نویسندگان: رسول جعفریان(1) - حمید بصیرتمنش(2)
چکیده:
حوزه نجف اشرف که سابقه دیرینهای در تحولات و رویدادهای سیاسی ایران از عصر قاجار و به ویژه نهضت مشروطیت داشت، در دوران حکومت پهلوی بنا به دلایلی کمتر از حد انتظار در مسائل ایران دخالت نمود. با آغاز نهضت روحانیون ایران به پیشگامی آیتالله خمینی در مهر ماه 1341، این حوزه مجدداً فرصت یافت تا در تحولات سیاسی ایران نقشآفرینی کند و در دو رویداد انجمنهای ایالتی و ولایتی و رفراندم شاه موضعگیریهای مهمی به ویژه توسط حضرات آیات سیدمحسن حکیم و سیدابوالقاسم خویی صورت گرفت. در این مقاله مواضع و واکنش حوزه نجف و مراجع بلندپایه آن در خصوص این دو رویداد و مسائل و تبعات پس از آن تا پایان سال 1341 مورد بررسی قرار گرفته است.
کلیدواژهها: حوزه نجف، آیتالله حکیم، آیتالله خویی، مراجع قم، آیتالله خمینی، لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، رفراندم شاه، حکومت پهلوی.
بیان مسأله
به دلیل خاستگاه مشترک عقیدتی، مرم ایران با عتبات عالیات عراق ارتباط دیرینهای داشتهاند. وجود جوامع وسیع شیعه در ایران و عراق یک رابطه همزیستی میان نهادهای روحانی دو کشور به وجود آورده است (د کمجیان 1377: 229) و روابط مستمر و مراکز علمی دو کشور باعث استواری تأثیر متقابل آنها بر یکدیگر شده است (نفیسی 1364: 33). وابستگیهای عقیدتی موجب میگردید که دو طرف به سرنوشت هم حساس باشند و حوادث مهم دو کشور مورد توجه یکدیگر قرار گیرد.
بیشک متدینین داخل ایران که نظرات و دیدگاهها و فتاوای مراجع و علمای نجف برایشان حجّیت داشت، از راههای مختلف از آنان درباره مسائل روز استعلام میکردند. برای علمای شیعه عراق نیز اوضاع ایران به عنوان پایگاه شیعیان و حاکمیت تنها دولت شیعه مذهب در آن اهمیت زیادی داشت. این امر موجب دخالت طبیعی علما در امور ایران شد که در دوره مشروطیت به اوج خود رسید. در دوره پس از مشروطه این دخالت کمتر شد و در دوره پهلوی با توجه به سیاست حکومت این ارتباطات بسیار ضعیف گردید (جعفریان 1386: 77). با وجود این مرجعیت نجف تأثیر زیادی در تحولات ایران داشت (جعفریان 1386: 79). برخی از روحانیون شهرهای ایران از جمله در تهران سمت نمایندگی و وکالت شرعی این مراجع را برعهده داشتند و مردم با مراجعه به آنان نظر مراجع نجف را جویا میشدند. در دوران مرجعیت آیتالله بروجردی (1324 ـ 1340 ش) چند مورد از دخالت علمای نجف در مسائل ایران وجود دارد که میتوان به انتقاد آیتالله حکیم در مورد شناسایی اسرائیل و مسأله اصلاحات ارضی اشاره کرد (استاد انقلاب اسلامی 1374 ج 1: 17، 24 ـ 22؛ ابوزید عاملی 1428 ج 1:373، 372)، با این حال در نگرش اساسی آنان نسبت به حکومت ایران تغییری صورت نگرفت. با رحلت آیتالله بروجردی در فروردین 1340 به تدریج علمای ایران وارد مرحله تاریخی رویارویی با حکومت پهلوی شدند که مقطع خاص آن در نیمه دوم سال 1341 است. بر این اساس، پرسش اصلی این تحقیق آن است که در هنگام آغاز مخالفتها و اعتراضات علما و روحانیون ایران از مهر ماه سال 1341، مراجع و علمای شیعه عراق به ویژه علمای حوزه نجف اشرف چه مواضعی در قبال حکومت پهلوی اتخاذ کردند و مواضع آنان دارای چه مضامینی بود و چه تأثیراتی بر جا گذاشت؟
حوزه نجف و لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی
مرحله اول نهضت روحانیون ایران که منجر به همدلی حوزه نجف با روحانیون و واکنش علیه دولت گردید، مربوط به تغییراتی بود که دولت اسدالله علم در 14 مهر 41 در نحوه انتخابات مربوط به انجمنهای ایالتی و ولایتی به وجود آورد. این اقدام و مصوبهای که در ایام تعطیلی مجلس شورای ملی و مجلس سنا توسط دولت صورت گرفت اولاً، برخلاف قانون اساسی و ثانیاً، برخلاف مصوبه اولین دوره مجلس شورای ملی بود که در شرایط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان چهار قشر از جمله «طایفه نسوان» را از انتخاب محروم کرده بود (روزنامه رسمی کشور 18 خرداد 1325: 133؛ دوانی 1341: 45).
ورود دولت به این حیطه قانونگذاری که با تبلیغات وسیع در مورد تساوی حقوق زنان و مردان همراه بود، از چنان حساسیتی برخوردار بود که به یکباره روحانیون عالیرتبه و مراجع تقلید در ایران را به واکنش برانگیخت. روحانیون ایران که تا پیش از این تاریخ انتقادات خود به حکومت را با وعظ و خطابه و نصیحت و انذار دولتمردان از طریق استفاده از رجال و روحانیون ذینفوذ در تهران (مانند آیتالله سیدمحمد بهبهانی) انجام میدادند، از این تاریخ به رویارویی مستقیم با حکومت پرداختند. ابتکار عمل این تغییر رویکرد با آیتالله خمینی بود. تغییراتی که در مصوبه دولت بر نظامنامه مربوط به انجمنهای ایالتی و ولایتی صورت گرفت شامل سه نکته مهم بود:
1) حذف قید اسلام از شرایط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان؛ 2) جایگزینی عبارت کتاب آسمانی به جای قرآن در مراسم سوگند؛ 3) حذف شرط ذکوریت (یعنی حق رأی به زنان). این هر سه موضوع، از مواردی بود که باستناد آن میشد حتی روحانیون غیرسیاسی را نیز به میدان مخالفت با دولت کشاند. گفته شده با رسیدن روزنامه کیهان مورخ دوشنبه 16 مهر 1341 به قم، موجی از خشم و انزجار این شهر را فراگرفت (دوانی 1341: 50). در پی آن تعدادی از مراجع قم در نشستی شرکت کردند که نتیجه آن صدور تلگراف به شاه و اعتراض به مصوبه دولت بود (روحانی 1381: 172؛ اسناد انقلاب اسلامی 1374 ج 1، 26، ج 5: 17). اعلام انزجار عمومی به ویژه از ناحیه متدینین به علما و روحانیون، به تدریج مخالفت نسبت به دولت را تبدیل به واکنش دستهجمعی نمود و تلگرافهای متعددی خطاب به شاه و دولت، با درخواست لغو مصوبه دولت صادر شد. این نهضت نسبتاً فراگیر مدتی حدود دو ماه ادامه داشت و در نهایت به لغو مصوبه از سوی دولت در 8 آذر 41 انجامید. اهمیت این رویداد در آن است که مبدأ مبارزه روحانیت شیعه در ایران گردید و رژیم پهلوی را به چالش جدّی کشید (حسینیان 1387: 140)
واکنش حوزه نجف
اخبار مربوط به اعتراضات روحانیون ایران به مصوبه دولت عَلَم از طریق کانالها و ارتباطهای مردمی و نیز اخبار روزنامهها و عتبات عالیات عراق رسید و ناراحتی و نگرانی زیادی در محافل روحانی و غیرروحانی به وجود آمد (دوانی 141: 61؛ 1377: 51). با وصول اخبار نگرانی مردم از تصویبنامه دولت و تقاضا از علمای نجف برای جلوگیری از اجرای این مصوبه، مراجع نجف بعد از پرس و جوی بیشتر از علمای تهران و ملاحظه تگلرافها و طومارها و نامههای رسیده، تلگرافهای اعتراضآمیزی به ایران ارسال کردند. این در حالی بود که شاه در 24 مهر ماه در پاسخ به تلگرافهای علما اعلام کرد که پشتیبان شعائر و قوانین اسلامی است (دوانی 1341: 56؛ 1377: 47 ـ 46).
