مقالات

ملی گرایی در تاریخ سیاسی معاصر، نگاهی دیگر به تاریخچه جبهه ملی

نویسنده : مصباح، ضیاء


ضیاء مصباح - کارشناس ارشد مدیریت و علوم اداری

طی سال‏های پس از انقلاب مشروطه جریان فکری ناسیونالیسم بدل‏ به نیروی سیاسی نیرومندی شد و بویژه با روی کار آمدن خاندان پهلوی به‏ ایدئولوژی نظام حکومتی ایران بدل گردید.اما آن‏چه معنادار می‏نماید، هم زمانی این تحول با تحولات داخلی،منطقه‏یی و جهانی طی دهه‏های‏ نخست قرن بیستم یعنی انتقال قدرت از قاجار به پهلوی،اهمیت یافتن‏ هرچه بیش‏تر ایران در معادلات منطقه‏یی و جهانی به دلیل موقعیت‏ ژئوپولتیک و هم‏جواری با ابرقدرت شرق،کشف منابع جدید نفت در ایران‏ و شیخ‏نشین‏های حاشیه‏ی خلیج فارس،تفویض نقش ژاندارمری منقطه به‏ رژیم شاه و رقابت دو ابر قدرت وقت و تبدیل ایران به پایگاه استراتژیک‏ آمریکا برای مقابله با روس‏ها می‏باشد.

شناخت رابطه‏ی میان تغییر جایگاه و کارکردهای ناسیونالیسم در ایران‏ با این تحولات داخلی،منطقه‏یی و جهانی(بویژه نقش آمریکا)و نیز درک‏ منطق و نحوه‏ی تاثیرپذیری ناسیونالیسم ایرانی از تحولات یاد شده اهمیت‏ بسیاری داشته و در تحلیل مواضع و عملکرد گروه‏های ملی‏گرا مانند جبهه‏ی ملی در طول تاریخ سیاسی معاصر ایران،مولفه‏یی اساسی به شمار می‏رود.

گفتنی‏ست که ناسیونالیسم در مراحلی از فعالیت خود که بیش‏تر خصلت ضدّ استعماری و ضدّ استبدادی داشت(مانند جنبش تنباکو، واقعه‏ی رژی،انقلاب مشروطه و نهضت ملی شدن نفت)از حمایت‏ نیروهای مذهبی برخوردار بود و رهبران دینی برای تحقق اهداف دینی از کارکردهای مثبت ناسیونالیسم پشتیبانی می‏کردند،اما تدریجا رویه‏ی‏ اصلی این تفکر یعنی تاسیس نظام لاییک براساس جدایی دین از سیاست، ترجیح ملیت بر دین و اخذ تام و تمام الگوهای غربی توسعه،رخ نمایاند و همین امر موجب جدایی مذهبیون از ملی‏گرایان شد.

نکته‏ی مهم و قابل توجه،شناسایی و تفکیک دو طیف یا گرایش‏ ناسیونالیستی متفاوت از یک‏دیگر است:

1-جنبش ملی‏گرایی نخست که تحت تاثیر شکست نهضت‏ مشروطه،اشغال ایران در جنگ جهانی اول،هرج‏ومرج و پراکندگی کشور قدرت را به دست گرفت و به قیمت ایجاد دیکتاتوری و از بین بردن حقوق‏ و آزادی‏های اساسی،نظامی متمرکز و دیوان‏سالار به وجود آورد و در پی‏ ایجاد آشتی میان ملی‏گرایی ایرانی و توسعه‏ی نیم‏بند و ناتمام و حذف یا کم‏رنگ کردن عنصر دین در جامعه بود.این گرایش را می‏توان‏ ناسیونالیسم باستانگرا یا سلطنت‏طلب نامید که با شاخص‏های زیر شناخته‏ می‏شود:

-اعتقاد به جدایی دین از سیاست.

-پذیرش الگوی توسعه و کلیه‏ی تمدن غربی منهای لیبرالیسم‏ سیاسی و حقوق سیاسی مردم.

-اعتقاد به ایجاد تمرکز شدید و اولویت قدرت و امنیت ملی بر توسعه‏ی سیاسی و اعطای حقوق سیاسی مردم.

-تاکید بر نظام سلطنت و تمکین عملی به قانون اساسی مشروطه. -باستان‏گرایی و تاکید بر دوران ایران قبل از اسلام.

2-گرایش ملی‏گرایانه‏ی دوم-که به جز سال‏های ملی شدن نفت‏ هیچ‏گاه قدرت سیاسی را به دست نگرفت-بیش‏تر در قالب احزاب و گروه‏های تشکل‏یافته در جبهه‏ی ملی نمایان شد.این گرایش را می‏توان‏ ناسیونالیسم لیبرال نامید.

مبانی نظری و خاستگاه نظری این دو گرایش و حتا اهداف و اصول‏ اساسی آنان تفاوت چندانی با یک‏دیگر ندارد،یعنی هر دو اعتقاد به جدایی‏ دین از سیاست،اصالت ملیت،باستان‏گرایی و ایران‏گرایی پذیرش مبانی‏ فکری و تمدن غربی دارند.

تفاوت آن‏ها با یک‏دیگر بر سر مسائل جزیی مانند الزام ملی‏گرایان‏ لیبرال به قانون اساسی مشروطه و اعطای مطالبات و حقوق و آزادی‏های‏ اساسی به ملت است،در واقع تفاوت آن‏ها در شیوه‏ی حکومت‏داری‏ست که‏ در این خصوص ملیون لیبرال برخلاف ملی‏گراهای سلطنت‏طلب کم‏تر قائل‏ به اصل تمرکز و استفاده از قوه‏ی قهریه هستند،یا چنان‏که خود می‏گویند علی رغم اعتقاد به جدایی دین از سیاست قائل به دین‏ستیزی نیستند.

از این لحاظ می‏توان هر دو طیف را دو روی یک سکه دانست.هر دو نگاهی شیفته‏وار به غرب دارند،شدیدا مواضع ضدّ چپ و ضدّ کمونیستی‏ داشته‏اند و هژمونی و سلطه‏ی آمریکا بر جهان را پذیرفته و می‏پذیرند.

