دکتر حمید بصیرت منش
دکتر حمید بصیرت منش(1)
چکیده
در ادامه تحولاتی که در ایران در نیمه دوم سال 1341رخ داد و روحانیون را به واکنش اعتراضآمیز وادار ساخت، با آغاز سال 1342 و حمله ایادی حکومت پهلوی به مدرسه فیضیه در قم، رویارویی حکومت با نیروهای مذهبی به صورت کاملاً آشکاری درآمد. این حادثه و حوادث پس ازآن موجب شد تا حوزه نجف درحمایت از روحانیون و تقبیح رفتارحکومت ایران مجددا برانگیخته شود.دراین میان ، همانند مقطع نیمه دوم سال1341، مراجع حوزه نجف مواضع دقیقا یکسانی نداشتند. نحوه واکنش چهره های سرشناس روحانیت نجف بویژه حضرات آیات سیدمحسن حکیم وسیدابوالقاسم خویی موردتوجه این تحقیق است.
واژه های کلیدی: آیت الله خمینی ،آیت الله حکیم،آیت الله خویی، مدرسه فیضیه، حوزه نجف
بیان مساله
حوزه نجف از نیمه دوم سال1341 که روحانیون ایران در اعتراض به مصوبه دولت درخصوص انجمن های ایالتی و ولایتی با انگیزه دینی به مخالفت برخاستند ، از منویات آنان پشتیبانی نمود و این حمایت را در مقطع بعدی مبارزات روحانیون ایران یعنی رفراندم شاه ادامه داد.
در دوم فروردين 1342 حادثهاي رخ داد كه براي چندمين بار از آغاز مخالفتهاي روحانيون ايران با حكومت پهلوي، پاي حوزه نجف و مراجع بزرگ آن به طور جدي به ميان آمد. واكنشهايي كه مراجع نجف به ويژه حضرات آیات حكيم وخویی در اين زمينه داشتند ازسویی مورد تحسين و ازطرفی مورد انتقاد قرار گرفته است. از اين رو مداقه در مواضع آنان اهميت زيادي درفهم بیشتروبهتر تاریخ نهضت اسلامی ومبارزات روحانیون در دوران معاصر دارد.
حادثه مدرسه فیضیه
حادثه دوم فروردين 1342 (هجوم مأموران رژيم پهلوي به مدرسه فيضيه) رخداد بسیار مهمی در تاريخ نهضت اسلامي ايران به شمار ميآيد. در اواخر اسفند و آغاز سال 42 فضاي سنگين و ملتهبي در قم وجود داشت و از اول فروردين واحدهاي نظامي در اين شهر مستقر شدند و نيروهاي امنيتي و انتظامي حرم حضرت معصومه(س) و اطراف آن را تحت محاصره خود درآوردند. در دوم فروردين كه مصادف با 25 شوال سالروز شهادت امام صادق(ع) بود، مجالس ذكر مصيبت در منازل مراجع برگزار شد. هر آن بيم آن ميرفت كه نيروهاي نظامي به اين مجالس يورش ببرند چراكه شهر قم از وضع عادي خارج شده بود. سرانجام آنچه كه بسياري منتظرش بودند اتفاق افتاد و كماندوها و نيروهاي نظامي در لباس كشاورزان، مدرسه فيضيه را كه درآن مجلس سوگواري با حضور آيتالله گلپايگاني در حال برگزاري بود، به آشوب كشاندند و طلاب و روحانيون را مورد ضرب و شتم قرار دادند و به حجرههاي طلاب حملهور شده و اسباب و اثاثيه آنان را به آتش كشيدند. در تبريز مدرسه طالبيه اين شهر به بهانه الصاق اعلاميه مربوط به عزاي عيد مورد تهاجم قرار گرفت و مشابه مدرسه فيضيه طلاب مورد ضرب و شتم قرار گرفتند(2). حادثه مدرسه فيضيه شكاف ميان علما و حكومت را بيشتر از پيش كرد. اخبار اين حادثه دهشتناك بلافاصله به شهرهاي مختلف و خارج از كشور رسيد و مراجع و علماي بزرگ شهرهاي ايران تلگرافهاي تسليتي به مراجع قم ارسال داشتند وچندروز دراعتراض به جنایت حکومت از اقامه نمازجماعت خودداری كردند. در7 ذیقعده 82 (13 فروردین 42) آیت الله خمینی در پاسخ به تلگراف روحانیون تهران اعلامیه شدیداللحنی صادرکردند(3) که به اعلامیه «شاه دوستی یعنی غارتگری» معروف شد. ایشان دراین اعلامیه صریحا تقیه را حرام و اظهار حقایق را واجب دانستند که در تاریخ روابط روحانیت شیعه باحکومت نقطه عطفی مهم و منحصر بفرد تلقی می شود.