با پیوستن مراجع بزرگ نجف به ویژه حضرات آیات حکیم و خویی به معترضان، نهضت روحانیت ایران فراگیر شد. در منابع تاریخی یک تلگراف از آیتالله حکیم و دو تلگراف از آیتالله خویی در ارتباط با مصوبه دولت درباره انجمنهای ایالتی و ولایتی ثبت شده است. در این میان نظرات آیتالله حکیم دارای اهمیت زیادی هم برای مخالفان و هم برای رژیم بود (حسینیان 1387: 153). گفتنی است که پس از رحلت آیتالله بروجردی نام تعدادی از علمای نجف به عنوان مرجع تقلید بر سر زبانها افتاد که مشهورترین آنها آیتالله سیدمحسن حکیم بود. تلگراف شاه به ایشان در تسلیت درگذشت آیتالله بروجردی، به این معنا تلقی شد که رژیم به دنبال انتقال مرجیعت شیعه از ایران به عراق است. گذشته از اهداف رژیم، آیتالله حکیم از مقام و موقعیت ممتازی نزد علمای ایران و عراق برخوردار بود. همانگونه که ذکر شد ایشان پیش از مطرح شدن مسائلی چون انجمنهای ایالتی و ولایتی در اموری نظیر شناسایی اسرائیل از سوی دولت ایران با اصلاحات ارضی، انتقادهایی را به دولت ایران نموده بودند. در جریان لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی آیتالله حکیم چنانچه رویهشان بود، در بدو امر بدون علنی کردن اعتراض خود، موضوع را با آیتالله بهبهانی در تهران در میان گذاشت، اما بیتوجهی و تعلّل دولت در رسیدگی به اعتراضات، او را ناگزیر ساخت تا تلگراف مجددی در تاریخ 14 /8 /41 خطاب به بهبهانی بنگارد. متن این تلگراف از این قرار بود:
قبلاً به وسیله نامه به حضرتعالی تذکر دادم تصویب لایحه انتخابات نسوان مخالف اصول متبوعه و موجب تنفر ملت مسلمان ایران است. تلگرافات و نامههای زیادی از علما دامت برکاتهم و مسئولین ولایات ایران به اینجانب رسیده و انزجار مؤمنین را از آن لایحه میرساند. لذا لازم دیدم بدینوسیله مجدداً تذکر دهم که به اولیای امور ابلاغ دهید که از تصویب این گونه قوانین کافره که برخلاف قوانین مقدسه اسلام و مذهب حقه جعفری است جلوگیری نمایند و این مرکز اسلامی که مطمح انظار مؤمنین جهان است به رایگان از دست نداده و به طوفان بلاهای گوناگون نیندازند و از جریانات اخیره ممالک اسلامی عبرت و پند گیرند. ذَلِکَ بِأنَّ اللهَ لَمْ یَکُ مُغَیّراً نِعْمَهً أنْعَمَها عَلَی قَوْمِ حَتّی یُغَیّروا ما بِأنْفُسهم وَ أنَّ اللهَ سَمیعٌ عَلیمٌ (انفال: 53؛ اسناد انقلاب اسلامی 1374 ج 1: 33؛ دوانی 1377: 52ـ51؛ 1341: 62).
یکی از روحانیون که در آن زمان طلبه یکی از مدارس علمی تهران بوده در اهمیت تلگراف آیتالله حکیم چنین نوشته است:
این تلگراف و موضعگیری صریح و قاطع همچون آب سردی بود که بر آتش هوا و هوس، خودباختگی و مزدوری رژیم شاه نسبت به آمریکا و غرب فرو ریخت. تمام رشتههایش پنبه شد و آمال و آرزوهایش بر باد رفت، چرا که جبهه اسلامی نهضت، یکپارچه میگردید. تلگراف آقای حکیم بسیار قوی و کوبنده بود و در آن هیچ جای شبهه و ابهامی وجود نداشت تا رژیم احساس نماید بتواند از آن طریق نفوذ کند (محتشمی 1376: 215).
آیتالله خویی در تاریخ 26 مهر 1341 (یعنی 3 روز پس از تلگراف شاه خطاب به علمای قم) تلگرافی خطاب به آیتالله بهبهانی ارسال کرد و در آن اقدام دولت را مورد نکوهش قرار داد. متن این تلگراف به این شرح بود:
تصویبنامه اخیر دولت راجع به تساوی زن و مرد و کافر و مسلمان در انتخابات انجمنها مخالف شرع انور و قانون اساسی است، لذا استنکار شدید خود و حوزه علمیه نجف اشرف را بدینوسیله اطلاع داده مستدعی است، مراتب را به پیشگاه اعلیحضرت همایون ابلاغ، تا بر حسب اقداماتی که در مورد حمایت از دین مبین اسلام فرمودهاند امر ملوکانه به الغای این تصویبنامه اصدار فرمایند (دوانی 1377: 52؛ اسناد انقلاب اسلامی 1374 ج 1: 27).
ایشان تلگراف مهم دیگری خطاب به شاه در اول آبان ماه ارسال کرد.(3) متن این تلگراف از این قرار بود:
تلگراف اعلیحضرت حاکی از پشتیبانی از شعائر و قوانین مقدسه اسلام واصل و موجب خوشوقتی گردید. صدور بعضی از قوانین که تقلید بیگانگان در آنها آشکار و مخالف قوانی اسلام و قانون اساسی میباشد از نظر اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران فاقد ارزش است؛ تحولاتی که در بعضی از ممالک واقع شده همچنان که اعلیحضرت اشاره فرمودهاید قابل انکار نیست.
