نویسنده: دکتر سید حمید روحانی(1)
با کودتای 28 مرداد 1332 خورشیدی ، پیوستگی ایران و امریکا در زمینههای اقتصادی ، سیاسی ، نظامی ، فرهنگی و اطلاعاتی ، فصل تازهای یافت . همراه با کودتا کارشناسان اقتصادی ، مستشاران نظامی ، نیز نمایندگان برخی از کمپانیها و مقامات بلند پایه امریکا ، سیلآسا به طرف ایران سرازیر شدند(2) و در راه به دست گرفتن شریان حیاتی کشور استواری رشته وابستگی همه جانبه رژیم شاه به امریکا ، طرحها و نقشههایی را در دست بررسی و ارزیابی قرار دادند و ایران را به دستینه یک سلسله پیمانها و قراردادهای اسارت بار کشانیدند . در 1 مرداد 1333 میان ایران و نماینده هفت شرکت بزرگ نفتی (پنج شرکت امریکایی ، یک شرکت انگلیسی و هلندی و یک شرکت فرانسوی) که کنسرسیوم بینالمللی نفت نامیده میشد ، قراردادی بسته شد . این قرارداد را از سوی ایران ، علی امینی (وزیر دارایی دولت کودتا) و از سوی کنسرسیوم ، «هواردپیچ» امریکایی امضا کردند . بنابراین قرارداد کار اکتشاف ، استخراج ، پالایش و فروش نفت و گاز به شرکتهای نفتی یاد شده واگذار شد . به دنبال آن ، رژیم شاه در سال 1334 برای هر چه بیشتر وابسته کردن ایران ، به پیمان نظامی بغداد که میان چهار کشور انگلستان ، ترکیه ، پاکستان و عراق و با نظارت امریکا پدید آمده بود ، پیوست .
مقامهای امریکایی در پی سلطه بر ایران و چیرگی بر منابع نفتی و دیگر شریانهای اقتصادی ، توطئه گستردهای را در راه اسلامزدایی آغاز کردند . همراه با سرازیر شدن سیل سلاح و مهمات به ایران(3) و حضور کارشناسان ، مستشاران و مهرههای جاسوس پرور امریکا در میان ایرانیان ، رواج فرهنگ فاسد غربی، بی بند و باری اخلاقی ، تبلیغات زهرآگین بر ضد اسلام و ارزشهای دینی، کشانیدن نسل جوان به پوچی و بی فرهنگی ، غربگرایی ، از خود بیگانگی ، گرایش به مسائل جنسی و مواد مخدر ، رشوهخواری ، دزدی ، جاسوسی و پادویی برای بیگانگان – به ویژه در میان درباریان و نظامیان – بالا گرفت و ابعاد گستردهای یافت . آوردهاند که :
... فرماندهان ارتش که بی ملاحظه از فروشندگان خارجی اسلحه و مهمات رشوه میگرفتند ، در معاملات درون مرزی نیز گوی سبقت را از همه دزدان و باجگیران آریامهری که شهرت جهانی داشتند ، ربوده بودند. آنها از خرید سادهترین مواد اولیه و خوراکی مورد نیاز نیروهای مسلح گرفته تا حمل بار و مزایده رستورانهای ارتش ، نظافت ساختمانها و تعمیرات جزئی تا امضای قراردادهای ساختمانی و ایجاد پایگاهها و فرودگاهها ، حق و حساب دریافت میکردند ... در پیشاپیش دزدان و دلالان اسلحه ، اعضای «جلیل» خاندان سلطنت قرار داشتند(4) ...
نگرانی و چارهاندیشی امریکا
امریکا با آنکه خود را در ایران یکهتاز میپنداشت و همه منابع زیرزمینی این سرزمین زرخیز و پهناور را به یغما میبرد و با چیره کردن رژیم دیکتاتوری شاه بر ملت ایران ، نفسها را بریده و قلمها را شکسته بود ، از خیزش و خروش مردمی سخت اندیشناک بود و آینده ایران را برای آز و نیاز استعماری خود روشن و هموار نمیدید و نمیدانست که مردم ناخشنود ، ستمدیده و سرکوب شده ، دیر یا زود در برابر تجاوز بیگانگان و زور و فشار خودکامگان ، با آگاهی بیشتر از خود واکنش نشان خواهند داد و با صدای رساتر به پرخاشجویی برخواهند خاست .
امریکا با آزمون دگرگونیها و درگیریهای مردمی در برخی از کشورها ، به خوبی دریافته بود که طبقههای محروم و ستمدیده اجتماع مانند کشاورزان ، کارگران ، و ... اگر آگاهی سیاسی بیابند و به پا خیزند ، رام و آرام کردن آنان ، به آسانی شدنی نیست و هم اینان میتوانند نیروی شکستناپذیری برای جنبشها ، شورشها ، انقلابها و پایگاه رخنه ناپذیر رهبران انقلابهای اجتماعی به شمار آیند . از این رو ، سیاستمداران امریکایی در پی کودتای 28 مرداد 32 و سلطه بر ایران ، بر آن شدند در راه خواب و خام کردن مردم ایران و دل خوش کردن آنان ، به یک سلسله طرحهای فریبنده دست بزنند و رژیم دستنشانده خود را اصلاح طلب ، «رعیتپرور»! ، دلسوز و میهن پرست بنمایانند و بدین گونه از ژرفایی شکاف میان مردم و رژیم شاه تا پایهای بکاهند . آوردهاند که به رغم تحکیم موفقیت آمیز رژیم جدید ایران (رژیم کودتا) ، نگرانی سیاست سازان امریکا از اینکه ناآرامی سیاسی شاید به زودی دوباره سر برکند ، بر جا ماند . این نگرانیها در 1956 و 1957 (1337) هنگامی که توفان ملیتگرایی خاورمیانه را روفت ، به سرعت رشد کرد . رهنمودهای متعددی از شورای امنیت ملی درباره ایران به رشد ، ناآرامی سیاسی اشاره میکرد و توصیه میکرد که حکومت ایران برای اقدام به اصلاحات سیاسی و اقتصادی تحت فشار قرار گیرد . در 1958 پس از چندین گزارش توطئه کودتا و سقوط سلطنت عراق در ژوئیه 1958، سیاستگذاران امریکا باز هم بیشتر گوش به زنگ اوضاع سیاسی داخلی ایران شدند . یک بررسی سیا در تاریخ نوامبر 1958 اظهار میکرد شاه اگر برنامه اصلاحات را آغاز نکند «ظرف یکی دو سال» سقوط خواهد کرد . واکنش شورای امنیت ملی رهنمود جدیدی در مورد ایران در نیمه نوامبر بود که با رمز 1 /5821-NSC مشخص شده و خواهان تغییرات عمده در سیاست امریکا بود. این رهنمود اظهار میداشت پایگاه عمده پشتیبانی از شاه ، زمینداران بزرگ و وابستگان تجاری محافظهکار آنها ، ردههای بالای دیوان سالاری دولتی و افسران ارشد هستند و رشد ناآرامی ناشی از بیداری انتظار مردمی برای اصلاح ساختار عتیقه شده اجتماعی ، اقتصادی ، و سیاسی ایران است . 1 /5821-NSC با این استدلال که احتمال نمیرود شاه به ابتکار خود دست به اصلاحات بزند ، راهنمایی میکرد که وی تحت فشار قرار داده شود و با گروه مخالف غیر کمونیستی که احتمالاً ظهور کند تماس برقرار گردد . 1 /5821-NSC توصیه میکرد اگر شاه نتوانست اصلاحات را عمل کند ، ایالات متحده آمادگی آن را داشته باشد که یگانگی خود با وی را کاهش داده و از یک حکومت جانشین پشتیبانی کند(5) ...
سیاستمداران امریکا و کارشناسان C.I.A این واقعیت را به درستی دریافته بودند که رژیم شاه پایگاه مردمی ندارد و با دلارهای امریکا و توطئه چینیهای پشت پرده جاسوسان زبردست سیا و همیاری مالکان بزرگ ، تاج و تخت از دست رفته خود را بازیافته و بر گرده ملت ایران سوار شده است . بی تردید رژیمی که از پشتیبانی مردم برخوردار نباشد ، با کوچکترین رویداد پیشبینی نشده از هم فرو میپاشد و از میان میرود و با سرنگونی رژیم دست نشانده ، زمینه غارتگری و سلطه استعماری ابرقدرتهایی که به مزدوران بی اراده خود تاج و تخت میبخشند ، چه بسا از میان برود و آنان را با خطرهای توفانزا و جبران ناپذیری روبرو کند . از این رو ، در پی کودتای 28 مرداد 32 میبینیم که مأموران ویژه امریکایی که با نام رمز 1 /5821-NSC خوانده میشدند – بنا بر آنچه در گزارش بالا آمده است – برای پیشگیری از به خطر افتادن منافع امریکا در ایران ، سه پیشنهاد کردهاند :
1. شاه را برای انجام یک سلسله کارهای فریبنده ، به ظاهر سازنده و به اصطلاح «اصلاحات» زیر فشار بگذارند تا از این راه ملت ایران را خواب و خام کرده از شورش و خیزش بر ضد رژیم شاه و سرانجام امریکا باز دارند .
2. با مخالفان «غیر کمونیستی» رژیم شاه ، ارتباط برقرار کنند و کسانی را که در میان مخالفان ، زمینه سازش ، کنار آمدن و سرسپردگی دارند ، شناسایی و نشان کنند و برای روز «مبادا» در آستین نگه دارند ، تا اگر روزی مخالفان توانستند در برابر رژیم شاه ، سر بلند کنند و به گفته آنان «احتمالاً ظهور کنند» ، امریکا مهرههایی در میان آنان داشته باشد ، تا از آنان چهره بسازد و برای رسیدن آنان به قدرت و در دست گرفتن زمام امور کشور ، به نقشهها و توطئههایی دست بزند .
3. اگر شاه توانایی و یا آمادگی برای دست زدن به «اصلاحات» را نداشت، امریکا برای از دست ندادن منافع سرشار خود در ایران ، از پشتیبانی شاه دست بکشد و «از یک حکومت جانشنی پشتیبانی کند»!
این پیشنهاد در دوره زمامداری آیزنهاور به شکل جدی و ریشهای از طرف مقامات امریکایی دنبال نشد و «... کار چندانی درباره بحران رشد یابنده ایران انجام نگرفت . برنامههای کمک نظامی و اقتصادی امریکا توسعه یافت . به سفیر امریکا و سرپرست شعبه سیا در تهران توصیه شد ، به شاه در مورد اصلاحات فشار آورند و یک هیئت عالی رتبه با پیامی مشابه به ایران رفت (آوریل 1959) در حالی که رئیس شعبه سیا با شاه گفتگوهای مکرری درباره اصلاحات انجام داد . سفیر ظاهراً تمایلی به این کار نداشت . به علاوه خود آیزنهاور در دسامبر 1959 (1338) با شاه ملاقات کرد اما ظاهراً قضیه اصلاحات را پیش نکشید ...»(6)
هدف از رفرم ارضی
این ارزیابیها و پیشبینیها نتوانست از هراس و وحشت امریکا از خطرهایی که منافع استعماری آن ابرقدرت را در ایران تهدید میکرد ، بکاهد . اوضاع ایران و جهان در واپسین سالهای دهه 1330 خورشیدی و رویدادهای انقلابی در گوشه و کنار جهان – به ویژه در خاورمیانه – امریکا را نسبت به منافع خویش در ایران و سرنوشت رژیم شاه بیش از پیش نگران میکرد و بر آن میداشت که به چارهجویی بپردازد و پیش از آنکه مجال از دست برود ، راه گریزی بیاید . به اوضاع و شرایط جهانی و رویدادهای انقلابی آن روز که مایه نگرانی بیشتر امریکا نسبت به ایران میشد ، میتوان این گونه گذر کرد :
1. پیروزی خیره کننده و شگفتآور مسلمانان به پا خاسته و انقلابی الجزایر بر نیروهای سراپا مسلح فرانسه و بیرون راندن ذلتبار فرانسویها از آن کشور نیز شکست تلخ آمریکا در کوبا ، زنگ خطر را در گوش آمریکاییها به صدا درآورد .
این گونه دگرگونیها نشان میداد که ابرقدرتها در برابر اراده ملتها سخت آسیب پذیرند و تکنولوژیهای پیچیده جنگی و سلاحهای پیشرفته و کشنده نظامی در برابر خشم و خروش و خواست تودهها و ایمان و اراده پولادین و شکست ناپذیر ملتها ، نمیتواند کارایی بایسته داشته باشد و «حرف آخر را بزند» .