واکنش های اولیه حوزه نجف
با وقوع حادثه اسفناک مدرسه فیضیه ، حوزه نجف ازکانالهای مختلف ازاین موضوع مطلع شد از جمله آيتالله سیدمحمدبهبهاني طي نامهاي خطاب به آقايان حكيم، خوئي و شاهرودي آنان را در جريان مسائل ايران گذاشت. او از آيتالله حكيم خواست علاوه بر اقدامات خود به عبدالسلام عارف (رئیس جمهورعراق)پيغام دهد كه دولت ايران رفتار غيرانساني و اهانتآميزي با روحانيون در پيش گرفته، لذا اقدام فوري انجام دهد(4). حامل پيام علماي تهران و قم به نجف حجتالاسلام شیخ فضل الله محلاتي بود.(5)
به گزارش بديعي رئيس ساواك قم، آيتالله حكيم جريان حادثه فيضيه را به وسيله نامه از چهار نفر از مراجع قم خواسته بود. آقايان خميني و شريعتمداري پس از بررسي اظهار نموده بودند طلاب مجروح 50 نفر و مقتول 40 نفر.(6) اگرچه در ذکر آمارمقتولین اغراق شده اما حادثه حمله به مدرسه فیضیه بسیار متاثرکننده بود. به دنبال اطلاع مراجع نجف از ماجراي مدرسه فيضيه، تلگرافهاي تسليتي خطاب به مراجع ايران مخابره كردند.آيتالله خويي تلگرامي به آيتالله خميني مخابره كرد با اين مضمون: جنايت جباران نسبت به حوزه علميه دلهاي ما و عموم مسلمين را به درد آورده اس.(7) آيتالله سيدمحمود شاهرودي يكي ديگر از مراجع تقليد مقيم نجف تلگراف تسليتي خطاب به آيتالله خميني و علماي تهران ارسال نمود.(8) آيتالله سيدعبدالله شيرازي نیز تلگراف تسليتي خطاب به ايشان ارسال كرد.آيتالله خويي به ارسال تلگراف تسليت به علماي ايران اكتفا نكرد و در اول ذيقعده 1382 (7 فروردين 1342) تلگرافي خطاب به شاه ارسال نمود و با انتقاد از مصوبات خلاف اسلامي از او جداً خواست اسباب اغتشاش مملكت و ناراحتي مسلمانان جهان را مرتفع سازد.(9)
در این ايام در عتبات عاليات عراق، اخبار مربوط به ايران به طور جدي دنبال ميشد. طلاب مدرسه قوام در نجف اشرف با صدور اعلاميهاي به مناسبت يادبود شهداي حادثه حوزه علميه قم مجلس ختمي در 6 ذيالقعده برگزار كردند.(10) طلاب مدرسه آيتالله بروجردي اين شهر تلگراف تسليتي در 8 ذيقعده براي مراجع قم (آقايان خميني، گلپايگاني و شريعتمداري) ارسال و خاطرنشان كردند:
«از اهانتي كه به حوزه مقدسه قم وارد آمده و خونهايي كه از برادران روحاني ما به دست عمال مزدور ريخته شده است متألم، مراتب همدردي و انزجار خودمان را ابراز ميداريم».(11) هيئت علميه مدرسه وسطي نجف با صدور اعلاميهاي كه دربردارنده مطالب تندی عليه شخص شاه بود، اعلام كرد براي همدردي با ضايعه اسفناك قم در 8 ذيقعده مراسم بزرگداشت خواهد داشت.(12) بیست و نه نفر از علما و مدرسين حوزه نجف با صدور اعلاميهاي در فروردين 42 ضمن اظهار تأثر از فاجعه مؤلمه قم، به موضعگيري حوزه نجف در مورد اين حادثه اشاره و خاطرنشان كردند كه علماي نجف آمادگي خود را براي حفظ و حراست دين حنيف اسلام اعلام و يقين است كه عموم مسلمين جهان براي حفظ دين جانبازي خواهند نمود.(13)
تلگراف آیت الله خویی
مهمترين واكنش مراجع حوزه نجف در مورد حادثه مدرسه فيضيه مربوط به حضرات آيات حكيم و خويي بود كه هر كدام به صورت جداگانه و همزمان در يك تاريخ (8 ذيقعده 82/ 14 فروردين 42) تلگرافي خطاب به علما و روحانيون ايران صادر نمودند. آيتالله خويي كه يك هفته پيش از اين تلگرافي خطاب به شاه ارسال كرده بود، این تلگراف را براي بیست وچهار نفر از علماي ايران مخابره کرد. در این تلگراف آمده:
«در اول اين ماه تلگرافاً از شاه خواستيم كه از پشتيباني قوانين شوم ضداسلام خودداري نمايد والا علماي اعلام و مسلمانان جهان در دفاع از مقدسات اسلام كوتاهي نخواهند نمود. به قرار معلوم بر پشتيباني خود باقي و از اهانت به مقدسات دين دستبردار نيستند. خصوصاً حادثه مؤلمهي قم قلوب ما و عموم مسلمين را جريحهدار نموده، بار ديگر بدين وسيله اعلام ميداريم چنانچه از اين قوانين رفع يد نشود آخرين وظيفهي خود را انجام خواهيم داد و مسئول هر حادثه شخص شاه و هيئت دولت خواهند بود.»(14)
