مقالات

چرا 15؟ چرا خرداد؟ چرا 42؟

یحیی آریا بخشایش


از جمله‌ طرحهای ماندگار و پرفایده دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، که عملیات منبع‌شناسی و جمع‌آوری اطلاعات آن از سالها پیش آغاز شده، طرح پژوهشی «روزشمار 15 خرداد 1342» است که هم‌اکنون تدوین آن روزهای پایانی را سپری می‌کند. تدوین مجلدات آن را عمدتاً نویسندگانی بر عهده دارند که در همان دفتر مشغولند؛ آن هم به سبب آشنایی‌ چند ساله‌ای است که با کارها و روشهای پژوهشی دفتر به دست آورده‌اند. راقم این سطور هم در تدوین دو مجلد از این طرح سهیم بوده است. نخستین مجلد حوادث زمستان 1341ش را گزارش می‌کند و مجلد بعدی اخبار و گزارشهای ماه خرداد 1342 را دربرمی‌گیرد که به تعبیر میرزاباقر علیان‌نژاد (مدیر طرح مزبور) محور اصلی مجموعه روزشمار 15 خرداد است. کارکرد کلمه «محور» در اینجا علاوه بر تصریح و تأکید بر اهمیت این مجلد، یادآور پرسش مهمی است که هماره در طول مدت اشتغالم به کار روزشمارنویسی ذهنم را به خود درگیر ساخته بود.

این پرسش از سه بخش به‌هم پیوسته‌ ترکیب یافته، ساختمان معنایی واحدی را تشکیل می‌دهد: چرا روز پانزدهم؟ چرا ماه خرداد؟ و اساساً چرا سال 1342؟ یعنی اینکه چرا چنان حادثه مهم تاریخی در چنان روز، چنان ماه و چنان سالی روی داد؟ به سخنی بهتر آیا برای وقوع این حادثه، در پانزدهمین روز از سومین ماه از دومین سال از دهه 1340شمسی، می‌توان نشانه‌هایی را در متن حوادث پیدا کرد و دست روی آنها گذاشت. یا اینکه اصلاً هیچ علامتی در این زمینه وجود نداشته، «اَلخَیرُ فی‌ما وقَعَ» بوده است.
ماهیت این پرسش در نگاه نخست بر انگیزه‌های درونی و زمینه‌های ایجابی حوادثی آن دوران دقت و تأمل دارد که در نهایت به جنبش 15 خرداد 1342 انجامید. اما با اندکی تعمق در سمت‌وسوی آن، که در کدام گستره‌ای از تاریخ به دنبال پاسخ خود می‌گردد، می‌توان چنین دریافت که مقصود این پرسش نه تحلیل و تبیین پیش‌زمینه‌ها، بلکه شناسایی علل و دست‌یابی به اسباب و عللی است که در متن حوادث پیش از 15خرداد 1342 وجود دار‌ند. به گونه‌ای که این علل و اسباب ما را به چنان فهمی رهنمون گردد تا دریافته شود وقوع حوادثی در پانزدهمین روز از ماه خرداد سال 1342 ناگزیرانه بوده، هیچ چاره‌ای از آن نبوده است؛ چه برای حاکمیت پهلوی که در یک سو، و چه برای روحانیان و مردمانی که در روی در روی او ایستاده بودند. برای بیان تفاوتهای موجود در باره این دو برداشت که اولی از انگیزه‌ها سخن می‌گوید و دومی از شناسایی اسباب موجود در متن حوادث پیش از 15 خرداد، چاره‌ای جز این نیست که بر ادامه این نوشتار توجهاتی مبذول گردد:

در برداشت اولیه بحث بر سر تمامی انگیزه‌هایی است که تا روز 15 خرداد 1342 در تاریخ ایران صورت وقوع یافته، در تبیین دلایل قیام 15 خرداد، به طور عینی و روشن، به کار می‌آیند. یعنی سخن از همه حوادثی است که به شکل ایجابی با حادثه 15 خرداد 1342 رابطه‌ای را برقرار می‌کنند. از این‌رو می‌توان در یک مجال و مبحث پدیدارشناسی، ضمن شناخت پیش‌زمینه‌های چنان قیامی، به تحلیل و تعلیل آن قیام نشست. اما سخن در اینجا بر سر آن است که در صورت قبول و شناخت همه آن پیش‌زمینه‌ها و پیش‌فرضها ـ که سمت‌وسوی سیاستهای اجرایی حکومت پهلوی و جبهه‌گیریهای مخالفانش به سویی بوده است تا آن دو را در یک نقطه‌ای رودرروی هم قرار بدهد و حادثه‌ای مانند 15 خرداد را به وجود بیاورد ـ باز این مسأله اصلی مطرح است که این رودررویی چرا در چنان روزی رخ داد؟ یعنی حادثه 15 خرداد چرا در روز پانزدهم روی داد و مثلاً چرا در 14 یا 16 خرداد با چنان مقیاسهایی اتفاق نیافتاد؟ این تازه اول راه است. در ادامه سوالهای بعدی در پی است که اصلاً چرا در اردی‌بهشت، تیر، مرداد یا ماههای دیگر چنین جنبشی شکل نگرفت. در مورد سال 1342ش نیز سوالی از این دست مطرح است که چرا یک یا چند سال قبل یا بعد از آن پیش نیامد؟

