مقالات

پایه‏های استوار انقلاب اسلامی‏ و نقطه‏عطف زوال سلطانیسم و سکولاریسم در ایران


مقدمه

واقعیت‏های اجتماعی اجتناب‏ناپذیر و ظالمانه‏ای به نام فقر فرهنگی،سیاسی،اقتصادی و اجتماعی در ایران دهه 40 و 50 پیدایش جنبش 15 خرداد 1342 و انقلاب اسلامی 1357 را به‏ همراه داشت.پرواضح است که ایران از دوره سلطنت بی‏کفایت قاجاریه،در حال دست و پنجه‏ نرم کردن با این فقرهای خانمان برانداز بوده است.این فقر نوظهور از بسیاری جهات از فقری‏ که در گذشته بر ایران حاکم بود تفاوت‏های بنیاد دینی داشت.زیرا فقری است که متصل به دو پدیده جدید به نام نظام سلطانی(سلطانیسم)و سکولاریسم در ایران بود. قاجاریه نقطه عطفانحطاط پادشاهی و ظهور سلطانیسم و سکولاریسم و پهلوی آخرین سلسله از سلاطین مستبد و مظهر زوال نظام سلطانی و سکولاریسم در ایران بود.

در اواسط دوره قاجاریه جریان جدیدی در ایران شکل می‏گیرد که اگرچه اولین جریان نو در حوزه تحولات اجتماعی است،اما این جریان نماینده پیروزی مسلم و قریب الوقوع سلطانیسم و سکولاریسم در ایران بود.(1) با عنایت به اینکه فقر فرهنگی،اجتماعی،سیاسی،اقتصادی و حتی‏ فقر علمی در دوران معاصر به نوعی تحت‏تأثیر رابطه‏های تولیدی و ناگسستنی این دو پدیده است،تمرکز بر این مسئله فهم زمینه‏های ظهور جنبش 15 خرداد و انقلاب اسلامی را امکان‏پذیر می‏سازد.

جنبش 15 خرداد از نظر جامعه‏شناسی جنبش‏های اجتماعی بی‏تردید نظام‏یافته‏ترین، منسجم‏ترین و اصیل‏ترین توضیح درباره علل این فقر و ضرورت قیام علیه آن را ارائه‏ می‏دهد.قیامی که پایه‏های استوار انقلاب اسلامی و نقطه‏عطف زوال سلطانیسم و سکولاریسم‏ در ایران است.

امام خمینی(س)در جنبش 15 خرداد در حقیقت،برای مبارزه با این فقر و نابودی آن در ایران،پایه‏های بنیادین آن،یعنی نظام سلطانی و سکولاریسم حامی آن را نشانه می‏گیرد. درست در همین نقطه است که راه امام و راه جنبش 15 خرداد و انقلاب اسلامی از دیگر جریان‏ها و جنبش‏های اجتماعی دوران معاصر جدا می‏شود و درست به همین دلیل امام،جنبش 15 خرداد را پایه‏های استوار انقلاب اسلامی و نقطه‏عطف تاریخ ایران می‏داند.

پدیده نظام سلطانی(سلطانیسم)و سکولاریسم در ایران یک پدیده مدرن است که به اعتقاد نگارنده در جریان تحولات سیاسی اجتماعی ایران دوره قاجاریه به وجود آمد.در فراز و فرود این تحولات فی البداهه باید گفت که سکولاریسم مقدم بر سلطانیسم و به نوعی پایه‏گذار مرام‏ سلطانیسم است.بعد از شکست سنگین قاجاریه از روسیه و از دست رفتن سرزمین‏های ایران‏ و بی‏کفایتی و جهل پادشاهان و کارگزاران رژیم قاجاریه،جریانی در دل ساختار حکومتی‏ شکل می‏گیرد که این جریان در تاریخ معاصر به جریان منور الفکری شهرت دارد.بی‏تردید خاستگاه اجتماعی و فکری این جریان زمینه‏های مساعد رشد سکولاریسم در تاریخ دوران‏ معاصر است.

سکولاریسم برای تحقق خواسته‏ها و آرمان‏های خود که تقلید مطلق از فرنگستان،تبدیل‏ ایران به یک مستعمره اروپایی و دست کشیدن از فرهنگ ملی و دینی بود؛نیاز به یک دولت‏ مقتدر با ساختار کاملا جدید داشت.نهضت عدالتخواهانه ایران که بعدا به نهضت مشروطیت‏ معروف شد،فضا و فرصت لازم را برای این هدف فراهم ساخت.نظام مشروطه سلطنتی، اولین نظام سلطانی در تاریخ ایران بود.چرا این نظام اولین نظام سلطانی یا سلطانیسم در ایران بود؟نظام مشروطه سلطنتی چه ویژگی‏ها و چه تفاوتی با رژیم‏های پادشاهی گذشته در ایران داشت؟

به نظر می‏رسد مهم‏ترین ویژگی نظام سلطانی که آن را از پادشاهی گذشته ایران منفک‏ می‏کرد این بود که نظام مشروطه سلطنتی که ساخته دست جریان سکولار در ایران بود، سلطنت را با برخورداری از دو ویژگی:1-ایدئولوژی 2-بهره‏گیری از تکنولوژی در همه‏ حوزه‏ها.

مادام العمر در درون یک خانواده قانونی می‏کند و این در تاریخ ایران بی‏سابقه بود.(2) درحقیقت،نقطه‏عطف پیدایش نظام سلطانی در مقابل نظام‏های پیشین ایران هم از نظر شکلی و هم از جنبه وظایف سلطانی،همین بود.

سلطانیسم و سکولاریسم از بعد جنبش مشروطه،سرنوشت تحولات سیاسی و اجتماعی و همه برنامه‏های توسعه را در دست دارد.هرگونه عقب‏ماندگی،توسعه‏نیافتگی،خودمداری، فرهنگ‏گریزی و دین‏ستیزی ایران در دوران اخیر را ابتدا باید در آرمان‏ها،انگیزه‏ها،برنامه‏ها و مأموریت‏های این دو پدیده جستجو کرد.

فهم خاستگاه جنبش 15 خرداد در سال 1342 و انقلاب کبیر اسلامی در سال 1357 و نقطه‏ عطف بودن آنها به‏طور جدی به فهم پدیده سلطانیسم و سکولاریسم وابسته است.چرا امام‏ خمینی تأکید داشت که 15 خرداد را بشناسیم؟چرا امام از خاستگاه 15 خرداد سؤال کرد و فرمود:«15 خرداد چرا به وجود آمد و مبدأ وجود او چه بود و دنباله آن در سابق چه بود و الان چیست و بعدها چه خواهد بود؟»چرا امام،ما را متوجه شناخت پایه‏گذاران15 خرداد کرد و فرمود:«15 خرداد را چه کسی به وجود آورد و دنباله آن را کی تعقیب کرد و الان دنباله آن‏ را چه کسی تعقیب می‏کند و پس از این به کیست؟»چرا امام دوست داشت که نسل‏های آینده‏ متوجه آرمان‏ها و مقاصد 15 خرداد شوند و تفکر کنند که:«15 خرداد برای چه مقصدی بود و تاکنون برای چه مقصدی است و بعدها برای چه مقصدی خواهد بود؟»(3)

همه متفکرانی که جنبش‏های اجتماعی را موضوع پژوهش خود قرار می‏دهند به این اصل‏ معتقدند که شناخت هر جنبشی به شناخت عوامل زیر وابسته است:

1- خاستگاه و بسترهای فکری و فرهنگی

2- پایه‏گذاران جنبش و موقعیت فکری و پایگاه اجتماعی آنها

3- اهداف و آرمان‏های جنبش‏های اجتماعی

4- ادامه‏دهندگان جنبش

5- مخالفان جنبش

بر همین اساس بود که امام اصرار داشت که:

15خرداد را بشناسید و مقصد 15 خرداد را بشناسید و کسانی که 15 خرداد را به وجود آوردند بشناسید و کسانی که 15 خرداد را دنبال کردند،بشناسید و کسانی که از این به‏ بعد امید تعقیب آنها هست،بشناسید و مخالفین 15 خرداد را بشناسید.(4)

می‏دانیم رویکردهایی که جنبش‏های اجتماعی را تحلیل می‏کنند جریانات فکری یکپارچه‏ای‏ نیستند و دیدگاه همگونی ندارند.این امکان وجود دارد که هر رویکردی عامل خاصی را مبنای‏ فهم جنبش‏های اجتماعی قرار دهد؛اما آنچه که در همه این رویکردها اشتراک دارد توجه به‏ زمینه‏های شناخت جنبش است.این زمینه‏ها خارج از آن پنج مؤلفه‏ای نیست که امام در فهم‏ جنبش 15 خرداد ارائه می‏دهد.امام خمینی به عنوان یک حکیم حکمت‏های اجتماعی به درستی‏ این زمینه‏ها را برای مطالعه جنبش 15 خرداد به ما معرفی می‏کند.

جنبش بزرگ 15 خرداد 1342 در اندازه خود جنبشی بی‏نظیر و برخوردار از شبکه‏ای از تعامل رسمی و غیر رسمی نیروهای اجتماعی و نهادهای دینی بود.ویژگی‏های این شبکه‏ها به‏ هیچ‏وجه شبیه شبکه‏ها و سازمان‏های سیاسی و حزبی نبود.مهم‏ترین عناصری که تعامل‏ رسمی و غیر رسمی را در جنبش 15 خرداد برقرار می‏ساخت،اعتقادات و آرمان‏های مشترک، عمل جمعی متمرکز بر اعتقادات و تمرکز بر رهبری امام در اعتراضات علیه نظام سلطانیسم‏ بود.