تلگراف آیت الله حکیم واهمیت آن
تلگراف آيتالله حكيم به لحاظ جايگاه و موقعيت ايشان درحوزه نجف ونیز نزد قاطبه شیعیان ودولت ایران از اهميت بيشتري برخوردار بود. اخبار مربوط به صدور تلگراف آيتالله حكيم از چند روز پيش، شايع بود و مقامات ايراني در انتظار آن به سر ميبردند. ژاندارمري كل كشور در 11 /1 /42 به رئيس ساواك گزارش داد: آيتالله حكيم اعلاميهاي عليه اقدامات دولت صادر و حكم جهاد داده است لكن اعلاميه مزبور هنوز منتشر نشده.(15) البته اعلام حكم جهاد حقيقت نداشت، اما لحن تلگراف حاوی تصميمي عليه رژيم بود. این تلگراف نیز براي سی ودو نفر از علماي ايران مخابره شده ودر آن آمده بود: حوادث مؤلمهي پيدرپي و فجايع محزنه به ساحت علماي اعلام و روحانيت قم قلوب مؤمنين را جريحهدار و موجب تأثر شديد اينجانب گرديده است «وسيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون» اميد است حضرات علما، دستهجمعي مهاجرت به عتبات عاليات بنمايند تا بتوانم رأي خود را درباره دولت صادر نمايم.(16)
متن تلگراف آيتالله حكيم اگرچه داراي محتواي همدلانه با روحانيت و نسبتاً قهرآميز نسبت به حكومت ايران بود، لذا در همان زمان در برخی محافل روحاني بحث از اين بود كه مراد ايشان از صدور رأي درباره دولت، اعلام جهاد عليه حكومت و يا تكفير شاه است ، با این حال تعجب بسیاری رابرانگیخته بود.(17) گزارشهاي ساواك حاكي از انعكاس اين تلگراف در ميان بازاريان و هيأتهاي مذهبي و روحانيون و حتي احزاب سياسي است.(18) گفته شده خبر تلگرام آيتالله حكيم به علماي ايران به يكباره در سراسر كشور منتشرگردید و شايعه مهاجرت علما به عراق به سر زبانها افتاد و موجب نگراني مردم و روحانيون شد.(19)
موضع حكومت در مورد تلگراف آيتالله حكيم
يك روز قبل از آن كه تلگرام آيتالله حكيم به مراجع قم برسد يعني در 13 فروردين، مقامات ايراني از محتواي تلگراف اطلاع پیدا کردند. گفته شده در اين روز تعدادي كاميون نظامي و سرباز به قم اعزام شدند و به مانور پرداختند. رئيس شهرباني قم (سرهنگ پرتو) و رئيس ساواك اين شهر (سرهنگ بديعي) و فرماندار قم راهي منزل علما شدند تا پيغام شاه را به آنها برسانند. آيتالله خميني از پذيرش اين افراد خودداري كرد. آنان به منزل آيتالله شريعتمداري رفته و پيام شاه را به او ابلاغ كردند مبني بر اينكه تلگرافي از آيتالله حكيم به دست شما ميرسد كه شما را دعوت به خارج شدن از ايران و رفتن به نجف كرده است اگر بخواهيد برويد، دولت وسايل رفتن شما را فراهم ميكند، ولي اگر بخواهيد روي آن تلگرام سروصدايي راه بيندازيد، كماندوها و زنان هر جايي را به خانههاي شما ميريزيم شما را ميكشيم، نواميستان را هتك ميكنيم و خانههايتان را غارت مينماييم.(20) آيتالله خميني در اعلاميهاي در 12 /2 /42 به مناسبت چهلم حادثه مدرسه فيضيه به اولتيماتوم شاه اشاره و آن را به شدت تقبيح كردند.(21) سخنان جهانگير تفضلي وزير مشاور نخستوزير نشان از نارضايتي رژيم از مواضع علماي حوزه نجف در اين ايام دارد. او در پاسخ به اين پرسش كه آيا از اقداماتي كه گفته ميشود علماي عراق به عمل آوردهاند اطلاعي داريد؟ گفت:«خبر رسمي دقيقي در اين باره ندارم اينطور كه شنيدهام اكثريت طلاب دانشمند ايراني و همچنين علماي شرافتمند حقيقي ايراني كه در عراق هستند طرفدار انقلاب ملت ميباشند ولي شنيدهام كه بعضيها در لباس روحانيت از جانب سرهنگ عبدالناصر، سودهاي مادي بردهاند و تشويقهايي شدهاند تا اولاً خليجفارس را خليج عربي بنامند و ثانياً با انقلاب مقدس ملت ناجوانمردانه مبارزه كنند».(22) شايد سخنان تفضلي واكنشي بود به تلگرافي كه آيتالله سيدعبدالله شيرازي در 6 ذيقعده 82 (12 فروردين 42) خطاب به جمال عبدالناصر رئيسجمهور مصر ارسال داشته و او را با عنوان رهبر بزرگ اسلامي مورد خطاب قرار داده و به استبداد و خودكامگي شاه و رفتار ناشايست با روحانيون و تعرض به احكام شريعت، اعتراض كرده بود.(23) روحانی اتهامات تفضلی را واکنش رژیم به تلگراف آیت الله حکیم میداند.(24)
