مقالات

روحانیت و حاکمیت در عصر پهلوی‌ها: نگاهی به سیره سیاسی آیت‌الله حایری، آیات ثلاث و آیت‌الله بروجردی

نویسنده:پروفسور سید حسن امین


هشتم فروردین، سالگرد درگذشت مرجع بزرگ تقلید شیعیان جهان آیت‌الله‌العظمی حاج‌آقا حسین بروجردی است. به مناسبت نزدیک شدن به این تاریخ، یادی دیگر از تعامل روحانیت با حاکمیت بی مناسبت نیست.

مرجعیت شیعه در داخل ایران به همت آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی (1276 ق – 17 ذیقعده 1355 ق = 10 بهمن 1315 ش)، در 1340 ق / 1301 ش، در حوزه علمیه قم استقرار یافت. تأسیس یا احیاء حوزه علمیه قم در آن تاریخ، مصادف با برآمدن رضاخان سردار سپه (رضاشاه پهلوی بعدی) بود. در حالی که تمهیدات رضاشاه پهلوی برای حذف روحانیت از صحنه اجتماعی و سیاسی و تضعیف عناصر سنتی و مذهبی در جامعه ایرانی، انکارناپذیر است، آیت‌الله حایری یزدی از رویارویی و مقابله با دولت پرهیز داشت. لذا مادام که آیت‌الله حایری در قید حیات بود، تدریس منظم در حوزه و وصول و ایصال شهریه به طلاب علوم دینی، ادامه یافت. آیت‌الله حایری، به رغم همه مضایق دولت پهلوی، با پرهیز جدی از جنجال‌های سیاسی و رعایت نهایت احتیاط، روحانیت شیعه را از خطر اضمحلال رهانید. تا آنکه فوت حاج شیخ در 10 بهمن 1315، درست همانند فوت آیت‌الله بروجردی در اوایل دهه 1340، فرصت بیشتری به دولت وقت داد تا با از بین رفتن رهبری واحد حوزه علمیه قم، با زمینه‌سازی تعدد مراجع، در تضعیف هر چه بیشتر روحانیت بکوشد و تأثیر روحانیت را در سطح ملی به حداقل برساند.

بنابراین فوت آیت‌الله حایری یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم، فرصت دیگری برای تعمیق و تعمیم سیاست‌های سنت‌ستیزانه رضاشاه پهلوی بود. به این ترتیب که:

اولاً، رژیم اجازه برگزاری مراسم ترحیم مؤسس حوزه علمیه قم را نداد. در این باب، البته هیچ غرض و مرض خاصی با حاج شیخ یا خاندان او – به خلاف آنچه مثلاً در ممنوعیت برگزاری مجلس ترحیم دکتر محمد مصدق در اسفند 1345 از طرف رژیم محمدرضا شاه انجام شد – در کار نبود. یک سال و نیم قبل از فوت حاج شیخ، اداره تشریفات سلطنتی در 24 خرداد 1314 طی بخشنامه‌ای رسمی به سرتاسر کشور ابلاغ کرده بود که مجالس ترحیم فقط در مساجد معینی که از سوی بلدیه = شهرداری هر شهر معین و مشخص خواهد شد، به شکل و در قالب خاصی که روضه‌خوانی و تعزیه‌داری سنتی در آن مشهود نباشد، مجاز است. بنابراین، مجالس ترحیم عامه مردم به برگزاری مجالس خصوصی محدود شده بود و این امر تا سقوط رضاشاه در شهریور 1320 ادامه داشت.

ثانیاً، بستن حوزه‌های علمیه و محدود شدن تعداد طلاب و سخت‌گیری نسبت به روحانیون پس از مرگ حاج شیخ فزونی یافت.

ثالثاً، تبلیغات ضد سنتی کسانی چون شریعت سنگلجی و احمد کسروی در زیر چتر حمایت دولت افزایش یافت. یعنی در حالی که هیچ گردهمایی و سخنرانی و نشر هیچ کتاب و نشریه‌ای بدون اجازه دولت ممکن نبود، آثار کسانی چون کسروی در ضدیت با مذهب رسمی کشور مرتب چاپ می‌شد و بدتر از آن کسروی و پیروانش همه ساله در یکم دی ماه «جشن کتاب سوزان» به راه می‌انداختند و کتاب‌هایی از قبیل مفاتیح‌الجنان حاج شیخ عباس قمی و حتی دیوان حافظ و مثنوی مولانا را در ملأ عام از بین می‌بردند.

