مقالات

بازخوانی تحلیلی نقش آیت‌الله بروجردی و امام خمینی(قدس‌سره) در مبارزه با اسلام‌ستیزی و نفوذ بهائیان در حکومت پهلوی

نویسنده: مسلم محمدی


بازخوانی تحلیلی نقش آیت‌الله بروجردی و امام خمینی(قدس‌سره) در مبارزه با اسلام‌ستیزی و نفوذ بهائیان در حکومت پهلوی

کاری از: مسلم محمدی(1)

 

چکیده

فرقه بهائیت از نظر باورهای اعتقادی در گستره توحید،‌ نبوت و معاد، عملاً خلاف آن چیزی را معتقدند که باور مشترک تمام فرق اسلامی است، تا جایی که رهبران خود،‌ مقام نبوت و رسالت قائل بوده و دین اسلام را دین نسخ‌شده و پایان‌یافته‌ای می‌دانند.

نفوذ این فرقه، پس از شکست فکری از علمای عصر قاجار و اعدام علی‌محمد باب کاهش یافت، ولی پس از به حکومت رسیدن محمدرضا پهلوی و به‌خصوص در دهه‌های سی تا پنجاه، به مناصب اساسی در حکومت و دربار دست یافتند و با حمایت دولت‌های استعماری، روش‌های مختلف اسلام‌ستیزی را پیش گرفتند.

نقش روحانیت و مراجع آگاه، به‌خصوص آیت‌الله بروجردی و پس از ایشان، امام خمینی(قدس‌سره) در مبارزه فکری و قانونی با این فرقه، بسیاری از اهداف مشترک حکومت و بهائیت را خنثی کرد.

 

واژگان کلیدی

بهائیت، حکومت پهلوی، روحانیت، آیت‌الله بروجردی، امام خمینی(قدس‌سره)

 

مقدمه

پیدایش و گسترش بهائیت به عنوان یکی از فرقه‌های نوپدید در قرن نوزدهم میلادی، محصول و علل و عوامل متعدد درون و برون‌ مرزی است. در عوامل بیرونی، سهم بیشتر را باید به دولت‌های استعماری داد که در راستای چپاول ثروت‌های طبیعی و ملی و کم‌فروغ کردن باورهای اعتقادی و شیعی مردم ایران، راه فرقه‌سازی از جمله سر و سامان دادن فرقه‌ای به نام بهائیت را در پیش گرفتند.

از سوی دیگر، مردم از جنگ‌های سختی که در سال‌های پیش از ظهور جنبش باب، بین ایران و روسیه تزاری وجود داشت و نیز بی‌کفایتی دولت‌های قاجار، خسته شده بودند و به دنبال پناهگاهی معنوی می‌گشتند. لذا حالتی پیش آمده بود که همه در انتظار فرج امام زمان(ع) به سر می‌بردند تا ملت اسلام را از یوغ ظلم روسیه تزاری و چپاول‌های انگلیس و دولت حاکم نجات دهد. این عوامل باعث شد که عده‌ای از مردم، با شنیدن ادعاهای باب و پیروانش به آنان گرایش پیدا کنند و به جای پناهگاه صحیح، به پناهگاه کاذب روی آورند. (زعیم الدوله تبریزی، 1346: 118 و 119)

به بیانی روشن و کوتاه می‌توان گفت، بهائیت با سوء استفاده از فطرت پاک مردم ایران، ابتدا با حمایت روس‌های تزاری سر برآورد و سپس به رهبری انگلیس‌ها ادامه حیات داده و در نهایت، باحمایت‌های استعماری دولت آمریکا و رژیم اسرائیل، گسترش یافت و به کشور‌های مختلف دنیا راه پیدا کرد.

این فرقه نوپدید، پس از کنار گذاشتن رهبران آنها در عهد صدارت امیر کبیر، در دوران پهلوی بازگشتی مجدد به ایران داشت که این پژوهش در پی باز‌خوانی این مرحله و مبارزات روحانیت در این دوران است.

سؤال اصلی پژوهش این است که بهائیان چگونه توانستند به اهداف خود در گسترش و ترویج بهائیت بپردازند.

فرضیه نگارنده این است که آنان با دو روش راهیابی به دربار پهلوی و مبنا قرار دادن اسلام ستیزی، درصدد دست‌یابی به آرمان‌های خود بودند و بدون شک اگر در طرف مقابل، مبارزه آشکار علمی و عملی دین نبود امروزه به همان اندازه‌ای بهائیت رشد و گسترش پیدا می‌کرد که وهابیت در جهان اسلام جایگاه یافته است.

 

ساختار پژوهش

در این پژوهش پس از گزارشی کوتاه از عقاید رهبران بهائیت، ابتدا دو مسئله نفوذ بهائیان به دربار و اسلام‌ستیزی آنها که علت اصلی مخالفت‌ها بوده به صورت گذرا مورد بررسی قرار می‌گیرد و سپس، مبارزات تبلیغی – سیاسی دو مرجع تقلید شیعه، آیت‌الله بروجردی و امام خمینی(قدس‌سره) در این‌باره تحلیل خواهد شد.

 

 ماهیت فرقه بهائیت

توجه به انحرافات فکری دو رهبر اصلی فرقه بهائیت(2)،‌ یعنی باب و بهاء به خصوص در باورهای آنان در حوزه توحید، نبوت و معاد می‌تواند اهمیت اصرار علمای اسلام در مبارزه با آنان را تنیین کنند. لذا ابتدا نگاهی کوتاه به نظریات باب و سپس بهاء در حوزه‌های مذکور خواهد شد.

سیدعلی‌محمد شیرازی معروف به باب در چند مرحله، به ترتیب زمانی ادعاهایی مطرح کرد که عبارت بودند از:

1. در سال 1260 ادعای ذکریت کرد و گفت که مفسر قرآن است. (کاشانی، 1910:107 و 209؛ فیضی، بی‌تا: 149 و 150)

2. در سال 1261 ادعای بابیت کرد (اشراق خاوری، بی‌تا: 553) و گفت دروازه ارتباط با امام زمان است(3).

3. در سال 1262 ادعای مهدویت کرد و گفت امام زمان است. او در چند جا این ادعا را مطرح کرد. یک دفعه به شکل علنی در کنار کعبه گفت: «من همان قائم هستم که منتظر او بودید»(4) (فیضی، بی‌تا: 142) و دفعه دیگر هم در نامه به برخی مریدانش نوشت: «به درستی که من همان قائم بر حقی هستم که وعده ظهور او به شما داده شده بود»(5) (فاضل مازندرانی، 1284: 3 /173 و 174)

4. در سال 1263 ادعای نبوت کرد و گفت پیغمبر خداست. او، هم ادعای بعثت کرد (باب، بی‌تا ب: 30) هم، تحدی کرده و به تقلید از قرآن گفت،‌ هیچ کس نمی‌تواند مثل کتاب من را بیاورد. (باب، 1261، سوره 5 و 52 به نقل از نجفی، 1357 : 257) او ادعای کتاب آسمانی (فیضی، بی‌تا: 149 و 150) و معجزه (باب، بی‌تا الف: 25) و حتی ادعای نسخ دین اسلام را کرد. (باب، بی‌تا ب: 4)

5. در سال 1264 ادعای الوهیت و ربوبیت کرد(6) و گفت که پروردگار جهانم. (باب،‌ بی‌تا ج: 29) او در کتب پنج‌شأن می‌نویسد: «‌به درستی که من خدا هستم و هیچ پروردگاری غیر از من نیست»(7) (مصطفوی، 1386 : 3 /249)

درباره قیامت نیز، هرچند از معاد یاد می‌کند ولی عملاً معتقد به قیامت نیست و آن را امری موهوم می‌داند. در کتاب بیان،‌ واحد هشتم از باب نهم آمده است:

روز قیامت روزی است مانند کل ایام. شمس طالع می‌گردد و غارب.