ساختمان یکپارچه این پرسشها مسئله اصلی این نوشتار است که در میان انبوهی از مسایل مربوط به تاریخ انقلاب اسلامی ایران پاسخی در شأن خود می‌خواهد. بنابراین نوشتار حاضر با تکیه بر نشانه‌هایی که در متن حوادث آن سالها نهفته است، در پی آن است که روشن سازد رویاروی شدید و جدی حکومت پهلوی و مخالفان آن در چنان روزی (پانزدهمین روز از ماه)، در چنان ماهی (خرداد ماه) و در چنان سالی (سال 1342شمسی) حتمی بوده، گریزی از آن نبوده است. البته ثبوت این فرضیه را هم پذیرفته است که روند تاریخی دوران معاصر در یک‌سو، و سمت‌وسوی برنامه‌ها و سیاستهای اجرای حکومت پهلوی در سوی دیگر، خواه و ناخواه، مخالفت شدید روحانیون را برمی‌انگیخت و بر خلاف دوره‌های گذشته، دین و دولت / سلطنت را نه در کنار هم، بلکه روی در روی هم، قرار می‌داد.

برای دست‌یابی به پاسخ منطقی چنین پرسشی چاره‌ای جز شناسایی نشانه‌ها نیست. به زبان ساده‌تر در مرحله نخست علائمی را باید در متن حوادث مربوط به 15 خرداد جست که ما را به پاسخ این پرسش رهنمون گردد. شناخت این علائم و نشانه‌ها به روشی نیاز دارد که از آن با عنوان «دانش نشانه‌شناسی» یاد می‌شود. البته نوشتار حاضر در صدد تحلیل و تعلیل موضوعات با تکیه بر روش و دانش نشانه‌شناسی نیست که آن مجالی فراختر می‌خواهد. اما چندان هم بدان چشم نبسته، در چگونگی دست‌یابی به هدفی که دنبال می‌کند، از فواید نشانه‌شناسی کمک خواهد گرفت.

فرایند مطالعه و مداقه در حوادثی که در ماههای پایانی سال 1341ش و سه ماه نخست سال 1342ش در قم و تهران و چند شهر دیگر کشور اتفاق افتاد، آیینه‌ای را پیش دیدگان می‌نهد که در آن، آنچه در روز چهارشنبه (15 خرداد 1342) روی داد، قابل رؤیت است. این آیینه علاوه بر اینکه برتابنده تصاویر عینی از قیام پانزده خرداد است، دورنمایی از نهضت اسلامی را هم دربردارد که در بهمن 1357 به بار نشست. جان کلام آنکه با تکیه بر همین آیینه و تعمق در وقایعی که در طول چند ماه پیش و پس از تحویل سال 1342ش روی داده، می‌توان تصویر ملموسی از انقلاب اسلامی در بهمن 1357را به دست آورد و بدان پرتو افکند.
حال برای اینکه از موضوع اصلی این نوشتار فاصله نگیریم، لازم است پرسش یاد شده در بالا بار دیگر ذکر گردد. چرا پانزدهم؟ چرا خرداد ماه؟ و اینکه چرا سال 1342؟ پاسخ به این سئوالاتِ در هم تنیده شده، مستلزم تفکیک موضوعات مربوط به آنها، با رعایت انسجام و یکپارچگی آنهاست. بدین گونه که هر کدام از بخشهای سگانه، با دیدگاهی جداگانه مورد توجه قرار بگیرد و مطالب و نکات مربوط به پاسخ این سئوالات هم در فضایی مستقل دیده شود. آنگاه پاسخهای ارایه شده در سه حوزه مشخص در یک جمع‌بندی کلی قرار گیرد تا ساختمان نهایی پاسخ به پرسش محوری به دست آید. لیکن به منظور تبیین درست و منطقی موضوع، و دست‌یابی آسان به اهداف این نوشتار ضرورت دارد که هر کدام از بخشهای سگانه از حالت کل به جزء مورد توجه قرار گیرد. بنابراین در گام نخست ضرورت دارد که به این پرسش پاسخ داده شود: «چرا سال 1342؟». در سطور زیر به دنبال پاسخ این سئوالیم:

الف) از منظر نشانه‌شناسی، نیمه دوم سال 1341ش بستر مناسب برای به تصویر کشاندن جبهه‌ای است که در یک سمت آن، حکومت پهلوی و در سمت دیگر روحانیون ایستاده‌اند. در سرلوحه این تصویر لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی قرار دارد که سرآغازی برای رویارویی حاکمیت پهلوی و مخالفان او به شمار می‌رود. در فاصله اندکی بعد از آن، مسافرت محمدرضا پهلوی به قم و سخنرانی توهین‌آمیز او نسبت به روحانیت جا گرفته که در 4 دی 1341 انجام داد. پس از آن رفراندوم با همه حواشی مربوطه به خود جلب توجه می‌کند که البته مخالفت گسترده علما و روحانیون، احزاب و دسته‌های مخالف حکومت پهلوی با آن جلوه‌ای تیره و تار به تصویر رفراندوم بخشیده است. با وجود این هر چه زمان پیش می‌رود روزهای پایانی نیمه دوم سال 1341ش شاهد صحنه‌هایی است که حکایت از تنگاتنگی نبرد میان رژیم پهلوی و مخالفانش دارد. تداوم مخالفتهای مستدلانه علما و مراجع با اصل رفراندوم که تا تحریم فقهی پیش رفت از جمله این صحنه‌هاست. هر چند پافشاری حاکمیت پهلوی برای برگزاری رفراندوم خود نشانه دیگری بر این ادعاست که روحانیون و هواداران آنها به سادگی و آسانی صحنه مبارزه را خالی نخواهند کرد. بنابراین در روزهای پایانی سال 1341ش اعلامیه‌هایی از سوی آیات عظام و رهبران دینی انتشار یافت که از مسلمین می‌خواستند عید نوروز را عزا بگیرند. صدور این اعلامیه‌ها در کنار صحنه‌هایی که در سطور بالا مورد اشاره قرار گرفتند، تابلوی روشنی به دست می‌دهد که در آن می‌توان دریافت سالی پرحادثه‌خیز با فراوانی بالا در پیش است. به‌ویژه آنکه این گروه از حوادث با همه شدت و تنگاتنگی، با سال 1341ش از کوتاه‌ترین فاصله زمانی برخوردار است. با این توضیح که همه این تصاویر انعکاس یافته در بالا به جای تکه‌های جورچینی نشسته‌اند که در نمای کلی نشان می‌دهد در نیمه اول سال 1342ش، درگیری مستقیم و آشکار حکومت پهلوی و روحانیت جدی، و بلکه حتمی، است. هر چند در سوی دیگر، همزمانی این حوادث با ماههای پایانی سال 1341ش دلالت بر آن دارد که این درگیری و رویارویی با لحظه تحویل سال فاصله چندانی نخواهد داشت، و چه بسا در نیمه نخست شش ماهه اول سال 1342ش درگیری کم‌سابقه تاریخی در ایران، میان دین و دولت، رخ خواهد داد.