کسروی پژوهشگری توانا و تاریخ‌دانی مبرز و قاضی دادگستری صالحی بود اما اشتباهات عظیم او همانند تأسیس یک مذهب جدید به نام «پاک دینی» یا برگزاری «جشن کتاب سوزان»، یا حمله به حافظ و مولانا قابل دفاع نیست. شاید اگر متخصصان فن، در مقام روانکاوی شخصیت کارآمدی چون کسروی برآیند، دین‌ستیزی آن سید اولاد پیغمبر را ناشی از عقده‌ها و سرخوردگی‌های شخصی او در زمان طلبگی‌اش در تبریز و اوایل ورودش به تهران در کسوت روحانیت بیابند. به هر حال، کسروی خدماتی کرد و صدماتی هم زد و امروز ما موظف و محقیم که کارهای خوب او را ستایش کنیم و عیب‌های او را نیز برشماریم.

باری، مرگ آیت‌الله حایری یزدی در 1315، به خلاف مرگ آیت‌الله بروجردی در 1340 که تا چهل روز در سرتاسر کشور مراسم عزاداری در پی داشت و همان عزاداری‌ها، علایق خفته مردم را نسبت به روحانیت بیدار کرد، با سکوت و خاموشی برگزار شد. لذا در پی مرگ طبیعی آیت‌الله حایری یزدی در بهمن 1315، بیم آن می‌رفت که حوزه علمیه قم به کلی به تحلیل برود و به تعطیل کشیده شود. در حالی که مرجعیت جهانی شیعه در این دوره به زعامت آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی (وفات 1325 ق) در نجف مستقر بود، در داخل ایران به تدریج و با سیاست صبر و ثبات، سه چهره شاخص مذهبی در قم به عنوان مرجع تقلید مطرح شدند که عبارت بودند از:

1- آیت‌الله سید محمد حجت کوه‌کمره‌ای

2- آیت‌الله سید محمدتقی خوانساری

3- آیت‌الله سید صدرالدین صدر

مرحوم آیت‌الله سید محمد حجت (1310-1327 ق)، از شاگردان سید محمدکاظم طباطبایی یزدی و شریعت اصفهانی، سنتی‌ترین آیات ثلاث بود و چون فرزند ارشد مرحوم حاج شیخ یعنی مرحوم حاج شیخ مرتضی حایری یزدی داماد ایشان بود، مراجعان قبلی حاج شیخ به ایشان مراجعه می‌کردند و در نتیجه، ایشان در بین روحانیون و طلاب حاضر در قم نفوذ بیشتری داشت. ایشان، از تظاهر به ریاست و مرجعیت، گریزان و از داشتن ارتباط با دربار و رجال سیاسی متوحش و از صرف وجوه بریه بیش از حد ارتزاق متوسط برای عائله خود استنکاف کلی داشت و خود را مطلقاً به دنیا – چه از جهت سیاسی و چه از جهت اقتصادی – آلوده نمی‌کرد. آیت‌الله سید محمدتقی خوانساری، از شاگردان آخوند ملا محمدکاظم خراسانی از جهت مبارزه سیاسی پیشرفته بود. چرا که ایشان در جنگ جهانی اول در مبارزه علیه انگلیس در عراق با آیت‌الله کاشانی در صف مجاهدین شرکت داشته و همراه ایشان اسیر هم شده بود. لذا آیت‌الله خوانساری، از جهت سیاسی به خصوص بین مبارزان بالقوه و بالفعل سیاسی در تهران، بانفوذتر بود. مرحوم خوانساری در نهضت ملی شدن صنعت نفت و نیز در موضوع انتخابات، فتوایی در پشتیبانی از اقدامات دکتر محمد مصدق صادر کرد (باختر امروز، ش 454) که نشانه اندیشه‌های سیاسی اوست. ایشان از فلسطین نیز دفاع می کرد و به فدائیان اسلام نیز بیش از آقایان بروجردی، حجت و صدر بها می‌داد. (جعفریان، رسول، جریان و جنبش‌های مذهبی – سیاسی ایران (سال‌های 1320-1357)، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، 1381، صص 117-118)

