نویسنده: دکتر مهدی فرقانی
بعد از کودتای آمریکایی 28 مرداد 1332،شاه موفق شده بود به کمک دستگاههای سر کوبگر خود،مخالفان را از سر راه بردارد،آنها را به زندان افکند،خانه نشین کند یا به سکوت و سازش بکشاند و در آغاز دهه 40،چنین به نظر میرسید که با حمایتهای بی دریغ آمریکا و با امتیازاتی که ایالات متحده،پی در پی از رژیم شاه میگرفت و نیز با گسترش سلطه این کشور بر ایران،قدرت سیاسی در دست شاه و عمال او تمرکز یافته و افراد و سازمانهای سیاسی مبارز یا از بین رفتهاند یا کنار کشیدهاند.در عین حال بسیاری از صاحب نظران، سالهای بین 32 تا 57 را دوره بازگشت به خویش و بازنگری در واقعیتهای جامعه توسط مردم و برخی روشنفکران بخصوص روحانیون میدانند.
همزمان با روی کار آمدن جان.اف.کندی در آمریکا،این دولت به منظور پیشگیری از وقوع جنبشهای ملی و ضد امپریالیستی و نفوذ کمونیسم در بسیاری از کشورهای جهان سوم از جمله برخی کشورهای خاورمیانه و ایران،کشورهای آسیای جنوب شرقی و نیز کشورهای آمریکای لاتین همچون مکزیک،برزیل و آرژانتین،دولتهای مزبور را برای انجام یک سری اصلاحات اجتماعی و سیاسی و بویژه اصلاحات ارضی و تقسیم زمینهای مالکان بزرگ بین دهقانان،تحت فشار قرار داد.در ایران نیز از اواخر دهه 30 و اوایل دهه 40 کار تقسیم اراضی سلطنتی و نیز زمینهای عمده مالکان آغاز شده بود،این کار باعث بروز شورشها و مخالفتهایی از سوی جناحها و گروههای مختلف و با انگیزههای متفاوت شد و حتی درگیریهای مسلحانهای بویژه در مناطق فارس و خراسان با سران عشایر به وقوع پیوست.
انتصاب علی امینی به نخست وزیری که تحت فشار آمریکا صورت گرفت،هشداری بود به شاه که آهنگ اصلاحات اجتماعی باید جدی و سریع پی گرفته شود.پس از آنکه شاه،اعتماد دولت آمریکا را مبنی بر مصمم بودن به اجرای رفرم مورد نظر این کشور جلب کرد،اسد الله علم را به عنوان نخست وزیر روی کار آورد و تسلط خویش را بر ارتش،ساواک و نیروهای انتظامی،تقویت و تحکیم کرد و مقدمات انجام رفراندوم ششم بهمن و اعلام اصول«انقلاب سفید»را فراهم ساخت.(1)
اظهارات مقامات آمریکایی در مورد نقش شاه در منطقه و«رهبری داهیانه او در انجام اصلاحات اجتماعی»بیانگر این واقعیت است که دو دولت بیش از هر زمان به هم نزدیک شده بودند و شاه میکوشید تایید آمریکا را به هر قیمت به دست آورده،به عنوان رهبر اصلاحات سیاسی و اجتماعی ایران،لیاقت و شایستگی خود را اثبات کند.
در نیمه دوم فروردین سال 41،پرزیدنت «کندی»در ضیافت شامی که برای شاه در کاخ سفید ترتیب داد او را به عنوان«یک مبارز سلحشور و رهبری ملی و استقلال»(2)قلمداد کرد.او قبلا نیز گفته بود که«اگر رهبری شاه نبود،خاورمیانه سقوط کرده بود»(3). «لیندون جانسون» معاون رئیس جمهور آمریکا نیز طی سفری که در تابستان 1341 به تهران داشت او را به عنوان«یکی از رهبران قدرتمند ضد کمونیسم جهان سوم و متحد مورد اعتماد ایالات متحده دانست.جانسون در مصاحبه تلویزیونی گفت:«دور اندیشی، واقع بینی،شهامت و مساعی شاه در راه اصلاحات ارضی،اولین احساس ستایش آمیزش نسبت به معظم له است»(4).«رابرت مک نامارا»وزیر دفاع وقت آمریکا نیز ضمن ارایه گزارشی به کمیته روابط خارجی سنای آمریکا،ایران را در اجرای رفرمهای اقتصادی و اجتماعی به رهبری شاه،کشور نمونه معرفی کرد.
در این شرایط خیال شاه از جانب سه گروه مخالف یعنی حزب توده،جبهه ملی و نهضت آزادی تا حدود زیادی راحت بود،چه عدهای از رهبران و اعضای آنها زندانی یا تحت تعقیب بودند،یا دچار یاس و نومیدی و انفعال شده بودند.«نیروی چهارم»یعنی قدرت روحانیت و حوزهها نیز برای شاه هم ناشناخته بود و هم آنرا دست کم میگرفت.ظاهرا تلاش برای جلب مشارکت برخی از اعضای جبهه ملی در ساختار سیاسی کشور نیز با شکست روبرو شده بود.
اواخر تیر ماه 41 اسد الله علم نخست وزیر تاکید کرد که«برنامه شش مادهای را که چهارده ماه قبل هنگام روی کار آمدن دولت امینی اعلام شده بود اجرا خواهد کرد»(5)
در نیمه مهر ماه 1341،لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در هیات دولت به تصویب میرسد.از جمله بندهای این لایحه،«حذف قسم به قرآن برای نمایندگان،حذف قید اسلام برای انتخاب شوندگان و آزادی بانوان برای شرکت در انتخابات»(6)بود.مخالفتهای اساسی مراجع و روحانیون با دولت و شخص شاه از این زمان اوج بیشتری میگیرد،و با سخنرانیها و تلگرامهای آنها بویژه شخص امام خمینی(ره)،آهنگ مبارزه،تندتر میشود.