می‏توان گفت:ملی‏گرایان لیبرال هیچ‏گاه به صورت فردی و تشکیلاتی در تعارض جدی با رژیم شاه نیفتادند.موضع‏گیری‏های فردی‏ آن‏ها نیز از حد ایرادات جزیی و انتقادات پراکنده فراتر نمی‏رفت.

به عنوان نمونه می‏توان به سکوت حیرت‏آور مدعیان ملی‏گرایی(به جز واکنش‏های موردی و فردی)در برابر اقدام خیانت‏آمیز شاه یعنی معامله بر سر جزیره‏ی بسیار مهم و استراتژیک بحرین اشاره کرد که نهایتا منجر به‏ جدایی همیشگی بحرین از ایران شد و برای اولین بار طی سیصد سال‏ اخیر،بدون آن‏که،ایران در جنگی شکست خورده باشد،بخشی از سرزمین‏ خود را از دست داد و هیچ‏یک از مدعیان وطن و ملیت و ملی‏گرایی جز معدودی دم برنیاوردند.سکوت ملی‏گراها نسبت به گسترش روزافزون‏ دخالت بیگانگان در شئون مختلف مملکتی طی سال‏های 32 تا 57 نیز با ادعاهای ضدّ استعماری آنان تعارض بسیاری دارد.عجیب‏تر آن‏که ملیون‏ برای حل مشکلات کشور و محدود کردن اقدامات ضدّ ملی رژیم شاه، چشمداشت حمایت از آمریکا داشتند.یعنی،همان کشوری که بیش‏ترین‏ اقدامات بر ضدّ منافع ملی ایران مانند طراحی کودتا علیه حکومت ملی‏ شادروان دکتر مصدق را به همراه انگلستان انجام داده.به‏هرحال آمریکا برای تثبیت موقعیت خود در ایران.هر دو طیف ملی‏گران را مفید و سودمند می‏دید و به تناسب از هر دو طیف بهره می‏برد.

هرچند طی سال‏های 32 تا 57 سیاست آمریکا حمایت و تقویت رژیم‏ شاه بود،اما این امر به معنای تعارض ماهوی ملی‏گرایان لیبرال با حضور آمریکا در ایران و یا بی‏توجهی امریکاییان به آنان نیست،بلکه کارایی‏ بیش‏تر ملی‏گرایان سلطنت‏طلب و ناکاریی و ناتوانی ملی‏گرایان لیبرال‏ سبب چنین ترجیحی بود.ضمنا آمریکا می‏کوشید برای مهار بیش‏تر رژیم‏ شاه از آلترناتیو ملیون استفاده کند تا محمد رضا پهلوی خود را تنها گزینه‏ی‏ آمریکا در ایران نبیند و هرچه بیش‏تر کارایی‏اش را که در حفظ منافع آنان‏ نشان دهد.

چنان‏چه دولت کندی در ابتدای دهه‏ی 1960 از اهرم فشار جبهه‏ی‏ ملی ایران برای واداشتن رژیم شاه به اعمال اصلاحات بهره برد.د رعین‏ حال طی دهه‏ی 40 و 50 آمریکا-علی رغم حمایت از رژیم پهلوی و اطمینان خاطر از خوش‏خدمتی شاه-هیچ‏گاه ملیون لیبرال را که از نظر دور نمی‏داشت.

در طول سال‏های قبل از انقلاب ملیون همواره امیدوار بودند که روزی‏ با جلب نظر مثبت آمریکایی‏ها مجال فعالیت بیش‏تری در عرصه‏ی‏ سیاسی بیایند.چنان‏که مرحوم اللهیار صالح-یکی از رهبران اصلی‏ جبهه‏ی ملی و دبیر کلّ حزب ایران-در خصوص کسب نظر مثبت آمریکا برای ایجاد فضای باز سیاسی و گسترش فعالیت‏های جبهه‏ی ملی فعال‏ بود.

از نیمه‏ی دوم دهه‏ی 40 تا سال 1356 و پس از درگذشت رهبران‏ اصلی جبهه‏ی ملی مانند زنده‏یاد دکتر مصدق،دتر عبد اللّه معظمی،باقر کاظمی و محمود نریمان،عناصر ملی‏گرا عملا هیچ تحرک و واکنشی در قبال تحولات اساسی جامعه مانند برپایی جشن‏های 2500 ساله،تشکیل‏ حزب رستاخیز،سرکوب شدید مخالفان نشان ندادند.آنان در طول این‏ سال‏ها فاقد هرگونه فعالیت تشکیلاتی بودند و صرفا در قالب محافل و دوره‏های دوستانه گرد هم می‏آمدند.

هم‏چنین در سال 1357 که رژیم شاه کارآیی خود را برای حفظ منافع‏ آمریکا از دست داده بود،آمریکاییان به سرعت متوجه گزینه و آلترناتیو مطلوب یعنی ملی‏گراهای لیبرال در قالب جبهه‏ی ملی شدند.

سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران طی گزارشی به وزارت خارجه‏ی‏ دولت خود می‏نویسد:«اقداماتی در دست است تا از طریق دست‏کاری در افکار عمومی،جبهه‏ی ملی با زیرکی،رهبری را از دست آیت اللّه خمینی‏ بیرون آورد.شاه معتقد است که می‏تواند با جبهه‏ی ملی در مورد تشکیل‏ یک سلطنت مبتنی بر قانون اساسی مذاکره کند.»

بررسی تاریخچه‏ی عملکرد و مواضع جبهه‏ی ملی به عنوان‏ اصلی‏ترین گروه طیف ملی‏گرای لیبرال از این نظر اهمیت دارد که می‏تواند برخی زوایای تاریک تاریخ معاصر ایران را روشن سازد.طرح این مساله که‏ چرا جبهه‏ی ملی نتوانست در جریان انقلاب بهمن 1357 نقش موثری ایفا کند،در ریشه‏یابی جنبش انقلابی نیز موثر است و به نوبه‏ی خود می‏تواند روشنگر این مطلب باشد که چرا این انقلاب صبغه‏ی اسلامی به خود گرفت و رهبری آن را نیروهای مذهبی عهده‏دار شدند و بالاخره این‏گونه‏ مطالعات در آسیب‏شناسی و شناخت بحران‏ها و مسایل پس از انقلاب نیز مفید فایده است.