دیدگاه های روحانیون درخصوص پیشنهاد آيتالله حكيم
بهرهبرداري رژيم از تلگراف آيتالله حكيم در ترغيب و تشويق علماي مخالف حكومت به مهاجرت به عراق، موجب شده كه بحثي تحت عنوان «توطئه مهاجرت مراجع به نجف» در ادبيات مربوط به تاريخ انقلاب اسلامي مطرح شود.(25) گفتني است طرح مهاجرت علماي ايران به نجف به عنوان يك تاكتيك مبارزاتي از پايان سال 1341 مورد توجه تعدادي از روحانيون بود كه در يکي از گزارشهاي ساواك به آن اشاره شده است.(26)
ديدگاههاي تعدادي از روحانيون كه در قالب كتابهاي خاطرات منتشر شده نسبت به موضع آيتالله حكيم و پیشنهاد ایشان یکسان نیست. برخي از آن به عنوان تلگرافي تهديدآميز ياد كردهاند.(27) برخی ضمن اشاره به خیرخواهی آيتالله حكيم ، رضایت رژیم از این پیشنهاد را مورد توجه قرار داده اند.(28) برخی انگیزه آيتالله حكيم را در تنگنا قراردادن رژیم میدانند.(29) روحاني كه در بخشهايي از كتاب نهضت امام خميني، انتقاداتي به آيتالله حكيم نموده، در جريان تلگراف دعوت به مهاجرت علماي ايران لحن انتقادي نسبت به ایشان ندارد بلكه از آن تمجيد نيز كرده است.(30) از ميان روحانيوني كه در اين زمان مقيم نجف بودهاند، خاتميزدي با لحن انتقادی اين پیشنهاد را به عنوان يكي از خطاهاي سياسي آقاي حكيم تلقي میکند(31) در حالی که یکی دیگر از روحانیون نگاه مثبتی به موضوع دارد واين تلگراف را «تاكتيك سياسي كارسازي» میداند.(32)
يكي از محققان با انتقاد از نگرش منفي تعدادي از روحانيون، در دفاع از موضع آيتالله حكيم نوشته:
«اينگونه اظهار نظر كردن درباره يكي از مراجع استثنايي و زعماي هوشمند تاريخ تشيع شگفتانگيز مينمايد. حضرت حكيم از علما براي درس دادن و نماز خواندن و دعا كردن و زيارت عتبات دعوت به عمل نياورد. ضمن اينكه به تعبير حركت «دستهجمعي» نه تكتك بايد دقت شود، آن هم براي يك نشست اضطراري و فوقالعاده، تا تكليف دولت شاهنشاهي مشخص شود».(33)
گذشته از تحلیل تاریخی موضوع، این نکته که روحانیون در زمان صدور این اعلامیه چه استنباطی از پیشنهاد آیت الله حکیم داشتند ، حائز اهمیت زیادی است. صابري همداني درباره واکنش مراجع قم نسبت به پیشنهاد آیت الله حکیم می گوید:
«اين پيشنهاد در وحله اول چشم بعضي از علما را گرفت و به نظرشان پيشنهاد جالبي آمد ولي بزرگان تيزبين و دورانديش حوزه مثل حضرت امام [خميني] و مرحوم آيتالله گلپايگاني با اين كار مخالفت كردند... ساير علما و بزرگان هم متوجه شدند كه مهاجرت از قم ايده و فكر بسيار خطرناكي است و به هيچ روي صلاح نيست و بعيد نيست كه دسيسهاي از سوي رژيم به قصد خالي كردن جبهه و سنگر قم از علما و مراجع در كار باشد، به اين صورت كه عوامل پيدا و پنهان دستگاه به طور غيرمستقيم به مرحوم آقاي حكيم القا كرده باشند كه مهاجرت علما و مراجع قم به نجف و حضورشان در اين حوزه علميه ميتواند ضمن دور ساختن آنها از صحنههاي درگيري و خطر، فوايد و ثمراتي در پي داشته باشد و ايشان هم بدون جامعنگري و دورانديشي دست به قلم برده و آن نامه را نوشته و ارسال كرده باشد».(34)
با وجود تفاوت هایی كه در مواضع روحانيون در نگرش به پیشنهاد آيتالله حكيم مشاهده ميشود به نظر ميرسد هر دو ديدگاه در شرايط و مقطع زماني صدور تلگراف وجود داشته و منزه بودن آيتالله حكيم از توطئه رژيم به اين معنا نیست كه دستگاههاي امنيتي رژيم در پي اجراي اين توطئه نبودند و يا تلقي روحانيون در همان روزگار نسبت به پیشنهاد آيتالله حكيم همگي مثبت بوده است.