اغلب پژوهشگران این جنبش را از آن جهت مهم می‏دانند که پایه‏های استوار انقلاب اسلامی‏ است ولی به نظر می‏رسد علاوه بر این باید به مفاهیم، نظریه‏ها،الگوها و آرمان‏های اجتماعی‏ که از دل این جنبش به وجود آمد و زوال نظام سلطانی و سکولاریسم حامی آن را تسریع بخشید توجه ویژه‏ای کرد.این جنبش به‏طور مؤثری یک پروسه اجتماعی کاملی را که از جنبش تحریم به رهبری میرزای شیرازی آغاز گشته بود و هدایت آن در دست مرجعیت و دستگاه فقاهت شیعه بود،اما به دلیل کاستی‏هایی در جنبش مشروطیت به انحراف رفته و از آرمان‏های مشترک دینی و ملی دورافتاده بود؛دوباره به هم متصل کرد.در 15 خرداد این‏ پروسه در قالب اصیل خود باز تعریف می‏شود و به صورت قطعنامه‏ای علیه نظام سلطانی و سکولاریسم برای یک سلسله تحولات جدید به ملت ایران اعلام می‏گردد.

جنبش 15 خرداد به ظاهر شکست خورد اما در اصل به دلیل همین باز تعریف جدید، پشتیبانی همگانی پرتوانی را با خود همراه ساخت،زیرا از این تاریخ علی‏رغم حضور جریان‏های مبارز گوناگون علیه رژیم پهلوی،آرمان‏های این جنبش و اندیشه‏های رهبر کبیر آن،دفاعیه غیر قابل تردیدی از مبارزات آزادیخواهی ملت ایران شد،زیرا آنچه این جنبش را از سایر جریانات متمایز می‏ساخت تأکید رهبری جنبش بر دگرگونی ساختاری در نظام سلطانی‏ و سکولاریسم با توجه به فرهنگ ملی و دینی بود.هیچ یک از رهبران جریان‏های مبارز دیگر و هیچ گروه و حزبی دارای چنین ویژگی‏هایی نبودند.اغلب جریانات مبارز یا تحت‏تأثیر گفتمان‏های غربی بودند و استعداد لازم برای برقراری رابطه با فرهنگ ایرانی را نداشتند،یا خود بخشی از بدنه سکولاریسم در ایران بودند که از نظر ملت ایران یکی از عوامل اصلی فقر فرهنگی و سیاسی و اجتماعی در کشور به حساب می‏آمدند و یا به نوعی نماینده جریانات‏ فکری کمونیسم،سوسیالیسم و لیبرالیسم جهانی به حساب می‏آمدند.

مهم‏ترین ویژگی جنبش 15 خرداد این بود که از دل فرآیند تحولات سیاسی و اجتماعی ایران‏ برآمد و سر در آرمان‏ها و ارزش‏های ملی و دینی داشت و رهبر آن هم فقیه،حکیم و مرجعی‏ مورد پذیرش و اعتماد مردم بود.حکیمی که می‏توانست با درایت مانع از چندقطبی شدن‏ نیروهای مبارز مذهبی در درون جنبش و در نتیجه حاکمیت مجدد جریان‏های انحرافی و وابسته گردد.

تصادفی نیست که این جنبش در سال 42 به وقوع پیوست،زیرا آغاز دهه چهل برای ایران ازجنبه سیاسی و اجتماعی بسیار اهمیت دارد.نظام سلطانی و سکولاریسم حامی آن با دست‏ زدن به یک سلسله اقدامات سیاسی،اجتماعی و اقتصادی آخرین خیز را برای ادغام ایران در نظام سرمایه‏داری جهانی و وابستگی مطلق به امریکا و اروپا برداشتند.

بلندپروازی‏های سیاسی،اقتصادی،نظامی،امنیتی و اجتماعی نظام سلطانی ایران را به لبه‏ سقوط کشانده بود و امریکا و اسرائیل با القای طرح‏های عوامفریبانه سیطره خود را بر اقتصاد و سیاست در ایران گسترده کردند.در چنین شرایطی که هیچ نقطه امیدی برای مقابله با بسط سیطره سلطانیسم در ایران وجود نداشت،امام خمینی در صحنه سیاسی-اجتماعی ایران‏ ظهور کرد و فصل جدیدی در مبارزات دینخواهی و آزادی‏طلبی ملت ایران گشود.فصلی که‏ شباهت چندانی با فصول گذشته نداشته است.

مهم‏ترین سؤالی که باید بدان پاسخ داد این است که چرا امام خمینی جنبش 15 خرداد را نقطه‏ عطف تاریخ دانسته است؟چه ویژگی‏هایی در جنبش 15 خرداد بود که در جنبش‏های گذشته‏ وجود نداشته است؟

ویژگی‏های جنبش 15 خرداد نسبت به جنبش‏های پیشین

آنهایی که جنبش‏های اجتماعی را مطالعه می‏کنند عموما معتقدند که مطالعات جامعه‏شناسی‏ جنبش‏های اجتماعی در بخش اعظمی از قرن بیستم و بیست و یکم تحت‏تأثیر و زیر نفوذ نظریات ایدئولوژیک و سپس تحت الشعاع نظریات سازمان و عقلانیت دیوانسالاری بوده است.(5) بنابراین بندرت می‏توان در میان الگوهای این مطالعات به قواعدی رسید که این قواعد،استعداد لازم برای فهم جنبش‏هایی که تحت‏تأثیر دین هستند را داشته باشند. یکی از ویژگی‏های عمدهفهم جنبش‏های اجتماعی ایران علی الخصوص جنبش 15 خرداد و انقلاب اسلامی این است که‏ ما نمی‏توانیم به‏طور مطلق از الگوهای فلسفه سیاسی و جامعه‏شناسی غربی برای فهم آنها استفاده کنیم.

به نظر می‏رسد بهترین شیوه برای فهم جنبش 15 خرداد و انقلاب اسلامی در ایران از طریق‏ مطالعات میان فرهنگی و مقایسه آن با جنبش‏های پیشین در ایران امکان‏پذیر باشد.چرا باید از این شیوه استفاده کرد؟زیرا اگر جنبش‏های ایران را با مدل‏های غربی مورد تجزیه و تحلیل‏ قرار دهیم اولین مشکلی که با آن روبه‏رو خواهیم شد،ماهیت طبقاتی جنبش‏های غربی و سکولار بودن آنهاست،درحالی‏که در ایران اساسا جنبش‏های اجتماعی و در رأس آن،جنبش‏ 15 خرداد،غیر طبقاتی،اسلامی و ضد سکولار است.بنابراین نقطه شروع تشخیص ویژگی‏های‏ جنبش 15 خرداد به کلی با جنبش‏های اجتماعی غربی مغایر است،همان‏طوری که با جنبش‏های‏ گذشته تاریخ ایران نیز تفاوت بنیادین دارد.در اینجا تلاش می‏کنیم تا حدودی این تفاوت‏ها را تبیین نماییم:

1.تأکید بر تغییرات ساختاری نظام سلطانی

مهم‏ترین ویژگی جنبش 15 خرداد تأکید بر تغییرات ساختاری در نظام سلطانی است.چنین‏ تأکیدی در جنبش‏های پیشین سابقه نداشت.تأکید بر تغییر ساختاری به‏طور طبیعی متوجه‏ پایه‏های این نظام بود.بنابراین نفی سکولاریسم،نفی غربگرایی و نفی وابستگی که سه رکن‏ دوام نظام سلطانی بود،در رأس اهداف این جنبش قرار داشت.امام خمینی ماهیت متفاوت‏ بودن فضای سیاسی جنبش 15 خرداد را در صحبت‏هایی که با تعدادی از آیات عظام در اواخر دی 1341 به مناسبت اعلام برگزاری رفراندم انقلاب سفید شاه داشت،به خوبی تبیین کرده و فرمود:

آقایان توجه داشته باشند که با وضعی که پیش آمده آینده تاریک و مسئولیت ما سنگین و دشوار می‏باشد.حوادثی که اکنون در جریان است اساس اسلام را به خطر نابودی تهدید می‏کند.توطئه حساب‏شده‏ای علیه اسلام و ملت اسلام و استقلال ایرانتنظیم شده است.باید توجه داشت که این حادثه را نمی‏توان با غائله«تصویب‌نامه»(6) مقایسه کرد و به همان ملاک نسبت به این ماجرا برخورد کرد.آن غائله برحسب ظاهر به دولت مربوط می‏شد،طرف حساب ما دولت بود،شکست نیز به پای دولت محسوب‏ گردید و شکست یک دولت حتی سقوط دولتی در یک حکومت چندان اهمیتی ندارد،اساس‏ رژیم را بر باد نمی‏دهد و حتی گاهی برای تحکیم رژیم و حفظ آن از خطر،به سقوط دولت مبادرت می‏شود.لکن در اینجا آن‏که روبه‏روی ما قرار دارد و طرف خطاب و حساب ما می‏باشد،شخص شاه است که در مرز مرگ و زندگی قرار گرفته و چنانکه خود اظهار داشته،عقب‏نشینی او در این مورد به قیمت سقوط و نابودی او تمام خواهد شد. بنابراین او مأمور است که این برنامه را به هر قیمتی است به مرحله اجرا بگذارد و نه‏ تنها عقب‏نشینی نمی‏کند و دست از کار نمی‏کشد،بلکه با تمام قدرت و با کمال درندگی با هرگونه مخالفتی مقابله خواهد کرد.(7)

