالای حکومت را به عنوان مبارزه با فساد، قربانی‏ کنند، ولو آن‏که اتهام آن‏ها قابل اثبات نباشند. در حکومت امینی چنین کردند و بارزترین‏ مصداق اتهام و بازداشت نابه‏جا، بازداشت ابوالحسن ابتهاج، رئیس سابق سازمان برنامه‏ بود که در بازی قدرت، او قربانی کینه‏های شخصی و انتقام‏جویی شد. (15)

12) شماری از طرفداران خوش‏نام و میانه‏رو دکتر مصدق به مقاماتی گمارده شوند که در محاسبات و معادله‏های سیاسی تغییری ندهد. (16)

13) فعالیت‏های بنیاد پهلوی به اطلاع مردم برسد.

14) طبقه متوسط در ایران تقویت شود و گسترش بیابد. امریکایی‏ها به ویژه بر این‏ اصل تأکید داشتند، زیرا تحول در ایران را به تحقق این اصل موکول می‏دانستند. (17)

جدا از بحث در چند و چون این اصل که اجرای آن به زیان جامعه ایران تمام شد و حتی به سود منافع امریکا در بلند مدت هم نبود، شاه توانست معادلات سیاسی داخلی‏ دکتر علی امینی و ... را تا چندین سال در جهت منافع خود و هم‌پیمانانش نگه دارد. اما نکته مهم از دیدگاه این‏ مقاله، اشتراکات میان برنامه اصلاحات امینی و اصول پیشنهادی باولینگ است. این‏ اصول به گونه دیگری در برنامه امینی تنظیم شده بود که می‏توان آن را باز شناخت.

امینی و اصلاحات

علی امینی قصد داشت اصلاحات را در 4 زمینه اصلی به اجرا بگذارد: 1) اصلاحات‏ ارضی؛ 2) اصلاحات اداری؛ 3) اصلاحات مالی؛ 4) اصلاحات نظامی. (18) اصول‏ پیشنهادی باولینگ، جز مواردی که به رفتار شاه و به دربار و سلطنت مربوط می‏شد، به‏ این 4 زمینه اصلی قابل تقسیم بود. اصلاحات ارضی، مهم‏ترین و حساس‏ترین رکن‏ برنامه اصلاحات بود که امینی به دست ارسنجانی مطلع و کارکشته به اجرا گذاشت. با اجرای این رکن، طی چند سال پس از امینی، طبقه قدرتمند زمین‏دار از رأس هرم‏ سیاسی و اقتصادی کشور حذف شد. این جرّاحی سنگین، بر کل ساختار کشور تأثیر گذاشت و همه اجزای هرم را، بدون استثنا، زیر تأثیر خود قرار داد. اصلاحات ارضی و کامیابی و ناکامیابی آن تأثیرهای مستقیم و غیرمستقیم که در دگرگونی‏های اجتماعی و بروز انقلاب در ایران داشت، بی‏تردید از بنیادی‏ترین مباحث حوزه‏های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایران معاصر است. امریکایی‏های که برای اجرای اصلاحات ارضی، ایران را زیر فشار قرار داده بودند، گمان می‏کردند که سرمایه و نیروی انسانی قابل‏ توجهی با این اصلاحات آزاد می‏شود و بخش سرمایه‏داری می‏تواند این‏ها را جذب کند و حرکت به سمت جامعه صنعتی و توسعه اقتصادی راه بیفتد.

البته در باب این‏که جامعه ایران در روند جهانی، دیر یا زود بالاخره باید از عصر قرون وسطایی تاریخ خود بیرون می‏آمد و با قافله جهانی همراه می‏شد و به عصر مدرنیته‏ گام می‏نهاد، نکته‏ای نیست که صاحب‏نظران اجتماعی بر سر آن اختلاف رأی داشته‏ باشند، آنچه در این میان مایه اختلاف است، چگونگی از سر گذراندن این تحول، مدیریت این تحول، و سود و زیانی است که عاید طبقات مختلف جامعه شد. طرح‏ امریکایی‏ها و گروه امینی درباره اصلاحات ارضی هرچه بود، نتیجه حاصل از آن از دست رفتن توازن میان رشد جمعیت و رشد تولیدات کشاورزی و بروز بحران شدید در عرصه کشاورزی بود، و رژیم پهلوی تا زمانی که برپا بود، نتوانست معضلات آن را حل‏ کند. مشکلات اصلاحات ارضی از هر جنبه آن، از قلمرو خود فراتر رفت و دشواری‏ها، جنبه‏های دیگر را شدت بخشید. آمیزه معضلات معیشتی، جمعیتی و اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی اصلاحات ارضی بود که در سقوط رژیم، به عنوان یکی از عامل‏های تعیین‏کننده عمل کرد و این جنبه‏ها را کارشناسان امریکایی در مطالعات و برآوردهایشان، و گروه امینی هم در برنامه‏ریزی‏هایشان، در نظر گرفته بودند. برای‏ مثال، تأکید برنامه اصلاحات ارضی در هندوستان بر حذف کردن واسطه‏ها و بازماندگان‏ زمین‏داران پیشین بود و برای دست یافتن به این هدف‏ها از سوی دولت به ایالت‏های‏ مختلف هند اختیارات داده شد تا با توجه به مقتضیات محلی، شیوه‏های عملی مناسب‏ را برگزینند، اصلاحات ارضی را با مسالمت پیش ببرند و خسارت‏ها را جبران کنند.در مصر بر تعاونی‏های زراعی تأکید شد و شماری از کشورهای عربی از سرمشق مصر پیروی کردند. در تانزانیا، بر اساس طرحی کارآمد و عملی، دخل و خرج زمین میان‏ شماری خانوار روستایی، که با هم کار و زندگی می‏کردند، تقسیم می‏شد. (19) از چند کشور دیگر، به ویژه از ژاپن که در زمینه اجرای برنامه اصلاحات، به تحولی در کشاورزی دست‏ یافته است، می‏توان شاهد گویا آورد که چگونه ضرورت زمان در تغییر مناسبات ارضی‏ و تولید کشاورزی، و با خرد، تدبیر و دوراندیشی، تحولی چشم‏گیر در آن کشورها به بار آورده و از در افتادن به گرداب‏های بحرانی نظیر آن‏چه پس از اصلاحات ارضی در ایران‏ روی داد، هوشیارانه پرهیز شده است.