مرحوم آیت‌الله سید صدرالدین صدر (1299-1373 ق)، از شاگردان آخوند خراسانی و سید محمدکاظم طباطبایی یزدی و در جوانی از مبارزان حرکت اسلامی عراق علیه انگلیس بود. پدرش آیت‌الله سید اسماعیل صدر و نیز پدر همسرش حاج‌آقا حسین قمی هر دو از مراجع بودند و خود او نیز به جهت سوابق خانوادگی و نفوذ خانواده‌اش در عراق و لبنان و هند دارای وجهه بین‌المللی غیر قابل انکار بود. وی افزون بر تبحر در فقه و اصول، دارای طبع شعر و ذوق ادبی بود و در مسائل روحانیت هم قائل به اصلاحات بود، چنان که حتی برای شریعت سنگلجی نیز رثائیه‌ای به عربی ساخته بود.

باری، پس از مرگ حاج شیخ، روحانیت قم سه گزینه داشت و سه کار می‌توانست کرد:

1- یا چهره برجسته‌ای مثل آیت‌الله برجردی را علناً و رسماً به عنوان اعلم علمای شیعه به عنوان جانشین آیت‌الله حایری بپذیرد و احیاناً از او برای سرپرستی حوزه به آمدن به قم دعوت کند، و به وحدت مرجعیت برسد؛

2- یا به تعدّد و تکثر مراجع تقلید به سبک قبل از تأسیس حوزه علمیه قم تن در دهد که در هر ولایت و شهری و از جمله قم، اصفهان، مشهد، بروجرد، شیراز و حتی تهران مجتهد همان محل، مرجع مردم باشد؛ یا

3- مرجیعت شیعه، شورایی شود و چند تن در شورای ویژه‌ای در قم به دریافت وجوهات و تقسیم آن بین طلاب و اداره امور مرجعیت بپردازند.

آنچه در عمل در قم پس از فوت حاج شیخ واقع شد، ترکیبی از گزینه‌های دوم و سوم بود. به این معنی که در آغاز، آیات ثلاث، صندوق واحدی برای دریافت و پرداخت وجوه شرعیه و تقسیم شهریه طلاب ایجاد کردند که به عللی که باید مورد بررسی جدی قرار بگیرد، تعطیل شد و هر کدام از آیات ثلاث جداگانه و مستقلاً به دریافت وجوه شرعی و تقسیم آن به عنوان شهریه بین طلاب پرداختند، روشی که تا امروز همچنان ادامه دارد که هر مرجع تقلیدی، مستقل از دیگران، به طلاب شهریه پرداخت می‌کند؛ به طوری که در عمل، کارسازترین امر در تثبیت مرجعیت یک مرجع، پرداخت همین شهریه به طلاب از ناحیه اوست که هر کس کماً و کیفاً، بیشترین و منظم‌ترین شهریه ماهانه را به طلاب و روحانیون بپردازد، مرجعیتش بیشتر و بهتر تثبیت می‌شود.

باری، چند ماه پس از تشکیل صندوق وجوه شرعیه، اول آیت‌آلله سید محمدتقی خوانساری و سپس آیت‌الله صدر خود را از مسائل مالی کنار کشیدند و پرداخت شهریه طلاب را به آیت‌الله حجت واگذار کردند که اسوه تقوی و صداقت بودند و به طوری که مرحوم حاج‌آقا مرتضی حایری یزدی نقل می‌کردند، در روز فوت، آخرین مبلغ وجوه شرعیه را داخل صندوق کوچکی به ایشان تحویل داده بودند. در این فاصله ده سال یعنی از فوت حاج شیخ در 1315 تا فوت آیت‌الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی در 1325، تشکیلات حوزه علمیه قم بین مراجع مختلف تقسیم شده بود و در نبود رهبری واحد، روحانیت در دوره اشغال ایران به دست متفقین، فرصت زیادی برای ورود به مسائل سیاسی نداشت.