2. آگاهیهای دینی و سیاسی ملت مسلمان ایران و اعتراضهای پیگیر گویندگان اسلامی در سنگر مساجد ، هر روز رو به افزایش بود . پیشوایان اسلامی و مردم رشد یافته و فروهیده که با رواج فرهنگ فاسد غرب ، توطئههای ضد اسلامی و غارت ثروت کشور روبرو بودند ، ناخشنودی خود را در مراسم و منابر مذهبی و زمزمههای انتقادآمیز در محافل خودمانی مطرح و دنبال میکردند و خشم و نگرانی خود را نسبت به رژیم شاه و بیگانگانی که ایران را جولانگاه خود قرار داده بودند ، نشان میدادند . این ناخشنودیها و اعتراضهای فزاینده از دید امریکاییها و کارشناسان آنان که در ایران حضور داشتند ، پوشیده نمیماند و بر نگرانی آنان میافزود .
3. بحران اقتصادی که در سالهای پایانی دهه 1330 ایران را فرا گرفته بود ، کسری بودجه ، کاهش ذخایر ارز خارجی ، تهی شدن خزینه دولت و ... از انفجاری زودرس خبر میداد و آیندهای تاریک و توفانزا را در برابر دیدگان امریکاییها به نمایش میگذاشت .
4. ظهور و گسترش «ناصریسم» در منطقه خاورمیانه ، کودتای عبدالکریم قاسم در عراق که رژیم پادشاهی را در آن کشور برانداخت (1337) رژیم شاه را با بیثباتی و نااستواری بیشتری روبرو میکرد و منافع استعماری امریکا را در ایران بیشتر به خطر میافکند .
5. پیشبینی «خروشچف» نخستوزیر آن روز شوروی درباره ایران که به شکل سرگوشی با برخی از سیاستمداران در میان گذاشته بود . نگرانی کاخ سفید را در مورد ایران فزونی میبخشید . نامبرده در یک گفتگوی پنهانی با خرسندی و شادمانی ، انقلاب مارکسیستی را در ایران نوید داده و چنین پیشبینی کرده بود : «... به زودی ایران به خاطر فقر مردم و فساد حکومت شاه ، به سوی انقلاب مارکسیستی پیش میرود و دیری نمیپاید که مانند سیب رسیده به دامن شوروی فرو میافتد .»! این دید نارس و پیشبینی رؤیایی خروشچف ، مقامات امریکایی به ویژه رئیس جمهور آن روز امریکا جان اف.کندی را سخت نگران و آشفته کرد و بر آن داشت که با به کارگیری شگردها و ترفندهایی از فرو افتادن ایران در کام «رقیب» پیشگیری کند . در این باره آوردهاند :
... تقریباً کمتر از یک ماه پس از آنکه کندی برنامه اتحاد برای پیشرفت را اعلام داشت ، در مورد استواری پایگاه سیاسی پهلوی در ایران احساس نگرانی کرد . علت هم آن بود که «والتر لیپمن» او را در جریان گفتگویی قرار داد که با نیکیتا خروشچف ، نخستوزیر وقت شوروی در ویلای او در سواحل دریای سیاه انجام داده بود . در این گفتگو خروشچف ایران را نمونه کشوری دانسته بود که با وجود ضعیف بودن حزب کمونیست در آن ، به خاطر فقر توده مردم و فساد در حکومت شاه، به سوی انقلاب پیش میرود : «اگر ادعا کنید که شاه را کمونیستها سرنگون میسازند . ما با خوشحالی این فکر را در سراسر دنیا تبلیغ خواهیم کرد که مردم پیشرفته ایران به این تشخیص رسیدند که ما رهبر پیشرفته بشریت هستیم» ... جان اف.کندی برای مبارزه (با شوروی) به پا خاست و در این اقدام ، ایران را به عنوان همان کشوری که امریکا میتواند در آن برنامههای اصلاحات خود را به اجرا درآورد ، انتخاب نمود ...(7)
این رویدادها و جریانها که برشمردیم ، انگیزه و مایه اصلی مقامات امریکایی در راه فشار به شاه ، برای دست زدن به «اصلاحات ارضی» و دیگر رفرمها بود . جان اف.کندی با دریافت گزارشهای محرمانه از اوضاع ایران و منطقه ، به مطالعه و بررسی طرح پیشنهادی 1 /5821-NSC پرداخت و برای پیاده کردن آن ، نه تنها در ایران بلکه در همه کشورهای وابسته به امریکا ، شتابزده دست به کار شد . او با آزمون از انقلاب الجزایر ، دگرگونی در کوبا و دیگر رویدادهای انقلابی در گوشه و کنار جهان ، این واقعیت را به درستی دریافته بود که رژیمهای دست نشانده را تنها با سرنیزه نمیتوان سر پا نگه داشت و به دست آنها نقشه غارت ثروت ملتها و سرمایه کشورها را دنبال کرد . امریکا میدانست رژیمهایی که در میان ملت خود بدنام ، بی آبرو و اعتبارند و پایگاهی در میان تودهها ندارند ، دیر یا زود با خیزش و خروش مردمی روبرو خواهند شد و از میان خواهند رفت . او راه چاره را در این میدید که رژیمهای وابسته به امریکا در کنار به کار گرفتن شیوه پلیسی ، سرنیزه و سرکوب ، به یک سلسله کارهای رفرمیستی و فریبنده دست بزنند و تودههای پابرهنه ، ستمدیده و زیر فشار را با طرحهای نمایشی و برنامههای به ظاهر «اصلاحی»! به سوی خود بکشانند و در آنان «امیدواری پدید آورند»! و بدین گونه راه انفجار و انقلاب مردمی را ببندند و یا دست کم آن را به عقب بیندازد . جان اف.کندی در پیام خود به کنگره امریکا در سال 1340 خورشیدی (25 مه / 1961 میلادی) این دید و دکترین خود را این گونه بازگو کرد :
... پیمان نظامی نمیتواند به کشورهایی که بی عدالتی اجتماعی و هرج و مرج اقتصادی راه خرابکاری را در آنها باز کرده ، کمک نماید . امریکا نمیتواند به مشکلات کشورهای کم رشد فقط از نظر نظامی توجه کند ... این امر ، خاصه در مورد کشورهای کم توسعه که به میدان بزرگ مبارزه تبدیل شدهاند ، صادق است و به همین جهت است که باید پاسخ ما به خطراتی که متوجه این کشورها است ، جنبه خلاق و سازنده داشته باشد . ما میخواهیم در این کشورها امیدواری پدید آید ... اگر ما به مشکلات ملتها فقط از نظر نظامی توجه کنیم ، مرتکب اشتباه عظیمی خواهیم شد . زیرا هیچ مقدار اسلحه و قشونی نمیتوانند به رژیمهایی که نمیخواهند یا نمیتوانند اصلاحات اجتماعی کنند و هرج و مرج اقتصادی مشوق قیام و رخنه و خرابکاری است ، کمک کند ، ماهرانهترین مبارزات ضد پارتیزانی نمیتواند در نقاطی که مردم محلی گرفتار بینوایی هستند و به این جهت از پیشرفت خرابکاران نگرانی ندارند ، با موفقیت روبرو گردد . از طرف دیگر هیچ نوع خرابکاری نمیتواند مللی را که با اطمینان به خاطر جامعه بهتر میکوشند فاسد کند ، این عقیده ماست .(8)
جان اف.کندی با اعتراف به اینکه توان نظامی و تسلیحاتی نمیتواند مردم به پا خاسته را از صحنه بیرون براند و به عقبنشینی وادارد ، بر این باور بود که «رفرم از بالا» به دست رژیمهای وابسته ، میتواند ملتها را از دست زدن به خیزش سیاسی ، انقلابی و ضد دیکتاتوری باز دارد و به گفته او «امیدواری پدید آورد» . از این رو ، به رژیمهای دست نشانده خود در کشورهای وابسته فشار آورد که رفرم ارضی و دیگر رفرمهای به اصطلاح اصلاحی را با شتاب هرچه بیشتر در دست اجرا قرار دهند . او به راستی گمان میکرد که اصلاحات از بالا ، به ویژه «اصلاحات ارضی» درمان همه دردها ، نابسامانیها و نارساییهای کشورهای عقب نگه داشته شده و وابسته است!
شاه و بیشتر درباریان او که از مالکان بزرگ و فئودالهای نامداری ایران بودند و به نیروی نظامی و دستگاه جاسوسی و به اصطلاح امنیتی خود ، سخت میبالیدند، در آغاز به این رفرم امریکایی روی خوش نشان ندادند و تاج و تخت و سلطنت خود را تا آن پایه استوار و ریشهدار میپنداشتند که به این گونه طرحها و برنامههای فریبکارانه ، خود را نیازمند نمیدیدند . آنها بر این باور بودند که با تکیه بر سرنیزه و نیروی پلیسی و دستگاه مخوف «ساواک» نیز با پشتیبانی مالی ، تسلیحاتی و سیاسی آمریکا ، هر جنبش و حرکتی را چه از سوی کشاورزان – کارگران و چه از جانب دیگر نیروهای مردمی باشد ، میتوانند بی درنگ در نطفه خفه کنند و منافع خود و امریکا را پاس دارند .
این طفره رفتن و سرکشی شاه از دید امریکاییها پوشیده نماند و مایه ناخرسندی آنان از رژیم شاه شد . دیپلماسی امریکا ، سیاست فشار سیاسی روی شاه را در پیش گرفت . جان اف.کندی بر آن شد که هر سه طرح پیشنهادی 1 /5821-NSC را بر ضد شاه به کار گیرد : رژیم شاه را برای پیاده کردن رفرم امریکایی «انقلاب سفید»! زیر فشار بگذارد ، مخالفان آن رژیم را توانایی سیاسی ببخشد و چهرهای را به عنوان «آلترناتیو» شاه به صحنه آورد .
از این رو «جبهه ملی» که پس از کودتای 28 مرداد 32 سر در لاک خود فرو برده و سالیان درازی چشم به راه دگرگونی در سیاست امریکا نشسته بود ، در سال 1339 چراغ سبزی از کاخ سفید دریافت کرد و بی درنگ به صحنه آمد و برای نخستین بار پس از کودتای 28 مرداد ، میتینگی در میدان جلالیه برگزار کرد و خودی نشان داد .
از طرف دیگر امریکا علاقهمندی خود را به نخستوزیری دکتر علی امینی به شاه اعلام کرد تا به او برساند که امریکا در سیاست خود برای وادار کردن رژیمهای وابسته به اجرای دکترین کندی و «رفرم از بالا» و دگرگونی به ظاهر اصلاحی در کشور ، تا آن پایه جدی و کوشا است که رژیمهای دست نشانده خود را – اگر با سیاستهای کاخ سفید همسویی و همخوانی نداشته باشند – بی پروا قربانی خواهد کرد و مهرههای کارآزمودهتری را به جای آنان بر اریکه قدرت مینشاند .
دکتر علی امینی دیر زمانی بود که برای روز مبادا در آستین امریکاییها پنهان بود . در سالهای پایانی دهه 30 ، زمزمهها و گزارشهایی درباره زد و بندهای نامبرده با سردمداران کاخ سفید و علاقهمندی آنان به احراز پست نخستوزیری از جانب او ، به گوش میرسید . ساواک نیز چند سال پیش از روی کار آمدن امینی ، از زبان دار و دسته او دیگر رجال سیاسی ، درباره نقشه امریکا برای نشانیدن نامبرده بر اریکه قدرت و فشار به شاه برای این منظور ، گزارشهایی آورده است . در تاریخ 18 /9 /1337 ساواک گزارش داده است :
یکی از دوستان نزدیک دکتر علی امینی اظهار داشته مشارالیه قبل از مراجعت به ایران مقدمات زمامداری خود را از نظر سیاست خارجی فراهم نموده و از قول دکتر علی امینی افزوده سیاستهای غرب با زمامداری وی موافق ، ولی شخص اعلیحضرت همایون شاهنشاه با این امر موافق نیستند و شخصاً به سفیر کبیر امریکا گوشزد فرمودهاند که دکتر امینی قابل اعتماد معظم له نیست . لیکن سفیر کبیر امریکا به شاهنشاه اطمینان داده که دکتر امینی مطیع نظریات ملوکانه خواهد بود و به همین جهت شاهنشاه با مراجعت امینی به ایران موافقت فرمودهاند ... گوینده این خبر که از دوستان نزدیک دکتر علی امینی است ، زمامداری مشارالیه را تا اواخر سال آینده قطعی دانسته است .
ساواک از زبان دکتر حسن ارسنجانی در تاریخ 19 /12 /38 آورده است :
... با توجه به وضع سیاسی دنیا ، امیدوار هستند دکتر امینی تا اواسط اردیبهشت ماه سال آینده به نخستوزیری منصوب کردند و دولت امریکا نیز پرداخت کمکهای ارزی به دولت را در گرو زمامداری دکتر امینی نگاه داشته است .