ولی نظر اعلیضحرت را به نتایج آن تحولات نسبت به افراد معطوف میداریم. اطلاع وسیع اعلیحضرت مقتضی است که از ملاحظه تاریخ اسلام نتیجه بگیرد که در پرتو دین مقدس اسلام با شرایط زمان و مکان هر گونه اصلاحی را میتوان انجام داد زیرا که دین اسلام از عدالت، پشتیبانی و با فساد مبارزه مینماید و براساس همین قوانین حکومت بزرگ اسلامی به وجود آمده و از ملاحظه تاریخ جهان استنتاج شده که عظمت و ترقی مملکت به اخلاق فاصله و عدالت اجتماعی بستگی دارد و در تاریخ حاضر هم دیده میشود بعضی از کشورهایی که مقتدر بودهاند با انحراف و پیروی از مقاسد راه سقوط را پیموده و از انجام هر عملی عاجز میباشند. امید است شخص اول مملکت از مقدمسات اسلامی که از یک کشور مسلمان ودیعه دارند، نهایت درجه نگهداری را نموده و آرامش قلوب مسلمانان را تأمین نمایند (دوانی 1341: 115 و 116؛ اسناد انقلاب اسلامی 1374 ج 1: 30 و 31).
علاوه بر حضرات آیات حکیم و خویی، اعلام پشتیبانی دیگر علمای مقیم عتبات نیز موجب دلگرمی روحانیون ایران بود. شش نفر از علمای حوزه نجف در آبان 1341 اعلامیهای منتشر کردند و نسبت به تصویبنامه خلاف اسلام هشدار دادند. آنگونه که از متن اعلامیه پیداست، این علما دست به انتشار بیانیههای علما و مراجع حوزه علمیه قم زده بودند. اسامی امضاکنندگان اعلامیه از این قرار بود: عبدالله بن سید محمد طاهر شیرازی، مرتضی آل یاسین، محمدتقی آل بحرالعلوم، حسین همدانی، محمدرضا مظفر، نصرالله مستنبط موسوی (دوانی 1377: 101 ـ 100؛ اسناد انقلاب اسلامی 1374 ج 3: 41). این علما در زمره مدرسان تراز اول حوزه نجف محسوب میشدند. نفر اول این فهرست آیتالله سیدعبدالله شیرازی پس از این به صورت انفرادی اعلامیههای شدیداللحنی صادر کرد.(4) نام اکثر علمای فوقالذکر در هیأت مؤسس «جماعت العلما»ی(5) نجف ثبت شده است.
شیخ مرتضی آل یاسین عهدهدار ریاست این تشکل و شیخ حسین همدانی نایب رئیس جماعت و سیدمحمدتقی بحرالعلوم و شیخ محمدرضا مظفر دیگر اعضای مؤسس این تشکل بودند. علامه مظفر از شخصیتهای بزرگ علمی نجف چهره سرشناسی نزد حوزویان بود و آیتالله سیدنصرالله مستنبط از مدرسین سرشناس این حوزه و از «مراجع میانی نجف» به شمار میآمد (تبرائیان 1389 ج 2: 47). به این ترتیب در مدتی حدود یک ماه موجی از هیجان در سرتاسر ایران و نجف به وجود آمد (حسینیان 1387: 147).
انعکاس مواضع علمای نجف
موضعگیری علمای نجف در جریان مصوبه دولت عَلَم از اهمیت زیادی در روند نهضت روحانیون ایران در این مقطع برخوردار بود. ظاهر فریبنده مصوبه دولت و تبلیغات وسیع در نشریات در مورد تساوی حقوق زنان و مردان، تنها از طریق فتاوای شرعی مجتهدان قابل جلوگیری بود و چنانچه اختلافنظری در میان مراجع ایران و نجف در این زمینه وجود میداشت، رژیم بلافاصلاز آن بهرهبرداری میکرد. به ویژه در نزد برخی روحانیون مناطق مختلف ایران و متدینین مواضع علمای نجف بیش از علمای ایران مورد توجه و استناد بود. فراگیر شدن مخالفتها برای روحانیون ایران امری خوشایند بود. یکی از روحانیون در این زمینه معقتد است:
امام [خمینی] میدانستند، رمز موفقیت نهضت در مشمولیت و فراگیری آن است. اگر عملیات مبارزه منحصر به حوزه علمیه و مراجع قم باشد دشمن به راحتی میتواند آن را در نطفه خفه کند... ولی اگر مبارزه با تمام شهرها، روستاها و حتی خارج از کشور (نجف اشرف، پاکستان، هندوستان) کشیده شود دولت دیگر قادر نخواهد بود با آن مقابله نماید (محتشمی 1376: 202).
در بیانیههای مراجع ایران، عباراتی مؤید این دیدگاه وجود دارد. به عنوا نمونه، آیتالله خمینی در تلگراف مورخ 28 مهر 1341 خطاب به اسدالله عَلَم (نخستوزیر) این گونه با جملاتی تهدیدآمیز، او را در مقابل روحانیت قرار داد:
در خاتمه یادآور میشود که علمای اعلام ایران و اعناب مقدسه و سایر مسلمین، در امور مخالفه با شرع مطاع، ساکت نخواهند ماند و به حول و قوه خداوند تعالی امور مخالفه با اسلام رسمیت نخواهد پیدا کرد (امام خمینی 1378 ج 1: 81).
این ویژگی در نزد علما و روحانیون ایران امر مهمی تلقی میشد. نمونههای متعددی از استناد به مواضع علمای نجف در سخنرانیها و بیانیههای همین مقطع وجود دارد. به طور مثال در اجتماعی که در تاریخ 3 جمادیالثانی 1382 (10 آبان 1341) در مسجد اعظم قم برگزار شد، آقای ناصر مکارم شیرازی به بیان علت مخالفت علما با مصوبه دولت پرداخت و در پاسخ به اظهارات نخستوزیر، چنین گفت: «پس از فتوای صریح مراجع نجف اشرف و قم این مسأله از نظر شرعی جای بحث نیست» (دوانی 1341: 95؛ 1377: 81). سخنران دیگر این مراسم حاج شیخ مرتضی انصاری نیز در بخشی از سخنانش اظهار داشت علمای قم و نجف و تمام شهرستانها همه میخواهند صداشان را به گوش دولت برسانند که دخالت زنها در انجمنهای ایالتی و ولایتی که مقدمه ورودشان به مجلس شورای ملی است حرام است (دوانی 1341: 100؛ 1377 ج 3: 85). علمای شهرهای مختلف نیز در بیانیههای خود، استناد به نظرات مراجع نجف میکردند و از اقدامات آنان پشتیبانی و تشکر مینمودند (دوانی 1377: 121؛ اسناد انقلاب اسلامی 1374 ج 3: 24، 37، 26، 39، 43).
علاوه بر روحانیون و گویندگان مذهبی، سایر اقشار و اصناف و بازاریان نیز در اعلامیههایی که صادر میکردند، به تلگرافات آیات عظام و مراجع بزرگ ایران و نجف استناد میکردند (روحانی 1381: 187؛ دوانی 1377: 60).
گزارش ساواک حاکی از پخش اعلامیه مورخ 14 آبان 41 آیتالله حکیم در تهران در تاریخ 18 آبان 41 میباشد (سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد به روایت ساواک 1386: 97). این موارد نشان از اهمیت مواضع علمای نجف به ویژه آیتالله حکیم دارد.