جبهه‏ی ملی اول

در دهه‏ی 1320 و در بحبوحه‏ی اشغال ایران توسط متفقین و ضعف‏ دولت مرکزی و درباری،گروه‏های ملی‏گرای کوچکی متشکل از تکنوکرات‏ها و چهره‏های جوان و تحصیل‏کرده‏ی غرب پدید آمدند از جمله:حزب میهن‏پرستان(به رهبری علی جلالی و محمد پورسرتیپ)، حزب استقلال(توسط عبد القدیر آزاد سبزواری)و حزب میهن(به رهبری‏ مهدی آذر و کریم سنجابی)و حزب ایران(به رهبری مهندس غلام علی‏ فیور).این گوره‏ها با ائتلاف خود حزب ایران را تقویت کردند که این حزب‏ به نوبه‏ی خود هسته‏ی اصلی جبهه‏ی اول،دوم و چهارم می‏باشد.

اما تشکیل جبهه‏ی ملی ایران به سال 1328 بازمی‏گردد.در این سال‏ عمر مجلس پانزدهم به پایان رسید و تعیین تکلیف مساله‏ی نفت جنوب‏ به مجلس شانزدهم محول شد.در آبان همین سال تعدادی از رجال‏ سیاسی کشور به رهبری زنده‏یاد دکتر مصدق در اعتراض به تقلب در انتخابات مجلس در دربار متحصن شدند.این عده‏ی 20 نفره پس از اتمام‏ تحصن نافرجام د رمنزل ایشان گرد هم آمده و پس از مذاکرات مفصل و تشکیل کمیسیون‏های مختلف و تدوین اساسنامه در آبان 1328 موجودیت‏ جبهه‏ی ملی ایران را اعلام کردند.

موسسان جبهه‏ی ملّی،مدیران برخی جراید و سران احزاب و گروه‏های سیاسی بودند که با حفظ تشکل حزبی خود به عضویت جبهه‏ی‏ ملی درآمدند و شامل افراد ذیل می‏شدند:دکتر محمد مصدق،دکتر حسین‏ فاطمی،دکتر مظفر بقایی،سید ابو الحسن حایری‏زاده،حسین مکی،دکتر کریم سنجابی،زیرک‏زاده،محمود نریمان،عبد القدیر آزاد،عمیدی نوری، سید علی شایگان،آیت اللّه غروی،شمس الدین امیر علایی،دکتر محمد رضا جلالی نائینی،عباس خلیلی،حسن صدر،رضا کاویانی،ارسلان‏ خلعت‏بری،یوسف مشار و احمد ملکی.از این گروه بیست نفره در حال‏ حاضر،فقط جلالی نائینی در قید حیات است.

بعدها افرادی مانند اللهیار صالح،غلام حسین صدیقی،امیر تیمور کلالی و داریوش فروهر به جبهه‏ی ملی ملحق شدند و عده‏یی هم‏چون عمیدی نوری،عباس خلیلی،مظفر بقایی،حسین مکی،احمد ملکی و محمد رضا جلالی نائینی از جبهه‏ی ملی خارج شدند.

بنابر یک اساسنامه‏ی چهار ماده‏یی،جبهه‏ی ملی از هیات موسسین‏ و دستجات مختلف ملی طرفدار تامین عدالت اجتماعی و حفظ قانون‏ اساسی تشکیل می‏شد.موسسان اولیه،هیات مدیره‏ی جبهه را تشکیل‏ می‏دادند و سایر دستجات ملی نماینده‏یی در آن تعیین می‏نمودند و هیچ‏ فردی مستقیما و بدون عضویت در یک گروه وابسته به جبهه نمی‏توانست‏ عضو این تشکل شود.جبهه‏ی ملی هدف خود را ایجاد حکومت ملی‏ به وسیله‏ی تامین آزادی انتخابات و آزادی افکار اعلام کرد.

طبق آیین‏نامه تشکیلاتی،جبهه‏ی ملی دارای یک دبیر خانه(متشکل‏ از دبیر جبهه،خزانه‏دار و یک عضو منتخب هیات مدیره)شورای جبهه، هیات بازررسی و کمیسیون‏های تبلیغات،انتشارات،انتظامات،نفت و انتخابات بود و در برخی شهرستان‏ها نیز شعباتی دایر کرد.گروه‏های‏ تشکیل‏دهنده‏ی جبهه‏ی ملّی اول عبارت بودند از:حزب ایران،حزب ملت‏ ایران(به رهبری داریوش فروهر)،حزب زحمت‏کشان ملت ایران(به‏ رهبری مظفر بقایی)،مجمع مسلمانان مجاهد(به رهبری شمس‏ قنات آبادی)،و حزب مردم ایران(به رهبری محمد نخشب).

در سال 1328 به دنبال تکرار انتخابات مجلس شانزدهم هشت نفر از اعضای جبهه شامل مرحوم دکتر مصدق،و آقایان مکی،شایگان،بقایی، حایری‏زاده،آزاد و نریمان به مجلس راه یافتند و فراکسیون نهضت ملی را تاسیس کردند،نمایندگان فراکسیون با شعار«ملی شدن نفت در سراسر کشور»هدف خود را حفظ حقوق ایران در قضیه‏ی نفت و مخالفت با لوایح‏ پیشنهادی دولت قرار دادند.

مساعی فراکسیون در مجلس همراه باتلاش و حمایت نیروهای‏ مردمی و مذهبی در خارج از مجلس و نهایتا ترور یکی از مخالفان اصلی‏ ملی شدن نفت یعنی رزم‏آرا(توسط خلیل طهماسبی عضو فدائیان اسلام) شرایط مناسبی برای تصویب طرح ملی شدن صنعت نفت ایران در اسفند 1329 فراهم آورد.متعاقبا در اردیبهشت 1330 زنده‏یاد دکتر مصدق زمام‏ امور و اجرای طرح فوق را به عهده گرفت.او تعدادی از سران جبهه و در راس آن‏ها دکتر حسین فاطمی را با خود به کابینه برد.