در گزارش دیگری از ساواک در تاریخ 7 /6 /1339 آمده است :
در محافل سیاسی و مطبوعاتی تهران اظهار نظر میشود که وضع سیاسی آینده ایران ، بستگی به انتخابات امریکا دارد و در صورتی که سناتور کندی به ریاست جمهوری امریکا برگزیده شود . در ایران جبهه ملی مورد حمایت دولت امریکا قرار خواهد گرفت و روی همین اصل مقامات عالیه کشور نیز دکتر علی امینی را برای تأمین نظر امریکاییها در صورت موفقیت سناتور کندی ذخیره نگه داشتهاند و حتی در شرفیابی دکتر علی امینی نیز این موضوع مطرح / مذاکره قرار گرفته و شاهنشاه نیز با انجام مصاحبه مطبوعاتی اخیر مقامات امریکایی را از هم اکنون به آزادیخواهی و عقاید ناسیونالیستی خود جلب نمایند .
از گزارش بالا به دست میآید که سیاست حزب دموکرات امریکا – در صورت دستیابی به قدرت – حمایت و تقویت «جبهه ملی» بوده است و رژیم شاه برای اینکه دموکراتها پس از به دست آوردن مقام ریاست جمهوری امریکا ، «جبهه ملی» را بر او تحمیل نکنند ، دکتر امینی را «برای تأمین نظر امریکاییها در صورت موفقیت سناتور کندی ذخیره نگه داشته است ...» و برای جلب نظر مقامات امریکایی (دموکراتها) پیش از آنکه آنان بر اریکه قدرت در کاخ سفید تکیه بزنند ، با یک سلسله سخنرانیها و موضعگیریها کوشیده است که «ژست» آزادیخواهانه و دموکرات مابانه به خود بگیرد . لیکن از گزارش دیگر ساواک به دست میآید که سیاست کندی در ایران «تقویت جناح دکتر امینی و از طرف دیگر حمایت از جبهه ملی است» :
یکی از نزدیکان دکتر امینی اظهار داشته کندی با دکتر امینی از نزدیک آشناست و پس از شروع به کار ، دکتر امینی را تقویت و حمایت خواهد کرد و نیز گفته شده است که سیاست کندی در ایران ، تقویت جناح دکتر امینی و از طرف دیگر حمایت از جبهه ملی است .
از مجموع آنچه در اسناد بالا آمده است ، به دست میآید که امریکا برای سپردن زمام دولت ایران به دست دکتر امینی ، سالیان درازی سرمایهگذاری و زمینهسازی کرده بود و آمدن امینی به ایران ، در سال 1337 حساب شده و طبق یک برنامه از پیش طراحی شده بود . میتوان گفت که امریکاییها از روزی که یک سلسله برنامه به ظاهر اصلاحی را در ایران بایسته دیدند ، امینی را برای پیاده کردن طرحها و نقشههای خود در ایران مناسب یافتند . از این رو ، با شاه در این زمینه چند سالی گفتگو و کشمکش داشتند و او را برای سپردن زمام دولت به نامبرده زیر فشار قرار دادند . شاه چون اصولاً اجرای هر گونه رفرمی را در ایران دوست نداشت و از امینی نیز اندیشناک بود ، تا آنجا که توانست از انتصاب او به نخستوزیری سر باز زد . لیکن ، سرانجام در پی به قدرت رسیدن جان اف.کندی در امریکا ، شاه با تلخی و ترشرویی به نخستوزیری نامبرده تن در داد و در تاریخ 17 اردیبهشت 1340 او را به نخستوزیری منصوب کرد . شاه به دلایلی که در زیر میآید از امینی نگران و اندیشناک بود :
1. میدانست که امریکا نامبرده را به عنوان یکی از جانشینان (آلترناتیو) او برای روز مبادا زیر دید دارد .
2. از بند و بست او با بیگانگان – به ویژه امریکا – برای قدرت نمایی در برابر شاه باخبر بود .
3. او را آن طور که باید و شاید سرسپرده و فرمانبردار خود نمیدید ، بلکه خودسریها و خردهگیریهای گاه و بیگاه از او سر میزد که برای شاه ناخوشایند بود . آوردهاند :
... معروف است که امینی کاری کرده بود یا حرفی زده بود که باعث خشم شاه شده بود ، به طوری که پس از ورود به تهران (در سال 1337 پس از پایان مأموریت او در سفارت ایران در امریکا) شاه به مدت دو هفته او را به حضور نپذیرفت ...(9)
4. امینی نجیبزاده و از خویشاوندان نزدیک خاندان قاجار ، نوه مظفرالدین شاه و امینالدوله بود .
5. ارتباط خود را با عناصری که با رژیم شاه مخالف بودند ، حفظ کرده بود که این نیز بر نگرانی شاه میافزود .
اصلاحات ارضی ، سرپوشی برای انهدام اقتصاد کشاورزی
چنانکه در پیش بازگو شد ، انگیزه کاخ سفید از واداشتن رژیم شاه به رفرم از بالا و دست زدن به «اصلاحات ارضی» فریب تودههای ناخشنود و ستمدیده ایران ، پیشگیری از جنبشهای ضد استعماری و ضد دیکتاتوری و استواری جایگاه غارتگرانه امریکا در ایران بود . این واقعیت از پیام جان اف.کندی به کنگره امریکا – که گذشت – نیز به دست میآید . البته ناگفته نماند که انگیزه مقامات امریکایی از رفرم ارضی در ایران ، تنها به آنچه که در بالا آمد ، بسنده نمیشد ، بلکه نقشهها و اندیشههای دیگری نیز در کار بود : مانند فروپاشی بنیاد اقتصادی – به ویژه کشاورزی – پدید آوردن بازار فروش برای کالاهای امریکایی – به ویژه گندم – که در آن روزگار روی دستشان مانده بود ، رشد و توسعه صنایع مونتاژ و وابسته ، کوچ دادن کشاورزان و روستاییان به شهرها و تأمین نیروی کار ارزان برای صنایع مونتاژ ، فروپاشی نظام روستایی و شهری و از میان بردن فرهنگ اصیل سنتی و ملی و ... از دیگر انگیزهها و دسیسههایی بود که از سوی امریکا دنبال میشد .
امریکاییها از روزی که در عرصه سیاسی جهان پدیدار شدند ، سیاست خرد کردن استقلال اقتصادی کشورهای جهان را در سرلوحه برنامه استعماری خود قرار دادند . چنانکه پیش از امریکا ، انگلستان نیز همین سیاست را دنبال میکرد. آنها به خوبی دریافتهاند که به دنبال از میان رفتن استقلال اقتصادی یک کشور ، استقلال سیاسی نیز خواه ناخواه فرو میریزد و در برابر ، اگر کشورها در زمینه اقتصادی بتوانند روی پای خود بایستند و یا دست کم اقتصادی رو به رشد داشته باشند ، سلطه بر این گونه کشورها دشوار و گاهی ناشدنی است. کشورها از دید اقتصادی هر چه ناتوانتر ، زمینگیرتر و نیازمندتر باشند ، چیرگی جهانخواران را آسانتر میپذیرند و به ذلت ، اسارت و وابستگی بهتر تن در میدهند . از این رو ، امریکاییها با واداشتن شاه به رفرم ارضی ، توانستند کشاورزی ایران را – که روزگاری تنها یک استان آن ، غله کشور را تأمین میکرد – از میان ببرند و وابستگی اقتصادی به امریکا را گسترش دهند . چنانکه برخی از اهل نظر نیز گفتهاند :
... گروهی از صاحبنظران و علاقهمندان به مسائل اجتماعی ، عامل اصلی اصلاحات ارضی را امپریالیسم جهانی و سیاستهای پس از جنگ امریکا در کشورهای جهان سوم معرفی میکنند ... اصلاحات ارضی ایران در دهه 1340 در واقع بخشی از آن سیاست جهانی امپریالیسم امریکا به شمار میرفت ... جامعه روستایی ایران در سالهای قبل از 1341 حدود هفتاد درصد کل جمعیت کشور را در بر داشت و به صورت جامعه بسته خودکفا بود که علاوه بر نیازهای خویش ، نیازهای غذایی کل کشور را تأمین میکرد . امریکا برای تحکیم سلطه خویش در ایران نیاز داشت به طریقی نفوذ خود را در این بخش عظیم جمعیت کشور نیز گسترش دهد . در تعقیب این سیاست ، امریکا با هدف تخریب کشاورزی و در نتیجه ایجاد وابستگی غذایی و ایجاد بازار مصرف گستردهتر کالاهای وارداتی ، از همان سالهای نخست پس از کودتا ، پایههای در هم ریختن این نظام را بنا نهاد . در حقیقت مأموریت عمده اصل 4 ترومن در ایران ، بیشتر سیاست تخریبی امریکا در بخش کشاورزی بود ...(10)
... اجرای این اصلاحات به زودی منجر به بستگی این کشورها به امریکا گردید و موجب تنزل محصولات محلی برای تغذیه مردم بومی گردید و در نتیجه موجب افزایش واردات مواد غذایی و دخالت در امر تغذیه در این کشورها گردید . ولی برعکس ، مشاغل کشاورزی در امریکا بیش از هر زمان دیگری بهبود یافت . چون صادرات غذایی امریکا باید صدها میلیون افراد انسانی را در شرق و غرب دنیا غذا دهد ، این گونه صادرات ، سلاحهای سیاسی وحشتناکی در دست کاخ سفید شد ...(11)
... شعار اصلاحات ارضی در ایران پوششی برای انهدام کلی اقتصاد کشاورزی به طریقی بود که حداکثر منفعت را برای خاندان سلطنت ، اولیگارشی وابسته به خاندان سلطنت و مؤسسات کشاورزی – تجاری خارجی ، منجمله کمپانیهایی که مسقطالرأسشان در امریکا ، اروپا و یا بالاتر از همه در اسرائیل بود ، تأمین نماید . درست است که طی این اقدامات میزان مشخصی از املاک و اراضی کشاورزی میان دهقانان تقسیم شد . لکن اراضی تقسیم شده به ندرت دایر و قابل کشت بودند و به علاوه به رایگان هم تقسیم نشده بودند . این اراضی در قبال پرداخت پولهایی واگذار میشدند ... این انهدام اقتصاد کشاورزی ایران سبب خالی شدن چشمگیر روستاها و کوچ انبوه و گسترده دهقانان درمانده و جویای کار به جانب شهرها گردید . طبقه ملاکین دیروز ، به معاملهگران و حرفهای مستغلات شهری و بازرگانان واردکننده یا صادرکننده بدل شدند و از لحاظ مالی به جای اینکه از بین بروند تنها تغییر شکل دادند .(12)
دکتر علی امینی با پشتیبانی امریکا و در برابر ناخرسندی شاه ، کابینه خود را تشکیل داد و با شتاب فراوان به تصویب و اجرای «قانون اصلاحات ارضی» در کابینه دست زد که با قانون اساسی ایران مغایر بود . زیرا بنا بر اصل بیست و هشتم متمم قانون اساسی «قوای سهگانه مقننه ، قضائیه و اجرائیه همیشه از یکدیگر ممتاز و منفصلاند» و «قوه اجرائیه» نمیتوانست به تصویب قانون دست بزند . در صورتی که امینی در آن برهه که شاه مجلس شورا و سنا را منحل و تعطیل کرده بود ، به تصویب «قانون اصلاحات ارضی» در کابینه دولت در تاریخ 20 دی ماه 1340 دست زد و بی درنگ آن را به اجرا درآورد .
رفرم ارضی شاه چگونه به اجرا درآمد
باید گفت نه امریکا و نه شاه در اندیشه «تقسیم اراضی» به شکل اساسی ، ریشهای و همه جانبه نبودند ، بلکه یک سلسله کارهای روبنایی و نمایشی را دنبال میکردند . میگویند : «چاقو دسته خود را نمیبرد» . بی تردید نظم سرمایهداری امریکا و رژیم فئودالی شاه ، هرگز اندیشه نابودی فئودالها و مالکان بزرگ را در سر نداشتند و طرح برنامهای را که مایه تیرهبختی و ورشکستگی زمیندارها شود ، دنبال نمیکردند ، بلکه بر آن بودند که در راه استواری پایگاه امریکا در ایران و اقتدار رژیم دست نشانده شاه ، بخش ناچیزی از منافع و سودهای کلان مالکان بزرگ را قربانی کنند و اصولاً چون دوران فئودالیته ، دیگر به سر آمده بود و فئودالها به شکل سرمایهداران خونآشام و غارتگر درمیآمدند ، از فرصت بهره گیرند و این دگرگونی را به شعار «الغای رژیم ارباب – رعیتی» از شاهکارهای شاه بنمایانند و از این راه در میان تودههای زیر ستم و تهیدست برای او آبرو و اعتباری به دست آورند . از این رو میبینیم که «قانون اصلاحات ارضی شاه» به گونهای تنظیم و تصویب شده که نه تنها حقوق از دست رفته کشاورزان و روستانشینان را از مالکان غارتگر باز نستانید ، بلکه در مواردی برای زمینداران و مالکان سودهایی نیز به همراه آورد و بسیاری از دهقانان و کشاورزان را نیز به رها کردن زمینها ، آوارگی و دربهدری ناگزیر ساخت و به کارگری ، باربری و عملگی با دستمزد ناچیز و ارزان برای کارخانهداران ، سرمایهداران و شادخواران که بسیاری از آنان همان مالکان قدارهبند دیروز بودند ، کشانید .