در شهرهای مختلف ایران به ویژه مدارس دینی نظرات مراجع نجف مورد توجه جدّی بود. به عنوان نمونه در مدرسه نواب مشهد و دیگر مدارس و مساجد این شهر اعلامیههای آنها نصب میگردید (فردوسیپور 1372: 37). اهمیت مواضع آیتالله حکیم چنان بود که در مطبوعات خارج از ایران نیز منعکس گردید. از جمله سرکنسولگری ایران در استانبول ترجمه مقالهای از روزنامه استانبول مورخ 9 /11 /1962 (برابر با 18 آبان 1341) را ارسال کرد که در آن چنین آمده بود:
حضرت آیتالله حکیم که از مراجع تقلید علام شیعیان میباشد و در نجف اشرف در عراق رحل اقامت افکندهاند فتوایی بر علیه دادن حق رأی به نسوان صادر نموده است. این انتقادات ظاهراً به آتش مبارزاتی که بعضی از ملاها و روحانیون مرتجع روشن کردهاند دامن میزند (قیام 15 خرداد به روایت اسناد 1378 ج 1: 448).
همراهی علما و مراجع نجف با علمای ایران که به اتحاد و همدلی آنها به طور یکپارچه علیه مصوبه دولت علم منجر شده بود، موضع مهم و ذیقیمتی بود. با توجه به مدت کوتاهی که از رحلت آیتالله بروجردی میگذشت و مرجعیت پس از ایشان کاملاً مشخص نبود، وحدت نظر مراجع داخل و خارج از ایران میتوانست بحران ناشی از خلاء رهبری روحانیت را پر کند (حسینیان 1387: 140). این وحدت در سخنان مراجع و رهبران مذهبی ایران متجلی شد. از جمله آیتالله خمینی در تاریخ 20 آبان 41 در سخنانی در حضور طلاب و بازاریان، ضمن تأکید بر لغو مصوبه دولت، اظهار داشت:
صحبت خطر برای اسلام است علمای اسلام نمیتوانند ساکت بمانند این قضیه منحصر به علمای ایران نیست، علمای عراق، علمای مصر، علمای یمن، علمای سایر نقاط اسلامی هم در این موضوع با ما هستند (امام خمینی 1378 ج 1: 91).
به هر حال در این مبارزه، حمایت مراجع نجف از علمای ایران در لغو مصوبه دولت نقش مهمی داشت (حسینیان 1387: 171). در این ایام بیانیههای علمای قم در نجف مورد استقبال علمای حوزه قرار میگرفت. در این زمینه آیتالله خویی طی مرقومی به آیتالله گلپایگانی از علمای ایران تقدیر و تشکر کردند. آیتالله گلپایگانی که در خاتمه قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی در 12 آذر 41 سخنانی ایراد میکردند مرقوم آیتالله خویی را قرائت و وحدت کلمه میان دو حوزه قم و نجف را بسیار مغتنم و مفید خواندند (دوانی 1377: 167، 165). به این ترتیب مرحله اول نهضت روحانیون ایران به پایان رسید.م از سخنان رهبران روحانی ایران، به ویژه آیتالله خمینی، استنباط میشود که در این مبارزه، انگیزه اصلی علما حفظ استقلال و کیان اسلام و عدم سلطه غیرمسلمانان بر شئون کشور بوده است (حسینیان 1387: 183 ـ 182).
حوزه نجف و رفراندم شاه
هنوز مدتی از خاتمه قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی نگذشته بود که محمدرضا پهلوی در 19 دی 1341 اعلام کرد شش اصل را به رفراندم عمومی خواهد گذاشت. این اصول که به اصول انقلاب سفید نامگذاری شدند شامل مواردی چون اصلاحات ارضی، ملی کردن جنگلها، فروش سهام کارخانجات دولتی، سهیم کردن کارگران در منافع کارگاههای تولیدی، اصلاح قانون انتخابات و ایجاد سپاه دانش بود. این اصول در دولتهای قبل تصویب شده بود اما هدف شاه آن بود تا همه چیز را به نام خود ثبت کند و رهبری اصلاحات مورد نظر آمریکا را شخصاً در دست بگیرد. نکته مهم آن بود که برگزاری رفرندم در قانون اساسی پیشبینی نشده و لذا خلاف قانون اساسی شمرده میشد.
تصمیم شاه با مخالفت مراجع قم، به ویژه آیتالله خمینی، مواجه شد و پس از آنکه رفت و آمد نمایندگان دربار (سلیمان بهبودی) و روحانیون (آیتالله کمالوند) و گفتگوها برای جلوگیری از تصمیم شاه بینتیجه ماند، آیتالله خمینی و تعداد دیگری از مراجع با صدور اعلامیه با برگزاری رفراندم مخالفت کردند (روحانی 1381: 261 ـ 253). این گونه بود که مرحله دوم مبارزات روحانیون ایران شکل گرفت. انگیزه اصلی علما در این مرحله، خاستگاه استعماری انقلاب سفید و مخالفت با استبداد و اعمال غیرقانونی شاه بود (حسینیان 1387: 246).
اقدام شاه در برگزاری رفراندم و مخالفت تعدادی از مراجع ایران به تنشهایی انجامید و حتی تا پیش از برگزاری رفراندم در روز 6 بهمن 41 فضای سیاسی را به ویژه در قم و تهران بسیار ملتهب ساخت. در این مقطع نیز آیات عظام حوزه نجف وارد صحنه تحولات سیاسی ایران شدند.
گفته شده در این ایام آیتا لله خمینی با ارسال نامهای برای آیتالله حکیم او را درجریان توطئههای رژیم قرار داد. (ر.ک. به: یاران امام به روایت اسناد ساواک 1386: چهارده و پانزده)
آیتالله خویی در تلگرافی به آیتالله بهبهانی که تاریخ دقیق آن روشن نیست،(6) رفراندم را حرکتی علیه قانون مقدس اسلام و مواد صریح قانون اساسی و مصالح ملت دانستند و از وی خواستند به اولیای امور تذکر دهد که این گونه اعمال موجب تشنج عمومی خواهد شد (دوانی 1377 ج 3: 188؛ اسناد انقلاب اسلامی 1374 ج1: 60). محتوای شدیداللحن این اعلامیه نشان دهنده این نکته بود که حکومت پهلوی نمیتواند چنانکه انتظار داشت بر روی حمایت حوزه نجف تکیه کند. برانکیخته شدن حساسیتهای علما، تفاوت دیدگاههای سیاسی آنان را تحتالشعاع قرار داد (شیخ فرشی 1379: 230). به اعتقاد یکی از نویسندگان:
در این رابطه مرجع عالیقدر حضرت آیتالله العظمی خویی هوشیارانه توطئههای امپریالیسم آمریکا و مجریانش را که در رأس آن شخص شاه قرار داشت و با تبلیغات عوامفریبانه به نام دلسوزی و خیرخواهی ملت ایران عنوان میداشت، افشا نمود (اسلامی 1373: 69).