اصناف و روحانیون بسیاری از شهرها نیز از حرکت علما و مراجع پشتیبانی میکنند.در ماههای آبان،آذر و دی،موج مخالفتها بالا میگیرد و لحن سخنرانیها و تلگرامها صریح تر و بیپردهتر میشود.ایام مذهبی با سخنرانی مراجع،وعاظ و روحانیون،به صحنههایی از اجتماعات سیاسی تبدیل میشود و در تمام آنها این ترجیعبند به گوش میرسد که«دولت باید این تصویب نامه را لغو کند».سرانجام علم در اواخر آذر ماه تحت فشار محافل مذهبی و روحانیون،طی تلگرامی به علمای قم و تهران،لغو تصویب نامه را اعلام میکند،اما امام خمینی حتی اعلام این مساله را که توسط علم طی مصاحبهای صورت میگیرد کافی نمیداند و از مردم میخواهد که«تا لغو کامل آن از سوی هیات دولت-و نه فقط نخست وزیر-به مبارزه ادامه دهند».(7)
در هفته آخر دیماه 41 آئین نامه رفراندوم ششم بهمن تصویب میشود و امام خمینی و اکثر مراجع و روحانیون سرشناس حوزه،با انتشار اعلامیه، سخنرانی و مخابره تلگرام و در پاسخ به استفتای گروههای مختلف،با انجام این رفراندم مخالفت و آنرا خلاف قانون اساسی اعلام میکنند.تماس و ارتباط مراجع و روحانیون با یکدیگر،شبکهای از مخالفان مذهبی را در سراسر کشور و به ویژه در پایگاه اصلی حوزه علمیه یعنی شهر قم به وجود میآورد.صدور اعلامیه،سخنرانی در مساجد و بر منابر و در حضور اجتماعات عظیم مردمی، ارسال تلگرام برای نخست وزیر،شاه و دولت و مبادله پیام و اطلاعات میان روحانیون و مراکز مذهبی در داخل و خارج کشور،پیوستن اصناف و بازاریان به صفوف مخالفان،مهاجرت برخی علما از شهرهای خود،اعلام مخالفت با اصلاحات شاه در پاسخ به استفتاهای مختلف،تحصن،تعطیل بازار و مبادله مخفیانه پیامها از جمله تاکتیکهایی است که مخالفان مذهبی رژیم به کار میگیرند.
سرانجام اصول شش گانه«انقلاب سفید»روز ششم بهمن 1341 در شرایط اختناق و در حالی که اکثر رهبران اپوزیسیون در زندان بودند،به همه پرسی گذاشته میشود و به ادعای دولت،9/ 99 درصد از رای دهندگان به آن رای مثبت میدهند.آمریکا از این اتفاق استقبال میکند و آنرا به منزله«رفع مخاطرات احتمالی علیه رژیم از سوی نیروهای عوامفریب و ضد غربی»(8)میداند و «کندی»این پیروزی را به شاه تبریک میگوید.شاه طی مصاحبهای با مفسر آسوشیتدپرس در امور خاورمیانه میگوید:«انقلاب قانونی و بدون خونریزی ایران در جهان نظیر نداشته است و خطر این که انقلاب از کنترل خارج شود وجود ندارد» (9).
با درخواست علمای قم،روحانیون و ائمه جماعات از رفتن به مسجد و اقامه نماز خودداری میکنند.در این اعتصاب،منابر نیز تعطیل میشود تا حساسیت مردم نسبت به اقدامات جدید رژیم شاه بیشتر گردد.مراجع تقلید و علمای طراز اول قم، متشکل از یک هیات 9 نفری،با انتشار اعلامیهای، مواضع خویش را درباره رفراندوم و انجمنهای ایالتی و ولایتی اعلام میکند.در هفته اول اسفند ماه،امام خمینی طی بیاناتی به مناسبت عید فطر مردم را به ایستادگی و استقامت در مقابل حکومت استبداد ترغیب میکنند و میگویند:«ما میل نداشتیم که کار به اینجا بکشد.چرا باید شاه مملکت،اینقدر از ملت جدا باشد که وقتی پیشنهاد میدهد با بی اعتنایی و عکس العمل منفی مردم مواجه گردد...رفراندوم شاه در سراسر مملکت، بیش از دو هزار نفر همراه نداشت»(10).شاید بتوان این بیانات و این مقطع را یکی از حساسترین مقاطع سال 41 دانست که آبستن حوادث بیشماری در ماههای آینده است.
شاه به همه حرکتهای مخالف،برچسب «ارتجاع سیاه»،«توطئه فئودالها»و«ناسیونالیسم منفی»میزند.امام خمینی پیش از آن یعنی در مهر ماه 41 به هنگام تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی ابتدا طی تلگرامی به دولت و سپس به شاه شدیدترین حمله را متوجه آنها کرده و تهدید میکنند که چنانچه شاه،علم را ملزم به تبعیت از قانون اسلام و قانون اساسی نکند در«نامه سر گشاده به اعلیحضرت»مطالب دیگری را تذکر میدهند(11).
امام در هفته آخر اسفند ماه،به اتفاق سایر مراجع وقت،عید سال 42 را تحریم میکنند.دلیل این تحریم،«عزادار شدن مسلمین به علت مصیبت وارده از تصویب و اجرای مواد به اصطلاح انقلاب سفید شاه»(12)ذکر میشود.امام خمینی(ره)طی اعلامیهای به این مناسبت اعلام میکند:«روحانیت امسال عید ندارد»(13).این تحریم مورد پشتیبانی علما و جمعیتهای مذهبی بخصوص در تهران قرار میگیرد.قبل از عید سال 42 نیز تراکتهایی با این مضمون در قم پخش میشود:«ملت عزادار است،زیرا هیات حاکمه مستبد ایران،تجاوز به احکام قرآن و قانون اساسی نموده و روحانیون و آزادیخواهان را به زندان و شکنجه کشیده است» (14)
بدین ترتیب در عید نوروز سال 42،مراجع تقلید قم برای دیدار مردم جلوس نداشتند و بر سر در منزل،پرچم سیاه برافراشتند.