ب) چنان که پیش‌بینی می‌شد نخستین نشانه چنان حادثه‌ای در نخستین روزهای سال 1342ش، پدیدار گردید. این نشانه همان اتفاقاتی است که به فاصله اندکی بعد از تحویل سال نو شمسی روی خود را نشان داد. نخستین روز سال، آنگونه که انتظارش می‌رفت، به آرامی گذشت. التبه بدون برپایی جشنها و دیدوبازدیدهای مرسوم و معمول سالهای گذشته در شهرهای مهمی چون تهران و قم. اما این آرامش ناپایدار بود. به طوری که روز بعد (2 فروردین 1342 /25 شوال 1382) روحانیون و طلاب علوم دینی در مدرسه فیضیه قم مورد ضرب و شتم مأموران دولتی قرار گرفته، بخشی از ساختمان مدرسه و اثاثیه آن تخریب شد. این فاجعه شدیدتر، و تأثیرات عمیق و آشکار آن در ایجاد شکاف میان روحانیت و حکومت پهلوی به مراتب زیادتر بود. وقوع این حادثه در آن روز که همزمان با شهادت امام جعفر صادق (ع) بود، اگر چه به تنهایی می‌تواند حاکی از آینده‌ای تیروتاریک برای روابط موجود میان روحانیت و حکومت پهلوی باشد، اما شدت و وسعت عمل، و تهییج قوایی که حاکمیت پهلوی در این رویداد از خود نشان داد به نشانه پیکانی بر این است که سال جدید خورشیدی با سالهای گذشته تفاوتهای عمده‌ای دارد. جالب آنکه این تفاوتها از همان روز آغاز سال 1342ش چهره خود را نشان داده، سال متلاطمی را برای ایران تعبیر می‌نمود. به طوری که هر چه روزها سپری می‌شد علامتها یکی پس از دیگری رقم می‌خورد و پیش‌بینیها و آینده‌نگریها در فهم و درک پیشامدی با ماهیتی عمیق‌ و گستره‌ای فراخ، بیش از پیش قابل اعتنا و اتکاء می‌گشت. برخی از این نشانه‌ها را می‌توان حوادثی پنداشت که در فاصله دو حادثه مهم و سرنوشت‌ساز در نخستین فصل سال جدید، یعنی از فاجعه مدرسه فیضیه (روز جمعه 2 فروردین) تا دستگیری امام خمینی (بامداد روز چهارشنبه 15 خرداد 1342)، روی دادند. اما آنچه در این مجال کانون اصلی توجهات است، تأثیراتی است که این رویدادها در متن جامعه آن روز از خود به جا گذاردند. بنابراین از منظر کلی می‌توان مواردی را به عنوان نشانه برشمرد که بر پایه آنها وقوع حادثه مهمی در خرداد ماه 1342 حتمی بوده است. مهمترین آنها به این ترتیب است: جنس و محتوای شعارهایی که در مراسم مختلف و به نشانه پشتیبانی از مراجع عظام داده می‌شد، میزان حمایتهایی که از علما و روحانیون اعلام می‌گردید، مراسم و مجالس عزاداریهایی که برخلاف سالهای گذشته در روزهای عید نوروز از طرف عده قابل توجهی از ملت ایران در شهرهای مختلف برپا می‌شد، نحوه بسیج قوای نظامی و انتظامی از سوی دولت برای سرکوبی اعتراضات عمومی، سمت‌وسوی خطابه‌ها و سخنان واعظان و رهبران دینی در روزهای منتهی به خرداد ماه، تعداد و محتوای اعلامیه‌های گوناگونی که گاه در حمایت از روحانیت از سوی مردم و نهادهای دینی، و گاه در مخالفت با آن از سوی دستگاههای وابسته به حکومت انتشار می‌یافت، برنامه‌های سازمان‌یافته‌ای که اداره‌ها و سازمانهای حکومتی در نشان دادن انزجار عمومی از روحانیون، به شیوه‌ها و روشهای مختلف به اجرا در می‌آمد، دستوراتی که دولت برای محدود ساختن فعالیت روحانیون و طلاب علوم دینی به اجرا می‌گذاشت، تعداد و متن تلگرامها و نامه‌هایی که بسیاری از علما و مراجع طراز اول کشور در حمایت از یکدیگر، و در وسعتی قابل توجه ارسال می‌کردند، انسجام خودجوش و پنهانی که در حمایتهای عمومی مردم از علما و  مراجع عظام در شهرهای دور و نزدیک کشور وجود داشت، و دخالتهای مستقیم و آشکار حاکمیت پهلوی در امور مختلف اجتماعی و مذهبی که برخلاف رویه‌های پیشین خود بود.