آیتالله خویی تلگراف دیگری نیز در این ایام صادر کردند که در سطور بعد به آن اشاره خواهد شد. متأسفانه تاریخ هر دو تلگراف مشخص نیست. با این حال این تلگرافها به عنوان دیدگاه مراجع حوزه نجف تأثیر زیادی در میان مردم داشت. دوانی مینویسد: «به دنبال صدور اعلامیه آقایان مراجع قم و نجف اشرف بازار تهران به مدت سه روز به عنوان همبستگی با هدف مراجع قم تعطیل شد» (دوانی 1377: 194).
در پی مخالفت تنی چند از مراجع قم با برگزاری رفرندم، تظاهراتی در اطراف بازار تهران صورت گرفت. مردم با مراجعه به منزل آیتالله سیداحمد خوانساری خواستار موضعگیری وی شدند که ایشان این درخواست را اجابت کرد. اجتماع کم نظیری در تهران برگزار شد و مردم با شعار «رفراندم قلابی مخالف اسلام است» به منزل آیتالله سیدمحمد بهبهانی رهسپار شدند. در آنجا آقای فلسفی سخنرانی کرد و اعلامیه مشترک آقایان خوانساری و بهبهانی دایر بر تحریم رفراندم را قرائت کرد. تظاهرات اعتراضآمیز مردم ادامه پیدا کرد اما با دخالت نیروهای پلیس به زد و خورد شدید انجامید (روحانی 1381: 265 ـ 262).
در عصر روز چهارشنبه 3 بهمن 1341 تعداد زیادی از روحانیون تهران که به منظور گفت و گو درباره رفراندم شاه و حوادث روز گذشته در منزل آیتالله شیخ محمد غروی کاشانی اجتماع کرده بودند مواجه با هجوم نیروهای امنیتی به این منزل شدند و تعدادی از آنها دستگیر و روانه زندان شدند. کسانی چون آقای فلسفی و در شهرستانها نیز تعدادی از روحانیون مخالف با رفراندم دستگیر شدند که از جمله آنان آقایان سیدحسن بحرالعلوم و سیدمحمد ضیابری از روحانیون سرشناس شهر رشت بودند.
در قم نیز در سوم بهمن 41 تظاهرات مخالفت با برگزاری رفراندم به زد و خورد مردم با نیروهای انتظامی منجر شد، مدارس حوزه علمیه تحت محاصره قرار گرفت و محیط رُعبآوری بر شهر حاکم گردید. این اقدامات باعث شد تا مراجع (از جمله آیتالله خمینی) و حوزه علمیه قم و روحانیون تهران با صدور اعلامیههایی حوادث روزهای دوم و سوم بهمن را محکوم کنند (امام خمنیی 1378 ج 1: 142 ـ 141).
واکنش حوزه نجف
اخبار مربوط به اعتراضات روحانیون و مردم با رفراندم و حوادث پس از آن به ویژه اخبار ناخوشایند دستگیری روحانیون، نگرانی شدیدی در محافل روحانی داخل و خارج از ایران به وجود آورد. آیتالله خویی که پیش از این تلگرافی به آیتالله بهبهانی ارسال داشته بود، در تلگراف دیگری با لحنی شدید نسبت به شاه، از حوادث قم اظهار تأثر و مسئول هر حادثهای را شخص شاه دانست (دوانی 1377: 193 ـ 194). یکی از روحانیون در اهمیت اعلامیههای آیتالله خویی میگوید:
اعلامیههایی که از طرف ایشان علیه دستگاه حاکم پهلوی صادر میشد از کوبندهترین اعلامیههایی بود که از نجف میآمد... به ویژه اینکه آقای خویی در یکی دو اعلامیه مستقیماً خود شاه را مورد حمله قرارداد (موسوی تبریزی 1384: 206 ـ 205).
با انعکاس این اخبار در حوزه نجف، آیتالله حکیم طی تلگرافها و نامههایی به برخی روحانیون ایران از جمله آیتالله شریعتمداری، میرزا محمدباقر آشتیانی و میرزا عبدالله تهرانی ناراحتی خود را از اوضاع ایران و به ویژه بیاحترامی به علمای ایران اظهار کرد (دوانی 1377: 196 ـ 195). ایشان در تلگراف به آیتالله میرزا احمد آشتیانی، از وی خواستند، احوال و وضعیت روحانیون دستگیر شده را به اطلاع ایشان برساند، متن این تلگراف از این قرار بود: «بلغتنا اخبار موحشه محزنه مؤسقه ما کنا نتوقعها عرفونا احوال العلماء الاعلام دامت برکاتهم، (روحانی 1381: 284).
علاوه بر این، آیتالله حکیم در تاریخ 28 شعبان 1382 (برابر با 5 بهمن 41) در دیدار با مشایخ فریدنی سفیر ایران در عراق مطالب مهمی را گوشزد کردند.(6) بیانات آیتالله حکیم که حاوی مطالب مهمی بود به صورت اعلامیهای چاپ و منتشر گردید. خلاصه این بیانات از این قرار بود:
حضرت آیتالله اولاً بیان مفصلی از اشتباهات مسئولین و بیان خطاهایی که در این دورهها اولیای امور مرتکب شدهاند، که سبب انزجار و تنفر نوع ملت شده و موجب تشنج عمومی مملکت گردیده نمودند... نیز فرمودند اشخاصی که نطقهای آقایان مسئولین را شنیدهاند، اظهار میدارند که نطقهای آنان جز دشنام و ناسزا و تعرض به مقام کلیه اشخاصی که دلسوزی مینمایند و میخواهند اشتباهات مسئولین را به گوششان برسانند و ملت مسلمان و مملکت را از سقوط قطعی جلوگیری نمایند، چیز دیگری از آن نطقها بدست نمیآید. عجب در اینجا است که آقایان مسئولین نمیدانند و نیز نمیخواهند بدانند که تشنج ملت برای حفظ مملکت و جلوگیری از سقوط قطعی آن است. لذا باید تدارک این اشتباه را با اجرای این سه امر فوراً نمود: 1ـ الغای موارد مخالف شرع انور از تصویبنامه لوائح اصلاحی ششگانه؛ 2ـ اعتذار از آقایان روحانیون که به ساحت قدس آنان بیجهت جسارت شده است؛ 3ـ باید شخص شاه ضمن نطقی اهمیت مقام مقدس روحانیت را بیان نمایند و لزوم احترام و تجلیل آنان را به ملت توصیه کنند. زیرا این موضوع برای دوست و دشمن و برای اولیای امور و مسئولین روشن است که مقام روحانیت در مملکت چه وظیفه خطیری را عهدهدار بوده و قرنها مملکت و ملت مسلمان را از خطرها و لطمهها نگاهداری نموده، و از کوران حوادث نجات دادهاند (قیام 15 خرداد به روایت اسناد 1378 ج 1: 484 ـ 483).