تشخیص امام کاملا منطبق با شرایطی بود که انقلاب سفید شاه برای ایران فراهم می‏کرد. امام به درستی می‏دانست که برای اجرای این برنامه‏های امریکایی،شاه سلطنت خودش را در گرو گذاشته است،لذا با تمام توان به صحنه آمد.و از آنجایی که می‏دانست این رویارویی‏ منازعه ارکان نظام سلطانی با آزادی،استقلال و هویت ملت ایران است،از همان ابتدا جنبش را متوجه این اهمیت می‏کند و می‏فرماید:

نباید مثل غائله گذشته،عقب‏نشینی دستگاه را انتظار داشت و در عین حال مخالفت‏ و مبارزه با آن از وظایف حتمیه و ضروریه ما می‏باشد.زیرا خطری که اکنون عموم‏ مردم را تهدید می‏کند بزرگتر از آن است که بتوان از آن چشم پوشید و در قبال آن بی‏ تفاوت ماند.(8)

امام می‏دانست برنامه‏هایی که تحت عنوان انقلاب سفید و غیره پشت سرهم در کشور به اجرا درمی‏آید برنامه‏های استعماری و موجب فنا و نابودی ایران و ملت ایران خواهد شد، بنابراین می‏دانست صرف مخالفت‏های سنتی با دولت فلان الدوله یا بهمان السلطنه سودی‏ نخواهد داشت،مگر اینکه نوک تیز حملات متوجه شاه و ارکان نظام سلطانی گردد.این یکی از ویژگی‏های جنبش 15 خرداد نسبت به جنبش‏های پیشین بود.در جنبش‏های پیشین عموما اعتراضات متوجه تعاملات کارکردی نظام سلطانی بود.چنین منازعاتی به سختی علائق خود را برای دگرگونی پایه‏های ساختاری و اصلی نظام سلطانی بروز می‏داد و اصولا از جهات‏ مختلفی فاقد چنین استعدادی برای حمله به پایه‏های سلطانیسم بود.

جنبش 15 خرداد شباهتی به الگوهای سنتی منازعه سیاسی و اجتماعی در ایران معاصر نداشت.زیرا تمامی این الگوها ناظر به مشارکت در نظام سلطانی و به دست آوردن موقعیتی‏ در دولت یا مجلس این نظام بود،در حالی که در جنبش 15 خرداد امام خمینی از اساس به‏ دنبال دگرگونی در نظام سلطنت و ایدئولوژی آن بود.امام خمینی اعتقاد داشت که فقر فرهنگی، سیاسی،اقتصادی،و اجتماعی ایران محصول حاکمیت نظام سلطانی و سکولاریسم بود.این‏ نظم،از اساس،عرصه سیاست،دولت،عرصه نهادهای اجتماعی و مشارکت ملی را دستخوش‏ نابودی می‏ساخت.از نظر امام خمینی:

دستگاه حاکمه برای اغوا و اغفال ملت،دام وسیعی گسترده و به یک سلسله اعمال‏ ظاهرفریب و گمراه‏کننده دست زده است و ما اگر در مقابل،به بیدار کردن و متوجه‏ ساختن توده مردم اقدام نکنیم و از افتادن آنها به دام استعماری که برای آنان‏ گسترده‏اند،جلوگیری ننماییم ملت اسلام در معرض فنا و نیستی قرار خواهد گرفت.(9)

امام خمینی معتقد بود در مقابل توطئه‏های نظام سلطانی بیداری مردم اولین شرط مبارزه‏ است.فعالیت‏ها و بیدارگری‏های امام بی‏تردید به ایجاد بحران در نظام سلطانی و نیروهای‏ تولیدکننده ایدئولوژی این نظام کمک می‏کرد.این همان مشکلی بود که نظام سلطانی تحمل آنرا نداشت و در نهایت به تبعید امام منجر شد.

نظام سلطانی هر روز آشکارتر سیطره دولت را بر توزیع منابع و منافع ملی تحکیم و حقوق‏ اجتماعی را محدود می‏ساخت.این مسئله در کمتر از چهار دهه از تأسیس نظام مشروطه‏ سلطنتی تا سقوط دیکتاتوری سیاه رضا خانی باعث تحمیل هزینه‏های سنگینی بر اقشار پایین و متوسط جامعه که خیل عظیم جمعیت ایران را تشکیل می‏داد،شد.

روحانیتی که نهضت عدالتخانه را پایه‏ریزی کرده بود،امید داشت با تحدید قدرت دولت و سیطره سلطنت بر امور مردم،نقش نیروها و نهادهای اجتماعی را افزایش دهند، اما نظام‏ مشروطه سلطنتی نه تنها باعث افزایش قدرت مردم و نهادهای اجتماعی نگردید،بلکه با ساماندهی مجدد همان الیگارشی قدیمی کارگزاران حکومتی و از همه بدتر قانونی کردن‏ سلطنت و مادام‌العمر کردن آن در یک خانواده،نقش‏های جدید را در نظام سلطانی مشروطه‏ سلطنتی اشغال و فرصت‏های اجتماعی و مکانیزم‏های تصمیم‏گیری را در حلقه‏های‏ گسست‏ناپذیر نظام سلطانی استحاله کردند.

امام خمینی با جنبش 15 خرداد با تهاجم به ارکان اساسی این نظم،پوشالی بودن آن را نشان داد؛ملت ایران در سپهر آموزه‏های این جنبش فهمیدند که فرآیند تغییر ساختاری در نظام سلطانی و غربگرایی حامی آن،که در جنبش‏های پیشین مورد مطالبه ملت مبارز و آزادیخواه ایران بود،می‏تواند با شیوه‏های جدیدی که امام اتخاذ کرده بود،موجب تضعیف‏ پایه‏های نظام سلطانی شود.امام خمینی یک خصیصه عمومی و مشترکی برای منازعات جدید در سپهر جنبش 15 خرداد ایجاد کرد و این جنبش را با گره‏زدن به عاشورا و قیام آقا اباعبدالله‏ سمبل مقاومت و مبارزه با یزید زمان کرد و عوامفریبی‏های شبه مذهبی نظام سلطانی را برملا ساخت.

ما در 15 خرداد سال 42 شاهد یک رستاخیز شدید در جنبش‏های اجتماعی ایران بودیم.در این رستاخیز که منجر به انقلاب اسلامی شد،منازعه‏طلبی ملت ایران به رهبری روحانیت جهت‏ آزادی و استقلال،از مرزهای سیاسی متعارف چپ و راست فراتر رفت و به یک جنبش اصیلملی-مذهبی علیه کل نظام سلطانی و سکولاریسم تبدیل شد.در این جنبش،هم مشروعیت‏ نظام سلطانی مورد تردید قرار گرفت و هم کارگزاران حرفه‏ای و دایره وسیعی از نخبگان‏ دیوانسالاری این نظام بی‏آبرو شدند و هم پایه‏های این نظام که بر سه رکن:سکولاریسم، وابستگی و دیکتاتوری بود،مورد انکار قرار گرفت.

امام خمینی در 15 خرداد عمل جمعی و هویت اجتماعی جدیدی ایجاد کرد که در کمتر از دو دهه به یک انقلاب کبیر اجتماعی در همه شئون مردم تبدیل شد.این هویت جدید با تبیین دقیق‏ مرزهای خدمت و خیانت،غربگرایی،ملی‏گرایی،استقلال‏طلبی،و آزادیخواهی،ماهیت بسیاری از نیروهای به ظاهر مبارز را برملا کرد.

2.پایان رهبری تلفیقی و چندقطبی شدن جنبش

از نقاط ضعف بزرگ جنبش‏های اجتماعی پیشین علی الخصوص جنبش مشروطیت و جنبش‏ ملی شدن صنعت نفت،رهبری تلفیقی و چندقطبی بودن بدنه جنبش بود.این نقطه ضعف بزرگ‏ یکی از علل اصلی اختلاف و انحراف جنبش‏های پیشین و شکست آنها به حساب می‏آمد.امام‏ خمینی از همان ابتدا اجازه نداد که در جنبش 15 خرداد،این نقطه ضعف به انحاء مختلف ظهور کند.با وجود اینکه نظام سلطانی تلاش کرد چنین مشکلاتی برای جنبش ایجاد کند ولی امام با رهبری‏های فرهمندانه خود توانست از چندقطبی شدن رهبری و بدنه جنبش جلوگیری به عمل‏ آورد.در همان دوران،عده‏ای از مقدس‏مآبان تلاش می‏کردند به بهانه آسیب نرسیدن به‏ حوزه‏های علمیه،بخشی از روحانیت و مردم را از درون جنبش خارج کنند،اما امام با روشنگری‏های خود جلوی این سیاست تفرقه‏افکنانه ایستاد و با قدرت اعلام کرد:

روحانیت نباید از چیزی بترسد،روحانیت نباید از عربده‏کشی‏ها،وحشیگری‏ها و غوغاهای مشتی رجاله و اراذل وحشت کند.علما و روحانیان باید تا آخرین قطره خون‏ خود را در راه اسلام،در راه قرآن و در راه اعلای کلمه الله نثار کنند. اگر بناست خدای‏ نخواسته اسلام نباشد،احکام قرآن نباشد.مذهب جعفری در کشور از رسمیت بیفتد، روحانیت اصلاً نمی‏خواهیم باشد.حوزه‏های علمیه نمی‏خواهیم وجود داشته باشد.ماحوزه‏های علمیه را می‏خواهیم برای حفظ اسلام،ترویج احکام الهی و قوانی قرآنی؛اما اگر بنا باشد دستگاه جبار،دین مقدس اسلام را از رسمیت بیندازد،احکام اسلام را از بین ببرد و قرآن را مهجور و منکوب کند،وجود حوزه‏های علمیه چه ثمره‏ای دارد و چه‏ آثاری بر آن مترتب است؟...حوزه‏های علمیه باید زنده باشد و در برابر دشمنان اسلام‏ چون کوه محکم بایستد و بخروشد...آیا در شرایطی که استعمار،قرآن مسلمان‏ها را تحریف می‏کند، ما ساکت باشیم؟... (10)

3.دارا بودن نظریه برای تأسیس نظام جایگزین

اغلب جنبش‏های پیش از 15 خرداد فاقد مبانی تئوریک و داشتن الگوی بومی برای تأسیس‏ یک نظام سیاسی بودند،درحالی‏که با امام خمینی دور جدیدی از بازتولید فرهنگی در ایران‏ آغاز شد که در کمتر از دو دهه به یک انقلاب کبیر و فراگیر منجر می‏گردد.جنبش‏های پیشین‏ اگر هم قرار بود مسائلی از مسائل این مرزوبوم را حل نمایند،تحت‏تأثیر یکی از الگوهای‏ غربی بودند،درحالی‏که امام از اساس،از سال‏ها پیش باور نداشت که تمدن غربی راهی برای‏ نجات انسان باشد.امام در نامه‏ای به میرزا جواد همدانی در سال 1314 می‏نویسد:

بپرهیز و برحذر باش،ای برادر روحانی و دوست عقلانی از این اشباح مدعی تمدن و تجدد که آثان ستوری رمیده و گرگ‏هایی درنده و شیاطینی انسان‏نما هستند که از حیوان گمراه‏تر و از شیطان پست‏ترند و قسم به جان حقیقت که میان آنان و تمدن‏ آن‏چنان فاصله دوری است که اگر به شرق روند تمدن به غرب گریزد و چونه به غرب‏ روی آورند تمدن به شرق برود و همانند تو که از شیر می‏گریزی تمدن از ایشان در فرار است،که ضرر ایشان بر بنی آدم از آدمخوارگان بیش است.(11)

امام هیچ‏گاه مرعوب جنجال‏های غرب در کارآمدی تفکر مدرن و ضرورت تقلید از این تمدن‏ نبود.هویت جنبش 15 خرداد یک هویت کاملا اسلامی و مستقل از تفکرات رسمی و جاری در حوزه تحولات اجتماعی بود.جنبه مهم این هویت مستقل و اسلامی این بود که فضای اجتماعی‏ جدیدی برای مبارزه با نظام سلطانی ایجاد کند.فضایی که مربوط به زندگی روزانه و آرمان‏ها و آرزوهای ملت ایران باشد.فضایی که در آن،ملت ایران بتواند در برابر تبعیض‏ها، بی‏عدالتی‏ها و ظلم‏های نظام سلطانی واکنش نشان دهد و با آن مخالفت کند تا از این طریق‏ هویت خویش را باور،و از خودباختگی‏ای که نزدیک به یکصد سال هستی ملت ایران را زیر پای غرب قربانی کرده بود،رهایی یابد.

برای اینکه بفهمیم چگونه جنبش 15 خرداد توانست حول محور نارضایتی مردم هویت‏ جدیدی را پایه‏ریزی کند،باید جاذبه‏هایی را که این جنبش ایجاد کرد به دقت تجزیه و تحلیل‏ نمود.همان‏طوری که گفته شد سنت جریان‏های سیاسی جنبش اجتماعی در ایران با نشان دادن‏ تأثیر از نظریه‏های غربی اعم از چپ و راست؛بیشتر از هر چیزی به زمینه‏های ساختاری‏ رهبری یک طبقه یا جریان خاص تکیه داشت،درحالی‏که امام از اساس با همبستگی‏های‏ طبقاتی و رهبری‏های حزبی مخالف بود و این همبستگی‏ها را مانعی جدی برای وحدت جامعه‏ می‏دانست.از نظر امام در پیروزی جنبش اسلامی تداوم فرهنگی و ارتباط با سنت‏های اجتماعی‏ و ارتباطات نسلی جنبه‏ای کلیدی برای پیروزی در مقابل ماشین امنیتی رژیم سلطانی داشت.

کانون اصلی نظریه امام،باورها و اعتقادات اسلامی بود که اجازه نمی‏داد در جنبش 15 خرداد و متعاقب آن انقلاب اسلامی چندقطبی‏های ویران‏کننده‏ای حاکم شود.به راستی نبوغ‏ بی‏نظیر امام این بود که فعالیت اجتماعی مسلمانان را به نحوی چهارچوب‏بندی کند که پر از طنین فرهنگ ستمدیدگان و آزادی از سیطره نظام سلطانی باشد.

آنچه ناظران این جنبش را شگفت‏زده کرد،چیزی است که به شیوه‏های گوناگون و غیر منتظره در ایران به سرعت به یک آرمان ملی تبدیل شد.چه کسی باور می‏کرد در کمتر از 15 سال در سرزمین شاهنشاهان و شهریاران متکبری که خود را سایه خدا در زمین‏ می‏دانستند،یک انقلاب بزرگ اجتماعی و فرهنگی به وقوع پیوندد و از همه مهم‏تر اینکه،این‏ انقلاب الهام‏بخش نهضت‏های رهایی‏بخش دینی و غیر دینی شود؟!

این مبارزه بنیادین و زنجیره‏ای که از 15 خرداد سال 42 آغاز شد،یکپارچگی نظری و از خودگذشتگی‏های عملی عجیبی در ایران به وجود آورد که می‏توان آن را پیشتاز مبارزات‏ جهانی در برابر منطق نظام سرمایه‏داری،سوسیالیسم و سایر جنبش‏های محافظه‏کارانه کنونی‏ جهان و دیگر حرکت‏های اجتماعی چپ سنتی و چپ جدید دانست.این مسئله آن‏قدر اهمیت دارد که به ما می‏آموزد جنبش 15 خرداد را از بعد نمادین و الهام‏بخش آن،باید از زاویه‏های‏ جدیدی غیر از زوایای سنتی تحلیل جنبش‏های اجتماعی تبیین کرد.

امام خمینی ساختارشکنی جنبش 15 خرداد را آن‏چنان عمیق و تعیین‏کننده می‏دانست که‏ معتقد بود این قیام نه تنها اسطوره ستمشاهی را درهم شکست،بلکه افسانه‏ها و افسون‏های‏ نظام‏های استبدادی و مدرن را نیز باطل کرد،(12) زیرا جنبش‏های مدرن تحت‏تأثیر چپ و راست‏ آن‏چنان هاله‏ای از علم و نظریه به دور خود تنیده بودند که کسی باور نمی‏کرد امکان دارد بدون استفاده از تئوری‏های این جنبش‏ها حرکت اجتماعی جدیدی آفرید.

امام خمینی در 15 خرداد افسانه‏ها و افسون‏های این جنبش‏ها را به بایگانی تاریخ سپرد. نیروی اقتدار اجتماعی که در جنبش 15 خرداد در ژرفای ذهن هوشمند ملت ایران به وجود آمد،بسیار سترگ بود.امام با 15 خرداد امید و اعتماد به عقل ایرانی و عقل اسلامی را زنده‏ کرد.

یکی از دلایل سترگی جنبش 15 خرداد این بود که پیروانش کسانی بودند که به نظر می‏آمد بدون داشتن یک ساختار حزبی و سازمان اجتماعی مدرن باهم هماهنگ‏اند.این هماهنگی در فضای الگوهای غربی بدون بهره‏گیری از ساختارهای حزبی و طبقه پیشرو اجتماعی،و از همه‏ مهم‏تر بدون وجود یک تضاد طبقاتی ممکن نیست.

اندیشه‏های بنیادین امام به عنوان ابزار تئوریک جنبش نوین ملت ایران توانمندترین ابزاری‏ بود که توانست گسست‏ناپذیری این هماهنگی را تضمین کرده و بسان یک کار ویژه منظم ریاضی‏گونه عمل نماید.این مهم‏ترین راه برای جلب توجه ملتی بود که همه تصور می‏کردن به‏ دلیل تکثر قومیت‏ها و مذاهب و تضادهای سنت و تجدد و تضادهای ایرانیت – اسلامیت-تجدد؛ امکان هماهنگ‏سازی آنها در یک مبنای دینی و اسلامی وجود ندارد.امام توانست این تکثر وحدت‏ناپذیر را به صورت زنجیره‏ای از همانندسازی‏های کلامی،فلسفی،فقهی و اجتماعی به‏ هم متصل کند و با نازل‏ترین خواسته مادی یک ملت رابطه برقرار نماید.

کسانی که فکر می‏کردند در جهان لیبرالی که در بالادست به جای خدا،فیلسوف و ریاضیدان‏ و در پایین‏دست،ایدئولوگ و روشنفکر تعیین‏کننده همه‏چیز است،راهی جز توسل به دامن‏ اندیشه‏های غربی وجود ندارد؛با تعجب نظاره‏گر شکل‏گیری این زنجیره مقتدر و توانمند در بستر جنبش 15 خرداد شدند و کاری نیز از دست آنها برنمی‏آمد.