یا در واحد دوم از باب هفتم آمده است:

قیامت عبارت است از وقت ظهور شجره حقیقت در هر زمان و به هر اسم.

پس از مرگ باب، میرزا حسینعلی نوری، معروف به «بهاءالله»، متولد 1233 ق، ادعای جانشینی او را کرد.

میرزا‌حسینعلی، ادعای پیامبری و شریعت جدیدی کرد و کتاب اقدس را نگاشت و پس از آن،‌ اعلام «من یظهره اللّهی» و در پایان، ادعای «ربوبیت» و «الوهیت» کرد و خود را آفریدگار جهان نامید. پیروانش نیز خدایی او را باور کردند و قبر او را قبله خویش قرار دادند.

او در کتاب «ایام تسعه» درباره روز دوم محرم (روز تولدش) که روز مقدسی نزد بهائیان است، در باره خود می‌گوید:

در این روز کسی به دنیا آمد که نه زایید و نه زاییده شده است.(8)

یا در کتاب مبین می‌گوید:

خدایی به جز من زندانی، تنها نیست،‌(9) (نوری،‌ بی‌تا ب، 286)

یا گفته:

همانا آن کسی که عالم را از برای خویش آفرید، در خراب‌ترین شهرها محبوس و زندانی است.(10) (همان: 233)

از نظر او، با ظهور باب و بهاء شریعت اسلام به پایان رسید و تا هزار سال، ‌پیامبر دیگری نخواهد آمد و دین اسلام منسوخ گردید. (نوری، بی‌تا الف: 293)

او درباره معاد نیز در آثارش تصریح دارد که قیامت،‌ برپا و تمام شده است، نهشت همان دیدار با جمال میرزا بهاءالله بوده و آنان که از لقای او محروم شدند،‌ مستحق دوزخ شدند. (همان: 67)

نفوذ به دربار

یاد‌آوری این نکته در ابتدا ضروری است که این همه تحریص بهائیان بر حکومت و سیاست، مخالف منشور فکری ارائه شده از سوی رهبران این فرقه است. عبدالبهاء وظایف دین و روحانیان دینی را چنین تعریف می‌کند:

دین از سیاست جداست. دین را در امور سیاسی مدخلی نه،‌ بلکه تعلیق دین به عالم اخلاق است و امری است روحانی و وجدانی تعلق به قلوب دارد نه عالم اجسام. رؤسای دین باید به تربیت و تعلیم نفوس پردازند و ترویج حسن اخلاق نمایند. ولی در امور سیاسی مداخله ننمایند. (عبدالبهاء بی‌تا: 30)

وی همچنین در خطابه‌ای در پاریس در 17 نوامبر 1911 می‌گوید:

دین ابداً در امور سیاسی علاقه و مدخلی ندارد؛ زیرا دین تعلق به ارواح و وجدان دارد و سیاست، تعلق به جسم. لهذا رؤسای ادیان نباید در امور سیاسی مداخله نمایند. بلکه باید به تعدیل اخلاق ملت پردازند. نصیحت کنند و تشویق و تحریص بر عبودیت نمایند. اخلاق عمومی را خدمت کنند. احساسات روحانی بنفوس دهند. تعلیم علوم نمایند. و اما در امور سیاسی ابداً مدخلی ندارند.(اشراق خاوری، بی‌تا ب: 1 /176)

تشکیلات بهائیت در شیوه ورود به دربار،‌ابتدا خود را حامی اصول شاهنشاهی نشان دادند و در این راه تأثیر بسزایی داشتند. آنها نقش اساسی در سرنگونی دکتر مصدق در سال 1332 و همین‌طور در روی کار آمدن امیرعباس هویدا به نخست‌وزیری ایفا کردند. (فیچیکا، 1981 : 275 – 272، 395)

همچنان بهائیان در آستانه تشکیل حزب رستاخیز،‌ سیاست خود را وفاداری کتبی به اعلی‌حضرت همایونی، احترام به قانون اساسی و تمکین از اصول نهضت ترقی و تعالی ایران که به نام انقلاب ششم بهمن معروف است، اعلام کردند. آنها خود را مطیع فعال معرفی می‌کردند، نه بی‌طرف بی‌اعتنا. (بی‌نا، 1352: 536 و 537)

آنها با این حیله به راحتی توانستند با حمایت استعماری،‌ اعتماد دربار را به خود جذب کنند. به گفته فردوست، رئیس دفتر اطلاعات شاه، شخص شاه در جریان رشد و نفوذ بهائیان قرار داشت. فعالیت‌های بهائیت توسط ساواک به دقت دنبال می‌شد و گزارش این فعالیت‌ها در بولتن‌های نوبه‌ای، تنظیم و از طریق فردوست به اطلاع محمدرضا می‌رسید. وی می‌گوید:

این بولتن، مفصل‌تر از بولتن فراماسونری بود، اما محمد رضا از تشکیلات بهائیت و به‌خصوص افراد بهائی در مقام مهم و حساس مملکتی اطلاع کامل داشت و نسبت به آنها حسن‌ظن نشان می‌داد. (فردوست، 1373 : 1 /374)

در نتیجه، شاه شخطاً بهائیگری را در ایران تصویب و تأکید کرده است. (بی‌نا، 1379 : 7)

محمدرضا پهلوی معتقد بود بهائیان علیه او توطئه نمی‌کنند، از این رو وجودشان در مناصب دولتی برای او مفید تلقی می‌شود. آنان هم از این موقعیت برای به دست گرفتن اقتصاد کشور سود می‌جستند. (زاهد زاهدانی، 1384 : 246) به قول ارتشبد فردوست، بهائیان از موقعیت خود در زمان پهلوی برای ثروتمند شدن جامعه بهائیت استفاده می‌کردند و از این ثروت در راه تبلیغ و ترویج فرقه خود، نهایت استفاده را می‌نمودند. (فردوست،‌1373 : 1 /375 و 376)

در گزارشی محرمانه به سفارت آمریکا، وضعیت بهائیان این‌گونه بیان می‌شود:

از نظر تعداد، مذهب بهائی در حال ازدیاد است و در سطح تصمیم‌گیری در دولت ایران در حال اعمال نفوذ است. (بی‌نا، 1379 : 7)

بهائیان حتی نسبت به علما و مراجع نیز جسارت می‌کردند. دکتر جزایری وزیر فرهنگ کابینه رزم‌آرا، از قول آیت‌الله بروجردی چنین نقل می‌کند:

کار بهائیان به جایی رسیده که یکی از کارکنان فرهنگ که بهائی است، نامه‌ای به من نوشته و مرا تبلیغ نموده و دعوت کرده است که بهائی شوم تا خودم و شیعیان رستگار گردند. من گستاخی او را به وزارت فرهنگ گوشزد نمودم و او را موقتاً بر کنار نموند،‌ اما مجدداً با اعمال نفوذ به خدمت فرهنگ برگشت. (کوهستانی‌نژاد، 1386 ، 110)

نفوذ بهائیان به دربار با مساعدت و همکاری امیرعباس هویدا و عبدالکریم ایادی فراهم شد به بیان فردوست:

در دوران هویدا،‌ ایادی تا توانست وزیر بهائی وارد کابینه کرد و این وزرا بدون اجازه او حق هیچ کاری نداشتند... به نظر،‌ افسانه می‌رسد و بر این اساس می‌توان کتابی نوشت که آیا ایادی بهائی، بر ایران سلطنت می‌کرد یا محمدرضا پهلوی؟ (فردوست، 1373 : 1 /302)

این دو، تعصب فراوانی در پایبندی به اصول بهائیت از خودشان نشان می‌دادند. مرحوم فلسفی درباره عبدالکریم ایادی به عنوان تأثیر‌گذارترین بهائی دربار می‌گوید:

ایادی به قدری متعصب است که چندی قبل وی جهت مسافرت به آمریکا در التزام رکاب در نظر گرفته شده بود،‌ تا نرفت و از محفل بهائی‌ها اجازه نگرفت، از رفتن خودداری نمود.(کوهستانی‌نژاد، 1386 : 110)

هویدا نیز تا اندازه‌ای حامی بهائیان است که در سالن بزرگ حیفا در معبد بهائیان، روی قالی‌های آن نام امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر ایران را می‌بینی. (افراسیابی، 1382 : 662)

مشهورترین سرمایه‌دار بهائی‌مسلک ایران،‌ «جیب ثابت پاسال» است.(11) او در تاریخ 10 /2 /1344 به محفل ملی بهائیان ایران نامه‌ای نوشت و متذکر شد که هدف اصلی از تشکیل تلویزیون در ایران،‌ ایجاد کار برای جمعی از یاران (بهائیان) بوده تا به تدریج امکاناتی برای نشر افکار روحانی و معارف حکم الهی (افکار بهائی) به‌وجود آید و به هیچ وجه بر خلاف نظریات امراله (دستورات بهائی) اقدامی نخواهد شد. (بی‌نا، 1387 ،‌ 243 – 225)

در حقیقت، بهائیان دو مؤلفه مهم دستیابی به قدرت و ثروت را عامل گسترش و نفوذ فرقه متبوع‌شان می‌دانستند و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکردند.

بهائیت در این راه، نه تنها پست‌های کلیدی و مناصب عالی کشوری را در اختیار گرفتند، بلکه در ادارات محلی و شهرستان‌ها نیز وضعیت به چنین منوال بود و این خود سبب اعتراضات گسترده مردمی شده بود. قدرت محلی آنها به گونه‌ای بود که در برخی از مناطق مانند شاهرود و ابرقو به راحتی دست به قتل برخی مسلمانان زدند. (بنگرید به: جعفریان، 1386: 178 – 176 و 182 – 180) همان گونه که خواهد آمد، مبارزات آیت‌الله ‌بروجردی نیز ابتدا به سبب نفوذ بهائیت در ادارات دولتی بروجرد و اعتراضات گسترده مردمی آغاز و سپس در سطح بالاتری در قم ادامه یافت.

این نکته قابل یادآوری است که بهائیان، حضور خود در ایران را مبتنی بر اصل اساسی و استراتژیک «ارض موعود»، همانند نگاه یهودیان به سرزمین فلسطین توجیه می‌کنند، آنها ایران را بعد از اسرائیل، دومین سرزمین بهائیان و آن را مرکز قیام و تسخیر جهان می‌دانستند و در نقشه ده ساله خود، بر اهمیت ایران برای بهائیت تأکید داشتند.

«شوقی افندی»، چند سال از قبل از مرگش، تنظیم طرح جهانی بهائیان تحت عنوان «نقشه ده ساله» را آغاز کرده بود. این نقشه، شامل 28 هدف است که پیشوای چهارم بهائیان تأکید کرده بهائیان با عزمی راسخ و تصمیمی قاطع، باید مرحله به مرحله، اهداف این نقشه را به اجرا درآورند. نکته قابل توجه در این اهداف، این است که ایران نزد بهائیان به مهد امرالله (یعنی زادگاه باب و بهاء و محل ظهور این فرق) معروف و از قداست ویژه‌ای بر خوردار است و در طرح ده ساله شوقی، بعد از اسرائیل، مرکز بهائیت و ارض موعود معرفی می‌شود که باید نصیب بهائیان شود؛ (رائین، 1357 : 215 – 205)

ارتشبد فردوست، مباشر عالی دربار پهلوی دوم، نیز این مسئله را تأکید کرده و می‌گوید:

آنها ایران را همان ارض موعود می‌دانند که باید نصیب بهائیان شود و لذا برای تصرف مشاغل مهم سیاسی، منعی نداشتند. (فردوست، 1373 : 1 /375)

در حقیقت، در این دوره تاریخی عملاً حکومت از دست محمدرضا شاه بیرون آمده بود و تصمیمات اساسی و کلان داخلی و خارجی در اختیار بهائیان قرار گرفته بود که بیشتر در دو حوزه اصلی ثروت و قدرت متمرکز می‌شد. حساسیت کار به جایی رسیده بود که مراجع تقلید زمان، به نحو منحصر به فردی وارد میدان مبارزه فکری، فرهنگی و عملی شدند.

اندک بررسی تاریخی، این واقعیت را به دست می‌دهد که بهائیان به گونه‌ای بر کانون‌های اصلی حکومت سیطره یافته بودند که شاید هیچ‌گاه تصور جدایی از این همای شیرین به ذهن آنها خطور نمی‌کرد؛ زیرا تمام عوامل بقای در قدرت مانند پشتوانه‌های داخلی و خارجی به خوبی بای بهائیان مهیا بود.

اسلام‌ستیزی بهائیان

یکی از فعالیت‌های بهائیان، دین‌ستیزی و تلاش برای ضربه زدن عملی و نظری به اسلام و باورها و اعتقادات مردم مسلمان ایران بود.

در گزارش ساواک، از سخنان فردی بهائی در جلسه‌ای در شیراز به نام «ولی‌الله لقمانی» چنین آمده است:

اکنون از آمریکا و لندن صریحاً دستور داریم در این مملکت مد لباس و یا ساختمان‌ها و بی‌حجابی(12) را رونق دهیم که مسلمانان نقاب از صورت خود بردارند. به طوری که من مطالبی در منزل آقای معتمد قرائت کردم و تمام دختران و پسران بهائی خوشحال شدند. راهکارهایی که فرد بهائی فوق ارائه داده جالب است. در ایران و کشورهای مسلمان دیگر، هر چه بتوانید با پیروی از مد و تبلیغات، ملت اسلام را رنج دهید تا آنها نگویند امام حسین فاتح دنیا بوده و علی غالب دنیا. البته بهائیان هم تصدیق دارند، ولی نه برای قرن اتم؛ اتمی که به دست بهائیان درست می‌شود، اسلحه و مهمات به دست نوجوانان ما در اسرائیل ساخته می‌شود. این مسلمانان آخر به دست بهائیان از بین می‌روند و دنیای حضرت بهاءالله رونق می‌گیرد! (حسینیان، 1384 : 183، سند شماره 13)

بنابر مدارک و اسناد موجود، شاه، چنان در حمایت از بهائیان کوشید که بهائیان مدعی بودند کارهایی که اکنون (سال 48) به دست اعلی‌حضرت آریامهر صورت می‌گیرد،‌ هیچ کدام آن،‌ روی اصول دین اسلام نیست؛ زیرا شاه به تمام دستورات بهائی آشنایی دارد. (همان: 82 ، 172 و 173)

شاه و دیگر ایادی استعمار، نظیر «اسدالله علم» زمزمه الغای بعضی از قوانین اسلام را هر روز تحت عنوانی ساز کردند؛ «لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی»، «کنفرانس آزاد زنان و آزاد مردان»، «انقلاب سفید شاه و ملت»، «لوایح شش‌گانه» و در نهایت «قانون حمایت خانواده»، از برنامه‌هایی بود که توسط دول امپریالیستی به ویژه آمریکا برای ریشه‌کن ساختن اساس اسلام و استقلال ایران، مطرح و توسط شاه به اجرا گذاشته شد. (روحانی، 1364 : 302 و 303) یکی از علل اصلی قیام امام خمینی(قدس سره) نیز مبارزه با این قوانین ضد دینی بود.