علاوه بر بیانیه و تلگرافهایی که حضرات آیات حکیم و خویی در جریان رفراندم یا حوادث پس از آن صادر و ارسال کردند، هیأت علمیه حوزه نجف اشرف نیز در اعلامیه مفصلی خطاب به ملت مسلمان ایران در بهمن ماه 41 اقدامات ضداسلامی رژیم شاه را محکوم کرد. لحن این بیانیه بسیار بیپرده و افشاگرانه بود. آنان انقلاب سفید را یک بازی استعماری دانستند که دشمنان صلیبی در پشت آن هستند در این اعلامیه به حمایتهای دشمنان اسلام از حکومت پهلوی «از تقویت مسلحانه گرفته تا تلگراف تبریک و تهنیت» اشاره رفته و گفته شده که «شاه و دار و دسته او کم از روز اول اتکایی جز به استعمار سیاه و زرد نداشته و پناهی جز کفار و دشمنان دیرین اسلام و مسلمانان برای خود نمیدیدند، امروز به منتهای زور و قوه در مقام عملی ساختن اغراض اجانب و کفار برآمدهاند. در ادامه این اعلامیه به جنایات و فجایع دوره بیست ساله رضاشاه و تلاش اجانب برای محو اسلام و تشیع در ایران اشاره شده و از مبارزات اسلامی مردم ایران تقدیر به عمل آمده است. همچنین در اعلامیه تصریح شده که:
دشمنان ناجوانمرد، مقصدشان اصلاح اراضی، حمایت از کارگر و رنجیره بهبود وضع اقتصادی و تأمین احتیاجات جامعه و رفاه و راحتی ملت مسلمان ایران نمیباشد، بلکه هدفی جز مبارزه با اسلام و مسلمانان و مقصدی جز محو آن و افنا و اعدام آنان ندارند (دوانی 1377: 215 ـ 211؛ اسناد انقلاب اسلامی 1374 ج 4: 29 ـ 25).
نکته جالب در این اعلامیه به کار بردن تعابیری چون «میهن عزیزه»، «میهن عزیز و وطن اسلامی»، «میهن عزیز اسلامی ایران و مهد تشیع» است به گونهای که حدس زده میشود نویسندگان آن طلاب و روحانیون ایرانی مقیم نجف بودهاند.
در ایران، با آغاز ماه رمضان از 7 بهمن به پیشنهاد آیتالله خمینی، روحانیون از رفتن به مساجد و اقامه نماز و مراسم تبلیغی خودداری کردند. گفته میشد که آیتالله خمینی با ارسال نامههایی از علمای نجف و کربلا خواسته بودند که نماز جماعت و مراسم را تعطیل کنند و دست به اعتصاب بزنند و به علاوه از علمای اهل سنّت کشورهای اسلامی بخواهند که با برادران شیعه خود در ایران همدردی کنند (روحانی 1381: 311). این مسأله نشان از اهمیت نقش فشارهای مجامع مذهبی خارج از کشور در پیشبرد مقاصد مبارزات روحانیت ایران داشت. البته این مبارزه منفی در عمل چند روز بیشتر ادامه نیافت.
تداوم مخالفت روحانیون در اسفند 41
در عید فطر (7 اسفند 41) آيتالله خمینی طی سخنانی با اشاره به تبلیغات دروغین حکومت در موافقت مردم با رفراندم، آن را شکست و فضاحت برای شاه دانست و قانونشکنی و زورگویی و حبس علما و محترمین را مورد انتقاد قرار داد. از آن سو شاه در 8 اسفند 41 در کنفرانس اقتصادی که در تهران برگزار شد طی سخنانی در مقام توجیه اقدامات خلاف قانونی خود به ویژه در مورد حقوق زنان برآمد. این مسأله موجب خشم روحانیون در داخل و خارج شد. به نظر میرسد اعلامیه هیأت علمیه نجف که پیش از این به آن اشاره شد مربوط به این مقطع باشد چرا که در آن به سخنان شاه اشاره شده است. در بخشی از این اعلامیه آمده است:
تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی پریروز، و رفراندم مفتضح و مسخره دیروز و خطابه مربوط به آزادی بانوان در امروز... همگی یک رشته محکم و مرتبطی را از مکابد و دسائس اجانب و استعمارگران و دشمنان صلیبی و ماقبل و ما بعد آن را تشکیل میدهد (اسناد انقلاب اسلامی 1374 ج 4: 26).
به تدریج سایر علما و مراجع نجف نیر با صدور بیانیه، شخص شاه را مرود خطاب قرار دادند در 6 شوال 1382 (12 اسفند 41) آیتالله سیدعبدالله شیرازی تلگراف شدیداللحنی به شاه مخابره و با نکوهش رفتار ناشایست با علما و ملت مسلمان ایران تهدید کرد «چنانچه از این افعال غیرمشروعه رفع ید نشد البته بعون الله تعالی ما هم به وظیفه دینی خود عمل خواهیم نمود» (اسناد انقلاب اسلامی 1374 ج1: 70). در 12 اسفند ماه در راستای اجرای انقلاب سفید شاه طرحی برای حضور زنان در انتخابات در هیأت دولت به تصویب رسید که از نظر علما خلاف قانون اساسی بود، از این رو 9 نفر از علما و مراجع قم به ابتکار آیتالله خمینی (روحانی 1381: 322) اعلامیه مفصل و مستدلی از تخلف دولت از قانون اساسی را تهیه و منتشر نمودند (اسناد انقلاب اسلامی 1374 ج 1: 63 ـ 69؛ امام خمینی 1378 ج 1: 15 ـ 145). در این ایام مواضع علمای عتبات عالیات به ویژه نجف اشرف و هماهنگی آنان با علمای ایران موجب نگرانی رژیم شده بود. بروز برخی شایعات به این نگرانیها بیشتر دامن میزد. از این رو هر گونه اخباری از ارتباط میان قم و نجف مورد توجه نهادهای امنیتی بود. به طور مثال، در 23 بهمن 41 ساواک مرکز به ساواک قم اطلاع داد که گفته میشود جریان اخیر عراق روابط روحانیون قم را با علمای نجف قطع کرده است (قیام 15 خرداد به روایت اسناد 1378 ج 1: 502). این دلخوشی چندی نپایید و مشاهده میکنیم که در 13 اسفند 41 ساواک مرکز به ساواکهای شهرها چنین اطلاعرسانی میکند:
در حال حاضر روحانیون تماس بیشتری با یکدیگر برقرار نموده و ضمن مذاکره و قول و قراری که با مراجع تقلید قم و سایر شهرستانها و حتی آیتالله حکیم گذاردهاند قرار است اعلامیهای علیه شاهنشاه چاپ و در آن شاهنشاه را کمونیست و مرتد و خارج از دین قلمداد نموده و از نظر اسلام خلع شده از سلطنت اعلام کنند (قیام 15 خرداد به روایت اسناد 1378 ج 1: 517).