15 خرداد حقیقتاً نقطه‏عطف بود و همان‏طوری که امام فرمود باید پرورانده شود و درباره‏ آن بحث کرد و بالاتر از همه اینکه باید آن را به درستی تبیین کرد.جنبش 15 خرداد را نمی‏توان با عادل‏سازی جنبش‏های اجتماعی نادیده گرفت.جنبش 15 خرداد با آرزوها و انتظارات تاریخی جدیدی که در ایران به وجود آورد،توانایی عجیبی برای بازتولید فرهنگی‏ دارد.هدف این بازتولید فرهنگی نباید تنها نوآوری پاسخ‏ها باشد.بلکه باید نوآوری شکل‏ تازه‏ای از فهم تحولات اجتماعی،سازمان دادن به این تحولات و اندیشه کردن پیرامون علل این‏ تحولات باشد.این همان چیزی است که جنبش 15 خرداد و رهبر آن را نقطه‏عطف تاریخ ملت‏ می‏کند.

15 خرداد با تمام وجوهش نقطه‏عطف نضج‏گیری یک دیدگاه کلان بازتولید فرهنگی در ایران‏ بود.امام خمینی با رهبری این جنبش به ما نشان داد که برای بازتولید فرهنگی در یک جامعه‏ تحقیر شده،قبل از هر چیزی باید به امکان تولید،راهبردهای تولید،سیاست‏های تولید و نوع‏ تولید جدید اندیشید.امام در 15 خرداد،با مذهب به همه این سؤالات پاسخ داد.امام تنها متفکر و حکیمی بود که در حوزه تحولات سیاسی و اجتماعی دوران معاصر با مبانی مذهب و اندیشه‏های اسلامی به شیوه‏های بازتولید فرهنگی در ایران پاسخ گفت.و با پاسخ‏های خود نهتنها تعاریف جدیدی از مفاهیم گذشته ارائه داد بلکه با تولید مفاهیم جدید به یک نظریه و الگوی‏ جدید برای اداره جهان در عصر سیطره مطلقه مدرنیته رسید.

ملت بزرگ ایران باید به این بازتولید فرهنگی و امکاناتی که امام در 15 خرداد سال 42 و 22 بهمن سال 57 ایجاد کرد عمیقا بیندیشد.چرا امام پیوسته تأکید داشت که نباید15 خرداد را هیچ وقت فراموش کنیم؟امام می‏دانست که پیروزی‏های چنددهه اخیر مبارزات ملت ایران با همه شکوهمندی در معرض تهدید است.مخالفت‏هایی که اینجا و آنجا از ناحیه قدرت‏های‏ استکباری و دست‏نشاندگان داخلی آنها ابراز می‏شود در ظاهر بی‏هیچ هماهنگی از هم پیروی‏ می‏کند؛اما در واقع مخالفت‏های پرشماری هستند که مطلقا از یک هدف الهام می‏گیرند:از میان‏ بردن دستاوردهای اجتماعی،فرهنگی و سیاسی نهضت بزرگ 15 خرداد و انقلاب اسلامی که‏ به نظر ملت ایران از جمله والاترین دستاوردهای تمدن ایرانی اسلامی است.دستاوردهایی که‏ باید جهان‏شمول باشد و در کره زمین گسترش یابد.

انقلاب اسلامی مبشر آرمان‏های معنویت،آزادی،عقلانیت و عدالت اسلامی برای همه‏ انسان‏ها و همه جوامع بشری است.امروز بشر تشنه این آرمان‏هاست.هیچ چیز طبیعی‏تر و مشروع‏تر از دستیابی بشر به این آرمان‏ها نیست.آیا می‏توان به بهانه دفاع از مدرنیته و مدرنیسم،به بهانه بزرگداشت علم و قانون دفاع از این آرمان‏ها را شکلی از کهنه‏پرستی نشان‏ داد؟آیا دفاع از آزادی،معنویت،عقلانیت و عدالت کهنه‏پرستی است؟

تنها یک دولت کریمه می‏تواند با آثار فروپاشنده نظام سرمایه‏داری سوسیالیستی و لیبرالیستی رویارویی کند.این آرمانی بود که از دل جنبش 15 خرداد متولد می‏شود.

بحث از جنبش 15 خرداد تنها یک بحث تاریخی نیست.آنچه این جنبش را از جنبش‏های دیگر متمایز می‏سازد رهیافت‏های جدید آن است.هسته مرکزی رهیافت جنبش 15 خرداد تأکید بر کارآمدی دین در بازتولید فرهنگی است.بازتولیدی که می‏تواند شامل عناصر تاریخی، جامعه‏شناختی،اقتصادی،فرهنگی و سیاسی باشد و بر مثلث تصمیم‏گیری متقابل:مردم،دین‏ و دولت تأثیر بگذارد.

امام با انتقاد شدید از مفهوم خطی موجود در تفسیر جنبش‏های اجتماعی نسبت به این عقیده‏ که دین افیون توده‏ها و ناکارآمد در بازتولید اجتماعی است واکنش سریعی نشان می‏دهد و با یادآوری نهضت‏های اسلامی در صد ساله اخیر ایران به رهبری روحانیت شیعه،بینش پربار اسلامی را از ورطه فراموشی می‏رهاند.

جنبش 15 خرداد به طرز چشمگیری خصوصیات خویش را هم به عنوان یک مبنای تشکل‏ دینی و هم به عنوان جنبشی برای اقدام جمعی علیه نظام سلطانی که قادر است در کمترین‏ زمان ممکن به یک جنبش سازمان‏یافته تبدیل شود،نشان داد.

بررسی دقیق این رخداد برای جنبش‏های اجتماعی یک ضرورت است.غربگرایان روحانیت‏ شیعه و جنبش 15 خرداد را یک جنبش ارتجاعی تلقی می‏کردند و در انتظار تولید یک روایت‏ غربی و چپ از جنبش اجتماعی در ایران به سر می‏بردند.اما آنچه اتفاق افتاد کاملا غیر منتظره‏ و از معیار سنتی فلسفه سیاسی غربی منحرف شده بود.جنبش 15 خرداد را باید نخستین‏ جنبش از سلسله جنبش‏های انقلابی دانست که نشانه‏های آغاز یک عصر روشنگری در ایران و جهان اسلام است.

به دنبال جنبش 15 خرداد در کمتر از 15 سال انقلاب اسلامی بساط نظام سلطانی و سکولاریسم را در ایران به هم زد و الگوی انقلابی جدیدی به جهان معرفی کرد.تحلیل ما از جنبش 15 خرداد نباید خشک و بی‏روح باشد بلکه همان‏طوری که امام خمینی فرمود این جنبش‏ حماسه‏ای است که نقطه‏عطف در تاریخ و سرشار از بازتولید،سرزندگی،سازندگی و رویدادهای واقعی است.سزاوار است که متفکران ما روشمندانه به این جنبش نظر داشته باشند زیرا کیفیت یگانه‏ای که این جنبش را از بقیه جنبش‏ها متمایز می‏کند و به آن ماهیت احیاگرانه‏ می‏دهد ناشی از تولید یک هسته مرکزی نوین در ظهور جنبش‏های اجتماعی است.

متأسفانه محققان علوم اجتماعی غالبا هسته مرکزی مبارزه انقلابی ملت ایران را از یاد می‏برند و برای فهم این مبارزه به چیزهایی متوسل می‏شوند که درک این جنبش را غیر واقعی‏ می‏کند.آموزش آکادمیک غربی و آداب و رسوم نظام علمی فلسفه غرب درک و فهم کسانی راکه بخواهند از این زاویه انقلاب کبیر اسلامی را تحلیل کنند،تضعیف کرده است.

نمی‏توان جنبش 15 خرداد و انقلاب اسلامی را به سادگی به قالب عامل‏ها،جدول‏ها،تصاویر و عوامل مادی درآورد.با این کار بدون فهم آن عوامل اصلی درک این انقلاب سطحی می‏شود.

کانون ایدئولوژی این جنبش مذهب و هدف استراتژیک آن از بین بردن مشروعیت و مقبولیت‏ نظام سلطانی بود.بعد از فروکش کردن دامنه جنبش 15 خرداد به نظر می‏رسید که مبارزه‏ اسلامی به رهبری روحانیت برای همیشه از ایران رخت بربسته و جنبش‏های مذهبی چه در ایران و چه در جهان پدیده‏ای مربوط به گذشته بوده است.اما وقتی در بهمن سال 1357 انقلاب اسلامی به پیروزی رسید رویدادها نشان داد که 15 خرداد نه پایان بلکه آغاز موج‏ جدیدی از جنبش‏های دینی بود.

پاره‏ای از جریانات غربگرا با تکیه بر اینکه روحانیت محافظه‏کار،عقب‏مانده،متصل به نظام‏ سلطانی،ضد علم،و ناتوان از رهبری جنبش‏های اجتماعی است بعید می‏دانستند که چنین‏ جریانی استعداد رهبری یک جریان انقلابی را داشته باشد.اما جنبش 15 خرداد نشان داد که‏ درک کلی غربگرایان از تحولات سیاسی و اجتماعی ایران بسیار سطحی و خیالی است.