به این ترتیب جبهه‏ی ملی بدون آن‏که از آمادگی و تدارکات قبلی‏ برخوردار باشد،مسوولیت سنگینی در دولت و مجلس بر عهده گرفت.این‏ در حالی بود که بر اثر گسترش اختلافات داخلی،بسیاری از موسسان‏ جبهه مانند مکی و بقایی و آزاد به دشمنی با آن پرداختند.ضمن این که‏ سران جبهه‏ی ملی به دلیل گرایش سکولار و نیز اختلاف‏اندازی دربار و عمال انگلستان تدریجا حمایت نیروهای وفادار به نهضت ملی را از دست‏ دادند.

در همین حال به اعتراف مرحوم دکتر مصدق منهای برخی افراد آزادی‏خواه و مستقل،کسانی به درون جبهه راه یافتند که«آزادی و استقلال را وسیله‏ی پیشرفت و اغراض و مقام قرار دادند.»ایراد مهم به‏ جبهه‏ی ملی در طول سال‏های حکومت این بود که با متمرکز ساختن‏ نیروهای خود بر مبارزات سیاسی بالفعل،از اقدام جهت آموزش و تربیت‏ کادرها و نیروسازی و نیز تدوین راهبرد عملی و واقع‏گرایانه و برنامه‏ریزی‏ مراحل حرکت خود غافل ماند.می‏توان گفت:مصدق پس از قیام 30 تیر 1331 دارای چنان قدرتی بود که با به نظر آیت اللّه خمینی حتا می‏توانست‏ شاه و نظام سلطنت را سرنگون کند که به خاطر محافظه‏کاری و تمایل به‏ حفظ نظام پادشاهی مشروطه بدین مهم توجهی نشد.

اختلاف سلیقه،خودمحوری و جاه‏طلبی برخی اعضا،ضعف‏ سازماندهی،عدم شفافیت ایدئولوژیک و خلاء رهبری که با حضور مصدق‏ در پست نخست‏وزیری و ترک عملی جبهه‏ی ملی توسط وی،به اوج خود رسید،از جمله دیگر عللی بود که موجبات سقوط جریان ملی‏گرایی لیبرال‏ شد و سرنگونی دولت مصدق توسط کودتای انگلیسی-آمریکای 28 مرداد 1332 را تسریع کرد.

هرچند اگر حمایت نیروهای مردمی و مذهبی نبود،حکومت مصدق‏ 13 ماه قبل و پس از اختلافات مصدق با دربار و استعفای او پایان می‏گرفت‏ و تنها قیام عمومی 30 تیر بود که دیگر بار امکان قدرت مصدق را فراهم‏ کرد.

پس از کودتا،برخی عناصر و گروه‏های ملی در قالب نهضت مقاومت‏ ملی به فعالیت‏های زیرزمینی محدود و ناموفق علیه رژیم آغاز کردند. فعالیت‏های نهضت مقاومت با دستگیری برخی فعالین آن در تهران و شهرستان‏ها به رکود گرایید.دکتر مصدق به حبس و تبعید در احمد آباد محکوم شد و تا پایان عمر(سال 1345)تحت نظر باقی ماند.

دکتر سید حسین فاطمی که به خاطر مواضع تند ضدّ سلطنتی‏اش‏ بیش از همه مغضوب شخص شاه و دربار بود،پس از چند ماه زندگی‏ مخفی دستگیر و به اعدام محکوم شد.

دکتر فاطمی تنها عضو جبهه‏ی ملی طی حیات 30 ساله‏ی این گروه‏ طی سال‏های قبل از انقلاب(البته بدون کسر سال‏های رکود یا توقف‏ فعالیت)بود که به خاطر ثبات و ایستادگی بر سر عقیده‏اش جان باخت. سایر سران ملی‏گرا به خاطر روحیه‏ی غیر انقلابی جز مواردی محدود حتی‏ دچار دردسر زندان و تبعید که مجازات عادی و شایع نیروهای مخالف رژیم‏ اعم از مذهبی یا برانداز بود،هم نشدند.

ملی‏گرایان تا پایان دهه‏ی 30 و ایجاد فرصت مناسب تجدید فعالیت‏ها،منتظر ماندند،این فرصت با روی کارآمدن دموکرات‏ها در امریکا و سیاست‏های رفورمیستی به رژیم‏ها وابسته مانند دولت پهلوی‏ در ابتدای دهه‏ی 40 به دست آمد.

جبهه‏ی ملی دوم

جبهه‏ی ملی دوم پس از رایزنی‏های فراوان ملیون و همکاران سابق‏ دکتر مصدق در تبعید،در 30 تیر 1339 با انتشار بیانیه‏یی اعلام موجودیت‏ کرد.سران جبهه در اولین اقدام با توجه به سخنان شاه مبنی بر برگزاری‏ مجدد انتخابات مجلس بیستم،طی ملاقاتی با شریف امامی نخست‏وزیر وقت و وزیر کشور خواهان تامین آزادی انتخابات،مطبوعات و اجتماعات‏ شدند و به دنبال عدم پذیرش این شرایط،نمایندگان جبهه‏ی ملی در بهمن‏ 39 در مجلس سنا تحصن کردند که باقر کاظمی،دکتر غلام حسین‏ صدیقی،مهندس مهدی بازرگان،مهندس کاظم حسیبی و دکتر مریم‏ سنجابی در رأس آن‏ها بودند و بعد از تظاهرات دانشجویان،همه محترمانه‏ آزاد شدند.

در همین اثنا انتخابات مجلس برگزار شد.اما جبهه‏ی ملی علی رغم این که برنامه‏هایش را به آزادی انتخابات و استقرار حکومت قانونی‏ منحصر کرده بود،نتوانست از این فرصت بهره‏ی چندانی ببرد و به دلیل‏ فقدان تشکیلات منسجم در استان‏ها و ضعف سازماندهی در مرکز، ناهماهنگی آنان،تنها اللهیار صالح از حوزه‏ی انتخابیه کاشان به مجلس‏ راه یافت.این در حالی بود که علی امینی کاندیدای اصلاح‏طلب را تبلیغ‏ وسیع برنامه‏های خود و انتقاد از اوضاع داخلی عملا متولی رفرم مدنظر امریکا در ایران شد.

با روی کار آمدن امینی(اردیبهشت 1340)و علی رغم اشتراک‏ نظرهایش با ملیون متمایل به آمریکا،در خصوص ایجاد اصلاحات میان‏ او و جبهه‏ی ملی ائتلافی نیرومند علیه رقیب مشترک یعنی شاه و دربار به وجود نیامد و برعکس جناح مقابل توانست با دامن زدن به اختلافات‏ آنان،هر دو را تضعیف و از صحنه بیرون کند.