سال 42 در چنین شرایطی آغاز میشود.روابط دولت و جامعه مذهبی قم تا آن زمان هیچگاه این چنین تیره و بحرانی نبوده است.این انبار باروت با حملهای که روز دوم فروردین سال 42 توسط گروهی از ماموران پلیس و ساواک به مدرسه فیضیه قم صورت میگیرد،مشتعل میشود.در این یورش جمعی از طلاب،مضروب و مجروح و چند تن کشته میشوند.امام خمینی طی تلگرامی به علمای تهران،شاه را این چنین به باد حمله میگیرد:«...حمله کماندوها و مامورین انتظامی دولت با لباس مبدل در معیت و پشتیبانی پاسبانها به مرکز روحانیت،خاطرات مغول را زنده کرد...اینان با شعار شاه دوستی به مقدسات مذهبی اهانت میکنند.شاه دوستی یعنی غارتگری،هتک اسلام،تجاوز به حقوق مسلمین،تجاوز به مرکز علم و دانش...من به نام ملت از آقای علم،شاغل نخست وزیری استیضاح میکنم.من اکنون قلب خود را برای سر نیزههای مامورین شما حاضر کردهام...»(15).
این حمله توسط علما و روحانیون شهرهای دیگر به شدت محکوم و بازار تهران به حمایت از نهضت روحانیت،تعطیل میشود.جامعه روحانیت تهران نیز به همین مناسبت اعلام اعتصاب میکند.مجالس ترحیم و یاد بود شهدای فیضیه یکی پس از دیگری در شهرهای مختلف برپا میشود و هر یک از این مراسم،نقش تازهای در گسترش موج مبارزه،ایفا میکند.
بالاخره ماه محرم سال 1383 قمری(مطابق با 4 خرداد 1342)فرا میرسد.دولت نگران وقوع حوادث احتمالی در روزهای عزاداری است. شهربانی تهران طی اعلامیهای تهدید میکند که «اعمال و تظاهراتی که شرع مقدس نیز آنها را تحدید نفرموده،به کلی ممنوع و ماموران انتظامی از آن جلوگیری میکنند»(16).امام خمینی،با صدور بیانیهای از وعاظ و گویندگان میخواهد که«... فریضه دینی خود را ادا کنید...از تو هم چند روز حبس و زجر نترسید،آقایان بدانند که خطر امروز برای اسلام،از خطر بنی امیه کمتر نیست.خطر اسراییل و عمال آن را به مردم تذکر دهید،سکوت در این ایام،تایید دستگاه جبار و کمک به دشمنان است»(17).
با این قراین پیداست که مراسم عزاداری و سینه زنی محرم سال 1383 قمری(1342 شمسی) در سراسر کشور و بویژه در تهران و قم،پر شورتر از هر سال و با ویژگیهای منحصر به فردی برپا میشود.
سرانجام،آتشی که از ماهها پیش روشن شده بود،روز 13 خرداد 1342 همزمان با عاشورای حسینی،شعله ور میشود.مردم مطلع میشوند که قرار است عصر عاشورا،امام خمینی در مدرسه فیضیه سخنرانی کنند و به همین دلیل در این محل تجمع میکنند.رژیم میکوشد امام را از سخنرانی روز عاشورا منصرف کند اما موفق نمیشود. ساعت 5 بعد از ظهر امام در مدرسه فیضیه به منبر میرود و نطق تاریخی و شجاعانه خود را ایراد میکند.قسمتهایی از این سخنرانی را که منشاء تحولات شگرفی در تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران است،مرور میکنیم:
«همین سوال اینجا مطرح میشود که دستگاه جبار ایران با مراجع سر جنگ داشت،با علمای اسلام مخالف بود،به قرآن چه کار داشتند، به مدرسه فیضیه چه کار داشتند به طلاب علوم دینیه چه کار داشتند،به سید 18 ساله ما چه کار داشتند(گریه حضار)سید 18 ساله ما به شاه چه کرده بود،به دولت چه کرده بود،به دستگاه جبار چه کرده بود(گریه شدید جمعیت)،به این نتیجه میرسیم که اینها با اساس کار دارند،با اساس اسلام و روحانیت مخالفند...اسراییل به دست عمال سیاه خود مدرسه فیضیه را کوبید،ما را میکوبد،شما ملت را میکوبد،میخواهد اقتصاد *شاه و حامیان خارجی او قدرت شبکه پر نفوذ روحانیون را نشناخته یا دست کم گرفته بودند و هرگز تصور نمیکردند که سخنرانیها و اعلامیههای امام خمینی(ره)و سایر مراجع تا این حد نفوذ داشته باشد.