بر پایه سرشماری 1335 ش، حدود 70 درصد جمعیت ایران روستانشین بودند و 85 تا 90 درصد زمین‏های کشاورزی بر اساس سامانه ارباب و رعیتی اداره می‏شد و بهترین‏ زمین‏های کشاورزی کشور فقط به 200 خاندان سرشناس تعلق داشت. شماری از مالکان‏ بودند که بیش از 300 روستا در مالکیت یا در تصرف آن‏ها بود. (20) این وضعیت و مناسبات‏ ظالمانه، از دیدگاه ابرقدرتی که اردوی کمونیسم را در حال گسترش می‏دید، و سرزمینی‏ در مجاورت این اردو را آماج مستقیم و نخست پیش روی آن اردو می‏شناخت، و نیز با توجه به اینکه آن وضعیت با منافع بازار سرمایه تناسب نداشت، نمی‏توانست قابل‏ تحمل باشد. امینی به عنوان سیاستمداری که خود از خاندان اشرافی و از زمین‏داران‏ بزرگ، اما معتقد به اصلاحات در مناسبات زمین‏داری و هماهنگ با سیاست‏های‏ دموکرات‏ها در اجرای اصلاحات ارضی بود، برای ایجاد تحول، مناسب شناخته شده‏ بود. نشانه‏ها از این حکایت می‏کند که امینی و بازوی نیرومندش ارسنجانی، در عرصه اصلاحات ارضی کار خود را با شور و گرمی آغاز کردند و به سرانجام تحولی امید بسته‏ بودند. آن دو و همکارانشان به هر ترتیب قانون اصلاحات ارضی را در دی ماه 1340 به‏ امضای شاه رسانیدند و نخستین مرحله اصلاحات ارضی از مراحل اصلی سه‏گانه آن را از مراغه، جایی که به دلایلی خاص برای شروع انتخاب شده بود، و از اسفند ماه همان‏ سال آغاز کردند. (21) مرحله نخست، ده شش دانگ را چارچوب اجرا قرار می‏داد و مالکانی‏ که بیش از یک ده داشتند، مخیر می‏شدند که یک ده را به انتخاب خود و برای خود نگاه‏ دارند و بقیه را به دولت بفروشند و قسط‌های فروش را 15 ساله دریافت کنند. در همین‏ مرحله سرانجام 15870 ده و 801 مزرعه خریده و در میان 737196 خانوار کشاورز یا3598049  کشاورز تقسیم شد. (22)

آغاز این مرحله به سهم خود رویداد مهمی در تاریخ ایران معاصر بود که در حکومت‏ علی امینی و با کوشش‏های پیگیر حسن ارسنجانی و شماری از همکاری آن‏ها به هر حال روی داد، هر چند که با اجرای اصلاحات ارضی، امینی به پایان حکومت ناکامیابش نزدیک شده بود و به نظر می‏رسد که این اصلاحات را با تلاش، و پیش از آن‏که از صحنه سیاست به بیرون رانده شود، به هر تقدیر به اجرا گذاشت. مرحله دوم اصلاحات ارضی‏ در دی ماه 1341 آغاز شد که امینی دیگر بر سر کار نبود، و مرحله سوم از مهر ماه 1347 شروع شد که امینی خانه‏نشین و مغضوب بود و در نمایش‏های عمومی اصلاحات ارضی‏ که با نام «انقلاب سفید»، «انقلاب شاه و ملت»، یا نام‏های دیگری که اکنون بسیار مضحک به نظر می‏رسد، برپا می‏کردند، نام و نشانی از او دیده نمی‏شد. (23)