البته فعالان و رهبران جبهه در مورد برخورد با دولت امینی اتفاق نظر نداشتند همین امر بر ناتوانی آن‏ها در استفاده از شرایط مساعد موجود افزود.در تاریخ 28 /02 /40 با موافقت دولت،میتینگ جبهه‏ی ملی در میدان جلالیه با حضور انبوه مردم تهران که برای اولین بار پس از کودتای‏ 28 مرداد چنین مجالی می‏یافتند،برگزار شد.در این مراسم دکتر سنجابی،دکتر صدیقی و دکتر بختیار در مورد وضعیت موجود و برنامه‏های جبهه سخنرانی‏ کردند،اما سخنان تحریک‏آمیز و هماهنگ‏نشده‏ی شاهپور بختیار باعث ایجاد اختلاف‏های تازه‏یی در رهبری گروه شد. شرکت گسترده‏ی مردم در این متینگ دولت را بر آن داشت که تا از برپایی سایر تجمعات جبهه‏ی‏ ملی مانند بزرگداشت واقعه‏ی 30 تیر جلوگیری‏ کند.این امر منجر به تشدید اختلافات امینی و ملیون به شکل مطلوب و مدنظر شاه گردید.

اوج این اختلافات به حادثه‏ی بهمن‏ماه‏ دانشگاه تهران انجامید که راهپیمایی دانشجویان عضو جبهه‏ی ملّی در دانشگاه با یورش وسیع ماموران ساواک و ارتش که تحت نظر شخص شاه‏ عمل می‏کردند،مواجه و متعاقبا بازداشت برخی رهبران جبهه را به دنبال‏ داشت.این حادثه علاوه بر تضعیف جبهه و تشدید اختلافات درون آن، تضعیف دولت امینی را نیز به همراه داشت و بهانه‏ی مناسبی برای‏ برکناری او به شاه داد تا با جلب نظر مقامات آمریکایی خود عهده‏دار اجرای اصلاحات مدنظر آنان شود.

جانشین امینی،اسد اللّه علم،خان قائنات و بیرجند بود که از سوی شاه‏ مامور مذاکره با رهبران جبهه در زندان برای رسیدن به توافق با دولت بود. در میانه‏ی این مذاکرات،واقعه‏ی پانزده خرداد 1342 و سرکوب آن‏ توسط دولت رخ داد.رهبران جبهه که وقت را در مذاکرات بی‏نتیجه با علم‏ تلف کرده بودند،در خصوص نحوه‏ی برخورد با اصلاحات ارضی و محکوم کردن یا نکردن حرکت پانزده خرداد دچار اختلافات نظر با یک‏دیگر شدند.

نقطه‏ی پایانی فعالیت‏های جبهه‏ی ملی دوم بازداشت باقی مانده‏ی‏ رهبران پس از برپایی کنگره‏ی جبهه‏ی ملی بود.کنگره‏ی دی‏ماه 1341 تنها کنگره‏یی‏ست که در طول حیات جبهه‏ی ملی اول تا چهارم برگزار شده است.

کنگره‏ی جبهه‏ی ملی دوم پس از برنامه‏ریزی و دعوت از نمایندگان‏ تشکل‏های عضو تهران و شهرستان‏ها در چهارم بهمن 41 در منزل حاج‏ حسن قاسمیه به صورت نیمه علنی آغاز به کار کرد.به هنگام افتتاح کنگره‏ برخی از نمایندگان روحانی عضو جبهه‏ی ملی در اعتراض به حضور بانوان‏ بدون حجاب جلسه را ترک گفتند.در ادامه پس از انتخاب دکتر مصدق‏ به عنون رییس افتخاری کنگره،رأی‏گیری به عمل آمد و اللهیار صالح به‏ ریاست اجلاس برگزیده شد.مرحله‏ی بعدی کار،تشکیل کمیسیون‏های‏ سیاسی و اساسنامه،انتخاب منشی و 35 نفر اعضای شورای مرکزی بود. (این عده 15 عضو باقی مانده شورای مرکزی را انتخاب می‏کردند)در این‏ انتخابات حزب ایران بیشترین اعضا را به شورای مرکزی فرستاد و از نهضت آزادی تنها دو نماینده به این شورا راه یافتند،چهره‏هایی مانند حاج‏ محمود مانیان از بازار و شادروان غلام رضا تختی نیز برگزیده شدند،اما نحوه‏ی انتخابات مورد اعتراض مهم‏ترین و فعال‏ترین تشکل عضو یعنی‏ کمیته‏ی دانشجویان و نهضت آزادی قرار گرفت.

یکی از موارد اختلاف‏انگیز کنگره بحث بر سر عضویت گروه تازه تاسیس ملی-مذهبی‏ نهضت آزادی بود که علی رغم مجادلات‏ فراوان با درخواست این گروه برای عضویت در جبهه مخالفت شد و همین منجر به اعتراض و ترک اجلاس توسط نمایندگان نهضت آزادی‏ شد.به همین شکل درخواست عضویت خلیل‏ ملکی رهبر جامعه‏ی سوسیالیست‏ها نیز مورد موافقت قرار نگرفت.به این ترتیب جبهه‏ی‏ ملی دوم به ائتلاف احزاب ایران،ملت ایران و مردم ایران محدود شد.

اختلاف‏انگیزترین موضوع در کنگره بحث بر سر ساختار جبهه‏ی‏ ملی بود.عده‏یی مطابق نظر شادروان دکتر مصدق و سابقه‏ی جبهه‏ی‏ ملی اول معتقد به فعالیت جبهه‏یی و حفظ استقلال حزبی گروه‏های عضو بودند.

در برابر بسیاری از اعضا برخلاف نظر دکتر مصدق با توجه به تجارب‏ و ناکارآیی جبهه‏ی ملی اول معتقد به ادغام همه‏ی احزاب در دل سازمان‏ واحدی بودند تا امکان رهبری و هدایت بهینه تشکیلاتی فراهم آید.