روحانیت و مبارزه با نفوذ بهائیت

کاربرد و کارآیی مذهب تشیع، پس از مقابله روحانیت با قرارداد رویتر، به خصوص پس از رویداد رژی که به جنبش معروف تنباکو و پیروزی مردم و روحانیت منجر شد. (نجفی، 1381 : 169 و 170) توجه قدرت‌های استعمارگر را برانگیخت و پس از آن،‌ به کارگیری جاسوسان و عوامل مختلف برای بهره‌برداری از این مسئله در جهت برآوردن منافع مورد نظر خویش، در رأس اقدامات آنان قرار گرفت. در چنین زمانی بود که دعاوی باب و بهاء نظر سیاست‌بازان خارجی را به تداوم حیات این فرقه به عنوان نطفه‌ای که می‌تواند تهدیدی جدی برای تشیع، روحانیت و نظام مدافع و مروج شیعه به شمار آید، به خود جلب کرد. (همان، 1357 : 516 و 616)

با توجه به این ادعا که علی‌محمد باب، خود را مهدی موعود می‌خواند و از سوی دیگر، مردم از جنگ و جدال‌های دوران مشروطه به ستوه آمده بودند، زمینه برای جذب و گرایش مردم ایران به این‌سو فراوان بود. از این رو، روحانیت از آغاز پیدایش باب به مبارزه با این فرقه استعماری پرداخت و در سه مرحله در شیراز، اصفهان و تبریز، باب را در مناظرات اعتقادی شکست دادند و قطعاً اگر تفکر عالمان شیعه غلبه نمی‌یافت، امروزه باید شاهد جایگاه دیگری برای بابیت و بهائیت می‌بودیم.

جدال، تنها به حوزه گفتگو و مناظره، منحصر نبود بلکه کار به جایی کشید که برخی عالمان دین، جانشان را در این راه فدا کردند. معروف‌ترین آنها «ملا محمدتقی برغانی» معروف به «شهید ثالث» است. که به سبب افشای ماهیت کریه این فرقه و به خصوص عروس و دختر برادرش، معروف به «قرت‌العین» جانش را در این راه داد.

با توجه به نفوذ بهائیت به دربار پهلوی و حمایت بی شائبه استعمار از آنها، اوج مبارزه روحانیون و مراجع تقلید علیه این فرقه در دوران پهلوی است(13) که در این باره آیت‌الله بروجردی و امام خمینی(قدس‌سره) نقش آشکار و بی‌بدیلی داشتند.

مواضع آیت‌الله بروجردی

در بین مراجع شیعه، آیت‌الله بروجردی بیش از دیگران نسبت به مسئله بهائیت حساسیت نشان دادند و مبارزه با آن را به صورت‌های مختلف پی‌گرفتند.

آیت‌الله بروجردی، هم به فعالیت‌های تبلیغی و افشای چهره بهائیت نزد عموم مردم توسط خود و مبلغان دینی پرداخت و هم از طریق رایزنی و اخطار‌های سیاسی به دولت‌مردان پهلوی کار را پی گرفت.

آقای واعظ‌زاده از شاگردان امام و آیت‌الله بروجردی که از نزدیک، شاهد بسیاری از حوادث سیاسی آن دوران بوده است، می‌گوید:

اصلاً مبارزه با بهائیت توسط آیت‌الله بروجردی شروع شد. ایشان خطر بهائیت را خیلی جدی می‌گرفت. (بی‌نا، 1386 : 50)

ایشان مبارزاتش را پس از بازگشت از نجف درشهر بروجرد آغاز کرد. در سال‌هایی که فرقه ضاله بهائیت، فعالیت خود را در بروجرد به خصوص در ادارات دولتی، تشدید کرده بودند، آیت‌الله بروجردی مجدانه به مقابله پرداختند و به عنوان اعتراض به این امر، از شهر خارج شدند. خبر عزیمت ایشان در اندک مدتی مردم شهر و نواحی را به تظاهرات و اجتماع در تلگرافخانه واداشت. دولت پس از مشاهده این اوضاع، احساس خطر کرده و سعی در مراجعت ایشان به شهر کرد. به زودی محافل و مجالس آشکار بهائی‌ها تعطیل و افراد منحرف از ادارات شهر منتقل شدند و ایشان به شهر مراجعت کردند. (دوانی، 1379 : 110 – 109 و 112)

پس از اینکه ایشان به دعوت علما در قم استقرار یافتند ابتدا از راه فعالیت‌های تبلیغی و ارشاد و تذکر وارد عمل شدند. آیت‌الله بروجردی، در ماه مبارک رمضان، یک ماه تمام، منبر رفته و پیرامون مهدویت امام زمان(ع) از قول علمای اهل سنت و شیعه و رد نظرات بهائیان، سخن گفتند. (همان، 109 و 110 و 112) به گفته آیت‌الله جعفر سبحانی، ایشان در سال 1331 نیز جمعی از فضلای آن روز حوزه را برای خنثی کردن تبلیغات بهائیان به «فریدن» اصفهان اعزام کرد. (بی‌نا، 1386 : 50)

این مرحله مبارزاتی ایشان در دوران نخست‌وزیری رزم‌آرا و آغاز قدرت یافتن بهائیان بود که ایشان بیشتر از روش‌های مسالمت‌آمیز و نهی از منکر لسانی استفاده می‌کردند.

دکتر جزایری، یکی از این نمونه تلاش‌های حضرت آیت‌الله را در مصاحبه با روزنامه اتحاد ملی چنین بیان می‌کند:

در سال 1329 هنگامی که وزیر فرهنگ بودم، به من گفته شد که حضرت آیت‌الله بروجردی می‌خواهند ملاقاتی دست دهد؛ در این ملاقات،‌ حضرت آیت‌الله بروجردی گفتند که پیامی برای دولت و شاه دارم و آن این است که چندی است شوقی افندی از «عکا» دستور داده که بهائیان متظاهر شوند و تا به حال اگر محفلی و مجلسی داشتند تظاهر نمی‌نمودند، اما اخیراً پلاک نصب می‌کنند (اینجا محفل است) و این موجب شکوه مسلمانان است و حتی یکی از افسران ژاندارمری در حدود کاشان، رسماً تبلیغ می‌نماید و هر چه هم به دولت گفته شد که این افسر را از حدود حوزه علمیه قم تغییر دهند تأثیری نکرد.. علمای مشهد هم نوشته‌اند که تعداد زیادی از کادر آموزشی فرهنگ مشهد بهائی هستند. تمام این موضوع‌ها را به دولت و به شاه بگویید. (کوهستانی‌نژاد، 1386 : 110)

پس از رزم‌آرا، دکتر مصدق نخست‌وزیر شد و این، زمانی بود که بهائیان در موقعیت و قدرت بالاتری قرار گرفتند. در این زمان، مرحوم فلسفی پیغام و تذکر آیت‌الله بروجردی را به مصدق ابلاغ کرد و گفت:

شما رئیس دولت اسلامی هستید و الان بهائی‌ها در شهرستان‌ها فعال هستند و مشکلاتی را برای مردم مسلمان ایجاد کرده‌اند، لذا مرتباً نامه‌هایی از آنان به عنوان شکایت به آیت‌الله بروجردی می‌رسد. ایشان لازم دانستند که شما در این باره اقدامی بفرمایید.