اصلاحات ارضی با مداخله مستقیم دولت مرکزی، در موارد لازم با مشارکت‏ نیروهای نظامی، با روش آمرانه و تحکمی از بالا به پائین و تقریباً بدون مقاومت یا مخالفت چشم‏گیر آغاز شد. در گرماگرم شروع اصلاحات، به نظر می‏رسید که همه چیز به خوبی پیش می‏رود، اما گذشت سال‏ها به تدریج پیامدهای نادل‌خواه و از اختیار خارج‏ شده تصمیم‏هایی را عیان ساخت که در اتخاذ آن‏ها مطالعه لازم و متناسب با وضعیت‏ اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بخش روستایی ایران انجام گرفته بود. اگرچه بخش‏ عمده‏تر این پیامدهای ناخواسته به تغییراتی بازمی‏گردد که پس از دوره امینی در برنامه اصلاحات ارضی راه یافت، اما دشواری‏هایی که در اصل و در بطن برنامه نخستین بود، نباید از نظر دور بماند. برای مثال، خوش‏نشینان که در روستاها صاحب نسق و زمین‏ نبودند و از راه فروش خدمات خود به روستائیان، با کارهایی چون پیله‏وری یا ساختن و تراشیدن ابزارهای کشاورزی یا برخی وسایل مورد نیاز زندگی روزمره روستائیان گذران‏ می‏کردند، قشری بودند که برنامه اصلاحات ارضی، آن‏ها و واکنش‏هایشان را نادیده‏ گرفته بود. این قشر اجتماعی گسترده، به تدریج ناگزیر شد روستاها را ترک کند و به‏ شهرها روی آورد. از آن‏جا که امکان جذب شدن در بافت شهری برای این قشر نبود، به‏ زندگی حاشیه‏نشینی در مرزهای بیرونی شهرها روی آورد و زندگی سخت، آکنده از تبعیض و نابرابری و تحقیر آن‏ها، و بیگانگی فرهنگی و تعارضات شدیدی که با فرهنگ‏ حاکم بر شهرها احساس می‏کردند، آن‏ها را به واکنش‏هایی برانگیخت که از جمله علت‏های اصلی انقلاب 1357 بود. (24)

موج‏های پی در پی مهاجرت روستائیان به شهرها بر اثر کمبودهای جدی ناشی از سرمایه‏گذاری ناکافی، نابه‏جا، نادرست و سازماندهی بی‏تناسب اکر، افت تولید، افزایش سطرح فقر، توزیع نابرابر درآمد، ورود بی‏رویه کالاهای مصرفی شهری به‏ روستاها، خلأیی که بر اثر حذف شدن قدرت‏های سنتی از روستاها پیش آمد و نهادها و مأموران بیگانه با فرهنگ روستاها نتوانستند آن را پر کنند، بروز انواع جدیدی از فساد، ناتوانی دولت و همراه با بی‏توجهی دستگاه‏ها به یاری رساندن به روستاها و روستائیان، به ویژه در نقاط محروم‏تر و دوردست‏تر، و شاید از همه این‏ها مهم‏تر، از میان رفتن‏ خودبسایی روستا و از دست رفتن کلیّتی که اجزای تشکیل دهنده آن طی سده‏ها تکوین‏ و با هم سازگاری یافته بود، از پیآمدهای عمده شکست برنامه اصلاحات ارضی بود. ساختار روستاها فرو ریخت و موج‏های سنگین ناشی از این تلاشی به بخش‏های دیگر ساختار جامعه سرایت کرد و کل ساختار جامعه را به هم ریخت. (25) از این‏رو شکست‏ اصلاحات ارضی را شکست برنامه اصلاحات امینی در همه زمینه‏ها قلمداد کردن، شاید خطا نباشد.

در طرح نخستین اصلاحات ارضی که امریکایی‏ها در برآورد خود بر آن تأکید داشتند، ایجاد طبقه جدیدی از خرده مالکان بود که به تدریج رفاه مادی نسبی بیابند، سطح تولید و مصرف را در روستاها افزایش دهند و به این ترتیب انگیزه نیرومندتر و زمینه گسترده‏تری برای توسعه اقتصادی سراسر کشور فراهم آورند. اما تحقق یافتن این‏ طرح به پشتوانه‏ها و برنامه‏های منظم و پیگیری نیاز داشت که دولت باید به اجرا می‏گذاشت، که نگذاشت. در طرح امینی – ارسنجانی در نظر گرفته نشده بود که دولت‏ ناکارآمد، فاسد و بدون نیروهای تربیت شده برای اصلاحات، و بی آن‏که مأموران‏ اجرایی اخت کرده به روش‏های منسوخ دیوان سالارانه، به بطن ماجراهایی راهی یافته‏ باشند که اصلاحات نام گرفته بود، چگونه ممکن بود بتوانند برنامه‏ای اصلاحی را به‏ اجرا بگذارند؟ اجزای برنامه اصلاحات به ناگزیر باید همخوانی داشته باشد. اصلاحات‏ ارضی را بدون اصلاحات در نیروهای اجرایی و انتظامی، و در واقع بدون اصلاحات در ساختار دولتی، چگونه می‏شد به اجرا گذاشت؟ ارسنجانی شماری نیروی جوان، علاقه‏مند و شاید هم آرمان‏گرا و مردم‏دوست یا میهن‏دوست دور خود جمع کرده بود که‏ برخی از آن‏ها به وی اعتماد و علاقه داشتند، اما با این جمع محدود، او چگونه‏ می‏توانست برنامه‏ای گسترده را در سراسر کشور، در دوردست‏ترین نقاط، در جایی به‏ اجرا گذارد که شماری از روستاها ارتباطی با کانون شهری نداشتند و شیوه زیست و معیشت‌شان از حیث زمانی از سده‏های میانه بیرون نیامده بود؟ بر فرض که برنامه اصلاحات را با موفقیت به اجرا می‏گذاشت، پشت‏بند برنامه چه می‏شد؟ این‏که به تحلیل‏ برخی از متخصصان جامعه‏شناسی روستایی، پس از اجرای برنامه‏های اصلاحات‏ ارضی، گونه‏ای سامانه برزگری جدید که با عنوان «بردگی آسیایی در ایران» هم از آن یاد کرده‏اند (26) سر بر کشید، و اصلاحات ارضی از هدف‏های خود دور و دورتر شد، نتیجه همان برآوردهای ناقص و نادرست در آغاز، و ناآگاهی به این نکته مهم است که برنامه اصلاحات، ولو آن‏که محدود و از یک نقطه و در یک زمینه آغاز شود، کلیتی است که اگر همخوانی اجزای آن و روند همپای عناصر آن در نظر گرفته نشود، در نخستین پیچ‏ رویدادها از جاده خارج می‏شود، یا این‏که موج آن پس می‏نشیند، باز می‏گردد و به‏ ضد اصلاحات تبدیل می‏شود و سرچشمه‏ها و ریشه‏های خود را می‏روبد، یا واپس‏گرایی، سرکوب، خودکامگی، اقتدارگرایی، نظامی‏گری، وابستگی بیشتر و انواع‏ دیگر جریان‏های ضد سرشت اصلاحات را در خود می‏پروراند.