به‏هرحال سران گروه اکثریت مانند صالح و سنجابی که از یک‏سو علاقه نداشتند ساختار جبهه‏یی و ترکیبی را بپذیرند و از سوی دیگر نمی‏خواستند متهم به مخالفت و رویارویی با شادروان دکتر مصدق شوند و ضمنا طرح و برنامه و توان فعالیت برابر رژیم شاه را نداشتند و به علت‏ عدم امکان فعالیت،استعفای خود را اعلام کردند.

قبل از اعلام انحلال عملا پرونده‏ی فعالیت جبهه‏ی ملی دوم بسته‏ شده بود.زیرا رهبران محافظه‏کار جبهه پس از آزادی از زندان با شروع‏ فعالیت مجدد سازمان دانشجویی جبهه که مقارن با برپایی انتخابات مجلس 21 بود،مخالفت کرده و اعلام نمودند سیاست صبر و انتظار و مهیا شدن شرایط مناسب را در پیش گرفته‏اند.

رژیم شاه به خوبی از ناتوانی و شدت تعارضات درونی جبهه‏ی ملی‏ مطلع بود و به همین دلیل با برپایی کنگره‏ی جبهه‏ی ملی موافقت شد، زیرا آن را عامل تشدید و علنی شدن مناقشات و تنش‏های درونی گروه‏ می‏دانست.

در جمع‏بندی و تحلیل علل ناتوانی و شکست جبهه‏ی ملی دوم و انحلال آن در سال 1343 باید به همان عواملی اشاره کرد که در مورد جبهه‏ی ملی اول نیز وجود داشت،مانند ساختار جبهه‏یی،ابهام در ایدئولوژی و بی‏توجهی به کادرسازی،خودمحوری و تک‏روی احزاب و سران جبهه،نبو راهبرد و تاکتیک‏های مناسب در بهره‏گیری از شرایط مساعد،ضعف دربار و شاه،عدم استفاده موثر از نیروی جوانان بویژه‏ دانشجویان و مهم‏تر از همه بی‏توجهی و نادیده گرفتن عامل مذهب.

جبهه‏ی ملی سوم

جبهه‏ی ملی سوم را باید ادامه و دنباله‏ی طبیعی جبهه‏ی ملی دوم‏ دانست.با این تفاوت که جناح اقلیت کنگره این بار در غیاب اکثریت‏ محافظه‏کار راسا به سازماندهی جبهه پرداخت.

اینان ضمن مکاتبات متعدد با دکتر مصدق در سال 1343 موافقت وی‏ را با اساسنامه جبهه‏ی ملی سوم دریافت کردند.مهم‏ترین نکته و نقطه‏ی‏ تقابل جبهه‏ی ملی سوم با همتای قبی خود در نحوه‏ی سازماندهی و ساختار جبهه بود که این بار تاکید شد:«جبهه‏ی ملی سوم مرکز تجمع‏ احزاب و جمعیت‏های سیاسی و...است که هریک از آن‏ها مرام خاصی‏ برای خود داشته باشند و با جبهه‏ی ملی سوم فقط دارای یک مرام مشترک‏ باشند که آزادی و استقلال ایران است.بنابراین هیچ فردی که در یک‏ اجتماع عضویت نداشته باشد،نمی‏تواند وارد جبهه‏ی ملی شود.»

گروه‏های عضو جبهه‏ی ملی سوم که در 7 /5 /44 رسما اعلام‏ موجودیت کرد عبارت بودند از:حزب ملت ایران7حزب مردم ایران،جامعه‏ سوسیالیست‏ها و نهضت آزادی.رهبری جبهه ملی سوم را سید باقر کاظمی‏ از نخبگان سیاسی قدیمی کشور-بر عهده گرفت.دو هفته پس از اعلام‏ موجودیت،فروهر و خلیل ملکی رهبران گروه‏های سوسیالیست‏ها و حزب‏ ملت دستگیر شدند.قبل از آن هم رهبران نهضت آزادی زندانی شده بودند. بدین‏سان جبهه‏ی سوم قبل از شروع و گسترش فعالیت‏ها فروپاشید.

از سال 1344 اوضاع سیاسی کشور دچار تحولاتی شد که بر شیوه‏ی‏ فعالیت گروه‏های سیاسی تاثیر بسیاری نهاد.

رژیم شاه با سرکوب حرکت 15 خرداد،تبعید آیت اللّه خمینی،کشف‏ بقایای حزب توده و گرفتن زهر چشم از ملی‏گرایان لیبرال،عملا باب فعالیت‏ علنی و قانونی گروه‏ها را مسدود نمود و تنها احزاب فرمایشی سلطنت‏طلبی‏ مانند حزب مردم،ایران نوین و پان ایرانیست‏ها فعالیت صوری داشتند که‏ آن‏ها هم با پیدایش حزب دولتی رستاخیز در اواخر 1353 ناچار به پیوستن‏ به آن شدند.

تقویت ساواک و ارتش و برخورداری از حمایت کامل غرب در تحکیم‏ اقتدار رژیم شاه نقش موثری داشت.هم‏چنین افزایش درآمدهای نفتی و دریافت کمک‏های نظامی و مالی از غرب موجب شد که حکومت پهلوی‏ علاوه بر مهار نارضایتی‏های عمومی در برخورد با نخبگان سیاسی مخالف‏ نیز قدرت مانور و چانه‏زنی بالایی داشته باشد.

در برخورد با مخالفان طی این سال‏ها سیاست دوگانه‏یی به چشم‏ می‏خورد:با نیروهای برانداز که عمدتا گرایش مذهبی یا مارکسیستی‏ داشتند،به شدت برخورد می‏شد و مجازات اعدام،حبس،تبعید و شکنجه‏ در مورد آنان اعمال می‏گردید.اما در برخورد با مخالفان غیر انقلابی شیوه‏ی‏ دیگری در پیش گرفته شد.شاه به میانه‏روها امکان داد از خوان نعمت‏ دلارهای نفتی بهره برند تا منافع آنان با پهلوی‏ها گره خورد،برخی دیگر که فعالیت سیاسی را کنار نهاده بودند،وارد فعالیت‏های آموزش عالی و یا فعالیت‏های اقتصادی شدند.