دکتر مصدق به گونه‌ای تمسخرآمیز خندید و گفت:

آقای فلسفی، از نظر من، مسلمان و بهائی فرقی ندارند. همه از یک ملت و ایرانی هستند. (دوانی، 1386 : 188)

آیت‌الله بروجردی در تیر 1334 طی نامه‌ای دیگر به نخست‌وزیر، با لحنی منطقی اما قاطع و جدی، با اشاره به پیگیری ناقص او در اجرای نظریات ایشان راجع به بهائیان، متذکر می‌شود که نامه ایشان به شاه، متضمن چاره جویی بود و درخواست شده بود که در صورت عدم پاسخگویی قوانین موجود، قوانین لازم را در مجلس تصویب کنند تا عملیات سابق این فرقه دوباره تکرار نشود (همان : 189 و 190) و در ادامه، با اشاره به خطرات بهائیت برای استقلال کشور هشدار دادند لازم است ادارات و مراکز حساس و وزارتخانه‌ها از این عناصر، تصفیه شوند. (همان)

در روز بیستم اردیبهشت، مصاحبه‌ای از ایشان در روزنامه کیهان چاپ شد. ایشان در این مصاحبه دستور دادند:

کلیه بهائیان از ادارات دولتی و بنگاه‌های ملی باید هر چه زودتر ترد شوند و دولت از مجلسین بخواهد که طرحی از مجلس بگذرانند که تمام بهائیان از کشور خارج شوند.

همچنین در جواب اسفتایی درباره مراوده و معامله با بهائیان فتوا دادند:

لازم است مسلمین نسبت به این فرقه، معاشرت و مخالطه و معامله را ترک کنند. (مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378 : 1 /47)

مرحوم فلسفی در مورد سرلشکر ایادی، پزشک مخصوص شاه نیز چنین می‌گفت:

تقاضای حضرت آیت‌الله بروجردی خیلی صریح بود و حتی پیغام دادند که صلاح نیست پزشک مخصوص اعلی‌حضرت همایونی پیرو مذهب بهائی باشد. (کوهستانی‌نژاد، 1386 : 110)

کار به جایی رسید که آیت‌الله بروجردی از شدت ناراحتی، تصمیم به ترک ایران و عزیمت به عتبات را گرفتند که به دلیل مخالفت مردم قم و دیگر شهرها، عملی نشد. (همان : 223)

البته در اینجا نباید نقش مرحوم فلسفی را نادیده گرفت که عملاً سخنگوی آیت‌الله بروجردی در میدان مبارزه با بهائیت بود.

آیت‌الله بروجردی در نامه‌ای در 28 شهریور 1328 به آقای فلسفی نوشتند:

ایجاد نفوذ و تقویت این فرقه از روی عمد و قصد است، نه خطا و سهو و تظاهراتی که نادراً مشاهده می‌شود بر علیه آنها، فقط و فقط تظاهر و اغفال حقیقت است، نه حقیقت. (دوانی، 1386 : 189)

هنگامی که مرحوم فلسفی تصمیم گرفت در رمضان 1334، در سخنرانی‌های خود که مستقیماً از رادیو پخش می‌شد به افشای خطر رسوخ بهائیان در اداره امور کشور بپردازد، با آیت‌الله بروجردی مشورت کرد و پس از موافقت و دستور آیت‌الله، جریان را به اطلاع شاه نیز رساند. (آذری قمی، 1373 : 498 و 499)

یک روز پس از اشغال «حظیره‌القدس»(14) مرکز اجتماع و تبلیغ بهائیان توسط فرمانداری نظامی تهران(15)، یعنی روز یکشنبه 17 اردیبهشت 1334 نامه‌ای از سوی آیت‌الله بروجردی خطاب به آقای فلسفی نوشته شد (کوهستانی‌نژاد، 1386 : 59 و 60) که ضمن تقدیر و تشکر از سخنرانی‌های ایشان، به ادامه مبازه و مقابله جدی با بهائی‌ها تأکید کردند و گفتند:

... خدمات پرقیمتی را که این چند روزه نسبت به دیانت و نسبت به قرآن کریم و بلکه مطلق کتب سماوات و نسبت به استقلال مملکت و حفظ مقام سلطنت و دولت و ارتش و تمام افراد ملت ایران و مسلمانان جهان انجام داده‌اید و مقداری از پرده ضخیمی را که یک حزب سیاسی به اسم مذهب بهائی روی منویات خود گسترده و متجاوز از سال‌ها در حدود صد سال که با تشکیلات بسیار منظم و صرف پول‌های گزاف مجهول‌المخزن و تبلیغات دامنه‌دار خود، علناً بر ضد مذهب رسمی مملکت که بالطبع موجب وحدت ملیت است و علیه سلطنت و حکومت کوشش می‌کنند، بالا زده و مقداری از ماهیت آنها را مشکوف نموده‌اید، موجب مسرت حقیر و عموم مسلمانان و بلکه مسرت حضرت ولیعصر ارواحنا فداه می‌باشد... در خاتمه تذکر می‌دهم این حزب منحوس در بسیاری از شئون مملکت و حکومت نفوذ نموده و مکاتیب و تلگرافاتی که از شهرستان‌ها به حقیر می‌رسد کاملاً این معنی را حکایت می‌کند. (دوانی، 1386 : 189)

به نظر نگارنده، دهه سی را باید دهه مبارزات آیت‌الله بروجردی با فرقه بهائیت نام‌گذاری کرد که نه در یک جبهه معمولی، بلکه در جبهه‌ای که مستظهر به حمایت داخلی و خارجی پیچیده استعماری بود به مبارزه می‌پرداختند و همان گونه که پیش از این آمد، آنها چیزی جز اضمحلال کامل فرهنگ اعتقادی شیعی را در نظر نداشتند.

در حقیقت، این از برجسته‌ترین نمونه‌های درخشش مرجعیت شیعه در حفظ کیان اسلام و تشیع به‌حساب می‌آید که شبیه تحریم تنباکو توسط مرحوم میرزای بزرگ شیرازی در عهد ناصر‌الدین شاه قاجار بود. حتی به نظر نگارنده، این اقدام از هر جهت فراتر از موارد پیش گفته و مشابه بود؛ چه آنکه موضوع در اینجا به صورت مستقیم به ریشه‌های اعتقادی و دینی مردم باز می‌گشت؛ زیرا همان‌گونه که پیش از این آمد، بهائیان عملاً اسلام را دینی منسوخ شده و پایان یافته می‌دانستند و خاتمیت و مهدویت را منکر بودند و در این راستا بدون هیچ‌گونه ملاحظه‌ای به تبلیغ و ترویج این نگرش خود ساخته می‌پرداختند. حال آنکه قضیه تنباکو به صورت مستقیم و اولیه، جنبه سیاسی و اقتصادی داشته و زمینه‌ساز ورود به مسایل اعتقادی بوده است. علاوه بر اینکه در این موضوع، شخص آیت‌الله بروجردی با تمام قدرت و توان فکری و عملی وارد میدان مبارزه شدند و نه تنها خود، بلکه دیگر شخصیت‌های توانمند و صاحب نفوذ حوزوی مانند مرحوم فلسفی و امام خمینی(قدس سره) و برخی از علمای شهرستان‌ها را به دفاع از اسلام و مکتب تشیع ترغیب کردند.