شما را قبضه کند،میخواهد تجارت و زراعت شما را از بین ببرد،میخواهد ثروتها را تصاحب کند،...شما اهالی محترم قم ملاحظه فرمودید آن روز که آن رفراندوم غلط،آن رفراندوم مفتضح انجام گرفت...در کوچهها و خیابانهای قم، در مرکز روحانیت،در جوار فاطمه معصومه(ع) مشتی اراذل و اوباش را راه انداختند،در اتومبیلها نشاندند و گفتند مفتخوری تمام شد!پلو خوری تمام شد!آیا این طلاب علوم دینیه که لباب عمرشان را،موقع نشاطشان را در این حجرات میگذرانند و ماهی 40 الی صد تومان بیشتر ندارند مفتخورند؟ ولی آنهایی که یک قلم در آمدشان هزار میلیون تومان است مفتخور نیستند؟آیا ما مفتخوریم که مرحوم حاج شیخ عبد الکریم ما وقتی که از دنیا میروند، همان شب،آقا زادههایش شام نداشتند(گریه جمعیت)،..مرحوم بروجردی ما وقتی که از دنیا میروند ششصد هزار تومان(بابت شهریه حوزهها) قرض باقی میگذارند،ایشان مفتخورند ولی آنهایی که بانکهای دنیا را از دسترنج مردم فقیر انباشتهاند، کاخهای عظیم را روی هم گذاشتهاند... مفتخور نیستند؟...من به شما نصیحت میکنم، ای آقای شاه،ای جناب شاه،من به تو نصیحت میکنم،دست از این اعمال و رویه بردار،من میل ندارم که اگر روزی اربابها بخواهند تو بروی، مردم شکر گزاری کنند،من نمیخواهم تو مثل پدرت بشی...بدبخت بیچاره،چهل و پنج سال از عمرت میره یک کمی تأمل کن،یک تدبر کن... کمی عبرت بگیر،عبرت از پدرت بگیر،چرا بی تامل حرف میزنی؟...آیا روحانیت نجس است؟آیا ما حیوان نجس هستیم(گریه جمعیت) خدا کند که مراد تو از این جمله،علما و روحانیت نباشد وگرنه تکلیف ما با تو مشکل میشود و تکلیف تو مشکلتر میگردد نمیتوانی زندگی کنی،ملت نمیگذارند که به این وضع ادامه دهی، آیا روحانیت و اسلام،ارتجاع سیاه است؟لکن تو مرتجع سیاه،انقلاب سفید کردی؟...چه انقلاب سفید کردهای؟چرا اینقدر میخواهی مردم را غافل کنی؟چرا مردم را اینقدر تهدید میکنی؟
...آقای شاه!اینها میخواهند تو را یهودی معرفی کنند که من بگویم کافری تا از ایران بیرونت کنند و به تکلیف تو برسند...»(18)
با این نطق تاریخی،در واقع نطفه انقلاب بسته میشود.در این سخنرانی نکاتی چند قابل تعمق است:
اولا امام خمینی(ره)در سخنان خود،شاه را رودرروی مردم و اسلام و روحانیت قرار میدهد و به خوبی عواطف و احساسات مذهبی مردم را به جوش میآورد.ثانیا،عظمت پوشالی رژیم شاه با این سخنرانی در هم شکسته میشود.شاید برای اولین بار با چنین صراحتی،«شاه»،بیچاره، بدبخت،تو،آقای شاه،جناب شاه و...خطاب شده بود.حرفها حاکی از آن است که تهدیدهای جدیتر هنوز در راه است.شاه بسیار کوشیده بود که از خود،غولی شکست ناپذیر بسازد و با ایجاد رعب و وحشت و تهدید،هر صدای مخالفی را خاموش کند،اما این نطق تاریخی،هم حریم و حرمتها را شکست و او را به شدت مورد انتقاد، سرزنش،حمله و تهدید قرار دارد.
ثالثا،واقعیاتی که از هیچ طریق دیگری نمیتوانست به گوش مردم برسد،آن روز در حضور هزاران تن از مردم بازگو میشود و آنها را نسبت به وضعیت زمانهشان آگاه میسازد.این بیداری و هوشیاری،زمینه ساز نهضتی میشود که بالاخره در سال 57 به ثمر مینشیند.
رابعا،امام در این سخنرانی مفاسد درون نظام را افشاء میکند و در واقع هر آنچه را که رژیم شاه طی سالیان کوشیده است در ذهن مردم بسازد، یکباره فرو میریزد و نشان میدهد که حتی یک تن، اگر قد برافرازد میتواند اینچنین پایههای یک نظام از درون پوسیده اما به ظاهر بزک کرده را بلرزاند و رژیم شاهنشاهی را تکان دهد.
بعد از این نطق تاریخی به نظر میرسید که کار از تهدید و ارعاب،وعده و وعید،سازش و مماشات گذشته است و دیگر نمیتوان آتشی را که این چنین شعله کشیده،فرو نشاند،پس سیاست خشونت و سرکوب بار دیگر دست به کار میشود و دستور بازداشت امام خمینی صادر میگردد.در نیمه شب 15 خرداد 42 امام خمینی به همراه چند تن از علما دستگیر و به تهران منتقل و در پادگان عشرت آباد بازداشت میشود.امواج خبر به رغم کوشش دستگاههای تبلیغاتی رژیمهای وسیعی که در این زمینه صورت میگیرد،به زودی در سراسر کشور منتشر میشود و بذر نهضت 15 خرداد جوانه میزند.نهضتی که گر چه به ظاهر سرکوب میشود اما هرگز از تکاپو نمیایستد تا حماسه بهمن 57 را رقم میزند.
حوادث 15 خرداد و اهمیت تاریخی آن
همزمان با انتشار خبر دستگیری امام خمینی و روحانیون دیگر،شورش و اعتراض،تهران و قم و چند شهر دیگر را در برمیگیرد.صبح روز 15 خرداد،گروه وسیعی از مردم قم در اطراف منزل امام گرد میآیند و سپس همراه با فرزند ارشد ایشان،حاج سید مصطفی خمینی به طرف حرم حضرت معصومه(ع)به راه میافتند.بین راه مأموران به آنان اخطار میکنند که برگردند و چون به این اخطار اعتنایی نمیشود مأموران، به روی آنها آتش میگشایند و جمعی کشته و مجروح میگردند.در این روز،جتهای جنگنده نیز دیوار صوتی شهر قم را میشکنند و باعث رعب و وحشت مردم و ایجاد خطراتی برای کودکان،زنان و بیماران میشوند.