به عنون نمونه:

1-مهندس جهانگیر حق‏شناس(وزیر راه مصدق)و دکتر شالچیان، موسسان شرکت ساختمان هامون

2-دکتر کریم سنجابی(وزیر فرهنگ مصدق)،مشاور حقوقی وزارت‏ فرهنگ و استاد دانشگاه

3-دکتر فریدون مهدوی،عضو شورای مرکزی جبهه‏ی ملی دوم، مشاور و وزیر دولت هویدا و عضو حزب رستاخیز

4-مهندس امیر پرویز،عضو شورای عالی حزب ایران،استاندار و وزیر در کابینه‏ی هویدا

5-مهندس فریدون امیر ابراهیمی،عضو کمیته‏ی مرکزی حزب ایران، استاندار،معاون موسسات مالی هژبر یزدانی،سرمایه‏دار

6-دکتر مسعود حجازی رییس شورای عالی جبهه‏ی ملی،مشاور حقوقی بانک توسعه صنعتی و فعال در شرکت‏های ساختمانی

7-دکتر شاهپور بختیار(وزیر کار مصدق)،مدیر عامل کارخانجات‏ شیشه‏ی قزوین و کارخانه‏ی فخر ایران وابسته به بنیاد پهلوی

8-ادیب برومند،وکیل و مشاور حقوقی بانک ملی و...

می‏توان گفت در طول سال‏های 44 تا 56 هیچ‏گونه فعالیت سیاسی‏ تشکیلاتی و حتا انفرادی از ملی‏گرایان در مخالفت با استبداد و استعمار نوین‏ ایران و افزایش نفوذ بیگانگان مشاهده نمی‏شود.اینان تنها گاه‏گاهی در دوره‏ها و محافل خصوصی گردهم می‏آمدند و به بحث‏های جاری‏ می‏پرداختند.یکی از جامعه‏شناسان خارجی پس از شرکت در یکی از این‏ جلسات می‏نویسد:«پس از لختی تامل حضار مجلس متفقا تاکید می‏کنند، چنین کاری‏[فعالیت سیاسی انتقادی‏]تنها به برقراری یک دیکتاتوری نظامی‏ منجر خواهد شد،لذا بهتر است به همین وضعیت که داریم بسنده کنیم.شاه‏ فوق العاده قدرتمند است و نمی‏توان او را در جهت اجرای طرح‏هایمان تحت‏ فشار قرار داد.شاید بهتر باشد هفته بعد یک دیگر را ملاقات کنیم.»

ضمنا رهبران جبهه‏ی ملی در پاسخ به درخواست‏های مکرر هواداران‏ جوان مبنی بر انجام حرکت یا تجدید سازمان جبهه دائما به نامساعد بودن‏ شرایط اشاره کرده و امکان تغییر اوضاع را موکور می‏نمودند،تا آمریکا با چشم غره‏یی به شاه،امکان فعالیت و ایجاد فضای باز سیاسی در ایران را فراهم آورد و عملا نیز تا پیدایش چنین وضعیتی که با روی کار آمدن کارتر در کاخ سفید ایجاد شد،تنها نظاره‏گر بودند و از سال 56 مجددا فعال شدند، البته در این سال‏ها جنبش دانشجویی در داخل و بویژه در خارج فعالیت‏هایی‏ با عنوان جبهه‏ی ملی خارج کشور انجام می‏دادند.

جبهه‏ی ملی چهارم

به اعتراف رهبران جبهه‏ی ملی آغاز مجدد فعالیت‏ها،ناشی از پیدایش‏ فضای باز سیاسی کشور بود که تحت تاثیر به قدرت رسیدن دموکرات‏ها با انتخاب جیمی کارتر در 1355 در کاخ سفید در داخل کشور به وجود آمد تا پس‏ از وقفه‏یی 12 ساله ملیون فعالیت‏های خود را از سر گیرند.این زمانی بود که‏ شاه همانند ابتدای دهه‏ی 1340 می‏خواست با انجام برخی اصلاحات جزیی و هدایت شده بساط قدرت خویش را استحکام بخشد.

زمینه‏ساز آغاز به کار جبهه‏ی ملی چهارم،فعالیت‏های پراکنده‏یی بود که‏ ملیون در قالب انتشار چند نامه‏ی سرگشاده خطاب به سران رژیم و سخنرانی‏های انتقادی داشتند.یکی از نامه‏های مهم،نامه‏یی بود که کریم‏ سنجابی،شاهپور بختیار و داریوش فروهر خطاب به شخص شاه منتشر نمودند.در این نامه انجام برخی اصلاحات و رعایت حقوق بشر در قالب‏ پایبندی به قانون اساسی مشروطیت مورد تاکید قرار گرفته بود.

این نامه بدین جهت اهمیت دارد که هم،سنگ بنای تشکیل جبهه‏ی ملی‏ چهارم شد و هم مرزبندی اینان را از سایر اصلاح‏گران منتقد شاه مانند نهضت‏ آزادی و سلطنت‏طلبان مشروطه‏خواه هم‏چون علی امینی،مشخص کرد و مهم‏تر این که:کدورت‏هایی میان ملیون در مورد محتوای نامه و تعداد،بین‏ امضاءکنندگان و نحوه‏ی انتشار نامه ایجاد کرد.

ادامه‏ی تلاش‏ها برای سازماندهی منجر به تشکیل«اتحاد نیروهای‏ جبهه‏ی ملی ایران»در 28 آبان 1356 شد.البته به رغم مذاکرات فراوان میان‏ پیروان دکتر مصدق تنها سه حزب:ملت ایران،حزب ایران و جامعه‏ی‏ سوسیالیست‏ها(به رهبری رضا شایان)به همراه جمعی از بازاریان تهران به‏ این ائتلاف پیوستند.

رهبران جبهه‏ی ملی در آغاز عبارت بودند از:کریم سنجابی رییس و دبیر هیات اجرایی،شاهپور بختیار مسوول تشکیلات،اسد اللّه مبشری مسوول‏ بازرسی،رضا شایان مسوول امور مالی،داریوش فروهر مسوول انتشارات و سخنگوی جبهه.

اعضای شورای مرکزی عبارت بودند از آقایان:کاظم حسیبی،کریم‏ سنجابی،شاهپور بختیار،مهدی آذر،جهانگیر حق‏شناس، زیرک‏زاده، ابو الفضل‏ قاسمی،احمد مدنی،محمود مانیان،شانه‏چی،امیر علایی و مبشری.ریاست‏ شورای مرکزی را کاظمی حسیبی بر عهده داشت.