با وجود این موارد، آنچه بیش از همه نشان از آبستنی نیمه نخست خرداد ماه 1342،برای حادثه‌ای پراهیمت دارد همزمانی ماه محرم، به‌ویژه دهه عاشورا، با این محدوده تاریخی است. واقعیت آن است که ماه محرم، مخصوصاً روزهای تاسوعا و عاشورا، برای شیعیان نه به مانند یک ماه ساده زمانی، بلکه به منزله بستری است که در آن آرمانهای خون‌خواهی و ستم‌ستیزی به اوج خود می‌رسد. افزون بر این ماه محرم، با همه ویژگیهای معنایی‌اش، همایش عظیم اجتماعی به شمار می‌آید که در آن، شیعیان در به نمایش گذاردن دستاوردهای مذهبی و انقلابی خود از توان بسیار بالایی برخوردارند. از این‌رو همزمانی نزدیک دو ماه قمری و شمسی (محرم و خرداد) در 1342ش، که اتفاقاً فاصله زمانی آن دو کمتر از 4 روز بوده، حکایت از آن دارد که ایران در خرداد ماه آن سال شاهد حوادث سرنوشت‌ساز تاریخی خواهد بود.
بدین طریق می‌توان به پاسخی دست یافت که از آنِ بخش میانی پرسش بالاست. یعنی در پاسخ به اینکه «چرا در خرداد ماه چنان حادثه‌ای پدید آمد؟» می‌توان بر آنچه در سطور بالا (ذیل بند ب) ذکر شد، استناد نمود و در تحلیل پاسخی متناسب، از آنها یاری جست.

ج) پاسخ به بخش نهایی سئوالی که در چند سطر بالا مطرح شده، همانند خودِ آن، جزئی است. یعنی برخلاف دو بخش پیشین، که اولی به سال و دومی به ماه می پردازد، این بخش، هم در طرح سئوال و هم در ارایه پاسخ، بیشتر به روز توجه داشته، ماهیت آن را از لحاظ زمانی مورد ارزیابی قرار می‌دهد. بنابراین ترکیب آن نسبت به سال و ماه جزئی، و سیر پردازش موضوع اخیر نیز مشمول قانون «حرکت از کل به جزء»، است.

روند رو به تشدید و تغییر اقدامدات رهبرانی دینی که با آغاز ماه محرم سرعت بیشتری به خود گرفته، و آشکارا انجام می‌گرفت، عملیات بازدارنده حکومت پهلوی را در پی داشت. این عملیات با دوره‌های پیشین مبارزه تفاوت بنیادین داشت که اصرار و ابرام طرفین در اجرا و اقدام شاخصه اصلی آنهاست. به‌طوری که می‌توان گفت هر دو طرف در عمل به وظایف و اجرای برنامه‌های کاری خود مصمم‌تر شده، سلاح از رو بسته بودند؛ در یک‌سو توصیه‌های علما و مراجع پیشرو، به‌ویژه آیت‌الله خیمینی، قرار داشت که به وعاظ و مبلغین می‌سپردند تا روز هفتم ماه محرم /10 خرداد، از سخنرانی صریح و ضدشاهی بپرهیزند. آنگاه کانون حملاتشان را شاه و برنامه‌های ضددینی او قرار دهند. در جبهه دیگر هم دستورات محرمانه دستگاه امنیتی و اطلاعاتی کشور (ساواک) ایستاده بود که روحانیون را به روشهای مختلف از پرداختن به موضوعات مهم و حیاتی کشور بازمی‌داشتند. و در نهایت سخنرانی شدیداللحن و نصیحت‌گرانه امام خمینی در عصر روز عاشورا (دوشنبه 12 خرداد 1342) که عمداً به منظور یادآوری فاجعه دوم فروردین در محل مدرسه فیضیه قم ایراد کرد، حاکمیت را در اقدام به یک عمل شدید مواجهه‌آمیز مصمم‌تر ساخت. یعنی بر پایه همین گروه از حوادث روی داده در چند روز منتهی به روز چهارشنبه (15 خرداد 1342) می‌توان تصمیم حاکمیت پهلوی را در عمل به آنچه در آن روز انجام داد، پیش‌بینی کرد. از این‌رو دست‌اندرکاران امر با تکیه بر این پیش‌فرض که اگر سخنران عصر عاشورا، به عنوان رهبر اصلی اعتراضات، دستگیر و مدتی بازداشت شود، آبها از آسیاب خواهد ‌افتاد و اوضاع آرام خواهد شد گروهی از مأموران امنیتی و انتظامی را راهی قم کرد تا امام خمینی را در نخستین ساعات روز 15 خرداد بازداشت کنند. غافل از اینکه واکنش شدید و یک‌پارچه اکثریت مردم با همگامی هیئتهای مذهبی را در پی خواهد داشت و خیابانهای مرکزی قم، تهران، ورامین و چند شهر دیگر به نماشگاهی خونین‌باری بدل خواهد ساخت. طوری که با گذشت چند سال، با عنوان قیام پانزده خرداد، از مبادی اصلی انقلاب اسلامی در بهمن 1357 به شمار خواهد رفت.


فصلنامه اینترنتی 15 خرداد 42
 
تعداد بازدید: 4505



آرشیو مقالات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.