اگرچه مفاد این گزارش یا بخشی از آن در حد شایعه بود لیکن بیم و هراس زیادی نزد مقامات رژیم از اتحاد علمای قم و نجف وجود داشت. در آخرین روزهای سال 41 فضای کدورت و دشمنی میان رژیم و روحانیون به مرزهای بحرانی رسید. در 22 اسفند آیتالله خمینی در بیانیهای با اعتراض به تصویبنامههای خلاف شرع و قانون دستگاه حاکمه ایران، عید نوروز را عزا اعلام کرد (امام خمینی 1378 ج 1: 153). تعداد دیگری از علما نیز همین موضوع را مطرح کردند (دوانی 1377 ج 3: 222 ـ 228؛ روحانی 1381: 358 ـ 357). شاه در 23 اسفند 41 طی سخنانی در دزفول، تعابیر و الفاظ زشتی علیه روحانیت به کار برد و آنان را این گونه تهدید کرد:
این عناصر فرومایه با همفکران ارتجاعی خودشان اگر از خواب غفلت بیدار نشوند چنان مثل صاعقه مشت عدالت در هر لباسی که باشند بر سر آنها کوفته خواهد شد که شاید به آن زندگی ننگین و کثافتشان خاتمه داده شود (روحانی 1381: 333).
این گونه سخنان تهدیدآمیز باعث شد که روحانیون اوضاع وحشتناکی را پیشبینی کنند. آیتالله خمینی در سخنانی در آخرین روز سال 41 با تأکید بر عزای عید به طلاب و روحانیون هشدار داد در مقابل تهدیدها نهراسند و از اسلام دفاع کنند. گفته شده نوار سخنرانی مذکور توسط یکی از روحانیون به نجف اشرف برده شد و بخشهایی از آن به زبان عربی در کتابی با عنوان کفاح العلماء الاعدام در نجف به چاپ رسید (امام خمینی 1378 ج 1: 165 پانویس: توضیحات سیدحمید روحانی).
از همین ایام بود که فکر مهاجرت علمای ایران به نجف اشرف به عنوان یک مبارزه منفی با حکومت مورد توجه برخی قرار گرفت. در بخشی از گزارش ویژه ساواک درباره فعالیت روحانیون به تاریخ 27 /12 /1341 آمده است:
بعضی از روحانیون در نظر دارند به وسیلهای مردم را آماده و حکم جهاد صادر کنند ولی موفقیت آنان در این امر مسلم نیست. ضمناً شایع است بعضی از مقامات روحانی در نظر دارند به اقدامات حادی از جمله تعطیل کردن بازار، پخش اعلامیه دعوت روحانیون به ترک ایران، مهاجرت به نجف شرف و تعطیل مجدد مساجد دست بزنند (قیام 15 خرداد به روایت اسناد 1378 ج 1: 561).
نتیجهگیری
حوزه نجف در اعتراضهایی که در نیمه دوم سال 1341 در ایران از سوی علما و روحانیون شکل گرفت، وارد کارزار سیاسی شد و با خواستها و مطالبات آنان همگام گردید و در قالب تلگرام و نامه و اعلامیه، تذکرات جدّی به دولت پهلوی و حتی شاه داد. مهمترین محورها و مضامین واکنشها و انگیزه و دستاورد مواضع علمای این حوزه به شرح زیر است:
1ـ در مقابل انگیزههای علما و مراجع تقلید ایران که میتواند مبارزه با استبداد و استعمار و حفظ استقلال و دفاع از کیان اسلام و جلوگیری از نفوذ غیرمسلمانان و گروههای منحرف وابسته به اجانب را در مواضع آنان شناسایی کرد، به نظر میرسد انگیزه علمای نجف، جلوگیری از اقدامات خلاف شرع و قانون اساسی، پاسخگویی به انتظارات مقدلین و متدینین و ایجاد اتحاد با روحانیون ایران بوده است.
2ـ سبک و سلیقه و نحوه تذکرات و تنبهات علمای نجف به ویژه حضرات آیات حکیم و خویی اگرچه با یکدیگر و نیز با سایر علما و هیأت علمیه نجف یکسان نبود، اما به طور کلی در مواضع آنان دفاع از احکام اسلامی و حفظ حریم روحانیت و جلوگیری از اغتشاش و آشوب از اهمیت اساسی برخودار بود.
3ـ آیتالله حکیم تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی را مخالف اصول متبوعه (یعنی قانون اساسی) و موجب تنفر ملت مسلمان ایران خواند و خواستار جلوگیری از تصویب قوانین کفرآمیز خلاف اسلام و مذهب تشیع گردید. تأکید ایشان به ایران به عنوان یک «مرکز اسلامی که مطمح نظر مؤمنین است» نشان از اهمیت جایگاه حکومت ایران برای علمای نجف داشت. همین مقدار واکنش از چنان اهمیتی برخوردار بود که باعث دلگرمی روحانیون میشد. در جریان رفراندم، ایشان پس از اطلاع از اخبار ضرب و شتم و دستگیری مردم به خصوص روحانیون از طریق نمایندگان و وکلای شرعی خود موضوع را پیگیری کردند و در گفتگو با دولتمردان ایران با انتقاد از برخی نطقها و اظهارنظرهای مقامات، تشنج عمومی را ناشی از اشتباهات مسئولین کشور دانستند که موجب سقوط مملکت میشد. ایشان خواستار لغو لوایح ششگانه، عذرخواهی دولت از روحانیون و ابراز احترام و تجلیل شاه از روحانیون شدند. مورد آخر نشان میدهد انتقاد آقای حکیم از نطقهای مقامات مربوط به سخنان شاه میشده است. مشخص است که جلوگیری از تشنج عمومی و حفظ حرمت و جایگاه روحانیون نزد آیتالله حکیم از اهمیت خاصی برخوردار بوده است. ایشان از تلگراف مستقیم به شاه خودداری میکرد و تذکرات خود را با واسطه بیان میداشت. جایگاه و اعتبار ایشان نزد علمای ایران و نیز رژیم پهلوی، اثربخشی مواضع او را بسیار نمایان میساخت.
4ـ لحن تذکرات آیتالله خویی شدیدتر از آیتالله حکیم بود. در ماجرای انجمنها، آن را مخالف شرع و قانون اساسی دانست و در تلگراف به شاه بر این مسأله تأکید کرد و یادآور شد که اصلاحات مورد نظر را «در پرتو دین مقدس اسلام» انجام دهد. ضمناً جایگاه شاه را در حفظ مقدسات اسلامی گوشزد نمود. در پایان ماجرای انجمنها، خطاب به علمای ایران بر اتحاد حوزه نجف و قم تأکید ورزید و در ماجرای رفراندم، آن را مخالف قوانین اسلام و قانون اساسی و مصالح ملت دانست و نسبت به رفتار قهرآمیز با مردم و تبلیغات دروغین حکومت هشدار داد. ایشان در تلگرافی خطاب به علمای قم و شهرستانها با اشاره به تذکرات خود به شاه اظهار داشت که شاه کماکان از قوانین ضداسلامی پشتیبانی و به مقدسات دینی اهانت میکند، از این رو ضمن تهدید اعلام کرد مسئول هر حادثه بعدی شخص شاه و هیأت دولت است. بنابراین میتوان تشابهات بیشتری میان مواضع ایشان و علمای ایران یافت.
5ـ خواست هیأت علمیه نجف در جریان ماجرای انجمنها که همراه با ذکر اساسی امضاکنندگان است تأکید بر خواستهای کلی علما در خودداری حکومت از تصویب قوانین خلاف اسلامی از جمله آزادی زنان بود، اما در اعلامیه مقطع رفراندم به بعد، لحن اعلامیهای که بدون ذکر اسامی امضاکنندگان است، شدید و گزنده است.