كساني كه به موضوع مهاجرت علما نظر منفي داشتهاند با صراحت نكتهاي حاكي از هماهنگي مقامات ايراني و آيتالله حكيم نگفتهاند. جمعبندي از این موضوع را ميتوان به شرح زير مطرح كرد:
1- تلگراف آيتالله حكيم در مقطع صدور خوشايند رژيم نبود و از لحن آن بوي تهديد مستفاد ميشد. مواضع برخي مقامات سياسي و اقدامات امنيتي و نظامي حاكي از اين نارضايتي است.
2- نفس مهاجرت علما به نجف به عنوان يك تاكتيك مبارزه منفي از قبل از سال 42 وجود داشت.
3- استنباط قريب به اتفاق روحانيون در بدو امر تلقي انقلابي از اين تلگراف بود.
4- دعوت علماي ايران به مهاجرت از نظر تعدادي از روحانيون در همان مقطع صدور مشكوك بود.
5- رژيم ميتوانسته از طرق مختلف بر تصميم مراجع ايران و عراق تأثير بگذارد البته حد اين اثرگذاري متفاوت بود.
6- اين كه رژيم قبل از صدور تلگراف آيتالله حكيم توانسته بر تصميم ايشان اثر بگذارد، داراي هيچ سند و مدرك تاريخي نيست.
7- محتمل است سياست رژيم پس از صدور تلگراف دعوت آيتالله حكيم بر روي تشويق و ترغيب علماي ايران متمركز شده باشد يعني پس از صدور در پي استفاده و بهرهبرداري از آن افتاده باشد.
8- بهرهبرداري رژيم از تلگراف آيتالله حكيم به عنوان دستاويز مخالفان مشي ايشان تلقي شده و آن را خطاي سياسي دانستهاند. بر اين اساس چنانچه صرف بهرهبرداري را ملاك سنجش قرار دهيم ميتوان خطاها و ضعفهايي را به ديگر رهبران و مقامات روحاني نيز تسري داد.
9- علماي ايران با پيشنهاد دعوت آيتالله حكيم موافقت نكردند، اما پاسخ آنها محترمانه و با حفظ شأن و جايگاه ايشان بود. ضمن آنكه از چاپ تلگراف ايشان و پاسخ خود به نفع مبارزات سياسي استفاده كردند.
پاسخ مراجع به دعوت آيتالله حكيم
مراجع قم مدتي پس از دريافت تلگراف آيتالله حكيم با ارسال پاسخ، مخالفت خود را با پيشنهاد ايشان اعلام كردند. تاريخ تلگراف آيتالله خميني در 17 ذيقعده 1382 (23 فروردين 42) پاسخ آيتالله گلپايگاني در 22 ذيقعده (28 فروردين 42) و پاسخهاي آقايان مرعشي نجفي و شريعتمداري در ذيقعده 82 (فروردين 42) درج شده است.(35) به نظر ميرسد در اين زمينه هم آيتالله خميني پيشگام سايرين بودهاند. به جز پاسخ آيتالله مرعشي نجفي كه كوتاه است، در پاسخ ساير آقايان چند محور مشترك وجود دارد. اولاً مراجع قم از اظهار تسليت و همدردي آيتالله حكيم و حمايت ايشان از علماي ايران تشكر كردند. ثانياً از فرصت استفاده كرده فشارها و تضييقات حكومت بر روحانيون را به اطلاع ايشان رساندند كه از جمله موضوع سربازي بردن طلاب بود. اقدامات ضداسلامي حكومت موضوع مشترك ديگري است كه در پاسخهاي مراجع ذكر گرديده است. ثالثاً علت مخالفت با پيشنهاد آيتالله حكيم توضيح داده شده است. نكته ديگر اينكه مراجع بر حفظ وحدت علماي ايران و عراق (قم و نجف) تأكيد نمودند. اين موضوع از اهميت زيادي برخوردار بود. مثلاً آيتالله خميني در پاسخ خود نوشتند:
«اميد است با وحدت كلمه علماي اعلام اسلام و مراجع وقت- كثر الله امثالهم- حفظ استقلال مملكت و قطع دست اجانب را نموده، از حريم اسلام و قرآن كريم دفاع كرده، نگذاريم دست خيانت به احكام مسلمه اسلام دراز شود... اطمينان دارم با وحدت كلمه مسلمين، سيّما علماي اعلام، صفوف اجانب و مخالفين در هم شكسته و هيچگاه به فكر تجاوز به ممالك اسلامي نخواهند افتاد».(36) مراجع قم از جمله آيتالله خميني از فرصت استفاده كرده و با چاپ اعلاميه آيتالله حكيم و پاسخ خود، قدم ديگري در راه روشنگري مردم و مبارزه با رژيم برداشتند. تعدد گزارشهاي مربوط به توزيع و انتشار اعلاميه فوق در اواخر فروردين و اوايل ارديبهشت 42 حاكي از اهميت آن است. اين در حالي بود كه دستگاههاي امنيتي رژيم از مخابره تلگراف علما جلوگيري ميكردند. گفتني است پس از دستگيري آيتالله خميني در 13 خرداد 42، پخش اين اعلاميه يكي از موارد جرم ايشان تلقي شد.(37)
نامه علماي ايران به آیت الله خویی
در تاريخ 4 ذيحجه 82 (8 ارديبهشت 42) جمعي از علماي ايران كه اسامي آنها مشخص نيست نامه مفصلي خطاب به آيتالله خويي نگاشتند كه داراي مضامين مهمي بود. آيتالله خويي متقابلاً پاسخ مفصلي در تاريخ 14 ذيحجه 82 (18 /2 /42) ارسال كرد. اهميت اين دو نامه و پرسش و پاسخ به حدي بود كه در جزوهاي در نجف اشرف چاپ و منتشر گرديد.(38) علماي ايران در نامه خود ضمن اشاره به محيط اختناق و وحشت ايران بر اثر اقدامات خلاف قانوني دولت و تجاوز به حريم اسلام و قرآن و حبس و توقيف جمعي از روحانيون و تهمتها و افتراها و ارعاب و تهديد آنها و نيز سركوب شديد مردم در نواحي مختلف ايران از جمله فارس و خراسان و آذربايجان و حمله به مدرسه فيضيه و اقدامات غيرانساني ديگر، خواستار اقدام عاجل شدند و از ایشان خواستند اوضاع ایران را به ساير ممالك اسلامي اطلاع دهد و نمايندگاني به جامعه بينالملل اعزام و حقايق امور را به مردم آزاد جهان گوشزد نماید و از مطبوعات جهان ورادیوهای ممالك اسلامی استمداد کند. آنان خاطرنشان کردند که مردم وروحانیون ایران بعد از عنايات الهي چشم به حوزه كهنسال نجف و حضرات مراجع تقليد و شخص حضرتعالي دوختهاند و منتظرند كه در اين لحظه حساس كه كشور اسلام رو به كفر ميرود حضرات زعماي روحاني نجف اشرف چه اقدامي ميفرمايند. مسلماً يكي از بهترين فرصتها ايام حج است كه در مني و عرفات اين حمله به اسلام را گوشزد مسلمانان جهان نماييد و كشورهاي اسلامي را از اين پيشآمدهاي ناگوار مطلع فرماييد.(39)
اين نامه شفافترين و گوياترين مكتوبي است كه در مقطع آغاز مبارزات نهضت اسلامي روحانيت ايران، انتظارها و نگرش علماي ايران را نسبت به حوزه نجف بازگو ميكند. مخاطب قرار دادن آیت الله خویی و مقدم دانستن او بر سایرمراجع نجف از نکات تأملبرانگيز است.
پاسخ آیت الله خویی به نامه علمای ایران
درپی ارسال نامه ازسوی علمای ایران ، آيتالله خويي پاسخ مهمی ارسال داشتند. مهمترين مضامين نامه ايشان به اين شرح است:
1- ابراز تأسف از حملات ناجوانمردانه دولت به حريم اسلام و روحانيت
2- عدم پايبندي زمامداران كشور به قانون اساسي و زير پا گذاشتن اسلام براي تأمين مصالح شخصي
3- وقاحت و بيشرمي دولت در ارتكاب قتل و غارت در قم و تهديد ملت به تكرار آن
4- به كار بردن تعبير «فاتح مدرسه فضيه قم»، «فاتح مدرسه طالبيه تبريز» و «فاتح دانشگاه تهران» براي دولتمرداني كه سوابقشان تاريك است.