در نگاه امینی به اصلاحات، که در آن نه غنای نظری دیده می‏شود و نه چشم‏اندازی‏ دوراندیشانه، نیز به این نکته توجه نشده بود که اصلاحات ارضی بر پایه برنامه دولت او، بر تمرکز قدرت سیاسی می‏افزاید و در نهایت به زیان مردم‏سالاری و توسعه سیاسی‏ عمل می‏کند. با اصلاحات ارضی، قدرت از مالکان به روستائیان یا شوراهای روستایی‏ دارای اقتدار و اختیار منتقل نشد، بلکه به حکومت خودکامه انتقال یافت. (27) همین تمرکز قدرت، در سراشیبی سقوط رژیم پهلوی به زیان حکومت خودکامه وارد عمل شد. قدرت تمرکز یافته نه تنها به نجات دادن رژیم از مهلکه کمک نکرد، بلکه ثقل بیش از حد و بی‏قاعده‏اش، سرعت سقوط آن را بیش و بیشتر کرد.

امینی در آغاز حکومتش از اصلاحات اداری سخن گفت و آن را یکی از ارکان عمده اصلاحات قلمداد کرد. از عبارت‏هایی که او برای محتوای اصلاحات اداری به کار می‏برد، این طور برمی‏آید که مرادش زدودن ادارات دولتی از فسادهای مالی، کنار گذاشتن مأموران دولتی فاسد، دور شدن از تمرکز اداری، منتقل کردن اختیارات به‏ مقام‏های محلی و جلوگیری از ریخت و پاش‏های مالی در سازمان‏های دولتی بود. (28) و این‏ها نقل تازه‏ای نبود؛ همه حکومت‏ها سال‏ها و بارها همین نکات را با واژگان متفاوت‏ و در پوشش برنامه‏های مختلف عنوان کرده بودند، اما در عمل هیولای دیوان‏سالاری‏ همچنان بزرگ‏تر می‏شد و پس از سقوط امینی هم از پیش بزرگ‏تر شد. امینی برای‏ اصلاحات اداری هم برنامه مطالعه شده یا راه‏حل‏های عملی سنجیده نداشت. دستگیری شماری مقام بلندپایه، بازتاب گسترده ایجاد می‏کرد، هیجان عمومی‏ برمی‏انگیخت، اما در عین حال سطح انتظارات جامعه را بالا می‏برد و تشکیلات اداری را در موضعی قرار می‏داد که الزاماً با هدف‏های نخست‏وزیر همسو نبود؛ حتی آن را به‏ سمت محافظه‏کاری بیشتر و نزدیکی به محافل قدرت می‏راند و به اصلاحات اداری‏ عملاً کمکی نمی‏کرد. گروه امینی حتی به تجربه‏های شناخته شده زمان خود در زمینه واگذار کردن اموری به مردم و کوتاه کردن دست دیوان سالاران آزمند از حوزه‏هایی که‏ مردم خود به راحتی می‏توانند اداره کنند، توجه نکرد. امینی در آغاز کارش، اصلاحات‏ اداری را بر اصلاحات دیگر مقدم داشت. در تفسیر این عمل او گفته‏اند که با این کار و با دستگیری شماری از نظامیان و متهم ساختن آن‏ها به فساد، خواسته است دست به‏ حمله‏ای برق‏آسا بزند، جامعه را غافل‏گیر کند و مخالفان با نفوذ را از وضعیت تهاجمی به‏ حالت تدافعی ببرد (29) و ابتکار عمل را از آن‏ها سلب کند. اما این اقدامات چون‏ سازماندهی و پشتوانه لازم نظری و عملی نداشت، پس از مدت کوتاهی به نمایشی‏ عمومی و سرگرم‏کننده تبدیل شد. دو تن از مقامات بلندپایه برنامه‏ریزی به بی‏برنامگی‏ امینی در سازمان برنامه، نهادی که می‏توانسته است مهم‏ترین نقش و تأثیر را در برنامه‏ریزی کشور داشته باشد، اشاره کرده‏اند. منوچهر گودرزی می‏گوید به منظور مبارزه با فساد، عده‏ای را مأمور رسیدگی به شکایت‏ها در سازمان برنامه کردند. آنها مستقر شدند و بررسی پرونده‏ها را آغاز کردند، اما محیط ارعاب به وجود آوردند، مانع‏ پیشرفت کارها شدند (30) و پس از مدتی هیچ نتیجه‏ای نه عاید آن‏ها شد و نه شاکیان، پس‏ بساط خود را جمع کردند و رفتند. عبدالمجید مجیدی می‏گوید اصلاحات، وارد برنامه‏ریزی دولت نشد و امینی اصلاحات را به برنامه‏ای سنجیده و مدرن تبدیل نکرد و شاید هم نتوانست اصلاحات را نهادین کند. (31)