6ـ اعلامیه آیتالله سیدعبدالله شیرازی در اسفند 41 حاوی لحن شدید نسبت به شاه است. به نظر میرسد خودداری علما از موضعگیری شدید موجب شد ایشان که در ماجرای انجمنها اعلامیه مشترکی را امضا کرده بود از این پس به صورت انفرادی اعلامیه صادر کند. آیتالله شیرازی و پدر آیتالله خویی از شاهدان و حاضران در قیام گوهرشاد در دوره رضاشاه بودند. این دو از مراجع ایرانی مقیم نجف محسوب میشدند.
7ـ علمای نجف با حمایت از اهداف علمای ایران سعی کردند اتحاد و همدلی خود را نمایان سازند. یکی از دلایلی که این ضرورت را آشکار میساخت احتمال اختلافی بود که تصور میشد با درگذشت آیتالله بروجردی و ارسال تلگراف تسلیت از جانب شاه برای آیتالله حکیم، رژیم در پی آن است. ایجاد ارتباط و هماهنگی میان دو حوزه قم و نجف برای رژیم پهلوی نگرانکننده بود، بدیندلیل از این پس تلاش زیادی صورت گرفت تا از این ارتباطات جلوگیری شود. از اواخر سال 41 حوزه نجف به عنوان یک ملجأ برای روزهای بحرانی مورد توجه برخی مبارزان بود.
منابع:
ـ ابوزید عاملی، محمدعبدالله. (1428 ق). محمدباقر الصدر السیره و المسیره فی حدائق و وثائق، بیروت: مؤسسه العارف للمطبوعات.
ـ اسلامی، غلامرضا. (1373) غروب خورشید فقاهت، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
ـ اسناد انقلاب اسلامی. (1374) تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
ـ امام خمینی، سیدروحالله. (1378) صحیفه امام، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
ـ تبرائیان، صفاءالدین (1389) آیتالله العظمی سیدمحسن حکیم احیاگر حوزه نجف، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
ـ جعفریان، رسول. (1386) تشیع در عراق مرجعیت و ایران، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.
ـ حسینیان، روحالله. (1387) سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران (1343 ـ 1341)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
ـ دکمجیان، هرایر. (1377) اسلام در انقلاب جنبشهای اسلامی معاصر در جهان عرب. ترجمه حمید احمدی، تهران: انتشارات کیهان.
ـ دوانی، علی. (1341) نهضت دو ماهه روحانیون ایران، قم: انتشارات حکمت.
ـ ـــــ. . (1377) نهضت روحانیون ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
ـ روحانی، حمید. (1381) نهضت امام خمینی، تهران: چاپ و نشر عروج.
ـ روزنامه رسمی کشور، (18 خرداد 1325).
ـ سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد (به روایت ساواک). (1386) تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
ـ شیخ فرشی، فرهاد. (1379) تحلیلی بر نقش سیاسی عالمان شیعی در پیدایش انقلاب اسلامی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
ـ فردوسیپور، اسماعیل. (1372) همگام با خورشید، فردوس: مجتمع فرهنگی و اجتماعی امام خمینی.
ـ قیام 15 خرداد به روایت اسناد. (1378) تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات.
ـ کرباسچی، غلامرضا. (1371) هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی. تهران: بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی.
ـ محتشمی، علیاکبر. (1376) خاطرات سیدعلیاکبر محتشمی، تهران: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.
ـ موسوی تبریزی، سیدحسین. (1384) خاطرات، تهران: چاپ و نشر عروج.
ـ نفیسی، عبدالله فهد. (1364) نهضت شیعیان در انقلاب اسلامی عراق، ترجمه کاظم چایچیان، تهران: انتشارات امیرکبیر.
ـ واحد، سینا. (1366) قیام گوهرشاد، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
ـ یاران امام به روایت اسناد ساواک (39). (1386) تهران: مرکز اسناد تاریخی وزارت اطلاعات.
- Majd, Mohammad Gholi. (2000) Resistance to the Shah, Landowners and Ulama in Iran, Gainesville, University Press of Florida.
پینوشتها:
1. عضو هیأت علمی گروه تاریخ دانشگاه تهران
e-mail:ras-jafarian@yahoo.com
2. دانشجوی دکترای تاریخ اسلام دانشگاه تهران
e-mail:hamidbasiratmanesh@yahoo.com
این مقاله در تاریخ 20 /1 /1390 دریافت گردید و در تاریخ 13 /2 /1390 مورد تأیید قرار گرفت.
3. علی دوانی،تاریخ تلگراف را مشخص نکرده و در سایر منابع از جمله اسناد انقلاب اسلامی تاریخ آن مهر 1341 درج گردیده است، اما به استناد تلگراف دیگر آیتالله خویی در جریان مخالفت با رفراندم شاه، تاریخ این تلگراف اول آبان 41 میباشد. همچنین برخی محققان این تلگراف را در ادامه مخالفتهای علما با اصلاحات ارضی دانستهاند (Majd 2000.214) که درست نیست.
4. او از کسانی است که در قیام مسجد گوهرشاد در تیر ماه 1341 در ایام سلطنت رضاشاه دستگیر و دچار مشقاتی شد و پس از آن به نجف اشرف عزیمت کرد. گفتنی است در واقعه اسفناک گوهرشاد پدر آیتالله خویی نیز دستگیر شد (واحد 1366: 58ـ57).
5. این تشکل دینی،روحانی و سیاسی پس از کودتای عبدالکریم قاسم در ژوئیه 1958 در مقابل دو جریان عمده سیاسی در عراق یعنی ناسیونالیسم عربی و جریان چپ مارکسیستی به وجود آمد و نقش اصلی در تشکیل آن بر عهده سیدمحمدباقر صدر بود. حضرات آیات حکیم و خویی و تعداد دیگری از علمای نجف از این تشکل حمایت نمودند (ابوزید عاملی 1428 ج 1: 321 ـ 319). اولین موضعگیری جماعت العلما در امور مرتبط با ایران در جریان شناسایی اسرائیل بود که نامهای خطاب به آیتالله بروجردی نگاشتند (ابوزید عاملی 1428: 373).
5. تاریخ این تلگراف در اسناد انقلاب اسلامی بهمن 41 درج شده، اما کتاب هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی ذیل حوادث 3 بهمن 41 آمده است. دوانی تاریخ آن را ذکر نکرده است (کرباسچی 1371).
6. این بیانات با کمی اختلاف در کتاب اسناد انقلاب اسلامی با تاریخ 1342 درج شده است (اسناد انقلاب اسلامی 1374 ج 1: 74 ـ 73). یکی از پژهشگران متن این گفتگو را مربوط به نیمه سال 1342 داشته است (تبرائیان 1389: 149). اما از تطبیق تاریخ ذکر شده در ابتدای این گزارش (28 شعبان 1382)مشخص میشود این گفتگو در 5 بهمن 1341 انجام شده است.
فصلنامه متین - شماره 50
تعداد بازدید: 5341