5- اشاره به آزادي نشريات در نشر فحشا و بيعفتي و اختناق و سانسور و عدم درج اعلاميههاي مراجع تقليد با ذكر اين نكته كه:
«اينجانب چندين تلگراف به علماي مركز و علماي شهرستانها و چندين نامه به علماي آذربايجان ارسال داشتهام و از قرار معلوم دولت هيچيك [از] آنها را به مقصد نرسانيده است».
6- تأكيد بر اينكه اشخاصي كه خود سراپا فساد و در عالم شهوتراني و وطنفروشي قدم ميزنند بههيچوجه صلاحيت ندارند اصلاحات را بهانه قرار داده و وسايل تازهاي براي بيچاره ساختن ملت را فراهم نمايند.
7- تجاوز دولت به حقوق مردم و اقدام به آدمكشي موجب افتضاح زمامداران در خارج از كشور شده
8- اشاره به مراسم فاتحه و بزرگداشت حادثه اسفانگيز قم و تبريز در شهرهاي نجف، كربلا، كاظمين و بغداد و استنكار از جنايتكاران
9- اشاره به تهديدات كشور و ملت ايران و تأكيد بر شهامت و رشد فكري ملت ايران در مقابله با اين تهديدات و ذكر اين عبارت كه:
«آيا ممكن است يك كشور مسلمان مقدرات خود را به دست چند تن از دشمنان دين و مملكت بسپارد؟ آيا ممكن است علاوه بر جهات معلوم يك كشور كوچك كه براساس دشمني با اسلام به وجود آمده است، كشور بزرگ ما را منطقه نفوذ خود قرار دهد؟»
در اين فراز اشاره آيتالله خويي به حضور و نفوذ بهاييها و دولت اسرائيل در ايران بود كه بدون ذكر صريح نام آنها صورت گرفت.
10- تأكيد به ادامه مبارزه با پرهيز از آشوب با اين عبارت:
«ما عموم علاقهمندان به اسلام را با تحفظ بر امنيت و عدم ايجاد آشوب و تشنج به ادامه مبارزه عليه دشمنان دين و قرآن دعوت ميكنيم.»
11- آمادگي براي شهادت با اين جملات:
«عده بسياري در تاريخ ملاحظه ميشوند كه درخت مقدس اسلام را با خون خود آبياري نموده و ريشه آن را مستحكم ساخته و از سقوط آن جلوگيري نمودهاند. هماكنون شاخههاي اين درخت به خشكي تمايل نموده و اصل آن نيازمند به آبياري جديدي است. من نيز خون خود را در اين راه اهدا ميكنم... نهايت خوشوقتي آنجاست كه اين هديه در پيشگاه حضرت بقيهالله ارواحنا الفداء مورد قبول واقع گردد. زنده بودن و تماشاي عجايب و ملاحظه تسلط دشمنان ديرينه اسلام بر مقدرات مسلمانان در حكم مرگ و تلختر از مرگ است»
12- هشدار به روحانيون و ملت كه اگر سكوت كند خداي نخواسته دشمن اختيارات او را به دست ميگيرد.
13- تأكيد بر آشنا شدن ملت با وسايل مبارزه و فراگيري از ملتهاي مسلمان ديگر و سرمشق قرار دادن مبارزات استقلالطلبانه آنان
14- اشاره به تلاشهاي خود در رساندن صداي مظلوميت مردم ايران به خارج و تأكيد بر اينكه:
«زمامداران وقيح كنوني به زودي با عكسالعمل آنها مواجه خواهند شد»
15- تهديد اين نكته كه اگر اين زمامداران از اعمال خود دست برندارند «تاريخچه تعديات 40 ساله آنها كه از جنايت و خيانت مملو است منتشر خواهد شد. علاوه بر آنكه مراجع تقليد رأي خود را درباره آنان صادر خواهند نمود».(40)
ادامه واكنشهاي حوزه نجف به فاجعه مدرسه فيضيه
به جز آيتالله حكيم و آيتالله خويي ساير علما و فضلا و طلاب حوزه نجف اشرف نيز در ارتباط با حادثه مدرسه فيضيه اطلاعيههايي صادر كردند كه به ويژه اطلاعيه حدود سی نفر از آنان اهميت زيادي دارد. بیست ویک نفر از علماي حوزه نجف كه اغلب اسامي آنان با اطلاعيه قبلي مشترك است در تلگرامي در تاريخ 4 ارديبهشت 42 خطاب به آقايان گلپايگاني، خميني و شريعتمداري از خدمات دینی آنان اعلام پشتیبانی كردند.(41) تفصيليترين بيانيه حوزه نجف را در اين مقطع «عدهاي از اهل علم» اين حوزه در تاريخ 22 ذيقعده 1382 (28 /1 /42) منتشر كردند كه حاوي مطالب تند عليه رژيم سلطنتي ايران بود. در فرازي از اين بيانيه با اشاره به وحشيگري شاه در مدرسه فيضيه، اين مسأله را در راستاي اجراي منويات پدرش دانسته و ميافزايد: «ما گمان ميكنيم اگر پدرش بود با آن شقاوتي كه داشت تا اين اندازه اقدام بيجا و وحشيانه نمينمود». در خاتمه بيانيه ارتش را از حمايت از سلطنت يك ظالم برحذر داشته و ملت ايران را تشویق به ادامه مبارزه کرده است.(42)