همان روز،تظاهرات گستردهای در تهران برپا میشود.این تظاهرات که از میدان بار فروشها شروع میشود در بازار و میدان ارک به اوج میرسد،گروهی برای اشغال مرکز فرستنده رادیو به محل ساختمان آن در میدان ارک هجوم میبرند که با آتش سلاحهای گرم سربازان عقب رانده میشوند.تظاهر کنندگان همچنین به چند پاسگاه پلیس حمله کرده،تعدادی اتوبوس،کامیون دولتی و باجه تلفن را به آتش میکشند.بیشتر مغازههای تهران تعطیل میشوند و عده زیادی از دانشجویان دانشگاه تهران نیز با تعطیل کلاسها به خیابان ریخته با اعتراض به بازداشت امام خمینی و با شعارهایی در طرفداری از ایشان به صفوف تظاهر کنندگان میپیوندند.عده زیادی از کشاورزان ورامین و روستاهای اطراف تهران پس از شنیدن خبر باز داشت امام خمینی سایر علما،کفن به تن کرده به سوی تهران حرکت میکنند.مأموران در برخورد با آنها به سویشان آتش میگشایند و جمع زیادی کشته و مجروح میشوند.گفته میشود که:«شاه، با اطلاع از وسعت تظاهرات به کاخ سعد آباد رفت و فرماندهی عملیات سرکوب را شخصا به عهده گرفت»(19)دکتر غلامحسین صدیقی،بعدها گفته بود،«رژیم شاه که از رهبری روحانیت در مبارزه علیه خود نگران بود درصدد برآمد تا با سران جبهه ملی و نهضت آزادی که در زندان بودند سازش کند و رهبری روحانیت را تبدیل به رهبری ملیون کند ولی موفق نشده بود».(20)
تعداد کشته شدگان حادثه 15 خرداد،به روشنی معلوم نیست.
منابع آمریکایی این رقم را تا«چند هزار تن»تخمین زدند.چند روز بعد مطبوعات از قول دولت ادعا کردند که در روز یازدهم خرداد 42،شخصی به نام«عبد القیس جوجو»از بیروت با هواپیما وارد ایران شده و در مهر آباد حدود یک میلیون تومان وجه نقد از او به دست آمده و پس از تحقیقات مشخص شده که«مبلغ مزبور را از طرف جمال عبد الناصر برای افراد معینی در ایران آورده است».(21)
شاه از قیام 15 خرداد به عنوان «بهترین نمونه اتحاد دو جناح ارتجاع سیاه و قوای مخرب سرخ»(22)یاد میکند که«با پول دستهای از مالکان که مشمول اصلاحات ارضی شده بودند انجام گرفت»(23).
روزنامه لوموند مورخ 25 ژوئیه 1963(3 تیر ماه 1342)پیرامون حوادث 15 خرداد مینویسد: «...شکاف بین مردم و رژیم عمیق است و تنها نیروهای مسلح قادر به برقراری آرامشاند.
روحانیون سرشناس که در زندان به سر میبرند،از حمایت مردم برخوردارند...مردم در انتظار حوادث تازهای هستند».مطبوعات آمریکا و رادیو مسکو،قیام را حاصل اتحاد«زمینداران بزرگ»و «روحانیون مرتجع»دانسته به شدت از آن انتقاد میکنند.آسوشیتدپرس آن را بزرگترین تظاهرات ضد دولتی ده سال اخیر»میخواند.(24)
حوادث 15 خرداد یک نیمروز بیشتر به طول نمیانجامد و با استقرار تانکها و نیروهای مسلح در خیابانها و سرکوب و کشتار تظاهر کنندگان، شهر رو به آرامش میگذارد.گر چه در روزهای بعد،تظاهرات پراکندهای رخ میدهد و اعلامیهها و تلگرامهای مراجع در اعتراض به بازداشت امام خمینی ادامه مییابد ولی بویژه با اعلام حکومت نظامی در تهران،قم و شیراز،اوضاع تحت کنترل رژیم در میآید و موج دستگیریها و بازداشتها آغاز میشود.اسد الله علم نخست وزیر طی مصاحبهای تهدید میکند.«پانزده نفر از پیشوایان مذهبی که بازداشت شدهاند،از جمله آیت الله العظمی خمینی،اعدام خواهند شد»(25)شاه نیز میگوید:«مردم برای زنده باد گفتن،نفری بیست و پنج ریال پول گرفتهاند».(26).
روز هیجدهم خرداد ماه،اسد الله علم نخست وزیر اعلام میکند که«آرامش کامل در سراسر کشور برقرار است و محاکمه دستگیر شدگان در دادگاه نظامی انجام خواهد شد»(27).دولت رسما اعلام میکند که 418 تن از مخالفان به اتهام تخریب اماکن عمومی،غارت مغازهها و شکستن کیوسکهای تلفن،بازداشت شدهاند.
روز سیام خرداد ماه بیش از چهل تن از علما و فضلای حوزههای مختلف کشور، برای آزادی امام خمینی در تهران اجتماع میکنند. آیت الله«حاج آقا روح الله کمالوند» از طرف علمای مهاجر نزد شاه میرود و شاه نیز به وی در مورد جان امام خمینی، اطمینان میدهد. اعتصاب دو هفتهای مغازهها در تهران و قم نیز پس از ملاقات آیت الله احمد خوانساری با امام خمینی و نیز با تهدید رژیم شاه، در این روز پایان مییابد.
از فردای حادثه 15 خرداد تا اواخر تیر ماه، مجالس یاد بود و بزرگداشت شهدای این فاجعه در تهران و شهرستانها توسط مردم و روحانیون برپا میشود و این همان سنتی است که در سال 57، باعث زنده نگه داشتن کینه مردم و تهییج و تحریک آنان نسبت به رژیم شاه میشود.مراجع و علما طی اعلامیههای متعددی خواستار آزادی امام خمینی شده و یاد آور میشوند که مبارزه تا آزادی ایشان ادامه خواهد یافت.تبلیغات برای انتخاب نمایندگان دوره جدید مجلس آغاز میشود.تقریبا همه مراجع و علما آنرا تحریم میکنند اما بالاخره روز 26 شهریور انتخابات برگزار میشود.مطبوعات مینویسند:«برای اولین بار در تاریخ مشروطیت در ایران،امروز،زنان در کنار مردان پای صندوقهای رأی رفتند»(28).روز یازدهم آبان ماه،طیب حاج رضایی و اسماعیل حاج رضایی که به علت شرکت در قیام 15 خرداد دستگیر و محاکمه شده بودند در پادگان حشمتیه تهران به جوخه اعدام سپرده میشوند.