رفرم ارضی شاه سه مرحله داشت . در مرحله نخست که در مهر سال 1340 آغاز شد ، بنا بر «قانون اصلاحات ارضی» زمینهای مکانیزه ، کشتزارهای چای ، درختزارها ، باغها و ... از تقسیم برکنار ماند و تنها زمینهایی که تا آن روز زیر کشت نرفته بود ، به دهقانان واگذار شد – اما نه به صورت رایگان – بلکه دولت زمین ر از مالکان ، یک جا خریداری کرد و به اقساط 15-10 ساله به کشاورزان فروخت . افزون بر این ، بنا بر «قانون تقسیم اراضی» مالکان رخصت داشتند یک ده شش دانگ (5000 هکتار) را در تصرف خود داشته باشند ، «تقسیم اراضی» شاه ، همه دهقانان را شامل نشد ، تنها کمتر از دهقانان از این قانون بهرهمند شدند . مرحله دوم «اصلاحات ارضی» از سال 1343 آغاز شد . بر اساس این مرحله ، مالکان میبایست زمینها را سی ساله به کشاورزان اجازه دهند و یا با توافق طرفین به کشاورزان بفروشند و یا اینکه مالکان شرکت سهامی با شرکت کشاورزان پدید آورند . در مرحله سوم که در سال 1347 تصویب شد ، مالک میبایستی بخشی از زمینهای خود را به کشاورزانی که روی آن کار میکنند ، بفروشد و یا میان خود و آنان تقسیم کند . آنچه که در هر سه مرحله آشکارا دیده میشود ، حضور و نفوذ مالکان در میان کشاورزان است . علاوه بر این ، مالکان بزرگ و زمینداران وابسته به دربار در هیچ یک از این سه مرحله مشمول قانون اصلاحات ارضی قرار نگرفتند و املاک گسترده آنان مورد تعرض سردمداران به اصطلاح اصلاحات ارضی واقع نشد . در واقع با برنامهای که رژیم شاه «اصلاحات ارضی» پیاده کرد ، مالکان خردهپا مشمول آن واقع شدند و البته زیانهای سنگینی ندیدند بلکه در مواردی نیز سود کلانی بردند و در برابر ، در زندگی دهقانان و کشاورزان نیز دگرگونی سودمندی پدید نیامد ، بلکه – چنانکه اشاره شد – مایه آوارگی ، دربهدری و بیکاری آنان شد و با سرازیر شدن روستاییان بیکار و گرسنه به شهرها ، آلونکهایی در حاشیه برخی از شهرها پدید آمد و گسترش پیدا کرد . روستاییان آواره و تهیدست برای به دست آوردن لقمهای نان ناگزیر شدند به هر کاری دست بزنند ، به دست فروشی ، کارگری ، خرید و فروش جنس قاچاق و مواد مخدر روی آورند و آنان که سوادی داشتند و از توانایی جسمی برخوردار بودند ، در کارخانهها و کارگاهها به شکل روزمزد ، با دستمزد ارزان به کار پرداختند و بدین گونه سود سرشاری به جیب سرمایهداران که بسیاری از آنان همان مالکان غارتگر و خونآشام بودند و به سود بیگانه ، کارخانههای مونتاژ را راه انداخته بودند ، سرازیر شد .
صهیونیستها و اصلاحات ارضی شاه
چنانکه پیشتر آورده شد ، یکی از انگیزههای امریکا برای «اصلاحات ارضی» در ایران این بود که استقلال اقتصادی را از این کشور به کلی سلب کند و برای فروش ارزاق ، اجناس و کالاهای پست ، مانده و وازده خود در ایران بازار سیاه درست کند . از این رو ، در پی فشار امریکا به شاه برای دست زدن به «اصلاحات ارضی» کارشناسان صهیونیسم با اشاره کاخ سفید ، مأمور طرح و اجرای این برنامه در ایران شدند . امریکا میدانست که از سیاستهای دیرینه اشغالگران فلسطین این است که رخصت ندهند کشورهای اسلامی از نظر اقتصادی روی پای خود بایستند و به خودکفایی برسند . چون استقلال اقتصادی این کشورها مایه استقلال اقتصادی و سیاسی برسند ، بی تردید مجری سیاست بیگانگان نخواهند بود و در آن صورت ، با یک حرکت مردمی ، رژیم پوشالی و ساختگی «اسرائیل» از هم فرو میپاشد و فلسطین آزاد میشود . به همین انگیزه است که رژیم صهیونیستی با همه نیرو میکوشد که کشورهای اسلامی را از پیشرفت در زمینههای اقتصادی – به ویژه کشاورزی – نظامی و سیاسی بازدارد و با رخنه در این کشورها و با جاسوسی ، خرابکاری و طرحها و برنامههای بی پایه و انحرافی ، استقلال سیاسی این کشورها را به کلی از میان ببرد و سرنوشت ملتهای مسلمان و منابع سرشار اقتصادی و حیاتی آنان چیره شود . امریکا با شناخت و آگاهی از این سیاست صهیونیستها ، رژیم شاه را بر آن داشت که برای تقسیم زمینها در ایران ، از کارشناسان رژیم اشغالگر فلسطین در امور کشاورزی و اصلاحات ارضی بهره گیرد و با دید و درایت آنان به رفرم ارضی در ایران دست بزند .
اصولاً یکی از مأموریتهای دکتر علی امینی در دوران نخستوزیری ، گسترش روابط رژیم شاه با اشغالگران فلسطین و رسیمت بخشیدن به آن بود . نامبرده تنها برای پیاده کردن رفرم مورد علاقه امریکا به صحنه نیامده بود ، بلکه مأمور بود نقشهها و توطئههای اسلامزدایی و سیاستهای استعماری امریکا را که در سرفصل آن به رسمیت شناختن اشغالگران فلسطین و باز گذاشتن دست آنان در همه شئون سیاسی ، اقتصادی ، نظامی ، فرهنگی و ... قرار داشت ، به شکل فراگیر به اجرا درآورد و با پیاده کردن سیاست امریکا در ایران ، دگرگونی اجتماعی زیر عنوان «انقلاب سفید» پدید آورد .
در پی به قدرت رسیدن امینی ، رفت و آمد ، داد و ستد و قراردادهای گوناگون میان ایران و فلسطین اشغالی رو به فزونی گذاشت . در 8 آبان 1340 نخستوزیر آن روز فلسطین اشغالی به نام «بنگورین» در سر راه خود به بیرمانی ، در تهران توقف کرد و مورد استقبال دکتر علی امینی قرار گرفت . رئیس ستاد ارتش ایران نیز در این دیدار حضور داشت . برخی از مطبوعات ایران سبب این توقف نامبرده در فرودگاه تهران را اشکالات فنی در موتور هواپیمایی که او را به سمت بیرمانی میبرد ، وانمود کردند ، لیکن یکی از روزنامههای فلسطین اشغالی به نام «گلها آم» فاش کرد که «... توقف بنگورین در تهران از قبل مقرر شده بود و مذاکراتی میان بنگورین و نخستوزیر شاه به عمل آمد ... طرفین ضمن مذاکرات خود یک قرارداد مخفی در فرودگاه تهران میان ایران و اسرائیل به امضا رسانیدند ... طرفین ضرورت تقویت همکاری اقتصادی ، سیاسی، و نظامی میان تهران و تلآویو را نیز تأیید کردند.»(13)
دکتر علی امینی افزون بر اینکه دروازه کشور را بر روی صهیونیستها باز کرد و زمینه را برای برقراری روابط سیاسی ، اقتصادی و نظامی میان رژیم شاه و اشغالگران فلسطین بیش از پیش هموار ساخت ، برخی از چهرهها و مهرههای سرسپرده و دست پرورده صهیونیستها را نیز در کابینه خود راه داد و بدین گونه نیز راه رخنه و نفوذ آنان را در ایران و مراکز قدرت بیشتر فراهم کرد .
یکی از عناصر باند دکتر علی امینی که به وزارت کشاورزی گمارده شد ، دکتر حسن ارسنجانی بود که ارتباط دیرینه و تنگاتنگی با صهیونیستها داشت .(14)
یکی از شگردها و تاکتیکهای دیرینه و شناخته شده صهیونیستها این است که عناصری را از کشورهای جهان – به ویژه خاورمیانه – زیر دید کار آزمودهترین جاسوسان خود شستشوی مغزی میدهند و به شکل مهرهای بی اراده ، میانتهی و بیگانه از هر گونه خوی و خصلت انسانی در میآورند و به خدمت میگیرند . آنگاه در راه رسیدن این مهرهها به پستهای کلیدی در کشورهایشان تلاش میکنند و با نشانیدن آنان بر اریکه قدرت نقشههای خائنانه و ضد انسانی خود را به دست آنان در آن کشورها به اجرا درمیآورند .
دکتر حسن ارسنجانی یکی از آن مهمرههایی بود که صهیونیستها سالیان درازی روی او کار کرده و او را بنا بر سیاست خود پرورانده و برای دستیابی به او به پست و مقام در ایران سرمایهگذاری کرده بودند . وابستگی و سرسپردگی او به اشغالگران فلسطین تا آن پایه بود که برخی از سیاستمداران ایرانی درباره او گفته بودند که : «... از مقامات ایرانی هیچ کس به اندازه ارسنجانی در نزد دولت اسرائیل محبوب نیست ...»
در پی به قدرت رسیدن دکتر علی امینی – بنا به گزارش ساواک – حسن ارسنجانی نیز از طرف مقامات امریکایی به شاه تحمیل شد و او را ناگزیر کرد که نامبرده را در کابینه امینی در سمت وزیر کشاورزی بپذیرد . ساواک از زبان یکی از نزدیکان دکتر امینی گزارش کرده است که «... دکتر حسن ارسنجانی هم بر خلاف آنچه که اشتهار دارد ، صددرصد از طرف مقامات امریکایی به شاه تحمیل شده است ...»
نامبرده پس از رسیدن به سمت وزارت کشاورزی ، نه تنها تلاش کرد که همکاری میان ایران و اشغالگران فلسطین گسترش پیدا ند ، بلکه کوشید زمینه را برای به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی از طرف دولت ایران و تبادل سفیر میان دو کشور فراهم کند . روزنامه «معاریو» چاپ فلسطین اشغالی به عنوان حقشناسی از این نقشه ارسنجانی نوشت :
... با وجود روابط حساسی که میان ایران و کشورهای عربی وجود دارد و با وجود فشاری که بر شاه وارد میشود ، دکتر ارسنجانی آشکارا ارزشی را که برای مأموریت کارشناسان اسرائیلی قائل است ، اعلام کرد ... و در اثر نفوذ ارسنجانی ، مطبوعات ایران هم شروع به ذکر کمک اسرائیل کردند ...(15)
دکتر ارسنجانی با دنبال کردن سیاست نزدیکی به اشغالگران فلسطین ، بزرگترین نقش را در باز کردن پای صهیونیستها به ایران بازی کرد . رفت و آمد ، داد و ستد و ارتباط دیپلماسی نزدیک و فشرده میان رژیم شاه و رژیم صهیونیستی را سرعت و شتاب بیشتری بخشید . او پس از آنکه به وزارت کشاورزی منصوب شد ، بی درنگ با کارشناسان صهیونیستی درباره چگونگی «تقسیم اراضی» در ایران به رایزنی نشست . شماری از کارشناسان صهیونیستی در امور کشاورزی و اصلاحات ارضی را به ایران فراخواند تا درباره چگونگی «اصلاحات ارضی» و تقسیم زمینها به مطالعه و بررسی بپردازند و طرحی بدهند . نیز شماری از ایرانیان را برای آشنایی با روش و شیوه «اصلاحات ارضی» به فلسطین اشغالی روانه کرد .