بی دلیل نیست اگر گفته شود آیت‌الله بروجردی از زمینه‌سازان اصلی انقلاب شکوهمند ملت ایران بوده است؛ به خصوص اینکه تلاش‌های ایشان در تضعیف پایه‌های حکومت پهلوی از یک‌ سو و ایجاد انگیزه و بصیرت از سوی دیگر، زمینه‌های قیام مردمی امام خمینی(قدس سره) را به خوبی فراهم ساخت.

مواضع امام خمینی(قدس سره)

امام خمینی(قدس سره) پس از رحلت آیت‌الله بروجردی در سال 1340 شمسی، به افشاگری علیه دسیسه‌های مشترک بهائیت و رژیم پهلوی با حمایت دولت‌های استعماری پرداخت.

این در حقیقت، زمانی بود که محمدرضا شاه پهلوی برای تضعیف قدرت مرجعیت در ایران و بی‌توجهی به آنان، رحلت آیت‌الله بروجردی را طی تلگرافی به علمای نجف تسلیت گفت.

در واقع او از این طریق با غیررسمی خواندن مراجع قم، درصدد اجرای اهداف استعماری خود بود. به خصوص اینکه هیچ کدام از علما تا زمان حیات آیت‌الله بروجردی از شهرت کافی نزد مردم برخوردار نبودند.

در ابتدا قابل یادآوری است که حضرت امام، نه تنها بعد از رحلت آیت‌الله بروجردی،‌ بلکه در زمان حیات ایشان هم نقش بازوی ایشان را در مبارزه با فتنه بهائیت عهده‌دار بود و گاهی نیز به نمایندگی از آیت‌الله بروجردی پیش شاه می‌رفت؛ تا جایی که معروف شده بود آیت‌الله خمینی، وزیر خارجه آیت‌الله بروجردی است. (لاجوردی، 1380 : 56 و 57)

امام خمینی(قدس سره) در سال 1341، فرقه بهائیت را یک حزب سیاسی خواندند. (بی‌نا، 1387 : 136) در حقیقت، مبارزات حضرت امام پس از تصویب قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی که موانع حضور بهائیان در همه پست‌ها را برمی‌چید به اوج خود رسید؛ (روحانی، 1364 : 174) زیرا در این قانون، سه قید مرد بودن، مسلمان بودن و تنها سوگند خوردن به قرآن لغو می‌شد که همه اینها خواسته بهائیان بود.

به همین دلیل امام خمینی(قدس سره) در نامه‌ای به اسدالله علم درباره مساوی انگاشتن قرآن با دیگر کتب مذهبی هشدار دادند و فرمودند:

اگر گمان کردید می‌شود با زور چند روزه، قرآن کریم را در عرض اوستای زرتشت، انجیل و بعضی کتب ظاله قرار داد و به خیال از رسمیت انداختن قرآن کریم، تنها کتاب بزرگ آسمانی چند صد میلیون مسلم جهان، افتاده‌اید و کهنه‌پرستی را می‌خواهید تجدید کنید، بسیار در اشتباه هستید. (امام خمینی، 1370 : 1 /90)

بعد از این جریان بود که ایشان به ملت ایران خطر بهائیت را گوشزد کرده و چنین هشدار دادند؛

اینجانب حسب وظیفه شرعیه به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر می‌کنم. قرآن کریم و اسلام در خطر است. استقلال مملکت و اقتصاد در معرض قبضه صهیونیست‌هاست که در ایران به شکل حزب‌بهائی ظاهر شدند و مدتی نخواهد گذشت که با این سکوت مرگبار مسلمین، تمام اقتصاد این مملکت را با تأیید عمال خود، قبضه می‌کنند و ملت مسلمان را از هستی در تمام شئون ساقط می‌کنند. (همان، 56)

همچنین، امام به درج تساوی حقوق زن و مرد در تقویم که رأی عبدالبهاء بوده و برگرفته از تفکرات اومانیسمی غربی است به شدت اعتراض می‌کند.(همان : 274)

ایشان در سال 42، طی پیامی خطاب به علمای یزد فرمودند:

بسیاری از پست‌های حساس به دست این فرقه (بهائیت) است که حقیقتاً عمال اسرائیل هستند. تلوزیون ایران پایگاه جاسوسی یهود است.(16) (رئوفی، 1378 : 176 و 177)

امام خمینی (قدس سره) به خوبی به خیانت‌های بهائی‌ها در کشور و ارتباط آنان با اسرائیل آگاه بود. ایشان در سال 1343 در دیدار دانشجویان دانشگاه تهران با وی در قم، سخنانی ایراد کردند که بیش از هر چیز، هم وضع روز را در ارتباط با حکومت و هم اهداف مبارزه را نشان می‌دهد. ایشان فرمودند:

هدف، بزرگ تر از آزاد شدن عده‌ای است. هدف را باید در نظر داشت، هدف، اسلام است، استقلال مملکت است، طرد عمال اسرائیل [بهائیان] است، الان تمام اقتصاد مملکت دردست اسرائیل است، عمال اسرائیل [بهائیان] اقتصاد ایران را قبضه نموده‌اند. اکثر کارخانجات در دست آنان اداره می‌شود، تلویزیون، ارج، پپسیکولا، ... باید صف‌ها را فشرده کنید، ‌اینها عمال استعمار هستند، باید ریشه استعمار را کند. (مدنی، 1361 : 40)

حضرت امام خمینی(قدس سره) همواره وضعیت فعالیت بهائیان و حمایت دربار از آنها را رصد کرده و به اقدام‌های لازم می‌پرداختند. ایشان پس از اینکه متوجه شدند رژیم پهلوی برای مسافرت سران بهائیت به منظور شرکت در انتخابات بیت‌العدل در لندن، امکاناتی در نظر گرفته است،‌ به شدت به این امر اعتراض و در دفعات متعدد، این امر را گوشزد کردند. همچنین در نامه‌ای که خطاب به خطاب به مردم و علمای همدان نوشتند (امام خمینی، 1370 : 1 /227) و در نامه‌های دیگر، (همان، 1 /226) متهم اصلی را حکومت و دولت پهلوی برشمردند. از جمله فرمودند:

از چیزهایی که سوء نیت دولت حاضر را اثبات می‌کند،‌ تسهیلاتی است که برای مسافرت دو هزار نفر یا بیشتر از فرق ضاله قائل شده است و به هر یک پانصد دلار ارز داده‌اند و قریب 1200 تومان تخفیف در بلیط هواپیما داده‌اند، به مقصد آنکه این عده در محفلی که در لندن از آنها تشکیل می‌شود و صد‌درصد ضد اسلامی است شرکت کنند. درمقابل، برای زیارت حجاج بیت‌الله‌الحرام چه مشکلات که ایجاد نمی‌کنند و چه اجحافات و خرج تراشی‌ها کهخ نمی‌شود. (همان: 44)

حضرت آیت‌الله خمینی(قدس سره) به همخوانی برخی اصول رژیم شاهنشاهی با تفکرات بهائیت معتقد بوده و می‌فرمودند:

برخی از اصول آن، نظیر تساوی مطلق حقوق زن و مرد، نشئت‌گرفته از رأی عباس افندی(17) است. (همان: 56)

ایشان هشدار می‌دهند:

ملت مسلمان تا رفع این خطر‌ها نشود، سکوت نمی‌کنند و اگر کسی سکوت کند، در پیشگاه خداوند قاهر، مسئول... است. (همن: 34)

از اینجاست که در جریان قیام 15 خرداد، منازل و دکان‌های متعلق به بهائیان مورد حمله مردم قرار گرفت. (زاهد زاهدانی، 1384 : 246)

بهائیان پس از این حادثه و مشاهده وضعیت وخیم به وجود آمده علیه آنها، تلاشی دوچندان را برای دستیابی به اهداف و در حقیقت، تحکیم جایگاه خود در پیش گرفتند.