اصلاحات اداری محمد درخشش در وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش کنونی) در مقایسه با اصلاحات در وزارتخانه‏های دیگر، جز کشاورزی، گسترده‏تر بود. او بیش از600  تن از مدیران وزارت فرهنگ را کنار گذاشت و 370 تن را از سمت‏های ستادی دور کرد، به صف فرستاد (32) و به اصطلاح روانه مدرسه‏ها ساخت. تصمیم درخشش در مواردی به‏جا بود و در موارد بیشتری نابه‏جا. دانش‏آموزان به معلمان شایسته و مسلط و علاقه‏مند به تدریس نیاز داشتند، نه به رانده‏شدگان ناخرسند، نه به کسانی که‏ ناخشنودیشان را از برنامه اصلاحات به سامانه آموزشی و به کسانی منتقل می‏کردند که‏ باید از اصلاحات بهره می‏بردند، نه این‏که تاوان اختلاف‏های جناحی را آن‏ها می‏دادند. بی‏برنامگی در اصلاحات، در این زمینه هم پیامدهای ناخواسته داشت. درخشش‏ بورس تحصیلی شماری از دانشجویان را که خانواده‏های آن‏ها توانسته بودند با اعمال‏ نفوذ و استفاده از مناسبات قدرت، فرزندانشان را با بودجه یا امکانات دولتی برای‏ تحصیل به خارج بفرستند، قطع کرد. حتی شماری از این دانشجویان اسماً دانشجو بودند و رسماً تحصیل نمی‏کردند. این اقدام درخشش، کار ساده‏ای نبود. شماری از این‏ دانشجویان پدران بسیار متنفذی داشتند که بیکار نمی‏نشستند، و ننشستند و وزارت‏ فرهنگ، به سان لانه مورچگانی که آب در آن ریخته باشند، به کانونی پر ولوله، و بخش‏هایی از رده‏های بالای مدیریت آن به محل دسیسه‏چینی برای ساقط کردن دولت‏ اصلاح‏طلب تبدیل شد، بدون آن‏که برای مقابله با این واکنش‏ها تدبیری اندیشیده شده‏ باشد. بهترین راه مقابله و شناخته شده‏ترین راه مقابله با حرکت‏های ضد اصلاحات، همکاری‏ها و مشارکت‏های مردمی، نهادسازی و ایجاد سازوکارهای دفاع طبیعی جامعه‏ است که دولت امینی به آن نیاندیشیده بود و طرحی هم برای جلب مشارکت‏ها نداشت، و عملاً هم نشان داد در طرح اصلاحات از بالا، جایی برای مشارکت‏های مردمی نیست. دولت امینی از یک سو بخش‏هایی از جامعه را تحریک می‏کرد، بعد هم خودش را بی‏دفاع در برابر تحریکات قرار می‏داد، عملی که از خرد سیاسی بسیار دور بود.

درخشش از راه قطع کردن بورس‏ها و حذف کردن برخی مخارج و کاهش دادن‏ بعضی هزینه‏ها، به ویژه هزینه‏های تشریفاتی، بیش از 50 میلیون تومان صرفه‏جویی کرد که در آن زمان رقم بسیار قابل توجهی بود او از محل همین صرفه‏جویی، و با تصویب‏ دولت، افزایش حقوق معلمان کم درآمد را تأمین کرد. (33) اما ساختار فرتوت و فاسد مدیریت فرهنگ با این اقدامات محدود و شتاب‏زده اصلاحی به سلامتی دست نمی‏یافت. با سقوط کابینه امینی، درخشش هم از وزارت برکنار و سرنوشت اصلاحات‏ او در وزارت فرهنگ به دست وزیر بعدی (پرویز ناتل خانلری) سپرده شد. با آن‏که‏ معلمان در سقوط کابینه شریف امامی نقش تعیین‏کننده داشتند و درخشش می‏توانست – اگر می‏خواست – از شور و التهاب جامعه معلمان کشور برای اجرای اصلاحات‏ آموزشی، بیشترین حاصل را نصیب کشور کند، اما درک ناقص او از اصلاحات‏ آموزشی، دید محدودش نسبت به ضرورت‏های آموزشی، و کاستی‏های دیگر در تحلیل‏ و نگرش او و همکارانش و در برنامه عمومی دولت برای اصلاحات، عملاً او را به عرصه چند تبلیغ پر سروصدا، زودگذر و بدون تداوم کشانید و واکنش گرانی را که راه‏ سوءاستفادهایشان بسته شده بود، پس از فروکش کردن التهابات جامعه معلمان، به جان‏ اصلاحات انداخت.