کارشناسان صهیونیستی در امور «اصلاحات ارضی» و کشاورزی به سرپرستی «آریه آلی وا» در 1 مرداد 1340 بنا به دعوت رسمی دکتر حسن ارسنجانی به ایران آمدند و سالیان درازی در ایران ماندگار شدند . همزمان با ورود آنها به ایران شماری از ایرانیان که در رشته کشاورزی و اصلاحات ارزی دوره میدیدند ؛ در دستههای مختلف به فلسطین اشغالی رفتند . برخی از روزنامههای رژیم صهیونیستی پس از گذشت برههای پیاده شدن «اصلاحات ارضی» در ایران ، از گوشههایی از این ارتباط پنهانی رژیم شاه با اشغالگران فلسطین و نقش آنان در «اصلاحات ارضی» شاه این گونه پرده برداشتند :
... تسریع در اجرای اصلاحات ارضی موجب تحکیم همکاری ایران و اسرائیل در زمینههای مختلف خواهد شد ... اینک در اسرائیل مقدمات پذیرایی از چهارمین دسته متخصصین ایرانی که در موضوع اصلاحات ارضی و توسعه کشاورزی تحصیل میکنند فراهم میشود . پس از پایان یک دوره نظری در مدرسه رویین آتان در «کفار هتل» و مزرعه «اشبول» واقع در «نگب» که ساکنین ایرانی دارد ، به تکمیل معلومات خود ادامه خواهند داد . معاون مدیر اصلاحات ارضی ایران ، مهندس جلالی نیز یک دوره تکمیلی مخصوص در اسرائیل گذرانده و اکنون بر دستههای کشاورزی که اصلاحات را اجرا میکنند ، نظارت دارد ...(16)
... وزیر امور خارجه بانو گلدامایر در بازگشت از آفریقای شرقی وارد تهران شد و با مقامات ایرانی دیدار و گفتگو کرد ... وزیر امور خارجه در دیدار کوتاه و غیر رسمی خود از ایران از سازمان دامپزشکی نزدیک تهران بازدید کرد . نیز با اعضای نمایندگی اسرائیل در تهران و کارشناسان اسرائیلی که در تأسیسات توسعه ایران فعالیت میکنند ، از جمله با هیئت اسرائیلی که به ریاست «اریه آلی آو» سرگرم تجدید بنای منطقه قزوین و اجرای اصلاحات ارضی در ایران هستند ، دیدار و گفتگو به عمل آورد ...(17)
... عملیات عمرانی که توسط اسرائیل در ایران انجام میگیرد ظرف سال آینده (64-1963) به مقیاس زیادی توسعه خواهد یافت . از ابتدای سال 1961 تا آخر ماه گذشته ، اسرائیل یک رشته عملیات عمرانی و توسعه منابع آب به مبلغ 107 میلیون دلار انجام داده است و در سال آینده قرار است این عملیات به سه میلیون دلار بالغ شود ... علاوه بر توسعه منابع آب ، اسرائیل کمک فنی در مورد توسعه کشاورزی نیز اعطا خواهد کرد ... همچنین مشورت فنی در مورد اجرای قانون اصلاحات ارضی در اختیار وزارت کشاورزی ایران میگذارد ...(18)
دکتر ارسنجانی نیز در مصاحبه با یکی از روزنامههای فلسطین اشغالی ، از روی نقش صهیونیستها در «اصلاحات ارضی» شاه پرده برداشت و آشکارا اعلام کرد که اسرائیل در اجرای برنامههای اصلاحات ارضی نمونه خوبی برای ایران است! بخشهایی از آن مصاحبه او چنین است :
... در اجرای برنامههای اصلاحات ارضی در کشور ما ، اسرائیل نمونه خوبی محسوب میشود . ما با علاقهمندی و تحسیل به موفقیتهای شما در این زمینه و زمینههای دیگر مینگریم ... وزیر کشاورزی ایران از کیفیت کار کارشناسان اسرائیلی در ایران ستایش کرد و افزود :
... پیشرفت اسرائیل در اجرای برنامههایش بسیار سریع است و من میخواهم در ایران هم به همان وضع برسیم . کشاورزان ایرانی در شرف ایجاد تشکیلات «کئوپراتیوی» و تعاونی طبق نمونه اسرائیل هستند که یک تحول انقلابی در ایران محسوب میشود . نمونههای اسرائیلی با جزیی تغییراتی در ایران قابل اجراست .
... در اسرائیل قریب 60 جوان ایرانی سرگرم فراگرفتن اصول و آشنایی به مسائل تعاونی و «کئوپراتیو» هستند که آن را در اجرای اصلاحات ارضی ایران مورد استفاده قرار میدهند .
... وزیر کشاورزی در پاسخ سؤالم درباره فعالیتهای گسترده متخصصان اسرائیلی در ایران اظهار داشت : کارشناسان اسرائیلی در ایران فعالیتهای در خور ستایشی دارند و طرح موفقیتآمیز آنها ، مالکان و زمینداران را نیز بر آن داشته است که از کمک و نظر آنها استفاده کنند ...(19)
منظور دکتر ارسنجانی از «طرح موفقیتآمیز» صهیونیستها که «مالکان و زمینداران» ایران را خرسند و خشنود ساخته و «بر آن داشته که از کمک و نظر آنها استفاده کنند» این است که کارشناسان صهیونیستی برنامههای اصلاحات ارضی را به گونهای طرح و پیاده کردند که از طرفی به مالکان و زمینداران بزرگ آسیبی نرسید ، بلکه در مواردی سود سرشاری نیز برای آنان به همراه آورد . از طرف دیگر به تودههای دهقان و کشاورز نیز این گونه وانمود کرد که رژیم شاه آنها را از زندگی سیاه و نکبتبار ارباب – رعیتی رهانید و صاحب آن و زمین کرد . با این وجود ایران را در بعد کشاورزی – بنا بر سیاست امریکا و صهیونیستها – به ورشکستگی کشانید به گونهای که نه تنها در آن روز کشاورزی ایران از میان رفت بلکه تا آیندهای دور ، ایران از نظر کشاورزی نتوانست خود را بازیابد و روی پای خود بایستد و بنا بر گزارش محرمانه «هیئت بازرسان شاهنشاهی» : ... قبل از این تقسیم (اراضی) محصول زابل که دولت ضبط میکرد ، حد وسط چهل هزار خروار بود ، بعد از تقسیم از سالی 10-7 خروار تجاوز نکرد ...(20)
دکتر ارسنجانی در دوران وزارت خویش ، سیاست ارتباط تنگاتنگ با صهیونیستها را با شتاب و شدت دنبال کرد و در برقراری داد و ستد سیاسی و اقتصادی و ارتباط دیپلماسی نزدیک و فشرده میان رژیم شاه و رژیم صهیونیستی، نقش بسزایی داشت . از وزیر کشاورزی آن روز فلسطین اشغالی (موشه دایان) برای دیدار از ایران رسماً دعوت کر . موشه دایان از 27 شهریور تا پنجم مهر ماه 1341 از ایران دیدن کرد . او در این سفر با شاه ، نخستوزیر و دیگر مقامات بلندپایه ایران دیدار و گفتگو کرد و قراردادهایی در زمینه مسائل اقتصادی ، کشاورزی و عمرانی با دولت و پیشبرد سیاست اسلامزدایی شاه و ساختن کشاوری لائیک و بیگانه از مذهب ، طرحها و نقشههایی به شاه داد و میتوان گفت که این سفر نامبرده به ایران در واداشتن رژیم شاه به رویارویی آشکار با اسلام و عالمان دینی و دست زدن به دگرگونی سیاسی و استعماری زیر پوشش «انقلاب سفید» و پدید آوردن زمینه برای برقراری روابط دیپلماسی میان رژیم شاه و رژیم صهیونیستی و باز گذاشتن دست صهیونیستها در همه شئون سیاسی ، اقتصادی ، نظامی و فرهنگی در ایران نقشی جهشی داشت.
در پی سفر موشه دایان به ایران ، دولت علم به «تصویبنامههای» غیر قانونی انجمنهای ایالتی و ولایتی دست زد و شرط اسلام را از انتخاب کننده و انتخاب شونده برداشت و به جای سوگند به قرآن در مراسم «تحلیف» ، «سوگند به کتاب آسمانی که به آن اعتقاد دارم» گذاشت .
در بهمن ماه 1341 شاه رسماً به صحنه آمد و برای پیاده کردن طرح امریکا ، زیر پوشش «انقلاب سفید» به رفراندوم دست زد و به سرکوب حوزههای علمی و عالمان دینی پرداخت .
دیدار موشه دایان از ایران ، از طرف مقامات ایرانی به کلی پنهان نگه داشته شد و رسانههای گروهی ایران در این باره گزارشی ندادند ، لیکن روزنامههای رژیم صهیونیستی دیدار نامبرده از ایران را این گونه فاش کردند :
... وزیر کشاورزی اسرائیل ، آقای موشه دایان برای یک بازدید ده روزه از ایران وارد این کشور شد . این نخستین بار است که نماینده رسمی دولت اسرائیل به موجب دعوت رسمی دولت ایران از آن کشور دیدن میکند ... از تهران خبر میرسد که آقای دایان میهمان وزیر کشاورزی خواهد بود ...(21)
... موشه دایان ، وزیر کشاورزی اسرائیل قرار است با شاه ایران در کاخ سلطنتی ملاقات کند . قرار این ملاقات چند روز پیش از خروج آقای دایان از اسرائیل گذارده شده بود . محافل سیاسی اهمتی زیادی برای این ملاقات قائلند زیرا این نخستین ملاقات بین شاه و یک شخصیت عالی مقام اسرائیلی است که رسماً از ایران دیدن میکند . این محافل خاطرنشان میسازند که بعید نیست در این مذاکرات مسئله روابط دیپلماسی بین ایران و اسرائیل که مدت مدیدی است موضوع مذاکرات بین دو کشور است ، مورد بحث قرار گیرد ...(22)
بیش از چند ماهی از دیدار موشه دایان از ایران نگذشته بود که دکتر ارسنجانی برای گفتگو و داد و ستد بیشتر با صهیونیستها وارد فلسطین اشغالی شد . در تاریخ 11 /12 /1341 که تنها یک ماهی از برگزاری رفراندوم شاه میگذشت ، نامبرده به فلسطین اشغالی سفر کرد . در فرودگاه تلآویو ژنرال موشه دایان ، عزرادانین ، مشاور وزیر امور خارجه ، کیدرون ، رئیس اداره خاورمیانه وزارت امور خارجه و چند تن دیگر از مسئولان وزارت کشاورزی و وزارت امور خارجه از او استقبال کردند . چون ساعت 8 بعدازظهر آن روز مراسم جشنی به مناسبت پایان سمینار چهارمین دسته از کارآموزان وزارت کشاورزی ایران در «کفار روپین» برپا بود ، ارسنجانی از فرودگاه یک راست به آن مراسم رفت .
در مراسم یاد شده «فرانکین» مدیر مسئول سمینارها و عزرادانین از طرف گلدامایر وزیر امور خارجه صهیونیستی ، به او خیر مقدم گفتند . مهندس مهاجر ، سرپرست چهارمین دسته کارآموزان ، ضمن ستایش از میهماننوازی «دولت و ملت اسرائیل»! درباره آزمون کارآموزان ایرانی گزارش داد . آنگاه موشه دایان ضمن نطقی از دکتر ارسنجانی ستایش کرد و او را «مرد عمل» خواند و موفقیت «تقسیم اراضی» در ایران را از «همت والای» او دانست و درباره او گفت :
... آقای دکتر ارسنجانی وزیر کشاورزی ایران یکی از چهرههای بزرگ عصر ما هستند ...!
دکتر ارسنجانی نیز در نطق خود از ژنرال موشه دایان و رژیم صهیونیستی فراوان سخن گفت و موفقیت ایران را در اجرای «اصلاحات ارضی» و دیگر «طرحهای انقلابی»! در سایه طرحها ، نقشهها و همکاری همه جانبه صهیونیستها دانست .
دکتر ارسنجانی پس از دیدار و گفتگو با مقامات بلندپایه صهیونیستی مانند وزرای خارجه ، دارایی و بازرگانی و بستن چندین قرارداد کشاورزی و اقتصادی ، در تاریخ 14 /12 /1341 به تهران بازگشت . این نخستین سفر ارسنجانی به فلسطین اشغالی نبود ، بلکه نامبرده سالیان درازی پیش از انتصاب به وزارت کشاورزی ، بارها به سرزمین اشغال شده فلسطین سفر کرده و با مقامات صهیونیستی دیدار ، گفتگو و رایزنی کرده بود . از مکتب و ایدئولوژی صهیونیستی درسها آموخته و از نیرنگ بازیها و پشت هم اندازیهای آنان تأثیر پذیرفته بود . صهیونیستها نیز روی او سرمایهگذاری گسترده کرده و او را شستشوی مغزی داده بودند و برای به دست گرفتن پستهای کلیدی در ایران ، او را آماده کرده بودند و به او امید فراوانی داشتند و بر آن بودند که بسیاری از نقشهها و توطئههای خائنانه خود بر ضد استقلال سیاسی و اقتصادی ایران را به دست او پیاده کنند ، چنانکه با همکاری او کشاورزی ایران را – زیر پوشش «اصلاحات ارضی» - به نابودی کشانیدند و سیل کارشناسان جاسوس پرور خود را به سوی ایران سرازیر کردند .