بازخوانی آرمان‏های انقلاب اسلامی با تکیه بر معیارهای 15 خرداد

جنبش 15 خرداد دفاعیه‏ای است پرشور از روش تاریخی مذهب در حل چالش‏های اجتماعی‏ که از منابع غنی اسلام بهره گرفته و امام این منابع غنی را با تبیین مجدد وارد عرصه بازتولید فرهنگی و سیاسی در دوران جدید کرده است.دستاوردهای این جنبش همان‏طوری که امام‏ عظیم الشان ما معتقد بود برای همیشه می‏تواند مبنای بازتولید فرهنگی در جامعه باشد.ما با مراجعه پیوسته به آموزه‏های جنبش 15 خرداد می‏توانیم انقلاب اسلامی را آسیب‏شناسی‏ نماییم.

امام خمینی به عنوان حکیمی که پیوسته در جوار ماست و با ما زندگی می‏کند نحوه ارجاعبه این منبع را به ما نشان داده است.ملت ایران برای اینکه خودش را از آسیب‏های زمانه حفظ نماید باید به طور مستمر و روشمند جنبش 15 خرداد را بازخوانی کند.این بازخوانی اگر قرار است کارآمد شود باید به همان روشی باشد که امام در ابتدای انقلاب اسلامی متذکر شد:

- پانزده خرداد چرا به وجود آمد و مبدأ وجود او چه بود و دنباله آن در سابق چه بود و الان چیست و بعدها چه خواهد بود؟

ما در آغاز دهه چهارم انقلاب اسلامی هستیم.برای اینکه این دهه برای انقلاب ما چشم‏انداز راهگشایی داشته باشد باید با معیارهای 15 خرداد سه دهه گذشته را بازخوانی کنیم.در سه‏ دهه گذشته با همه دستاوردهای گرانقدری که انقلاب اسلامی به همراه آورده است گرفتار آفت‏هایی نیز شدیم.مهم‏ترین آفتی که می‏تواند آرمان‏های جنبش 15 خرداد و انقلاب اسلامی را از مسیر اندیشه‏های امام خمینی منحرف کند و آن را به سمت سلطانیسم و سکولاریس سوق‏ دهد،پیدایش یک طبقه ممتاز و ویژه‏خوار در جمهوری اسلامی است.امام بزرگوار همیشه ما را از پیدایش چنین جریانی برحذر داشت.

شکل‏گیری طبقات ویژه،ممتاز،عالیجنابان و خواص؛در هر جنبش مردمی و عدالتخواهانه، در هر نظام دینی و در هر جامعه‏ای همیشه بزرگ‏ترین آفت و خطرناک‏ترین عامل در آسیب‏شناسی جنبش‏های اجتماعی و نظام‏های مردم‏سالار و آرمان‏های انقلابی می‏باشند. عالیجنابان یا خواص کسانی هستند که تلاش می‏کنند با حفظ پایگاه قدرت و ثروت در ساخت‏ سیاسی جامعه،اثرگذاری خود را حفظ کنند و در توزیع منزلت‏های اجتماعی خود را تعیین‏کننده نشان دهند.

واژه‏های:«ملاء،مترف و بطر»سه واژه قرآنی در توصیف خصلت‏های این طبقه ویژه‏خوار می‏باشد که در ادبیات اسلامی بسیار زیاد مورد استفاده قرار گرفته است.قرآن،ترف،تکبر و طلب رفاه و امتیازات ویژه را مهم‏ترین زمینه‏های فساد انسان و انحطاط جوامع انسانیمی‏داند.(13)

قرآن با استفاده از واژه«ملاء»یعنی چشم‏پرکنان،خصلت‏های این افراد را بسیار دقیق‏ توصیف می‏کند.راغب اصفهانی در کتاب مفردات در معنای این واژه می‏نویسد:ملاء کسانی‏ هستند که چشمان بینندگان را با جلال و جبروت خود و شکل و شمایلشان،قد و قیافه و لباسهایشان پر می‏کنند.»سخن راغب بسیار دقیق است زیرا ملاء معنای جمعی دارد و بر طبقه‏ و گروهی اطلاق می‏شود که اطراف حاکمان جامعه را می‏گیرند و به اصطلاح لایه بالای جامعه‏ هستند.(14)

«چشم‏پرکنان»کسانی هستند که وقتی مردم با آنان روبه‏رو می‏شوند به لکنت می‏افتند. هرگاه به عللی در جمع مردم حضور پیدا می‏کنند،مردم برای اینکه خوب آنان را بنگرند حتی کمتر پلک‏های چشم خود را باز و بسته می‏کنند تا چشمانشان آنان را سیر ببینند و پر شود و این بدان علت است که یا در میام مردم نیستند یا مردم گمان می‏کنند اینان غیر مردم هم‏طراز خود می‏باشند.(15) واژه‏های:بزرگان نظام،سران نظام،بزرگان تأثیرگذار، دلسوزان نظام و امثال اینها در ادبیات انقلاب اسلامی شاید واژه‏های مناسبی برای تبیین‏ موقعیت کنونی آنها باشد.

سران فکری،سران حکومتی،سران اقتصادی،سران نظام و...اگر تقوا نداشته باشند، چون‏ قدرت فکری،سیاسی و نظامی جامعه را در اختیار دارند انحرافشان از حق و استفاده از اموال‏ عمومی بیشتر و باطل‏گرایی آنان به مراتب بیشتر از عامه مردم است.(16) مقام معظم رهبری در توصیف نحوه پیدایش جریان خواص،در صدر اسلام و دوران بعد می‏فرماید:

دوران لغزیدن خواص طرفدار حق،(17) حدود شش هفت سال،هفت هشت سال بعد از رحلت‏ پیغمبر شروع شد.اصلا به مسئله خلافت کار ندارم.مسئله خلافت جداست.کار به این‏ جریان دارم.این جریان جریان خطرناکی است...اولش هم از اینجا شروع شد که گفتند: نمی‏شود که سابقه‏دارهای اسلام(کسانی که جنگ‏های زمان پیغمبر را کردند.صحابه و یاران پیغمبر)با مردم دیگر یکسان باشند و اینها باید یک امتیازاتی داشته باشند!به‏ اینها امتیازات داده شد (امتیازات مالی از بیت‌المال)این خشت اول بود.حرکت‏های‏ انحرافی این‏طوری است.از نقطه کمی آغاز می‏شود.بعداً همین‏طور هر قدمی،قدم بعدی‏ را سرعت بیشتر می‏بخشد.(18)

اکنون انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی در معرض پیدایش یک چرخه خواص قرار گرفته است.یافتن سرچشمه‏های پیدایش این طبقه ویژه‏خوار و چشم‏پرکن و منهدم کردن آن، انقلاب کبیر اسلامی را از آسیب‏های احتمالی برحذر خواهد داشت و نخواهد گذاشت در لحظه‏های تاریخ‏ساز،دین به دنیافروشان هسته و مغز دین را تهی و پوسته ظاهری از آن را به‏ عنوان دین به مردم معرفی نمایند.همان‏طور که مقام معظم رهبری فرمودند:

اگر امروز من و شما جلوی این قضیه را نگیریم ممکن است پنجاه سال دیگر،ممکن است‏ پنج سال دیگر،ممکن است ده سال دیگر،یک وقت دیدید جامعه اسلامی ما هم کارش به‏ آنجا رسید.تعجب نکنید.مگر چشمان تیزی تا اعماق را ببیند،نگهبان امینی راه را نشان‏ بدهد،مردم صاحب فکری کار را هدایت کنند و اراده‏های محکمی پشتوانه این حرکت‏ باشد.البته آن‏وقت خاکریز محکمی خواهد بود؛دژ محکمی خواهد بود؛کسی نخواهد توانست نفوذ بکند و الا اگر رها کردیم،باز همان وضعیت پیش می‏آید!آنوقت همه این‏ خونها هدر خواهد رفت.(19)

وجود پدیده بورکراتیک و دیوانسالاری در ایران امری قدیمی است.امام خمینی بارها به‏ اهمیت و خطر این پدیده،در دوران حیات پربار خود اشاره داشت و به‏طور واضح این مسئله‏ را گوشزد کرد.ولی متأسفانه دولتمردان جمهوری اسلامی از همان ابتدا،وسعت،ماهیت،نوع‏ و عمق تأثیرگذاری دیوانسالاری دولتی را دست‏کم گرفته و به ماهیت تولید طبقه‏های جدید آن‏ توجه نکردند.تا پایان جنگ تحمیلی به هر دلیلی علی‏رغم تمایل شدید دولت به دولتی کردن‏ امور؛امکان شکل‏گیری دیوانسالاری جدید و پیدایش طبقه خواص در درون نظام مردمی‏ جمهوری اسلامی فراهم نشد.بی‏تردید نقش نهادهای انقلاب و در رأس آن جهاد سازندگی که‏ برآمده از اندیشه‏های ناب امام بود،را در ساختار اجرایی کشور نمی‏توان به عنوان مانع‏ بزرگی برای رشد دیوانسالاری در ساختار جمهوری اسلامی نادیده گرفت.

پس از پذیرش قطعنامه و پایان جنگ،از سال 1369 با سیاست‏های دولت دوران،خیزش‏ اولیه در شکل‏گیری طبقه خواص و تجدید حیات دیوانسالاری نظام مشروطه سلطنتی با زمزمه‏های انحلال یا ادغام نهادهای انقلاب و در رأس آن جهاد سازندگی که یکی از موانع‏ اصلی شکل‏گیری خواص بود،برداشته شد.سیاست‏های دولت و تساهل و تسامح در برخورد با دولتمردان و کارگزاران سازندگی،استعداد لازم برای رشد عنکبوتی طبقه خواص را به‏ اندازه کافی دارا بود.