وضعیت انقلاب و خیزش‏های مردمی علیه نظام پهلوی در این زمان‏ به صورت ادواری در شهرهای مختلف آغاز می‏شود.در این مقطع تاکید سران‏ جبهه،مبارزه‏ی قانونی در چهارچوب قانون اساسی بود.در اعلامیه‏ی دکتر سنجابی به مناسبت قیام مردم تبریز آمده بود که:«در این مرحله‏ی مبارزه‏ی‏ قانونی که ما هستیم،شعار خود را در یک خواسته متمرکز سازیم؛سرنوشت‏ ملت ما به وسیله‏ی مبعوثان حقیقی ملت تعیین می‏شود.»

در 30 تیر 1357«اتحاد نیروهای ملی»به«جبهه‏ی ملی چهارم»تغییر نام‏ یافت.در این تشکل،ریاست هیات اجرایی بر عهده‏ی دکتر کریم سنجابی و اعضای آن بختیار،فروهر،حسیبی و مبشری بودند.

در شهریور 57 سران جبهه‏ی ملی برای تحقق خواسته‏های خود و کسب‏ برخی امتیازات به مذاکره با دولت شریف امامی پرداختند.

در وضعیت انقلابی کشور طی نیمه‏ی دوم همین سال،گسترش تعارض‏ میان نیروهای انقلابی،جبهه‏ی ملی در مقابل رژیم مواضع تندتری اتخاذ کرد، اما هم‏چنان خواهان انجام اصلاحات در قالب قانون اساسی بود و پس از ملاقات با امام در پاریس(آبان 57)با صدور بیانیه‏ی سه ماده‏یی به خواست‏ رهبر انقلاب و مردم مبنی بر اعلام غیر قانونی بودن نظام پادشاهی و عدم امکان‏ سازش با آن تاکید کرد.

پس از بازگشت مرحوم سنجابی از پاریس،وی و داریوش فروهر، ملاقات‏هایی با سپهبد ناصر مقدم رییس ساواک و شخص شاه داشتند. سنجابی در دیدار با مقدم گفت:«ما ممکن است برای شاه به منزله‏ی آخرین‏ تیر ترکش باشیم.»

در این مقطع و در پی رهنمود آمریکا،شاه به مذاکره و آشتی با مخالفان‏ میانه‏رو ملی‏گرا می‏اندیشید.شاه از تمایل و شرایط ملیون برای سازش،از طریق غربی‏ها و واسطه‏هایی مانند احسان نراقی مطلع بود.نراقی از رهبران‏ جبهه برای شاه پیام آورده بود که آنان تحت شرایطی حاضرند با پشت کردن به‏ مذهبیون با شاه برای تشکیل دولت به توافق برسند.شاه نیز پس از مذاکره‏ی‏ مستقیم با ملیون به آنان پیشنهاد تشکیل دولت داد.سران جبهه نیز در جلسات‏ داخلی خود،کلیت پیشنهاد را پذیرفته و در پی یافتن فرد مطلوب و نیز حل‏ مشکل خود با امام و مجاب کردن یا دورزدن ایشان بودند،اما شاپور بختیار- دبیر کل حزب ایران-بدون هماهنگی با شورای مرکزی جبهه‏ی ملی،کار را با شاه تمام کرد و خبر انتصاب او به سرعت منعکس شد و شورای جبهه‏ی ملی‏ هم در واکنشی او را از جبهه اخراج و همکاری با وی را تحریم کرد.

تاکتیک ملیون برای بزرگ جلوه دادن تهدیدنیروهای مذهبی و نیرومند نشان دادن خود برای جایگزینی و مهار مذهبیون بود.

 

در آذر 57 که آقایان سنجابی و فروهر تحت نظر مقامات ساواک به سر می‏بردند،خطاب به مقامات عالی رتبه‏ی رژیم پهلوی گفتند:«بازداشت ما دو نفر در ابتدای امر می‏توانست مقداری موجه باشد،اما هرچه زمان بگذرد،میدان‏ برای دیگران خالی می‏ماند و ما از سازماندهی و ایجاد یک سازمان متشکل در مقابل آنان عقب خواهیم ماند،وقت آن رسیده که جبهه‏ی ملی تلاش‏های خود را شدت دهد و سازماندهی کند.

هم‏زمان جبهه‏ی ملی به عنوان جانشین نظام پادشاهی و جلب نظر ایالات‏ متحده تماس‏هایی با مقامات سفارت آمریکا در ایران برقرار کرد.ارزیابی‏ مسوولان سفارت پس از اولین ملاقات با کریم سنجابی چنین است:«سنجابی‏ می‏خواست چیزی را که وی حسن نیت خودش،عقاید روشنفکرانه و گرایش‏ طرفدار غرب برای توجه ایالات متحد می‏داند که به‏طور غیر مستقیم منتقل‏ کند.»

 

ارزیابی مسوولان سفارت آمریکا از ملاقات بعدی بسیار گویا و مبین‏ شرایط نابسامان و ضعف و انفعال جبهه‏ی ملی است:«سنجابی در میدان رها شده خود را تنها احساس می‏کند و در جست‏وجوی دوستانی مانند دولت‏ امریکاست.»

در عین حال،جبهه‏ی ملی در 29 آذر 1357،دکتر غلام حسین صدیقی‏ را که با شاه ملاقات کرده بود و در 9 دی شاپور بختیار را که نخست‏وزیری شاه‏ را پذیرفته بود،از جبهه‏ی ملی اخراج کرد!!

و بالاخره این مواضع که تا حدودی با اسناد ساواک هم‏خوانی دارد به این‏جا می‏انجامد که...د رآخرین روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی و ورود امام خمینی به ایران،جبهه‏ی ملی از کاروان انقلاب عقب افتاد،عدم حضور موثر سران جبهه در شورای انقلاب و دولت موقت و ناتوانی در بسیج توده‏یی‏ از جمله دیگر شاخص‏هایی‏ست که حاکی از عدم حضور موثر و فاصله‏گیری‏ تدریجی آنان از جنبش می‏باشد.

پایان مقاله


مجله حافظ - مرداد 1387 - شماره 53
 
تعداد بازدید: 5096



آرشیو مقالات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.