شاه احساس کرد که کنتارل امور ، گام به گام از دست او بیرون میرود و امینی خودسرانه و با صلاحدید امریکاییها برنامههایی را پیاده کرده و برنامههایی را در دست اجرا قرار داده است . مقامات امریکایی که برای پیاده کردن دکترین کندی به ایران میآیند ، به طور مستقیم با نامبرده به گفتگو و رایزنی مینشینند ، به او خط میدهند ، با او زد و بند میکنند و در این میان آنکه از دید کاخ سفید هیچ کاره است و گویا اصولاً به شمار نمیآید ، شخص شاه است . این شرایط شاه را سخت نگران و اندیشناک کرد .
از این رو ، بر آن شد که به همه نقشهها ، انگیزهها و خواستههای امریکا – بی قید و شرط – تن در دهد ، هر چند به منافع مادی او ، درباریها و نورچشمیها آسیب برساند . شاه همیشه راه پیاده کردن سیاست امریکا در ایران ، سر از پا نمیشناخت ، لیکن در مورد طرح کندی چون میدید که ناگزیر است برخی از منافع سرشار نورچشمیها و مالکان بزرگی را که ستون فقرات دربار به شمار میآیند نادیده بگیرد ، ناخرسند بود و نیازی به اجرای آن نمیدید . لیکن آنگاه که دریافت امریکا در این راه تا آن پایه جدی است که ممکن است او را و هر نیرو و مقام دیگری را که بخواهد در برابر اجرای آن رفرم بایستد ، بی پروا کنار بزند ، تغییر موضع داد و بر آن شد در راه حفظ تاج و تخت خود نه تنها بخشهایی از منافع خود و وابستگان به رژیم خویش را نادیده بگیرد ، بلکه اگر لازم شد بسیاری از نورچشمیها و درباریها را نیز در این راه قربانی کند . از این رو ، شاه برای به دست آوردن شناخت بیشتر از سیاست امریکا و اظهار آمادگی در راه اجرای آن در ایران در تاریخ 21 فروردین 1341 رهسپار آن کشور شد .
شاه در این سفر مراتب پایبندی خود به اجرای رفرم امریکایی را به مقامات آن کشور اعلام کرد و ادامه برنامههایی را که مقامات کاخ سفید بر آن بودند به دست امینی پیاده کنند ، بر عهده گرفت . در برابر امریکا نیز موافقت خود را با کنار گذاشتن امینی و کمک اقتصادی و نظامی به شاه اعلام کرد و این زد و بند در اعلامیه رسمی که میان دو کشور منتشر شد ، چنین آمد :
شاهنشاه اطمینان یافتند که امریکا پشتیبانی سیاسی و نظامی خود را از ایران ادامه خواهد داد . دستگاه دولتی امریکا نیز به نوبه خود اطمینان یافت که شاهنشاه یک متحد استوار است که تصمیم قاطع به اصلاحات اقتصادی و اجتماعی دارند ...(23)
یکی از نویسندگان غربی نیز درباره نگرانی شاه از امینی و زد و بند او با امریکا برای کنار گذاشتن نامبرده چنین آورده است :
پس از انتصاب دکتر امینی به مقام نخستوزیری ، شاه که از روابط نزدیک او با امریکاییها بیمناک بود ، خود درصدد برقراری روابط نزدیکتری با رئیس جدید امریکا برآمد و در سفری به واشنگتن آمادگی خود را برای انجام اصلاحات مورد نظر امریکاییها اعلام داشت ... در آغاز دومین سال زمامداری دکتر امینی ، شاه مقدمات برکناری وی را فراهم ساخته بود و سرانجام در ژوئیه سال 1962 او را از صحنه خارج کرد ... شاه هنگام برکناری امینی طرحهای خود را برای «رفرم از بالا» که اصلاحات ارضی هم بخشی از آن بود ، آماده کرده بود . این طرحها که بعداً با سر و صدای زیادی اعلام گرداید ، به «انقلاب سفید» شاه که در اصل برای جلب حمایت و خوشایندی امریکا طرح و تنظیم شده بود و به نظر امریکاییها میتوانست منشأ یک تحول عمیق و اساسی در جامعه ایران باشد ، در واقع نطفه انقلاب خونینی را که به سقوط شاه انجامید در بطن خود داشت ...(24)
رژیم شاه در پی انجام رفراندوم قلابی و به پایان بردن نخستین مرحله «اصلاحات ارضی» نمایشی به دست دکتر ارسنجانی ، نامبرده را در اردیبهشت 1342 از کار برکنار کرد و به فعالیتهای سیاسی او برای همیشه پایان بخشید .
شاه همان گونه که از دکتر علی امینی بیمناک بود و با زد و بند با امریکا توانست او را کنار بگذارد ، طبیعی بود که باند او را نیز به همراه او ، یکی پس از دیگری از صحنه بیرون براند و دست آنها را از پست و مقام کوتاه کند ، لیکن جایگاه دکتر ارسنجانی به عنوان طراح «اصلاحات ارضی» در نزد مقامات امریکایی و صهیونیستی تا آن پایه استوار و ریشهدار بود که شاه ناگزیر شد برای اینکه به امریکاییها بباوراند که در اجرای رفرم ارضی پابرجا و جدی میباشد ، نامبرده را پس از کنار گذاشتن امینی از صحنه ، برای مدت دیگری در پست وزارت کشاورزی باقی بگذارد و آنگاه که کار اصلاحات ارضی – طبق دلخواه شاه – تا پایهای پیشرفت کرد و رژیم شاه توانست ژست ضد فئودالیسم به خود بگیرد و ادعا کند که دهقانان را صاحب زمین کرده و به نظام فئودالیته پایان بخشیده است ، نامبرده را از کار برکنار کرد . انگیزه دیگر شاه در کنار گذاشتن او ، نگرانی از پایگاهی بود که نامبرده در میان شماری از کشاورزان ساده دل – به عنوان تنها غمخوار دهقانان – ممکن بود به دست آورد و شاه بر آن بود که این موقعیت را برای خود کسب کند!
اصلاحات نیمبند و نمایشی
نکتهای که در اینجا باید مورد بررسی قرار گیرد این است که آیا «اصلاحات ارضی» شاه با این طراحان و مجریان تا چه پایهای میتوانست ریشهای ، واقعی، خلقی و جدی باشد ؟ صهیونیستهای سرمایهدار با آن آزمندی جهودمابانه ، چگونه میتوانستند به سود دهقانان و بر ضد مالکان و زمینداران بزرگ طرح بدهند و کار بکنند ؟ دکتر ارسنجانی که پادوی نقشهها و توطئههای صهیونیستها بود ، تا چه پایهای میخواست و میتوانست به سود دهقانان و روستاییان گام بردارد ؟
برای دریافت پاسخ این پرسشها ، شایسته است که به جای بازگو کردن دیدگاه شخصی نگارنده در این مورد ، نمونههایی از آوردهها ، نوشتهها و دیدگاههای دیگران درباره «اصلاحات ارضی شاه» بازگو شود و نظریات کارشناسان درون مرزی و برون مرزی ارائه گردد . به عنوان نمونه ، آوردههای برخی از روزنامههای رژیم صهیونیستی را که کارشناسان آن رژیم طراح و مجری رفرم ارضی شاه بودند ، بازگو میشود تا این واقعیت به دست آید که حتی دستاندرکاران آن طرح نیز به پوچی و بیهودگی آن اذعان داشتهاند و درباره آن چنین اعتراف کردهاند :
... نمیتوان گفت اصلاحات ارضی ایران ، اصلاحات دامنهدار و وسیعی است ... اصلاحات ارضی تا کنون شاکل 15 تا 20 درصد از پنجاه هزار دهکده ایران است . بر طبق اصلاحات مزبور ، مالکیت ارضی صاحبان ارضی به 5000 دونام (هر دونام 1000 متر مربع) محدود گردیده است . لیکن صاحبان اراضی از این امر ضرر نمیبینند زیرا زمینهای تقسیمی به قیمت کامل به کشاورزان فروخته میشود ... چه علتی باعث شد که شاه اصلاحات مزبور را انجام دهد ؟ با در نظر گرفتن اینکه خود وی نماینده مالکان و سرمایهداران بزرگ است ... شاه اصلاحات مزبور را اعلام کرده است ، تا از یک انقلاب عمومی پیشگیری کند ... شاه و دولت میداند که با عدم رضایت کشاورزان و کارگران ... نمیتوان وضع موجود را حفظ کرد ... بنابراین نمیتوان گفت این اصلاحات ارضی ، حقیقتاً اصلاحاتی مترقیانه است ...(25)
... کشاورزانی که اینک مستقل شدهاند ، عقب افتادهترین طبقه کشور را تشکیل میدهند ، کشاورزان بی سوادی که زمین را با وسایل و طرق ابتدایی زراعت میکردند ... به همین علت مناطق وسیع حاصلخیز به تدریج به صحرا و بیابان تبدیل شد ... اجرا کنندگان اصلاحات عقیده دارند بهترین راه تربیت کشاورز برای مسئولیت جدید ، طریقه تعاونی است ...(26)
روزنامه لوموند نیز در سرمقالهای درباره «اصلاحات ارضی شاه» نوشت :
دکتر امینی از اشراف آقامنش و یک محافظهکار روشنبین بود . یک سال قبل از روی کار آمدن به یک روزنامهنگار فرانسوی اظهار داشت «نبایستی» گذاشت خشم ملت دامنه پیدا کند ، زیرا در این صورت همه ما را – شاه و امینیها را – به آتش خواهد کشید ...
سی و هفت خانواده ، مالک بیست هزار دهکده!
آنچه بیش از هر چیز شرمآور است ، طرز توزیع زمین و مالکیت ارضی است . 60 درصد از زارعین حتی مالک یک وجب زمین نیز نبودند . 33 درصد ، هر یک کمتر از 3 هکتار داشتند و فقط یک درصد مالک بیش از بیست هکتار بودند – مع هذا در ایران واحد سنجش مساحت املاک کشاورزی هکتار نیست ، بلکه دهکده است از 58000 ده – در ایران 33000 آن به تعداد معدودی از فئودالها تعلق دارد 20000 دهکده به سی و هفت خانواده بزرگ تعلق دارد – مساحت بعضی از این املاک که شامل 700-600 یا 800 ده میباشد ، برابر مساحت کشور سوئیس میباشد – املاک شاه را به 2000 دهکده که مساحت آنها یک میلیون و پانصد هزار هکتار میباشد (یعنی برابر با 25 درصد کل اراضی تحت کشت در سال) تخین زدهاند .
مسئله ناعادلانهتری که به چشم میخورد ، تقسیم محصول بین رعیت و مالک به قیاس یک پنجم میباشد ، این طریقه تقسیم متکی به عوامل پنجگانه : زمین و آب و بذر و حیوان – که در مزرعه کار میکند – و کار زارع میباشد که به هر یک از آنها یک سهم تعلق میگیرد و چون اکثر کشاورزان به جز عامل کار واحد عامل دیگری نیستند . در نتیجه تنها یک پنجم از مجموع محصول ، بهره ایشان میگردد و چهار پنجم مازاد آن متعلق به مالک است که حتی در ملک خود حضور نداشته است . نکته رقتبار این است که گاه این کشاورزان محروم برای استفاده از عامل دیگر ، یکی از اعضای فامیل خود را به جای خر یا گاو به کار میبرند (چون پول خرید این حیوانات را ندارند) . وظایفی را که حیوان در اراضی مزروعی انجام میدهد بر عهده او میگذارند...
مبادرت به اصلاح ارضی با نبودن سیستم ثبتی که مانع تقسیم متساوی املاک است ، طبق اظهار مقامات رسمی ، کارهای مساحتی و تعیین مساحت املاک مستلزم 30 سال کوشش و مخارج معادل 500 میلیون فرانک (125 میلیون دلار) میباشد . به منظور حل این مشکل میزان مالکیت را به یک دهکده محدود کردند و از فئودالها دعوت شد اراضی اضافی خود را به کشاورزان واگذار بنمایند . این تصمیم بدون شک غیر عادلانه بود زیرا وضع موجود را با کلیه تبعیضها و بی عدالتیهای آن دائمی میکرد . ولی در عین حال راه را برای مالک شدن بعضی از دهقانان بی چیز باز میکرد . انتقال اسناد مالکیت به دست دولت انجام میگیرد ، به این ترتیب که دولت املاک را از مالکین میخرد و بهای آن را با اوراق قرضه دولتی قابل استهلاک در 10 سال میپردازد و آن را کمی گرانتر با اقساط 15 ساله به زارعین میفروشد ... دولت موفق به ایجاد شرکتهای تعاونی به تعداد کافی نگردید برای اجرای برنامه اصلاحات ارضی در حدود اقلاً 10000 شرکت تعاونی لازم است و حال اینکه کمی بیش از 2000 شرکت تأسیس شده که معدودی از آنها وظایف خود را چنانچه باید انجام نمیدهند ... به علاوه مالکینی جدید که از این پس باید بهای زمین را بپردازند و مخارج بهرهبرداری از آن را متحمل شوند ، در اغلب موارد قادر به پرداخت حق عضویت شرکتهای تعاونی نیستند . زارعینی که قادر به پرداخت حق عضویت هستند ، به طور کلی بعد از مدتی به زارعینی که وضع بهتری دارند ، مقروض میشوند ...