آنچه مسلّم و محقق است در آن تاریخ، مرجعیت شیعه به رغم همه فشارها، از دولت وقت کاملاً مستقل ماند و به هیچ وجه تحت تأثیر قدرت مرد مقتدر اعجوبه‌ای مثل رضاشاه پهلوی قرار نگرفت و به سنت صالحان، خود را از اینکه در حاشیه حاکمیت وقت به توجیه قدرت سیاسی و نظامی بپردازد، محفوظ و مصون نگاه داشت.

هنگامی که آیت‌الله حاج‌آقا حسین بروجردی، در سال 1324 برای معالجه از بروجرد به تهران آمد، بزرگان حوزه از ایشان خواستند که جهت قبول مرجعیت شیعه و مدیریت حوزه علمیه قم به آن شهر برود. با ورود آیت‌الله بروجردی به قم، آیت‌الله خوانساری رسماً از باب احترام به ایشان، در درس ایشان حاضر شد و آیت‌الله حجت، پایگاه تدریس خود را در مسجد عشقعلی و در مدرسه فیضیه به ایشان واگذار کرد و آیت‌الله صدر هم که در صحن بزرگ حرم اقامه نماز جماعت می‌کرد، جایگاه نماز خود را به ایشان داد و به این صورت، تقدم آیت‌الله بروجردی در قم محرز شد و چون به فاصله کوتاهی آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی در 1325 و چند ماه بعد آیت‌الله حاج‌آقا حسین قمی هر دو رحلت کردند، مرجعیت تامه و علی‌الاطلاق آقای بروجردی در جهان تشیع تثبیت شد.

سلوک سیاسی آیت‌الله بروجردی، مدارا با مقام سلطنت از یک سو و تقویت مذهب تشیع در سطح ایران و جهان از سوی دیگر بود. بنابراین، آیت‌الله بروجردی از پذیرفتن شاه ابایی نداشت اما در داخل ایران، با همراهی حاکمیت وقت و با استفاده از پشتیبانی عملی دولت، بساط تبلیغات بهائیت را در ایران برچید و به تخریب حظیره‌القدس ایشان دستور داد؛ همچنان که در مسئله تقریب بین مذاهب هم به اخذ فتوای شیخ محمود شلتوت دایر به صحت عمل به فقه امام جعفر صادق توفیق یافت.

آیت‌الله بروجردی در مسئله ملی شدن صنعت نفت همگام با بقیه جناح‌ها با خلع ید از انگلیسی‌ها موافق بود و با اعتدال و استقلال رأی، نه علیه مصدق حرکتی کرد و نه علیه آیت‌الله کاشانی و نه علیه نواب صفوی. در عین حال، به هیچ کدام از این سه جناح هم زیاد نزدیک نشد؛ هر چند در موردی؛ به دکتر مصدق تذکراتی تند داده بود که دکتر مصدق برای دلجویی از ایشان ملک اسماعیلی (معاون نخست‌وزیر) را همراه سرتیپ مدبر به قم فرستاد.

در بررسی سیره سیاسی آیت‌الله بروجردی به این موارد نیز اشاره باید کرد:

1- آیت‌الله خمینی در آغاز ورود آیت‌الله بروجردی از ایشان بسیار حمایت کرد، به طوری که پس از فوت آیت‌الله اصفهانی که اغلب روحانیون به آیت‌الله حاج‌آقا حسین قمی ارجاع می‌دادند، آیت‌الله خمینی مردم را به آیت‌الله بروجردی ارجاع می‌داد. به طوری که آقای مبرقعی فقیه در مجله حوزه (شماره 44-43، ص 71) بلاواسطه از آیت‌الله خمینی نقل می‌کند، دلیل آیت‌الله خمینی برای پشتیبانی از آیت‌الله بروجردی آن بوده است که مرجعیت شیعه در داخل ایران رشد کند و در عراق نماند، هر چند در نهایت آیت‌الله بروجردی، از جهت سیاست داخلی کشور، انتظارات آیت‌الله خمینی را از مرجعیت شیعه در ایران برآورده نکرد. (جعفریان، رسول، همان‌جا، ص 120، پاورقی 3)

2- شاه در مقطعی، عاشق دختر سفیر ایتالیا شده بود و قصد داشت با او ازدواج کند. به طور عام، فتوای آیت‌الله بروجردی، جواز ازدواج دائم مرد مسلمان با زن اهل کتاب بود. (بعضی از فقها، ازدواج دائم را مجاز نمی‌دانستند و فقط ازدواج منقطع / صیغه را تصویب می‌کردند.) اما هنگامی که دربار در این باب از آیت‌الله بروجردی استفتاء کرد، ایشان با توجه به اهمیت موضوع به جای تکرار فتوای رسمی خود، جواب نوشت که: «مشهور بین اعاظم فقهای امامیه، حرمت ازدواج دائم با کتابیه است.»