کم‏کم دیوانسالاری در حال رشد در دولت این جسارت را پیدا کرد.پاره‏ای از حرف‏ها و باورهای ناگفته دولتمردان را برملا نماید که:«گذشته اگرچه دگرگون شده ولی از بین نرفته‏است.»این حرف برای تکنوکرات‏های متمایل به غرب در دولت اگرچه حرف غلطی نبود ولی بر خلاف احساسی که سال‏های متمادی غربگرایان نسبت به دولت مدرن و دولت اسلامی داشتند، یک حرف حسابی هم نبود.

آفت وقتی به سراغ نظام‏های مردم‏سالار دینی می‏آید و به آرمان‏ها و اهداف این نظام آسیب‏ می‏رساند که متفکران جامعه از تحلیل آسیب‏شناسی نظام‏های اجتماعی خود خودداری ورزند، نباید تصور کرد که این تحلیل‏های آسیب‏شناسانه از بابت دلایل سیاسی فرصت‏طلبانه یا موقع‏شناسی عوام‏فریبانه است.بلکه اتفاقات انتخابات دهم ریاست جمهوری،ما را متقاعد می‏کند که به امکانات پیدایی و رشد طبقه ممتاز در درون جمهوری اسلامی جدی‏تر بیندیشیم. نباید غفلت کرد که از دهه هفتاد به بعد در ایران یک گروفه اجتماعی خاص رهبری و بازیگری‏ دولت را در دست داشتند و این رهبری را امتیاز ویژه خود می‏دانند.بی‏اخلاقی‏های انتخابات‏ دهم ریاست جمهوری این حقیقت را به ما آموخت که سیستم زاد و ولد اجتماعی،سیاسی و فرهنی این طبقه ممتاز تأثیر بسیار فعال در شکل‏گیری وراثتی دولت داشته است،به گونه‏ای‏ که افراد خاصی به نوبه خود در درون همه دولت‏ها باید جابه‏جا شوند و اگر چنین اتفاقی نیفتد آن دولت متهم به انواع اتهامات،بی‏کفایتی‏ها و دروغ‏گویی شود.

نباید اجازه دهیم که این تصور در میان ملت ما رشد کند که اگر در غرب،سرمایه‏داری و بورژوازی بزرگ ثروت را در دست دارد و از این جهت حکومت می‏کند،در ایران نیز خواص‏ حکومت می‏کند و در نتیجه صاحب ثروت می‏شود.

تجربه‏های تاریخی نهضت 15 خرداد،رژیم پهلوی و نظام کمونیستی شوروی و پاره‏ای از انقلاب‏های بزرگ به ما می‏آموزد که سهم به دست آمده توسط طبقه ممتاز هیچ‏گاه در درون‏ کشور تبدیل به سرمایه نمی‏گردد بلکه تنها به مصرف می‏رسد و این مسئله برای هر نظام و دولتی از نظر سیاسی،اقتصادی و فرهنگی نارسایی است نه امتیاز.وجود چنین طبقه‏ای در درون هر نظامی مانع و رادعی در راه توسعه ملی و پیشرفت نیروهای تولیدکننده و بسط عدالت اجتماعی و اقتصادی است.این همان کمین‏گاهی بود که امام از آن مشروعیت نظامسلطانی را مورد تردید قرار داد.ایران در دو قرن اخیر به اندازه کافی این طبقه ممتاز را تجربه‏ کرد.اکنون در دل نظام مردم‏سالار جمهوری اسلامی ایران طبقه خواص به دنبال امتیازات‏ وسیعی از هرنوع و در هر زمینه است.این امتیازات هم مادی است و هم فرهنگی و سیاسی و پرداختن به آن و اندیشه کردن پیرامون آن بیش از هر چیزی اهمیت دارد.

اگرچه قبل از هر چیز مطالبات خواص،قدرتمندانه است ولی باید توجه کنیم که کسب قدرت، امکانات بسیاری را در اختیار آنها خواهد گذاشت که ثروت مادی بخشی از آن است.این طبقه‏ حتی ثروت‏های فرهنگی را نیز در انحصار خود خواهند گرفت،مردم‏سالاری،آزادی،استقلال، اصالت و هویت ملی،اصلاحات،تغییر و بسیاری از مفاهیم زیبا و انسانی را نیز در ید تفسیرهای دلبخواهانه خود خواهد گرفت.

ملت،با هوشیاری باید قدرت طبقه خواص را به محاکمه بکشد،نظام جمهوری اسلامی ایران‏ و رهبری آن هیچ رابطه‏ای با این طبقه ندارد.همان‏گونه که مذهب اسلام رابطه‏ای با اشرافیت و خواص‏سالاری نداشته و ندارد.البته باید متوجه باشیم و بدانیم که فکر نکنیم طبقه خواص در ایران یک طبقه پیش پا افتاده است.این طبقه از قدرتی بی‏سابقه در تاریخ معاصر ایران‏ برخوردار است چون حه در همه ادوار گذشته،خودش دولت بوده است و راه رسم همسازی‏ با محیط و کسب،حفظ و نشر قدرت و ثروت را بلد می‏باشد.امام خمینی در جنبش 15 خرداد اولین ضربه را بر این طبقه وارد کرد و در انقلاب اسلامی این طبقه را از هم گسست.اما اکنون‏ با اشکال جدید آمده است که در دوران جمهوری اسلامی مجددا به قدرت برسد.این طبقه دو دهه است که تلاش کرد با خودکامگی دولت در عرصه‏های مختلف هماهنگ شود.این‏ خودکامگی دولتی باعث شد که خواص کاملاً در پناه دولت همه محیط‌های فعالیت انسانی را در زیر نفوذ خود بگیرد.

انقلاب‏های رنگی و مخملی،محلی برای به قدرت رسیدن این طبقه امتیازطلب است.این طبقه‏ برای رسیدن به قدرت از نمادهای مقدس و غیرمقدس با تمام وجود استفاده می‏کند.ملت ما باید با هوشیاری و بیداری کامل،ردپای این طبقه را در ساختارهای فرهنگی،سیاسی واجتماعی ایران ردیابی کند.

مهم‏ترین کوشش‏های این طبقه در دو دهه گذشته،برقراری دیوان‌سالاری و اشرافیت بود، امام عظیم‌الشأن ما اثبات کرد که ما همه شخصیت‏های انقلاب را برای اسلام و نظام جمهوری‏ اسلامی می‏خواهیم نه اینکه اسلام و نظام فدای شخصیت‏ها شوند.از آنجایی که ما شیوه‏های‏ ظهور چنین طبقاتی را در دل انقلاب اسلامی هرگز مورد مطالعه قرار نداده‏ایم این امکان وجود دارد که از همین ناحیه آسیب‏های جدی بر انقلاب اسلامی وارد شود،مقایسه‏های تاریخی در زمینه‏های انقلاب مشروطه در ایران و پاره‏ای از انقلاب‏های شکست‏خورده در جهان،مثل‏ انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه،اگرچه به‏طور مطلق قانع‏کننده نیست اما سبب می‏شود که‏ ابتکارهای پیچیده این جریان در جنبش‏های مردمی و شیوه‏های کسب قدرت و ثروت از چشم‏ تیزبین مردم پنهان نماند.لازم است در باب بسط این طبقات از بابت تکرار یا شباهت شرایطی‏ که در آن رشد می‏کنند،پژوهش‏های عملی و علمی کنیم.

تا وقتی که نقش دولت در جامعه اساسی است و سهم قاطعی از فعالیت‏های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را به خود منحصر کرده است،تا وقتی که مردم‏سالاری،آزادی تحت‏ سیطره گفتمان‏های رسمی فلسفه سیاسی در غرب است.شکل‏گیری و تکوین این طبقه‏ اجتناب‏ناپذیر است و تاریخ ایران به روشنی نشان می‏دهد که هر جا این شرایط فراهم بوده‏ است سیستم خواص ظاهر می‏گردد و برقرار می‏شود.

حتی امام متقین حضرت علی(علیه السلام)نیز در نامه به مالک اشتر او را متوجه خطرهای‏ این طبقه در حکومت‏های اسلامی نموده است.امام در بخشی از نامه به مالک اشتر می‏فرماید:

«و لیکن أحب الأمور إلیک أوسطها فی الحق و أعمها فی العدل و أجمعها لرضی الرعیه،فإن‏ سخط العامه یجحف برضی الخاصه و إن سخط الخاصه یغتفر مع رضی العامه و لیس‏ أحد من الرعیه أثقل علی الوالی مؤنه فی الرخاء و أقل معونه له فی البلاء و أکره‏ للإنصاف و أسأل بالإلحاف و أقل شکرا عند الإعطاء و أبطأ عذرا عند المنع و أضعف‏ صبرا عند ملمات الدهر من أهل الخاصه و إنما عمود الدین و جماع المسلمین و العدهللأعداء العامه من الأمه،فلیکن صغوک لهم و میلک معهم.»

دوست‏داشتنی‏ترین چیزها در نزد تو،در حق میانه‏ترین و در عدل فراگیرترین و در جلب خشنودی مردم گسترده‏ترین باشد،که همانا خشم مردم خشنودی خواص را از بین می‏برد،اما خشم خواص را خشنودی همگان بی‏اثر می‏کند.خواص جامعه همواره‏ بار سنگینی را بر حکومت تحمیل می‏کنند زیرا در روزگار سختی یاریشان کمتر و در اجرای عدالت از همه ناراضی‏تر و در خواسته‏هایشان پافشارتر و در عطا و بخشش‏ها کم‏سپاس‏تر و به هنگام منع خواسته‏ها دیر عذرپذیرتر و در برابر مشکلات‏ کم‏استقامت‏تر می‏باشند.در صورتی که ستون‏های استوار دین و اجتماعات مسلمین و نیروهای ذخیره دفاعی،مردم می‏باشند،پس به آنها گرایش داشته و اشتیاق تو با آنان‏ باشد.