از این پس به نظر میرسد که حکومت شاه موفق میشود در پناه سر نیزه و با حاکم ساختن جو خفقان و ارعاب و سرکوب بی رحمانه مخالفان،به تدریج پایههای قدرت خود را مستحکمتر کند.حوادثی که در سال بعد یعنی 43 اتفاق میافتد و منجر به تبعید امام به ترکیه میشود،از این جهت،خاطر شاه را آسوده میکند که میاندیشد آخرین کانون مبارزه و مقاومت را نیز در هم شکسته و رهبری آنرا به تبعید فرستاده و دیگر خطر جدی رژیم او را تهدید نمیکند.عملا نیز گویی چنین میشود.شاه در بیش از یک دهه آینده علیرغم مبارزات چریکی و مسلحانه پراکندهای که وجود دارد،حاکمیت خود را تثبیت میکند و ساواک بیش از پیش بر مقدرات کشور مسلط میشود.روز هیجدهم فروردین 43 امام خمینی از«حصر»آزاد و به قم باز میگردند.
این بازگشت در میان جشن و سرور و چراغانی مردم صورت میگیرد و رژیم در تبلیغات خود میکوشد رهبری نهضت را به سازش متهم کند.به همین دلیل امام لازم میداند این شائبه را از ذهن مردم پاک کند.روز بیست و ششم فروردین طی یک سخنرانی مفصل و شدید اللحن،تکلیف همه چیز را روشن میکند:
«من تاکنون احساس عجز در صحبتها نکردهام و امروز خودم را عاجز میدانم،عاجز میدانم از اظهار تألمات روحی که دارم برای اوضاع اسلام عموما و اوضاع ایران خصوصا و قضایایی که در این یکسال منحوس پیش آمد، خصوصا مدارس علمی،قضیه 15 خرداد،قضیه 15 خرداد را من مطلع نبودم تا اینکه حبس به حصر تبدیل شد و اخبار خارج به من رسید.خدا میداند که من را اوضاع 15 خرداد کوبید...اینجا آمدهام از قیطریه،مواجه هستم با یک منظرههایی،با بچههای کوچک بیپدر،با پدرهای جوان از دست داده،با مادرهای جوان مرده،با زنهای برادر مرده،با پاهای قطع شده،با افسردگیها، اینها علامت تمدن آقایان است و ارتجاع ما. افسوس که دست ما از عالم کوتاه است،افسوس که صدای ما به عالم نمیرسد،افسوس که گریههای این مادرهای بچه مرده نمیرسد به دنیا».(29)
امام در این سخنرانی طولانی و تند،در مورد نسبت دادن ارتجاع به روحانیت،عمل به احکام اسلام،رو سیاهی رژیم در حادثه 15 خرداد،عمل به قانون اساسی،مخالفت روحانیت با استعمار، اعتماد مردم به علما،اسلام و تمدن،پیمان با اسراییل،اهانت به مراجع و...بیاناتی قاطع ایراد *با وجود آنکه رژیم شاه تسلطی بی چون چرا بر وسایل ارتباط جمعی و از جمله مطبوعات داشت اما نفوذ و قدرت شبکه ارتباطات سنتی کشور که از حوزه علمیه قم نشأت میگرفت افشاگریهای علیه رژیم شاه را در سراسر کشور میپراکند.
میکند،از عموم ملت به خاطر همکاری با روحانیت قدردانی به عمل میآورد و در قسمتی از سخنانش به شدت به سر مقاله روزنامه اطلاعات مورخ 17 فروردین 1343 حمله میکند و مفاد آنرا دروغ و تحریف میخواند و به مدیر آن نسبت به آینده هشدار میدهد:«...خوب شما آقایان، ملت ایران روزنامه اطلاعات را،سر مقاله روزنامه اطلاعات سه شنبه را،سه شنبه 17 فروردین را ملاحظه فرمودید،اینها نیز با زور و قلدری و سر نیزه و با 15 خرداد فراهم کردن و با مدرسه فیضیه خراب کردن و با مدرسه طالبیه خراب کردن و با اهانت به علمای اسلام کردن و با تبعید کردن و با اخراج کردن و با حبس کردن و اینها،هر چه کردند گندش بالا آمد...شما دیدید که روزنامه اطلاعات در روز سه شنبه هفدهم فروردین نوشت که«جای خوشوقتی است که مقامات روحانی با دولت موافقت کردند و در انقلاب شاه و ملت»رفتند تهران،اعتراض کردند که آقا این روحانی را معرفی کنید...ما که میگوییم مطبوعات آزاد باشند،ما کهنه پرستیم؟آقایان که الزام میکنند در مطبوعات این نوشته بشود،آنها مترقیاند؟خوب ما صدایمان از این بلندگو تا آنجا میرسد،آنها صدایشان از اینجا تا آمریکا میرسد...»(30)
در هفته اول مرداد ماه 43 قانون«کاپیتولاسیون» به تصویب مجلس سنا میرسد.در این زمان حسنعلی منصور،نخست وزیر است.این رویداد مهم،بار دیگر امام خمینی را در قم به خلجان میآورد و در یک سخنرانی تاریخی و افشاگرانه در چهارم آبان 1343 همزمان با جشنهای تولد شاه آثار و نتایج تصویب کاپیتولاسیون را در ایران برای مردم تشریح میکنند و به شاه،دولت و ملت هشدار میدهند:
من تأثرات قلبی خودم را نمیتوانم اظهار کنم...این چند روزی که مسائل اخیر ایران را شنیدم خوابم کم شده است...با تأثرات قلبی روز شماری میکنم چه وقت مرگ پیش بیاید.ایران دیگر عید ندارد،عید ایران را عزا کردند،عزا کردند و چراغانی کردند...ما را فروختند،استقلال ما را فروختند و باز هم چراغانی کردند...عزت ما پایکوب شد،عظمت ایران از بین رفت،عظمت ارتش را پایکوب کردند...آقا من اعلام خطر میکنم،ای ارتش ایران!من اعلام خطر میکنم، ای سیاسیون ایران!من اعلام خطر میکنم، ای فضلا،این طلاب،ای مراجع،ای آقایان، ای نجف،ای قم،ای مشهد،ای تهران، ای شیراز!من اعلام خطر میکنم...