3- هنگامی که برای برگزاری المپیاد ورزشی گویا در هند، بنا بود طبق معمول، آتش برافروخته در یونان را از ایران عبور دهند تا به مقصد برسد، آیت‌الله بروجردی، واعظ معروف تهران محمدتقی فلسفی را به نمایندگی خود نزد شاه فرستاد تا از این کار که در نظر آیت‌الله ترویج آتش‌پرستی بود، خودداری شود. (خاطرات فلسفی، ص 181)

4- در یکی از شماره‌های سابق مجله حافظ از قول دکتر محمدرضا جلالی نائینی نوشتیم که آیت‌الله بروجردی پس از کودتای 28 مرداد از سفارش به شاه برای نجات دکتر حسین فاطمی خودداری کرد. آنچه مسلّم است آیت‌الله برجردی در جریان کودتای 28 مرداد، به دلیل وحشت از بر سر کار آمدن توده‌ای‌ها با رژیم کودتا مماشات کرد و نه تنها اعتراضی به محاکمه مصدق و اعدام فاطمی نکرد بلکه از اعدام نواب صفوی و یارانش یعنی رهبران «فداییان اسلام» هم که در کسوت روحانیت بودند، جلوگیری نکرد.

5- آیت‌الله بروجردی در سال‌های پایانی مرجعیت خود، با طرح اصلاحات ارضی مخالفت کرد و طی نامه‌ای که به سردار فاخر رئیس مجلس نوشت، به نمایندگان هشدار داد که از تصویب آن لایحه خودداری کنند. هنگامی که شاه به آیت‌الله نوشت که دولت‌های مسلمان ترکیه و پاکستان، این طرح اصلاحات ارضی را اجرا کرده‌اند، آیت‌الله بروجردی پیغام داد که آن کشورها اول جمهوری! شده‌اند.

محمدرضا شاه پس از فوت آیت‌الله بروجردی در 10 فروردین 1340 در مقام اصلاحات مورد نظر خود که مورد تصویب و تأیید آمریکایی‌ها هم بود، برآمد و به همین دلیل، در مقام تضعیف روحانیت قم، مرگ آیت‌الله بروجردی را به سه تن از مراجع تقلید مقیم نجف یعنی آیت‌الله سید محسن حکیم، آیت‌الله سید عبدالهادی شیرازی و آیت‌الله سید محمود شاهرودی تسلیت گفت تا:

اولاً، مرجعیت از قم به نجف منتقل شود.

ثانیاً، مرجعیت شیعه دچار تعدد و تکثر شود و در نهایت فرد شاخصی مرجع واحد نباشد.

این شگرد شاه مؤثر واقع نشد؛ یعنی تمهیدات شاه برای شکستن مرجعیت در ایران ناکام ماند و پس از آیت‌الله بروجردی هم، مراجع تقلید مقیم ایران (آیت‌الله شریعتمداری، آیت‌الله گلپایگانی، آیت‌الله مرعشی نجفی و البته آیت‌الله خمینی) با همه تشتت، اندک اندک در برابر او صف‌آرایی کردند. مسئله مناسبات مردم و مرجعیت شیعه پس از فوت آیت‌الله بروجردی دغدغه اهل فکر و نظر بود و به همین جهت کتابی با عنوان بحثی درباره مرجعیت و روحانیت منتشر شد که بزرگانی همچون علامه طباطبایی، استاد مطهری و شهید دکتر بهشتی در آن قلم زده بودند.

 


ماهنامه حافظ: نشریه داخلی، شماره 68 – فروردین 1389
 
تعداد بازدید: 4392



آرشیو مقالات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.