امینی در زمینه مالی بی‏تجربه نبود، در امور مالی سابقه چندین مدیریت و چند بار وزارت داشت و انتظار می‏رفت که دست کم در این عرصه برنامه اساسی‏تر و سنجیده‏تری برای اصلاحات داشته باشد. برنامه او در خصوص اصلاحات مالی کشور، شامل چند شعار کلی بود که در برنامه اعلام شده بیشتر دولت‏ها علی‌الرسم می‏آمد؛ برای مثال: تراز کردن خرج و دخل، کاهش هزینه‏های دولتی، ممنوعیت ورود کالاهای‏ تجملی، کاهش تورم، اصلاح قانون‏های مالیاتی، مبارزه با فساد مالی و مانند این‏ها، که‏ اگر به هر کدام با دقت و عمق لازم توجه شود، معلوم خواهد گردید که هر فقره با مجموعه گسترده‏ای از عوامل، پیوندهای گره خورده دارد که گشودن کلاف هر کدام، رشته اصلاحات را تا اعماق جامعه می‏کشاند. امینی با اتخاذ سیاست انقباض اقتصادی، که تأثیرهای ضد تورمی داشت، مشی مالی – اقتصادی دولتش را آغاز کرد. اما این‏ سیاست، سرمایه‏داران و سرمایه‏گذاران را ترساند، روند سرمایه‏گذاری کند، بسیار کند و در زمینه‏هایی حتی متوقف شد. درصد بیکاری بالا رفت و بر نارضایتی‏های ناشی از کسادی و رکود اقتصادی افزوده شد. البته با محدودیت‏هایی که برای واردات کالاهای‏ خارجی قائل شد و جلوگیری از سفرهای بی‏رویه، در ارز خارجی صرفه‏جویی به عمل‏ آمد. تا پیش از امینی، سالانه مبلغ هنگفتی برای وارد کردن مشروبات و رقاصه‏های‏ خارجی صرف می‏کردند که عایدات کلان آن نصیب کازینوها و قمارخانه‏ها می‏شد. در دولت امینی جلوی این کار گرفته شد و شاید نارضایتی عده‏ای که از این گونه کارها سود می‏بردند، تأثیر چندانی در شدت مخالفت با امینی نداشت، اما ولو آن‏که این تصمیم به‏ بخش‏هایی از جامعه تشفی خاطر می‏داد، اقدامی تبلیغاتی بیش نبود و اصلاحات مالی به شمار نمی‏آمد. اصل ماجرا خرج و دخل سالم، بدون فساد، متکی به محاسبات دقیق، قانون‏مند، با نظارت کارشناسانه چندین و چندگانه کشور و با چشم‏اندازهای‏ آینده‏نگرانه بود که باید قلب شعار اصلاحات مالی – اداری قرار می‏گرفت، حال آن‏که‏ دولت امینی هیچ رویکرد جامع و بنیادی به آن نداشت. اصولاً دولتی که نتواند خرج و دخل کشور را به سلامت نسبی نزدیک کند (و مطمئناً سلامت مطلق در هیچ دوره‏ای و در هیچ نقطه‏ای از جهان دیده نشده است)، هیچ برنامه‏ای را برای اصلاحات، پیشرفت، توسعه و تحولات مثبت جامعه نمی‏تواند به اجرا بگذارد. تجربه‏های امینی در عرصه مالی ظاهراً نه تنها به کمکش نیامد، بلکه به گونه‏ای خلاف انتظار به زیان این‏ سیاستمدار با تجربه تمام شد.