...آقا فکری بکنید برای این مملکت، فکری بکنید برای این ملت،هی قرض روی قرض بیاورید و هی نوکر بشوید...اینجا هم باید خفه شد؟ما را بفروشند و خفه بشویم،قرآن را بفروشند و خفه بشویم؟و الله گناهکار است کسی که داد نزند،و الله مرتکب کبیره است کسی که فریاد نکند...آقا تمام گرفتاری ما از این آمریکا است، تمام گرفتاری ما از این اسراییل است...این وکلا هم از آمریکا هستند،این وزرا هم از آمریکا هستند...اگر نیستند چرا نمیایستند در مقابل داد بزنند...»(31)
امام در قسمتی از نطق خود میگوید:«... ملت ایران را از سگهای آمریکا پستتر کردند،اگر چنانچه کسی سگ آمریکایی را زیر بگیرد باز خواست از او میکنند،لکن اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد باز خواست میکنند و اگر چنانچه یک آشپز آمریکایی،شاه ایران را زیر بگیرد،مرجع ایران را زیر بگیرد...هیچ کس حق تعرضی ندارد،چرا؟...(32)
9 روز پس از این سخنرانی تاریخی، امام خمینی شبانه از خانه مسکونی خود در قم دستگیر و سپس به ترکیه تبعید میشوند.در اطلاعیه سازمان امنیت آمده بودند:«چون رویه آقای خمینی و تحریکات مشار الیه علیه منافع ملت و امنیت و استقلال و تملامیت ارضی کشور تشخیص داده شد،لذا در تاریخ 13 /8 /43 از ایران تبعید گردید.»(33)
همزمان بازار تهران،قم و چند شهر دیگر تعطیل و در این شهرها،حکومت نظامی اعلام میشود.بدین ترتیب پرونده حضور امام خمینی در داخل کشور و سخنرانیها و اطلاعیههای تند و افشاگرانه ایشان بسته میشود و مبارزه در تبعید و از طریق اعلامیهها و واسطههایی که این پیامها را به داخل کشور منتقل و توزیع میکنند،ادامه مییابد.
قیام 15 خرداد 42 علیرغم سرکوب و شکست، آن تجربه بزرگی از قیام مردم علیه ظلم و ستم و نمایشی از شکست رژیم شاه در انجام اهداف دراز مدت استعمار گران آمریکایی و انگلیسی است.
«قیام 15 خرداد،نقطه عطفی بود در تاریخ معاصر ایران که جنبش سیاسی و انقلابی را به جنبش ایدئولوژی سیاسی-مذهبی و مبارزه مسلحانه مبدل ساخت.همچنین بیانگر این حقیقت بود که از آن پس مبارزه با رژیم کودتا،با مسالمت و در چار چوب قانون،امکان نخواهد داشت.ظهور گروههای چریکی در آغاز نبرد مسلحانه،پیامد قیام 15 خرداد و تداوم مبارزه ملت ایران تا انقلاب سال 1357 بود.»(34)
یک واقعیت دیگر-شبکه ارتباطات سنتی
مطالعه رویدادهای سالههای 41،42 و 43، نقش و قدرت پایگاههای ارتباطات سنتی ایران نظیر مساجد،منابر و تکایا و بازارها و نیز ارتباطگران سنتی را که برجستهترین آنها،علما و روحانیون به ویژه در سطوح مرجعیت هستند به نمایش میگذارد.
با وجود آنکه رژیم شاه در این دوران و به ویژه پس از«انقلاب سفید»تسلطی بی چون و چرا بر وسایل ارتباط جمعی و از جمله«مطبوعات» داشت و این تسلط تا بدانجا پیش رفته بود که بسیاری از مردم از روزنامههای عمده این دوره و دوران پس از آن تا اواخر سال 56«به عنوان روزنامههای دولتی یا حتی روزنامههای رسمی نام میبردند»(35)،اما نفوذ و قدرت شبکه ارتباطات سنتی کشور که از حوزه علمیه قم نشأت میگرفت،به سرعت و با شدت، پیامها،اعتراضها،مخالفتها و افشاگریهای علیه رژیم شاه را در سراسر کشور میپراکند و تاثیر و واکنش لازم را برمیانگیخت.حتی زمانی که امام در 15 خرداد 42 دستگیر و زندانی شدند علیرغم آنکه خبر آن در جراید انعکاس نیافت،که ظرف چند ساعت،خبر به گوش مردم در شهرها و حتی روستاهای دور و نزدیک رسید و تظاهرات و قیام عظیم«15 خرداد»را رقم زد.
شاه،دولت ایران و حامیان خارجی آنها، قدرت این شبکه پر نفوذ را نشناخته یا دست کم گرفته بودند و هرگز تصور نمیکردند که سخنرانیها،اعلامیهها و پیامهای امام خمینی و سایر مراجع و روحانیون تا این حد نفوذ و برد داشته باشد.این در شرایطی است که تنها بخشی از ظرفیت شبکه ارتباطات سنتی و ارتباط گران سنتی(اما پر نفوذترین آن)به کار گرفته شده بود.شاه تا قبل از سال 41 کوشیده بود که حتی الامکان خود را با روحانیت و حوزههای علمیه مستقیما درگیر نکند و حتی گاه،تظاهر به دینداری نیز میکرد اما به ویژه در نیمه دوم سال 41 و سراسر سال 42 و تا آبان ماه 1343،آنچنان در برابر کار آیی و افشاگری شبکه ارتباطات سنتی و مقاومتها و مبارزههایی که توسط این شبکه سامان داده میشد،غافلگیر شد که تنها چاره را در سرکوب،کشتار،دستگیری، زندنی و تبعید کردن،یافت.شاید بتوان بخشی از زمینهها و علل قدرت فوق العاده این شبکه را در دوران مورد بحث چنین خلاصه کرد:
* شبکه ارتباطات سنتی به ویژه بخش مذهبی آن یعنی روحانیون،علما،مراجع و نیز مساجد و منابر به شدت ریشه در باورها و اعتقادات دینی و سنتی مردم دارد.