گزارش‌های به دست آمده از ساواک نشان می‌دهد نفوذ بهائیان بعد از سرکوبی قیام 15 خرداددر عرصه‌های ارتش، دانشگاه و عرصه‌های اقتصادی و فرهنگی افزایش یافت. همچنین، وابستگی آنها به خارج از کشور به خصوص انگلیس در مسایل جاسوسی و اطلاعاتی به خوبی آشکار می‌شود. (همان: 243)

شدیدترین موضع‌گیری امام را آنجا می‌بینیم که ایشان، سکوت مردم، علما و حوزه‌های علمیه را سکوتی مرگبار می‌داند و آنها را تحریص به موضع‌گیری می‌کند:

وای بر این ملت، وای بر این هیئت حاکمه، و بر این دنیا وای بر ما وای بر این علمای ساکت، وای بر این نجف ساکت، این مشهد ساکت،‌ این سکوت مرگبار، اسباب این می‌شود که زیر چکمه اسرائیل به دست همین بهائی‌ها؛ این مملکت، این نوامیس ما، پایمال بشود... (امام خمینی، 1370 : 1 /212)

پس از موضع‌گیری‌های انقلابی امام بود که در سال 1343، ایشان را به ترکیه تبعید کردند و زمینه برای نخست‌وزیری سیزده‌ساله هویدای بهائی فراهم می‌شود. در این دوره، روز به روز بر قدرت این فرقه افزوده شد تا جایی که در کابینه هویدا، نُه وزیر بهائی(18) راه یافت. (زاهد زاهدانی، 1384 : 292 و 293)

مبارزه امام خمینی(قدس سره) علیه بهائیان، علاوه بر تکمیل اقدامات آیت‌الله بروجردی، واجد چند نکته مهم بود:

تخست آنکه از این طریق به خوبی عزت و کرامت حوزه علمیه قم و مراجع تقلید، پاس داشته شد و نقشه حکومت پهلوی در انتقال مرجعیت از قم به نجف نقش بر آب شد.

دوم آنکه امام، تصریح و تأکید داشتند که بهائیت یک حزب و در واقع دست‌نشانده‌ای، بیش نیست و طرف حساب مردم ایران را امریکا و اسرائیل اعلام کردند که این بزرگترین ضربه بر پیکره حکومت و بهائیت بود.

آخر اینکه امام به خوبی مردم را در ستیز با بهائیان به صحنه آوردند که نمونه آن، قیام مردمی 15 خرداد بود و خود نیز تمام سختی‌های این مبارزه را از دستگیری تا تبعیدهای متعدد و طولانی پذیرفتند که مجموعه این حرکت‌ها در بهمن 1357 با پیروزی انقلاب اسلامی به ریشه‌کنی اساسی بهائیان منتهی شد.

 

نتیجه

در این پزوهش که به بازخوانی تحلیلی نقش آیت‌الله بروجردی و امام خمینی(قدس سره) در مبارزه با اسلام‌ستیزی و نفوذ بهائیان در حکومت پهلوی پرداخته است نکاتی چند به دست ‌آمده. از جمله اینکه مهمترین تلاش بهائیان و حامیان استکباری آن، راهیابی آنها به مناصب ثروت و قدرت بوده است.

آنها در راستای دستیابی به اهداف همه جانبه خود، دشمنی با اسلام و روحانیت را مهم‌ترین دستور کار خود قرار دادند و در این راه، مجلس شورای ملی را وادار به تصویب قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی کردند.

همچنین تلاش‌های قانونی و سیاسی آیت‌الله بروجردی و سپس امام خمینی(قدس سره) در راستای افشای چهره بهائیت موجب شد بسیاری از اهداف سوء آنها خنثی شود.

در این جستار به‌دست آمده که بازبینی آرا و نظریات بنیانگذاران بهائیت، هرگونه سنخیت آنان با آموزه‌ای بنیادین اسلامی به‌خصوص در مسایلی مانند توحید، نبوت و معاد را منتفی کرده، که این خود، مهمترین علت مخالفت روحانیت و مراجع دینی با این فرقه نوپدید بوده است.

منابع و مآخذ

1- آذری قمی، 1373، مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، قم، مکتبه ولایت فقیه.

2- اشراق خاوری، عبدالحمید، بی‌تا، رساله امر و خلق، بی‌جا.

3- بی‌تا، خطابات عبدالبهاء، بی‌جا‌، مؤسسه ملی و مطبوعات امری.

4- افراسیابی، بهرام، 1382، تاریخ جامع بهائیت کالبد شکافی بهائیت، تهران، مهر‌فام.

5- امام خمینی، سید روح‌الله، 1370، صحیفه نور، تهران، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

6- بی‌نا، 1352، مجله اخبار امری، بی‌جا، شماره 19.

7- بی‌نا، 1379، اسناد لانه جاسوسی، تهران، جهان کتاب، چاپ دوم.

8- بی‌نا، 1386، ایام (ویژه‌نامه روزنامه جام‌جم)، شماره 29، شهریور 1386.

9- بی‌نا، 1387، سایه روشن بهائیت (جلد بیست و پنجم نیمه پنهان)، تهران، کیهان.

10- جعفریان، رسول، 1386، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی – سیاسی ایران، قم، نشر مورّخ، چاپ هشتم.

11- حسینیان، روح‌الله، 1384، سه سال مرجعیت شیعه در ایران،‌ مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران، چاپ دوم.

12- دوانی، علی، 1386، خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفی،‌ تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

13- 1379، مفاخر اسلام، جلد دوازدهم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران، چاپ چهارم.

14- رئوفی، مهناز، 1387، سایه شوم (جلد بیست و ششم نیمه پنهان)،‌ تهران، مؤسسه کیهان، چاپ هشتم.

15- رائین، اسماعیل، 1357، انشعاب در بهائیت، تهران، مؤسسه تحقیقی رائین.

16- روحانی، سیدحمید، 1364، نهضت امام خمینی، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.

17- زاهد زاهدانی، سید‌سعید، 1384، بهائیت در ایران، با همکاری محمدعلی اسلامی،‌ تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ سوم.

18- زعیم‌الدوله تبریزی، محمدمهدی خان، 1364، مفتاح باب‌الابواب یا تاریخ باب و بهاء، ترجمه حسن فرید گلپایگانی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی فراهانی.

19- سیاهپور، کشواد، 1387، «نامه‌ها»، تهران، فصلنامه مطالعات تاریخی، سال پنجم، شمارهبیستم، بهار 1387.

20- شهسواری، ثریا، 1387، اسناد فعالیت بهائیان در دوره محمد‌رضا شاه، تهران، مرکز اناد انقلاب اسلامی.

21- شیرازی، سیدعلیمحمد (باب)، 1261 ق، /حسن‌القصص (تفسیر سوره یوسف)، استنتاج سیدجواد بافقی کاتب، مکتب رضویه از روی نسخه 1261 ق.

22- بی‌تا الف، بیان عربی، بی‌جا.

23- بی‌تا، بیان فارسی، بی‌جا، مؤسسه ملی و مطبوعات امری.