در زمینه اصلاحات نظامی، امینی عملاً هیچ دست‏آوردی نداشت. او موافق‏ کوچک‏تر کردن ارتش و محدود ساختن هزینه‏های نظامی بود، اما بلندپروازی‏های شاه با ارتش کوچک و کم خرج تأمین نمی‏شد. امینی توان نفوذ در ارتش، یا حتی نفوذ در لایه‏هایی از آن را نداشت. شاه با ترفندهایی که طی سال‏ها آموخته بود، با دخالت‏ مستقیم در عزل و نصب فرماندهان و گماردن مهره‏های کاملاً وفادار به خود در سمت‏های حساس و رده‏های فرماندهی، ارتش را به خود عمیقاً وابسته کرده بود. امینی‏ با دادگستری ناتوان و دستگیری شماری نظامی نمی‏توانست به جنگ ساختار ارتش‏ برود. شاه، راه مداخله نخست‏وزیران را در ارتش از همه سو بسته بود. هیچ فرمانده‏ نظامی به نخست‏وزیر گزارش یا پاسخ نمی‏داد. راه تماس میان نخست‏وزیر و ارتش، فقط محدود بود به وزیری که به عنوان وزیر جنگ در کابینه شرکت داشت و او را هم شاه‏ معمولاً تعیین و به نخست‏وزیران تحمیل می‏کرد. نقشی که احیاناً امینی در برکناری‏ شماری از فرماندهان رده بالای ارتش داشت، تغییری در ساختار کلی ارتش یا دور کردن‏ نظامیان از قلب قدرت سیاسی نبود (34) امینی بدون آن‏که توانسته باشد در زمینه ارتش‏ گامی بردارد یا تغییر و اصلاحی در این نیرو داده باشد، بر سر تنظیم بودجه ارتش استعفا داد، اما همان‏گونه که گفته شد، این اختلاف نظر، یا به ظاهر اختلاف نظر، دستاویز مناسبی برای خروج محترمانه از صحنه سیاسی به بن‏بست کشانیده شده بود. عبدالمجید مجیدی در خاطراتش آورده است که امینی در هفته‏های آخر حکومتش از نظر تصمیم‏گیری ناتوان شده بود؛ در جلسات شرکت می‏کرد، اما انگار نمی‏شنید. دست‏ و پایش را گم کرده بود و دیگر کاری نمی‏توانست بکند. (35) امینی که تنها نقطه اتکایش حمایت دموکرات‏های آمریکا بود، در پی توافق شاه در دیدارهایش با جان کندی، ظرف مدت کوتاهی سقوط کرد. او پس از سقوط، خشم خود را از آمریکایی‏ها پنهان نداشت و به سیاست امریکا صراحتاً تاخت. سخن‏گوی وزارت‏ خارجه آمریکا در پاسخ به امینی اعلام کرد که آمریکا در دوره امینی بیش از گذشته به‏ ایران کمک مالی کرده است، اما با این حال میزان این کمک‏ها موافق انتظار امینی نبوده‏ است. گفته شد که طی 14 ماه حکومت امینی، مبلغ 67 میلیون و 300 هزار دلار به ایران‏ کمک شده است و این رقم از رقم کمک سال پیش از آن بیشتر بوده است. (36) دستگاه‏ مدیریت کندی برای امینی ارزش قائل بود و اسناد موجود در کتابخانه جان کندی از حمایت کامل دموکرات‏ها از امینی حکایت می‏کند. خداداد فرمانفرمائیان، از وابستگان‏ نزدیک امینی که در سفر به آلمان همراه او بود، می‏گوید در خلال همان فر، که از قضا رابرت کندی هم در آلمان به سر می‏برد، پیامی از امینی را به او رساند. فرمانفرمائیان‏ می‏گوید پس از رسانیدن پیام، رابرت کندنی با صراحت تمام این عبارت را به خود او گفته‏ است: «ما به دولت امینی معتقدیم و تا زمانی که امینی بر سر کار باشد، اگر کاری لازم‏ باشد»، همان باشد که از مفاد آن‏ها فهمیده می‏شود: تا زمانی به امینی کمک می‏شود که‏ بر سر کار باشد و اگر بر سر کار نباشد، کمکی در کار نیست. اما واقعیت این بود که امینی‏ برای این‏که بر سر کار باشد کمک لازم داشت، چه کمک داخلی و چه کمک خارجی. و اگر می‏توانست بدون کمک نیرویی بر سر کار بماند، چه نیازی به حمایت دموکرات‏ها؟

امینی بازی‌ای را که با قدرت آغاز کرده بود، آشکارا در موضع ضعف باخت. سال‏ها خانه‏نشین شد و در انزوای سیاسی به سر برد. زمانی به صحنه سیاست بازگشت که‏ قتل عام 17 شهریور 1357 رخ داده بود و شاه دیگر قادر به مهار کردن قطار شتاب گرفته انقلاب نبود. او، به رغم زخمی که از شاه خورده بود، برای کمک کردن به او و نجات دادن‏ رژیم مشروطه و نظام سلطنتی وارد میدان شد. امینی چندین گزینه پیش روی داشت، که‏ یکی از آن‏ها می‏توانست ایستادن در برابر کسانی باشد که کشتی اصلاحات او را به گل‏ نشانده بودند. گزینه دیگر این بود که به مردم روی آورد، زبان بگشایند و ناگفته‏ها را از کارشکنی‏ها در راه اصلاحات بگوید. امینی اما گزینه نجات سلطنت را برگزید و بعد هم‏ که سلطنت را در حال غرق شدن دید، در گرماگرم انقلاب از ایران رفت و به مشی‏ مشروطه‏خواهان و سلطنت‏طلبانه‏اش، البته در عرصه‏ای بیش‏تر تبلیغاتی، تا پایان عمر ادامه داد. روزگار به او مجال نداد که بار دیگر سلطنت را بازگرداند، و سپس در آن دست‏ به اصلاحات بزند. و روزگار به سیاستمدارانی که فرصت زرین خود را بدون‏ حمایت‏های گسترده مردمی از دست می‏دهند، معمولاً امان نمی‏دهد که قدرت سیاسی‏ را برای بار دیگر در قبضه بگیرند. به نظر می‏رسد نقل خاطره‏های دوره اصلاح‏طلبی، بهترین و تنها سرگرمی صف شکست خورده سیاستمداران اصلاح‏طلب باشد.