اصلاحات ارضی کامل نیست
نه تنها مالکین بزرگ ، بزرگترین دهکده خود را برای خود نگه داشتهاند ، بلکه از سایر دهکدهها نیز تعدادی را بین فرزندان و کسان خود تقسیم کردهاند . در نتیجه فقط کمی بیش از 8000 دهکده از مجموع 33000 دهکدهای که به مالکین بزرگ تعلق داشت برای تقسیم بین دهقانان در نظر گرفته شد ... در ماه فوریه 1962 دولت قانون جدیدی برای تکمیل قانون اصلاحات ارضی تصویب کرد . به موجب قانون جدید ، مالکین دهکده مجبور میشوند از زمینهای خود فقط 30 تا 200 هکتار را بر حسب حاصلخیزی نگه دارند و مازاد آن را میبایستی یا از طریق اجاره طویلالمدت و یا از طریق فروش به زارعین منتقل نمایند . مقررات جدید این دفعه نیز راههای فرار متعددی را برای مالکین بزرگ باقی گذاشته است و تازه این مقررات قبل از گذشتن یک سال به مرحله اجرا گذاشته نخواهد شد ...»(27)
یکی از کارمندان و دستاندرکاران «سازمان اصلاحات ارضی» به نام سعید رضوی(28) در کتاب خود که با انگیزه ستایش از رژیم شاه و «انقلاب سفید» به رشته نگارش کشیده است ، چنین اعتراف میکند :
... با آنچه که در فصل قبل گذشت ، ملاحظه گردید که قانون اصلاحی مصوب 19 /10 /1340 که با نام مرحله اول قانون اصلاحات ارضی نامیده میشود ، فقط تعداد محدودی از زارعان مملکت را که در اراضی عمده مالکان به زراعت اشتغال داشتند ، شامل میگردید که تعداد آنها از آنچه قبلاً ذکر شد بیشتر نمیشد ... ولی متأسفانه اکثریت زارعین مملکت که بیش از 61 درصد کل جمعیت این کشور را تشکیل میدادند ، نه تنها سهمی از این انقلاب نصیبشان نگردید بلکه با کمال تأسف ملاحظه مینمودند که زارعین مجاور آنها در آتیهای که خیلی دور نیست ، مالک میشوند (؟!) ولی آنها به همین حال و به صورت رعیت و فرمانبردار ارباب باقی ماندهاند ...(29)
با نگاهی به چگونگی نقسیم اراضی و «قانون اصلاحات ارضی» و اعتراف دست اندرکاران رفرم ارضی که در بالا آمد ، به درستی روشن شد که رژیم شاه تا سال 1343 که اوج برنامه «اصلاحات ارضی» بوده است ، به رژیم ارباب – رعیتی پایان نداده و دست ارباب و مالک را از سر کشاورز و دهقان کوتاه نکرده است و هنوز مالکان بر سرنوشت بیشتر روستاییان چیره بودهاند و دسترنج آنان را به تاراج میبردهاند . اکنون ببینیم که با اجرای مرحله دوم «اصلاحات ارضی» چه دگرگونی در زندگی دهقانان پدید آوردند . قانون مرحله دوم اصلاحات ارضی که در تاریخ 13 /5 /1343 به تصویب کمیسیون خاص مشترک مجلس شورای ملی و مجلس سنا رسید و در اسفند ماه آن سال به اجرا درآمد ، در دهاتی که مشمول قانون مرحله اول نشده بود ، مالکان را وادار میکرد که یکی از سه پیشنهاد زیر را بپذیرند و برگزینند :
1. ملک خود را مطابق عرف محل به زارع همان ده به مدت سی سال اجاره نقدی بدهند .
2. ملک زراعی خود را با تراضی به زارعین همان ده بفروشند .
3. اراضی آبی و دیم ملک خود را به نسبت بهره مالکانه مرسوم در محل ، بین خود و زارعین تقسیم نمایند .
همچنین طبق ماده 17 آییننامه اصلاحات ارضی مصوب کمیسیون خاص مشترک مجلسین ، در صورت توافق اکثریت زارعین و مالکین میتوان بهرهبرداری هر ده را به صورت یک واحد سهامی زراعی که توسط هیئتی مرکب از سه نفر (یک نفر از طرف زارعین ، یک نفر از طرف مالک یا مالکین و نفر سوم با توافق طرفین انتخاب میشود و در غیر این صورت نفر سوم از طرف وزارت کشاورزی تعیین میشود) تشکیل میگردد، اراده نمود.(30)
در مرحله نخست «تقسیم اراضی» که گذشت ، دست کم به شکل نمایشی بخشی از زمینهای بایر و غیر مزروعی را از مالک میگرفتند و در دسترس دهقان قرار میدادند و در واقع از مالک میخریدند و با اقساط 10 یا 15 ساله به دهقان میفروختند و نام آن را «تقسیم اراضی»! میگذاشتند . لیکن در مرحله دوم – چنانکه میبینید – اصولاً سخن از «تقسیم» نیست و آییننامه مصوب مجلسین بر پایه «تقسیم اراضی» ردیف نشده و زمینهای در دست مالکان – حتی به شکل نمایشی – در دسترس کشاورزان قرار نگرفته است ، بلکه به مالکان در راه چگونگی بهرهگیری از دهقانان و روستاییان یک سلسله اختیاراتی داده شده است و به اصطلاح معروف «ریش و قیچی در دست مالک است» تا به هر شکل که با منافع غیر قانونی او سازگار است ، با دهقانان وارد معامله شود و جیب آنان را خالی کند و در این میان کشاورزان هیچ گونه اختیاراتی ندارند ؛ بلکه ناگزیرند آنچه را که ارباب اراده میکند ، بپذیرند . آوردههای خود دست اندکاران رفرم ارضی شاه واقعیتها را بهتر روشن میکند :
... برای هر یک از شقوق سهگانه فوق ، آییننامه ضوابطی به شرح زیر تعیین نموده بود :
اول اجاره : به موجب ماده یک آییننامه در صورتی که مالک میخواست ملک خود را به اجاره واگذار نماید ، مخیر بود اسناد اجاره را با فردفرد زارعین داخل نسق و یا با هر یک از آنها به ضمانت شخص دیگری تنظیم و اجرا نماید . به موجب ماده دو ، مالالاجاره به صورت نقدی تعیین میگردید و طرفین میتوانستند با تراضی یکدیگر تمام یا قسمتی از مالالاجاره را به جنس تبدیل نمایند که از طرف مستأجر به مالک تحویل گردد . به موجب ماده پنج آییننامه ، در صورتی که هر یک از زارعین در سررسید مقرر ، از پرداخت مالالاجاره خودداری مینمودند ، پس از انقضای سه ماه از تاریخ مذکور به درخواست مالک و با اطلاع اصلاحات ارضی اجاره فسخ و مورد اجاره از ید مستأجر خارج و برای بقیه مدت اجاره ، به دیگری اجاره داده میشد ...
دوم فروش : به موجب ماده ده آییننامه ، در صورتی که مالک میخواست ، میتوانست ملک مزروعی خود را با تراضی به زارعین داخل نسق بفروشد ... در صورت چنین توافقی بانک اعتبارات کشاورزی و روستایی مکلف بود حداقل یک سوم ارزش ملک را به زارعان خریدار که تقاضا نمایند ، وام بدهد . وام مزبور در موقع تنظیم سند معامله ملک ، مستقیماً از طرف بانک به مالک (فروشنده) پرداخت و به حساب بدهی زارع منظور میگردید و دو سوم بقیه بر حسب توافق بین مالک و زارع پرداخت میشد . البته ملک مورد فروش تا آخرین پرداخت اقساط ، نزد بانک اعتبارات کشاورزی به صورت وثیقه باقی میماند . باز هم به موجب ماده 13 ، مالکین میتوانستند در مقابل قبوض اقساطی دریافت شده از زارعین ، سهام کارخانجات موضوع ماده شش قانون فروش سهام کارخانجات دولتی را دریافت دارند ... هنگام تدوین آییننامه قانونی مورخ 13 /5 /1343 باز هم در جهت تأمین منافع مالکین قدمهای دیگری برداشته شد که از آن جمله است ، تشکیل واحد سهامی زراعی و معافیت املاک مکانیزه و اراضی بایر . به موجب ماده 17 آییننامه ، در صورت توافق اکثریت زارعین و مالکین هر ده (در اینجا مراد از اکثریت مالکین ، اکثریت بر حسب مالکیت است) بهرهبرداری از آن ده به صورت واحد سهامی زراعی و به وسیله هیئت مدیرهای مرکب از نماینده مالک یا مالکین ، نماینده زارعین و نماینده مرضیالطرفین صورت میگرفت ... همچنین به موجب مقررات ماده 19 اراضی مکانیزه تا 500 هکتار برای هر مالک از مشمولیت مستثنی بود و اراضی مازاد بر 500 هکتار در هر ده در صورتی که با تأسیسات و وسایلی که مالک شخصاً با سرمایه خود و یا به طریق دیگر ایجاد نموده و مورد بهرهبرداری و زراعت قرار داشت ، مشمول مقررات عمران اراضی بایر بود و مادامی که به طریق مزبور مورد استفاده واقع میگردید ، در ملکیت مالک باقی میماند . ضمناً به موجب ماده 40 ، املاک بایر در اختیار مالک گذارده میشد تا در ظرف مدت پنج سال نسبت به عمران آن اقدام کند .(31)
به طوری که فوقاً ملاحظه شد به موجب مواد مختلف این آییننامه ، مالک مختار بود به هر کیفیت که مصلحت بداند یکی از شقوق مختلف را انتخاب نماید و به هیچ وجه رضایت زارع شرط نبود ؛ یعنی اگر مالک مثلاً شق اجاره را انتخاب میکرد ، زارعین مکلف به تبعیت از خواسته او بودند و نمیشد در آن ده ، شق تقسیم یا فروش و غیره را اعمال کرد ...
چکیده جستار
در پایان این جستار بایسته است به آنچه که در این بخش آمده است به شکل چکیده ، کوتاه و گذرا ، گذر شود :
1. رژیم شاه آنچه را که به نام «اصلاحات ارضی» و رفرم اصلاحی به کار گرفت ، کاستیها و نادرستیهای فراوانی به همراه داشت ، به منافع و اندوختههای بیشمار مالکان و زمینداران آسیب نرسانید و «تقسیم اراضی» ، فراگیر ، همه جانبه و ریشهای نبود و حقوق ربوده شدة دهقانان و روستاییان را به همراه نداشت . از 58 هزار ده ، تنها هشت هزار ده مشمول اصلاحات ارضی شد و بقیه در دست مالکان بزرگ قرار داشت.(32)
2. انگیزه رژیم شاه (و در واقع آمریکا) از دست زدن به رفرم از بالا ، نه دلسوزی برای دهقانان ، کارگران و دیگر طبقات ستمدیدة اجتماع بود و نه بازگرداندن حقوق از دست رفته آنان ، بلکه پیشگیری از انفجار در میان تودههای پابرهنه و زیر سلطه بود . آنان بر آن بودند با این شگرد ، آزادیخواهان را از رخنه در میان دهقانان ، کارگران و دیگر تودههای تهیدست باز دارند و از راه افتادن جنگ چریکی روستایی پیشگیری کنند و مالکان و فئودالها را از نابودی برهانند ، نیز با از کار انداختن کشاورزی ایران ، بازار برای فروش غله به ایران درست کنند .
3. نه آمریکا و نه شاه در اندیشه ریشهکن کردن فئودالیته و برچیدن فئودالیسم نبودند ، بلکه فریب تودهها ، تاراج سرمایهها و استواری تاج و تخت شاه و پایگاه امریکا در ایران را دنبال میکردند .
4. شاه زیر فشار امریکا به پیاده کردن رفرم ارضی و دیگر رفرمهای اصلاحی دست زد و شخصاً انگیزهای برای اجرای برخی از این طرحها نداشت .
5. با «تقسیم اراضی» نمایشی ، صدها هزار روستایی بی زمین ، یا کم زمین که توان کشت و کار روی زمینهایی را که به آنان فروخته شده بر دوش آنان گذاشته بود ، فرو مانده بودند ، به شهرها کوچ کردند ، روانه بازار کار شدند و شماری از آنان به عنوان «کارگران روزمزد» در کارخانهها و کارگاههای صنعتی مالکان دیروز ، مورد بهرهبرداری قرار گرفتند .