* منافع شبکه ارتباطات سنتی با منافع بخش دولتی پیوند نخورده بنابراین از قید نظارت،سلطه و تحمیل توقعات این بخش آزاد است و میتواند به راحتی افشاگری کند و واقعیتها را بگوید.به عبارت دیگر،هم«مراکز»ارتباطات سنتی (مساجد،تکایا و...)به دلیل ماهیتشان و نیز به لحاظ تعددشان تحت تسلط رژیم نیستند و هم «ارتباط گران»سنتی(علما،روحانیون و مراجع) با مردم پیوندی عمیق دارند و اکثریت آنها از دایره قدرت سیاسی رژیم و زد و بندهای مادی و غیر مادی با رژیم بیروناند و بالاخره«پیامهای»ارتباطات سنتی از حیث شکل و محتوا هم به زبان و فهم مردم نزدیکتر است و هم با خواست و منافع و نیز اعتقادات و باورهای آنها،رابطه و بستگی بیشتری دارد.
* انتخاب مجاری غیر رسمی برای انتقال پیام در ارتباطات سنتی،امکان کنترل و نظارت بر آن را به حداقل میرساند.
* ارتباطات در این شبکه،عمدتا چهره به چهره و میان فردی است و از عمق،قدرت و تاثیرگذاری بیشتری بر مخاطب برخوردار است.
* از آنجا که رابطه شاه و دولت با مردم در ایران هیچگاه در طول تاریخ رابطهای عاطفی،دو سویه و مبتنی بر احترام متقابل نبوده است،مخالفت با دستگاه حکومتی و اعتراض علیه آن در واقع به نوعی،بیان عقدههای سرکوب شده مردم و زبان گویای آنهاست.این نقشی است که بخش مذهبی شبکه ارتباطات سنتی ما در طول حیات خود کم و بیش بازی کرده است.
* حضور عناصر و ارتباط گران سنتی در میان مردم و در خصوصیترین محافل آنها همچون خانهها،مراسم عقد و عروسی،طلاق و نیز جلسات طرح مسایل شرعی،به این شبکه قدرتی فوق العاده بخشیده است.مردم بسیاری از اینها را محرم رازهای زندگی خود میدانند و چنین رابطهای،این شبکه را مضاعف میسازد.
* احساس نوعی اطمینان و اعتماد نسبت به صحت پیامهای این شبکه و صراحت این پیامها که هم مبتنی بر اعتقادات مذهبی و هم بعضا مشاهدات و تجربههای تاریخی است،پذیرش پیامهای آنرا ممکنتر و گستردهتر میسازد.
وابستگی مستقیم و غیر مستقیم بخش مهمی از شبکه ارتباطات مدرن از جمله مطبوعات،رادیو و تلویزیون به دستگاهها و منافع دولتی،عملکرد ضعیف بسیاری از آنها در طول تاریخ فعالیت مطبوعاتی و عدم پاسخگویی کافی به نیازهای اطلاعاتی و خبری مخاطبان،استقلال شبکه ارتباطات سنتی و حق گویی و حق جویی آنرا، ارزشی بیشتر میبخشد.
شبکه ارتباطات سنتی،یکبار دیگر قدرت خود را در جریان مبارزات سالهای 56 و 57 با رژیم شاه نشان داد و اگر در سال 42،در نیمه راه ناکام ماند این بار با استفاده از تجربه قبلی تا دستیابی به پیروزی نهائی،فعال ماند.
انقلابی که به قول بسیاری از صاحب نظران بین المللی ارتباطات،در آن«رسانههای کوچک»نقشی بسیار بزرگتر از رسانههای مدرن و تحت تسلط شاه ایفا کردند.
منابع
1. غلامرضا نجاتی-تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران (از کودتا تا انقلاب)-ناشر:موسسه خدمات فرهنگی رسا جلد اول-چاپ سوم-صفحه 207
2. غلامرضا کرباسچی-هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی-جلد اول-ناشر:بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران چاپ اول-بهار 71-صفحه 91
3. همان
4. منبع شماره 1-همان
5. منبع شماره 2-صفحه 97
6. همان-صص 103-102
7. همان صفحه 113
8. منبع شماره 1 صفحه 221
9. منبع شماره 2-صفحه 125
10. همان-صفحه 93
11. سید حمید روحانی-بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی-ناشر،زمان و مکان چاپ نا معلوم،صفحات 154- 152
12. منبع شماره 2-صفحه 129
13. همان-صفحه 129
14. همان-صفحه 130
15. منبع شماره 11-صص 373-372
16. روزنامه کیهان مورخ پنجم خرداد 1342-صفحه اول
17. منبع شماره 1-صفحه 227
18. منبع شماره 11-صص 465-456
19. منبع شماره 2-صفحه 235
20. منبع شماره 2 صفحه 152
21. روزنامه کیهان مورخ 26 خرداد 1342-صفحه اول
22. منبع شماره 1-صفحه 236
23.همان-صفحه 236
24. منبع شماره 2-صفحه 154
25. همان-صفحه 154
26. همان-صفحه 155
27. همان-صفحه 155
28. همان-صفحه 169
29. «صحیفه نور»،مجموعه رهنمودهای حضرت امام خمینی-تدوین سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی جلد اول-چاپ دوم-پاییز 71-صفحات 117-102
30. همان-صص 102-117
31. همان-صفحه 139
32. همان-صفحه 139
33. منبع شماره 2-صفحه 198
34. منبع شماره 1-صفحه 240
35. یونس جوانرودی-تسخیر کیهان-انتشارات حاشیه، تیر ماه 1359-تهران-صفحه 216
مجله کیهان فرهنگی - بهمن 1381 - شماره 196
تعداد بازدید: 4540