24- بی‌تا ج، دلیل سبعه، بی‌جا، مؤسسه ملی و مطبوعات امری.

25- عامر‌النجار،‌ د، 1419 ق، البهائیه و جذورها البابیه، بیروت، دارالمنتخب‌العربی.

26- عبدالبهاء، عباس، بی‌تا، پیام ملکوت، بی‌جا.

27- علی‌پور، محمود، 1386، «مبلغان شیطان»، قم، مجله فرهنگ پویا، ش 7.

28- فاضل مازندرانی، 1284 ق، ظهور‌الحق، تهران، مطبعه ازردگان.

29- فردوست، حسین، 1373، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، اطلاعات، چاپ ششم.

30- فیچکا، فرانچسکو، 1981، آیا بهائیت دین جهانی در آینده است؟، آلمان، دفتر مرکزی کلیسای پروتستان.

31- فیضی، محمدعلی، بی‌تا، حضرت نقطه اولی، بی‌جا.

32- کاشانی، میرزاجانی، 1910 م، نقطه‌الکاف، تصحیح ادوارد براون، لیدن (هلند)، مطبعه بریل.

33- کوهستانی‌نژاد، مسعود، 1386، روحانیت – بهائیان (نیمه اول 1334)، تهران،  مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

34- لاجوردی، حبیب، 1380، خاطرات دکتر مهدی حائری‌یزدی، تهران، کتاب نادر.

35- مدنی، جلال‌الدین، 1361، تاریخ سیاسی معاصر ایران، تهران، اسلامی.

36- مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378، قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، تهران، وزارت اطلاعات.

37- مصطفوی، سیدحسن، 1386، محاکمه و بررسی باب و بهاء، تهران، مرکز نشر آثار علامه مصطفوی، چاپ چهارم.

38- نجفی، سیدمحمدباقر، 1357، بهائیان، تهران، کتابخانه طهوری.

39- نجفی، موسی و موسی فقیه حقانی، 1381، تاریخ تحولات سیاسی ایران، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.

40- نوری (بهاء‌الله)، حسینعلی، بی‌تا الف، اشراقات، بی‌جا.

41- حسینعلی، بی‌تا ب، کتاب مبین، بی‌جا.

42- هاشمی تروجنی، محمد و حمید بصیرت منش، 1378، تاریخ معاصر از دیدگاه امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

 

پی‌نوشت‌ها

1- استادیار دانشگاه تهران.mo.mohammadi@ut.ac.ir   

تاریخ دریافت: 29 /11 /89   تاریخ تأیید:20 /2 /90

2- البته انحرافات فکری دیگر رهبران این فرقه، مانند عباس افندی و شوقی افندی تا رهبران بیت‌العدل نیز، دست کمی از حرف‌های دو بنیان‌گذار اصلی آن ندارند؛ به خصوص اصول دوازده‌گانه عبدالبهاء که برگرفته از تفکرات اومانیسمی و ضددینی غربی است.

3- «یا ایها‌ الملا انا باب امامکم المنتظر». (باب، 1261، 116)

4- «انا القام الذی کنتم به تنتظرون».

5- «اننی انا القائم الحق الذی انتم بظهوره توعدون».

6- درباره ادعای الوهیت باب و بهاء رجوع شود به عامر النجار، 1419: 80 – 76.

7- «اننی انا الله لا اله الا انا»

8- درباره دعوی خدایی باب و بهاء و برخی دیگر از ادعاهای افراطی آن دو، رجوع شود به کتاب محاکمه و بررسی باب و بهاء، تألیف علامه مصطفوی.

9- لا اله الا انا المسجون الفرید.

10- ان الذی خلق العالم لنفسه قد حبس فی اخرب البلاد.

11- حبیب ثابت پاسال، عضو محفل روحانی نهائیان ایران، مدیر شرکت زمزم، نماینده فولکس واگن در ایران و مؤسس تلوزیون ایران است.

12- به گفته فردوست: «از دختران بهائی به عنوان مبلّغ برای جلب جوانان از طریق روابط جنسی استفاده می‌شد». (فردوست، 1373: 1 /375 و 376)

13- برای مطالعه بیشتر پیرامون برخی از مبارزات روحانیان در سطوح محلی و کشوری در مقابل فرقه بهائیت رجوع کنید به: جعفریان، 1386: 182 – 176.

14- آنها زمین‌های زیادی در شیراز و مرودشت خریده بودند و قصد داشتند در شهرستان‌های استان فارس، هر جا که جمعیت بهائیان صد نفر می‌شد، حظیرت‌القدس بسازند. (سازمان اسناد انقلاب اسلامی، سند شماره 32)

15- البته به نظر می‌اید این کار صرفاً برای آرام کردن جوّ موجود و متشنج مردم علیه بهائیت بوده است؛ زیرا پس از چندی فرمانداری نظامی تهران، ساختمان حظیرت‌القدس را مجدداً تحویل نمایندگان بهائیان داد.

16- تلوزیون ایران در عصر پهلوی، مدتی در تملک حبیب ثابت که یک بهایی سرمایه‌دار بود قرار داشت.

17- تساوی حقوق زن و مرد یکی از اصول دوازده‌گانه عباس افندی است که تعالیم باب و بهاء را با آنچه در غرب تحت عنوان اومانیسم و مدرنیسم متداول بود، هماهنگ کرد.

18- بنابر آنچه از بررسی منانع به دست می‌آید بهائیانی که فقط در بالاترین مقام حکومتی در دربار پهلوی (به خصوص در دوره نخست‌وزیری امیر‌عباس هویدای بهائی) صاحب منصب بودند عبارت بودند از: سپهبد عبدالکریم ایادی، پزشک مخصوص شاه و رئیس بهداری ارتش؛ منصور روحانی، وزیر آب و برق و نیز کشاورزی؛ عباس آرام، وزیر خارجه؛ سپهبد اسد‌الله صنیعی، آجودان مخصوص محمدرضا در زمان ولیعهدی و وزیر جنگ و نیز وزیر تولیدات کشاورزی و مواد مصرفی در زمان سلطنت وی؛ غلامرضا کیان‌پور، وزیر دادگستری؛ منوچهر تسلیمی، وزیر بازرگانی و اطلاعات؛ دکتر منوچهر شاهقلی (پسر سرهنگ شاهقلی مؤذن بهائی‌ها)، وزیر بهداری و علوم؛ هوشنگ نهاوندی، وزیر علوم، رئیس دانشگاه تهران و شیراز، رئیس دفتر فرح و یکی از ارکان حزب رستاخیز؛ فرخ‌رو پارسایی، وزیر آموزش و پرورش؛ سپهبد پرویز خسروانی، فرمانده ژاندارمری ناحیه مرکز در جریان کشتار 15 خرداد 42، آجودان فرح، معاون نخست‌وزیر و رئیس سازمان تربیت بدنی و مدیرعامل باشگاه تاج؛ دکتر شاپور راسخ، رئیس سازمان برنامه و بوجه؛ پرویز ثابتی، معاون سازمان امنیت و اطلاعات کشور (ساواک)؛ ارتشبد جعفر شفقت، رئیس ستاد ارتش؛ سپهبد علی‌محمد خادمی، رئیس هیئت‌مدیره و مدیرعامل هواپیمایی ملی ایران «هما» و ...

منبع: فصلنامه علمی – پژوهشی مطالعات انقلاب اسلامی سال هشتم، تابستان 1390، شماره 25 صفحات 84 – 61


مطالعات انقلاب اسلامی- تابستان 1390 - شماره 25
 
تعداد بازدید: 4451



آرشیو مقالات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.