6. برندگان واقعی رفرم اصلاحی امریکا – شاه ، نه دهقانان بودند و نه تودههای محروم و ستمدیده اجتماع ، بلکه آمریکا بود که با کوچ دادن بسیاری از کشاورزان به شهرها و خواباندن کار کشاورزی، ایران را به شکل بازار سیاه برای فروش گندم خود درآورد و در مرحله دوم مالکان دیروز بودند که به سرمایهداران بزرگ «عصر انقلاب سفید شاه» بدل شدند .
7. «تقسیم اراضی شاه» کار کشاورزی ایران را به کلی تباه کرد و کشور را برای فراهم کردن غله مورد نیاز ، سخت به بیگانگان وابسته ساخت .
8. رژیم شاه به سبب وابستگی تنگاتنگ به اربابان ، مالکان ، دیوان سالاران و لایههای انگلی ، تا پایان دوران سلطنت نتوانست خود را از این وابستگی برهاند . هر چند در راه پیشرفت سرمایهداری ، گامهای برجستهای برداشت .
9. طراح اصلی رفرم ارضی ، امریکا و صهیونیستها بودند و هیئتی از کارشناسان صهیونیستی برای مطالعه و دادن طرح دربارة «تقسیم اراضی» به ایران آمدند و سالیانی در این کشور به سر بردند و نقشههای جاسوس مابانه و ویرانگرانه خود را زیر پوشش اجرای اصلاحات ارضی و ساختن کشاورزی نمونه دنبال کردند .
10. با طرح «اصلاحات ارضی» ، مالکان بزرگ زیانی ندیدند و هرگز بر ضد رژیم شاه کوچکترین حرکتی نکردند ، بلکه تا روز سقوط و واژگونی رژیم شاهنشاهی ، ستون فقرات آن رژیم را تشکیل میدادند .
پینوشتها :
1. مورخ انقلاب اسلامی
... ژنرال ویلیامسون رئیس هیئت مستشاران نظامی امریکا در آن دوران میگوید که هر هفته به طور متوسط 25 نماینده از کمپانیهای مختلف از جمله سازنده و فروشنده اسلحه وارد تهران میشدند و برای فروش کالاهای خود به ملاقات مقامات وزارت جنگ ایران یا واسطههای دیگر میرفتند ... جنگ قدرتها در ایران ، باری روبین ، ترجمه محمود مشرقی ، ص 110 .
2. در حدود یک سوم از کل سلاحهای امریکا که به خارج صادر میشد ، منحصر به ایران بود . از سال 1332 تا سال 1350 یک میلیارد و هشتصد میلیون دلار اسلحه به ایران فروخته شد . از سال 1350 تا 56 دوازده میلیارد و یکصد میلیون دلار اسلحه به ایران فروخته شد .
3. سوداگر ، محمدرضا ، رشد روابط سرمایهداری در ایران ، ص 12 .
4. سیاست خارجی امریکا و شاه ، مارک ، ج.گازیوروسکی – ترجمه فریدون فاطمی ، ص 170 .
5. پیشین ، ص 171 .
6. شیر و عقاب ، جیمزا.بیل ، ترجمه دکتر فروزنده برلیان (جهانشاهی) ص 186-185 .
7. اطلاعات – 6 خرداد ، 1340 – متن این پیام زیر عنوان «کندی طرفدار انقلاب دموکراتیک است»! آمده است . تکیه روی فرازهای این پیام از این نگارنده است .
8. پیتر آوری ، تاریخ معاصر ایران ، جلد سوم ، ترجمه محمد رفیعی ، ص 145 .
9. محمدرضا سوداگر ، پیشین ، ص 386 ، برگرفته از «تصویری از مسئله ارضی در ایران» نوشته محمدرضا کازرونی و «اثرات کودتای امریکایی 28 مرداد 1332 بر کشاورزی» از وزارت کشاورزی ، اداره کل اقتصاد کشاورزی ، معاونت طرح و برنامه .
10. احمد فاروقی ، ژان لوروریه ، پیشین ، ص 48 .
11. انقلاب اسلامی در ایران ، پروفسور حامد الگار ، ترجمه مرتضی اسعدی ، حسن چیذری ، ص 66 .
12. نهضت امام خمینی ، جلد دوم ، از این نگارنده ، چاپ اول ، ص 450، برگرفته از گفتار جمال عبدالناصر ، رهبر فقید مصر .
13. نامبرده پسر محمدحسین ارسنجانی ، از اهالی ارسنجان فارس است . (ارسنجان میان سعادتآباد و تخت جمشید قرار دارد) او بیش از سه سال نداشت که پدر خود را از دست داد و بی سرپرست شد . در سال 1321 شمسی از دانشکده حقوق در رشته علوم سیاسی فارغالتحصیل شد و به فعالیتهای سیاسی پرداخت و به مدت سه سال از محارم و مشاوران رزمآرا بود و در سال 1323 با همکاری سرهنگ علیاکبر مهتدی ، معاون تیمسار رزمآرا ، روزنامهای به نام «داریا» منتشر کرد و در آن از دولت نامبرده پشتیبانی کرد و سیاست او را مورد ستایش قرار داد .
در سال 1321 برای مدتی عضو حزبی به نام «میهنپرستان» شد . دیری نپایید که از این حزب جدا شد و به عضویت «حزب پیکار» درآمد . در سال 1322 «حزب آزادی ایران» را پایهگذاری کرد . ملکالشعرای بهار ، محمود محمود ، رضا آذرخشی و ... از دیگر پایهگذاران و اعضای این حزب بودند . در پی تشکیل «حزب دموکرات ایران» از طرف قوامالسلطنه ، ارسنجانی با موافقت بیشتر اعضای حزب خود با «دموکرات ایران» ائتلاف کرد . برخی از اعضای حزب او که گرایش مارکسیستی داشتند به «حزب توده» پیوستند. او از هواداران سرسخت قوامالسلطنه بود . در حزب «دموکرات ایران» به عضویت کمیته مرکزی درآمد و به عنوان مسئول تشکیلات شهرستان گیلان برگزیده شد . اداره روزنامه «دموکرات» (ارکان حزب) نیز بر عهده او قرار گرفت . در دولت کوتاه قوامالسلطنه در سال 1330 به معاونت نخستوزیری منصوب شد . در نهضت ملی شدن صنعت نفت ، در آغاز با دکتر مصدق همکاری کرد و نامبرده را از خانهاش به مجلس برد ، لیکن در پی اعدام انقلابی رزمآرا به دست شهید طهماسبی – به گمان اینکه مصدق در این نقشه ، نقش داشته است – از او روی گردان شد . ارسنجانی در سال 1327 «سازمان جوانان حزب دموکرات» را بنیاد نهاد ، لیکن در پی ترور نافرجام شاه در 15 اسفند آن سال که همه احزاب را به انحلال کشید ، سازمان یاد شده نیز از هم پاشید . نامبرده در سال 1327 در روزنامه خود به نام «داریا» از رژیم نوپای صهیونیستی به عنوان رژیمی سوسیالیستی ستایش کرد . انتشار این روزنامه تا سال 1322 ادامه یافت. او در جریان «نهضت ملی صنعت نفت» به گمان اینکه شاه رفتنی است در روزنامه یاد شده گاهی به دربار و مقامات درباری تاخت و به انتقاد از شاه پرداخت . ارسنجانی در سال 1325 با پشتیبانی قوامالسلطنه و حزب او به عنوان نماینده مجلس شورای ملی از لاهیجان برگزیده شد و چون سن او قانونی نبود (حداقل سن قانونی برای نمایندگان مجلس شورای ملی 30 سال بود) بنا بر تقاضای او تاریخ تولدش را از 1301 به 1291 خورشیدی تغییر دادند ، لیکن درباره قانون اساسی نوشته بود «... قانون اساسی ایران مال زمانهای گذشته است و برای امروز قابل اجرا نیست...»! ساواک در گزارش خود سبب اصلی ردّ اعتبارنامه او را مخالف «سادچیکف» سفیر کبیر شوروی در ایران دانسته است . (پرونده دکتر حسن ارسنجانی – جلد یک – برگ شماره 77-76) در پی کودتای 28 مرداد 32 آنگاه که امینی در کابینه سپهبد زاهدی وزیر دارایی بود ، ارسنجانی نقش مشاور را برای او بازی میکرد و مقالههایی در برخی از روزنامهها در پشتیبانی از کنسرسیوم منتشر کرد ، نیز مینوت نطقها و گفتارهای سیاسی و رادیویی دکتر امینی از طرف او تهیه میشد . ارسنجانی از دوران وزارت دارایی امینی از ارتباط خود با او بهره گرفت و شماری از 53 نفری را که در دوران حکومت مصدق از وزارت دارایی و اداره کل مالیات کنار گذاشته شده بودند ، به کار باز گردانید .
ارتباط امینی – ارسنجانی به پیش از کودتای 28 مرداد 32 برمیگردد . در آن روزگاری که ارسنجانی در «حزب دموکرات قوام» فعالیت میکرد با امینی پیوندی استوار داشت . حتی گفته شد روزنامه «داریا» با سرمایه امینی و پشتیبانی او انتشار یافت .
ارسنجانی در سال 1337 با اشاره امریکا برای رسیدن امینی به نخستوزیری به فعالیتهایی دست زد و این فعالیتها تا اردیبهشت ماه 1340 که امینی به مقام نخستوزیری رسید ادامه یافت . درباره وابستگی ارسنجانی به بیگانگان دیدگاه متفاوتی وجود دارد ، شماری او را انگلیسی و برخی دیگر او را امریکایی میپنداشتند ، لیکن واقعیت این است که دکتر حسن ارسنجانی دنبالهرو ابرقدرتی بود که بر ایران چیره باشد و عزل و نصب دولت در ایران بنا بر خواست و سیاست آن قدرت مسلط ، صورت پذیرد . از این رو ، صاحبنظران ، سیاستمداران و حتی همپیالههای نامبرده او را «حسن هفت رنگ» میخواندند . ساواک نیز در گزارشی دید خود را درباره او چنین آورده است :
«... حسن ارسنجانی حتی برای یک ثانیه قابل اعتماد نیست . بر حسب منافعی که دارد ، رنگ ، دوست ، ایده و افکار سیاسی عوض میکند . به علت جاهطلبی برای رسیدن به مقام ، هر کاری که بتواند میکند...» (پرونده حسن ارسنجانی ، جلد یک ، برگ شماره 43)
14. روزنامه معاریو ، چاپ تلآویو ، 13 /3 /1963 .
15. روزنامه معاریو ، چاپ تلآویو ، 25 /1 /1962 .
16. پیشین ، 18 /11 /1962 .
17. روزنامه «هار آرتص» ، چاپ تلآویو ، 18 /11 /1962 .
18. معاریو ، 10 /9 /1962 .
19. سازمان برنامه و بودجه ، سمینار بررسی مسائل کشاورزی ، 3 /1 /1348 .
20. معاریو ، 20 /9 /1962 .
21. پیشین ، 23 /9 /1962 .
22. اطلاعات ، 23 فروردین 1341 .
23. باری روبین ، پیشین ، ص 95-94 .
24. روزنامه «گلها عام» چاپ تلآویو ، 9 /6 /1963 .
25. روزنامه «ایدیوت اخرونوت» چاپ تلآویو ، 2 /1 /1964 .
26. «لوموند» ، چاپ پاریس ، 19 فوریه 1964 .
27. نامبرده لیسانس کشاورزی از دانشکده کشاورزی کرج و فوق لیسانس در رشته جنگل از دانشگاه تهران است . سمتهای او در رژیم شاه از این قرار بوده است :
رئیس جنگلبانی استان گیلان ، گرگان ، شهسوار و استان آذربایجان ، رئیس اداره کل بررسیهای مراتع ، رئیس اداره کل اصلاحات ارضی و تعاون روستایی استان تهران ، مدیر کل خدمات عمومی روستایی وزارت اصلاحات ارضی و تعاون روستایی و ...
28. رضوی ، سعید ، اصلاحات ارضی ، از انتشارات دانشگاه پدافند ملی، تاریخ انتشار : 1350 ، ص 57.
29. از نشریات «سازمان اصلاحات ارضی کل کشور» ، پیشین ، همان صفحه .
30. رضوی ، سعید ، پیشین ، ص 61-58 .
31. دکتر ارسنجانی وزیر کشاورزی آن روز ایران در مصاحبهای اعلام کرد: «... مطابق آمار رسمی در ایران 58 هزار ده وجود دارد . 15 هزار ده متعلق به خرده مالکین است ، 6 هزار ده جزو موقوفات است ، 4 هزار ده جزو املاک خالصه و سلطنتی میباشد و 33 هزار ده به مالکان بزرگ تعلق دارد ...» مجله روشنفکر 24 آبان 1341 .
مجله (نشریه) پانزده خرداد - بهار 1384 - شماره 3
تعداد بازدید: 4479