پی‌نوشت‌ها :
1- از جمله نک: شریف امامی، جعفر، خاطرات، ص 2422، 257-258؛ عالیخانی، علی نقی، مقدمه بر یادداشت‏های علم، ج 1، ص 43-44؛ کاتم، ریچارد، ناسیونالیسم در ایران، ص 383؛ کاتوزیان، محمدعلی، اقتصاد سیاسی ایران، ج 2،ص 116؛ مؤمنی، باقر، مسئله ارضی، ص 196؛ آبادیان، حسین، دو دهه واپسین ...، ص 230؛ و بسیاری منابع دیگر.
2- عالیخانی، علی نقی، همان، ج 1، ص 43.
3- نک: علم، اسدالله، یادداشت‏های علم، صفحات متعدد.
4- کتابخانه پهلوی، ج 2، ص 1426.
5- تأکید بر «هر اختیاری» از نویسنده مقاله است، نه از ارسنجانی. نک: ارسنجانی، نورالدین، دکتر ارسنجانی در آئینه زمان، ص 360 و صفحات بعد.
6- ارسنجانی، نورالدین، همان.
7- ارسنجانی، نورالدین، همان.
8- فرمانفرمائیان، خداداد، «بخش دوم: خداداد فرمانفرمائیان»، در توسعه در ایران، 1357-1320، تهران، 1381، ص 237.
9- سینائی، وحید، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، تهران، 1384، ص 497.
10- Hambley,ibid,p. 269.
11- بیل، جیمز، شیر و عقاب، ص 207.
12- گازیوروسکی، مارک، «سیاست خارجی امریکا در ایران»، تاریخ معاصر ایران، ش 37 (بهار 1385)، ص 197.
13- درباره مواضع سیاسی شاه در برابر حکومت ملی دکتر مصدق، روایت‏های منتشر شده هم‏اکنون بسیار است.
14- نک: ریاحی، منوچهر، سراب زندگی: گوشه‏های مکتومی از تاریخ معاصر [ایران]، تهران، 1371، ص 547-584.
15- علی امینی و همکارانش خوب می‏دانستند که ابوالحسن ابتهاج سزاوار آن اتهاماتی نبود که بر او وارد کردند امینی حتی اگر سکوت هم کرده بود و در این ماجرا سخنی نمی‏گفت – که چنین نکرد – باز هم مستوجب سرزنش‏ بود. ایرج امینی در گفت‏وگویی خصوصی پیرامون این ماجرا (تهران، پائیز 1385) گفتند که پدرشان (علی امینی)، دفاع نکردن از ابوالحسن ابتهاج را در ماجرای دستگیری شماری از سران رژیم در 1340 ش، از اشتباه‏ها یا کوتاهی‏های خود دانسته و به آن اقرار کرده است.
16- کوشش‏های بی‏نتیجه علی امینی و اسدالله علم پس از او، در جذب کردن سرانی از جبهه ملی ایران به‏ همکاری با اصول باولینگ همخوانی دارد.
17- برای اصول باولینگ، نک: بیل، جیمز، همان، ص 188-189؛ خلجی، عباس، اصلاحات امریکایی (1339-1342) و قیام 15 خرداد، تهران، 1381، ص 65؛ میلانی، عباس، معمای هویدا، تهران، 1380، ص 184-185، به‏ نقل از اسناد کتابخانه جان کندی.
18- Shashaani,Lili,ibid,pp 155-6.
19- Tuma,Elias,H,"Land Refrom",in:Encyclopedia Britannica,ed .2006 on CD.
20- ازکیا، مصطفی، مقدمه‏ای بر جامعه‏شناسی توسعه روستایی، تهران، 1364، ص 215؛ همایون، داریوش، «اصلاحات ارضی...»، اطلاعات سالانه، تهران، 1341،ص 7.
21- نک: روزنامه‏های رسمی، شماره‏های دی – ا سفند 1340.
22- گودرزی، کریم، خطوط برجسته برنامه اصلاحات ارضی، تهران، 1970 (نشر محدود)، ص 1-3.
23- نک: روزنامه‏های رسمی به تاریخ 6 بهمن هر سال، از 1341 به بعد.
24- برای توضیحات بیشتر، نک: ازکیا، همان کتاب، 222-224؛ مجموعه کتاب آگاه: مسائل ارضی و دهقانی، تهران، 1361، صفحات مختلف؛ مختاری اصفهانی، رضا، «انقلاب اسلامی و نقش مهاجران»، در: سقوط تهران، 1384، ص 842-844.
25- همان منابع، فیوضات، ابراهیم، دولت در عصر پهلوی، تهران، 1375، ص 105-121؛ Shashaani,ibid,p .336.
26- برای تفصیل بیشتر، نک: خسروی، خسرو، دهقانان توانگر، تهران، بی‏تا [احتمالاً سال‏های نخست انقلاب‏]؛ نیز نک کتاب دیگری از همین نویسنده: مسأله ارضی و دهقانان تهیدست در ایران، تهران، 1360 ش.
27-  Shashaani,ibid,pp .340-1.
28- نک: روزنامه‏های رسمی، پس از اعلام خبر نخست وزیری امینی.
29- تعبیر تغییر دادن حالت از تهاجمی به تدافعی، از بیژن جزنی است، نک: همو؛ تاریخ سی ساله، ج 2، ص 81.
30- فرمانفرمائیان، خداداد، توسعه در ایران، ص 147-148.
31- فرمانفرمائیان، خداداد، همان کتاب، ص 345-350.
32- Shashaani,ibid,pp. 156-7. 
33- اطلاعات سالانه، تهران، 1340 ش، ص 10.
34- درباره امینی و ارتش، نکاتی را هم در این کتاب می‏توان یافت: پیر نظر، هوشنگ، هر چه کاشتیم درو کردیم، تهران، 1384، ص 88 و 113 به بعد.
35- مجیدی، عبدالمجید، خاطرات...، هاروارد، 1998.
36- اطلاعات سالانه، تهران، 1341، ص 36؛ مسعودی، فرهاد، «علل شکست امینی و تحولات ایران»، اطلاعات‏ سالانه، 1341، ص 2-5.
37- فرمانفرمائیان، خداداد، توسعه در ایران، ص 218؛ نیز نک:

Najmabadi,Afsaneh,Land Reform and Social Change in Iran,Salt Lake City,University of Utah, 1987,p.79


 


مجله بخارا - آذر و اسفند 1386 - شماره 64
 
تعداد بازدید: 4929



آرشیو مقالات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.