شرایطی که طبقه خواص در کشور ایجاد می‏کند به سختی می‏توان فهمید که از چه قرار است.فقط می‏دانیم که مردم با وجودی که اغلب امکانات را در دست دارند ولی از آنچه وجود دارد راضی نیستند و تعادلی که به ظاهر در جامعه حکمفرماست،شکننده و تهدیدزا است.

این طبقه در همه شرایط از خود شرم دارد و نمی‏خواهد که مردم آنها را بشناسند آنها در تاریکی زندگی می‏کنند و از روستایی می‏ترسند.همان‏طوری که مولای متقیان فرموده است،در دوران رفاه از همه پرخرج‏ترند و هنگام سختی کمتر از همه یاری می‏دهند.بیش از همه از انصاف بیزارند.و در خواسته‏های خود اصرار می‏ورزند.امتیازات خود را مخفی می‏کند و با افکاری که به شهروندان کشورش القا می‏کند در تضاد کامل است.بین آرمان‏های این طبقه و واقعیت‏ها فاصله زیادی است.آنچه می‏گویند به آن اعتقادی ندارند.خواص در هر جایی که‏ شکل بگیرد از جهش اقتصادی و فرهنگی کشور می‏کاهد و شکست‏های سیاسی،اقتصادی و فرهنگی خود را در جهت اصلاحات و تغییرات بر دوش دیگران می‏اندازد.

تنها هنری که دارند این است که همیشه آرامش اجتماعی را به هم بریزند و با ایجاد بحران‏های مصنوعی و جنبش‏های کاذب اجتماعی شرایط را برای به قدرت رسیدن خود فراهمسازند.

خواص در ایران ریزه‏خوار دو نهاد اجتماعی است:1-دولت 2-احزاب.در دو دهه گذشته‏ خواص تلاش کرده‏اند که با تغییر شکل نظام اجتماعی یعنی دولتی شدن،تمرکز و انحصار حزبی جلوداری نظام جمهوری اسلامی را که در اثر سال‏های طولانی جنگ و کار سخت و طاقت‏فرسای نیروهای انقلابی در حفظ و نگهداری کشور تا حدودی خسته شده بود در مقابل‏ موج فرصت‏طلبانه خود قرار دهند.دیوان‌سالاری تازه نفسی که دسته‏جمعی به سوی درهای‏ قدرت و ثروت هجوم آوردند و مجذوب مقام‏های مسئولیت‏دار شدند.

در سوز و گداز مدیر شدن؛نظام در شرایطی بود که نتوانست این جاه‏طلبان جدید را براند و متوقف کند،خصوصیت تغییرات اجتماعی در دوران بعد از دفاع مقدس،رشد سریع احزاب‏ ساخته دست قدرت،وسعت تحولات اجتماعی و مشغول شدن نیروهای انقلابی به تحصیل و کسب تخصص،اشغال در تمام مقام‏های مهم و به دست گرفتن مجموعه مدیریت را برای این‏ طبقه دیوان‌سالاری حرفه‏ای جدید ممکن ساخت.

جمهوری اسلامی متأسفانه چنین گسترشی را پیش‏بینی نکرده بود.وقتی جنبش‏های کاذب‏ اجتماعی در درون یک انتخابات عمومی در خرداد 1376 شکل گرفت و احزاب ساخته دست‏ قدرت از دل دیوانسالاری به قدرت رسیده یکی پس از دیگری مثل قارچ رشد کرد،جمهوری‏ اسلامی خود را در مقابل وضعی غیره منتظره دید.ما در آن دوران نمی‏دانستیم چگونه باید این مشکل را حل کرد.گاهی این مشکل را به گردن ارثیه جریانات شبه روشنفکری غرب‌زده‏ انداختیم ولی مسئله بسیار عمیق‏تر از آن است که تصور می‏شد.هجوم اصحاب قدرت و ثروت‏ به ساختارهای دولتی و دست‏اندازی آدم‏های پست و ضدانقلاب به آرمان‏های انقلاب،ضرورت‏ داشتن مردانی شرافتمند را در ساختار دولتی فوریت دارد.دیگر بوروکراسی و دیوانسالاری‏ رژیم پهلوی نبود که به سوی دولت هجوم آورده بود.دشمن داخلی و تکنوکرات‏ها بودند که‏ در درون ساختار نظام جمهوری اسلامی مقام‏های مسئولیت‏داری را اشغال کرده بودند.

دیوان‌سالاری دولت و احزاب در زیر چشمان ما به یک نظام خودکامه و زورگو در حال تغییرشکل بود.فرصت‏طلبان تمام مقام‏های مهم دولتی را هدف قرار دادند و قدرتی را درست کردند که تا جایی که بتوانند در سیاست جمهوری اسلامی نفوذ کنند.

خط سیر این گروه تشنه قدرت و ثروت بازتاب خوبی برای جمهوری اسلامی به بار نیاورد و علی‏رغم زحماتی که در انقلاب کشیده شده ساختارهای کج‏تابی شکل گرفت.حلقه قدرت‏ بسته شد و چرخش نخبگان محدود به چهره‏های خاصی گردید.از دل ساختار دولتی‏ اپوزسیون ساماندهی شد.اینها مهم‏ترین آفت‏هایی بود که باید در سپهر آرمان‏های جنبش 15 خرداد در جمهوری اسلامی ایران بازخوانی شود.

پی‌نوشت‌ها :

1- در این مقاله بنا ندارم نحوه پیدایش و رابطه تولیدی دو پدیده سلطانیسم و سکولاریسم را در دوران مدرن به‏ عنوان یک پدیده جدید و برآمده از مدرنیته و مدرنیسم، تجزیه و تحلیل نمایم زیرا به نظر می‏رسد که خود این‏ بحث از جمله مباحث مغفول و فراموش‏شده در تاریخ معاصر است. که به‏طور ویژه باید مورد پژوهش قرار گیرد و این پژوهش برای فهم تاریخ مدرنیته و فهم تاریخ تجدد در ایران بسیار حیاتی است. نگارنده در مقاله‏ «فراسوی بیداری ایرانی-اسلامی، بازخوانی نظریه دیکتاتوری منور دوره رضا خانی در قالب نظریه انقلاب‏ مخملی جریان‏های روشنفکری...» مفصل پایه‏های رابطه تولیدی این دو جریان را تبیین کرده است. (نک: فصلنامه 15 خرداد، دوره سوم، س 5، ش 17، پاییز 1387.

2- نک: همان، ص 53-17.

3- تبیان، آثار موضوعی، تاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی، دفتر بیستم (تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، 1378)، ص 358.

4- همان.

5-برای مطالعه در این زمینه رجوع شود به این آثار: الف- انریک لارنا و دیگران، جنبش‏های نوین اجتماعی، مترجمان سید محمد کمال سروریان و علی صبحدل (تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1387). ب- دوناتلا دلاپورتا و ماریو دیانی، مقدمه‏ای بر جنبش‏های اجتماعی، ترجمه محمد تقی دلفروز (تهران: نشر کویر 1383).

6- تصویبنامه لایحه انجمن‏های ایالتی و ولایتی.

7- صحیفه امام، ج 1 (تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، 1378)، ص 133 و 134.

8- همان، ص 134.

9- همان ص 134.

10- صحیفه امام، ج 1، ص 158 و 159.

11- همان، ص 11 و 12.

12- نقل به مضمون از: تبیان، دفتر پنجم، ص 260.

13- برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به آثار زیر: احمد علی عزآبادی، علل انحطاط تمدن‏ها از دیدگاه قرآن (تهران: انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، 1371)، نصرت جمالی،عوامل سقوط حکومت‏ها در قرآن و نهج‌البلاغه (قم: انتشارات نهاوندی، 1378)، محمد جعفر نجفی علمی، جامعه و سنن اجتماعی در قرآن (تهران: انتشارات وزارت‏ فرهنگ و ارشاد اسلامی،1371 )، احمد حامد مقدم، سنت‏های اجتماعی در قرآن کریم (مشهد: بنیاد پژوهش‏های‏ اسلامی آستان قدس رضوی، چ 2 ،1369)، سید محمد باقر صدر، سنت‏های اجتماعی و فلسفه تاریخ در مکتب‏ قرآن، ترجمه حسین منوچهری (تهران: مرکز نشر فرهنگی رجا، 1369).

14- نک: نصرت جمالی، همان، ص 171 و 172.

15- همان.

16- همان.

17- قابل ذکر است که مقام معظم رهبری معتقدند که خواص بر دو دسته هستند: خواص طرفدار باطل و خواص‏ طرفدار حق.ما در این مقاله با خواص طرفدار باطل کاری نداریم بلکه مراد ما خواصی است که در جبهه حق‏ هستند و خود را طرفدار حق می‏دانند.

18- خواص و لحظه‏های تاریخ‏ساز، 3-1 (تهران: مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، چ3، 1386)، ص 36.

19- همان، ص 27.

 

 

 

 


مجله پانزده خرداد - بهار 1388- شماره 19 (سحن سردبیر)
 
تعداد بازدید: 4152



آرشیو مقالات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.