در فاصله ارسال نامه علماي ايران در 8 ارديبهشت تا پاسخ آيتالله خويي در 18 ارديبهشت كه مصادف با چهلم حادثه مدرسه فيضيه بود، بيانيههايي از سوي علما صادر شد كه نام حوزه نجف را به ميان آورد. در 7 ذيحجه 82 (11 ارديبهشت 42) آيتالله عبدالله شيرازي كه حدود يك ماه پيش از اين تلگرافي خطاب به جمال عبدالناصر رئيسجمهور مصر ارسال كرده بود، اينبار تلگرافي خطاب به ملك سعود پادشاه عربستان ارسال كرد و با اشاره به اقدامات ضداسلامي شاه و مسلط كردن يهوديان و بابيها بر اقتصاد و مناصب دولتي و كشتار بيگناهان و گروهي از روحانيان و حمله به مدارس علمي در تهران و قم و مشهد از او خواست با تمام وسايل ممكن از جمله دستگاههاي تبليغاتي و انتشاراتي به ويژه در موسم حج مسلمانان ايران را ياري رساند.(43) نكته جالب اين كه علماي ايران از حوزه نجف انتظار داشتند صداي مظلوميت آنان را به مسلمانان جهان از جمله در موسم حج برسانند و آيتالله شيرازي نيز از پادشاه عربستان تقاضا داشت با استفاده از موسم حج مسلمانان ايران را ياري رساند.
نامه آیت الله خمینی به روحانیون نجف
آيتالله خميني با صدور پيام شديداللحني در 12 ارديبهشت 42 به افشاي چند موضوع پرداخت كه از آن جمله تهديد مراجع ازسوي شاه در واكنش نسبت به تلگراف آيتالله حكيم بود.(44) ایشان دو روز بعد در 10 ذيحجه 82 (14 ارديبهشت 42) به وسيله آيتالله خويي به تلگرافهاي تسليت روحانيون و طلاب نجف اشرف پاسخ گفت. آیت الله خمینی با اشاره به برخي از اقدامات ضداسلامي در تغيير احكام اسلامي از جمله تساوي حقوق زن و مرد و لغو قيد رجوليت از قضات، با اين عبارات انتظار خود را از حوزه نجف اعلام كرد:
«مراجع عظام و علماي اسلام و فضلاي محترم و ساير طبقات همه مكلف هستند به مقدار ميسور براي دفاع از اسلام و احكام مقدسه تشريك مساعي كنند. لازم است طبقه جوان و فضلاي محترم از صاحبان نفوذ استدعا كنند كه توجه بيشتري به وضع ايران- تنها مركز تشيع- بفرمايند و از بست و بند و زمزمههاي ناموزوني كه از طرف دستگاه جبار القا ميشود، احتراز نمايند».(45)
تعبیر «صاحبان نفوذ» در پيام آيتالله خميني، نمايانگر آن است كه انتظارات و توقعات روحانيت ايران از حوزه نجف بسيار بيش از آني بود كه صورت ميگرفت. اين موضوع كه واسطه پيام ايشان به فضلا و روحانيون حوزه نجف آيتالله خويي بود، شايد وی را از مورد خطاب واقع شدن مستثني كند. در اين صورت منظور از صاحبان نفوذ، ديگر مراجع حوزه نجف و به ويژه آيتالله حكيم بود. هشدار آيتالله خميني مبني بر احتراز از زمزمههاي دستگاه جبار، از نكات تأملبرانگيز ديگري است كه زواياي آن دقيقاً روشن نيست.
اهميت مواضع آيت الله خویي
با امعان نظربه پاسخ آیت الله خویی به نامه علمای ایران که در سطور فوق اشاره شد می توان گفت مضامين آن شديدترين مضاميني است كه از طرف مراجع خارج از كشور تاآن زمان عليه رژيم پهلوي منتشر شده بود و حتي در مقايسه با مراجع ايران به جز آيتالله خميني، شديداللحنترازبقيه است. مضامين اين اعلاميه چنان اهميت داشت كه در رساله منشورنهضت اسلامی كه از طرف مبارزان اسلامي در سال 1345 در چند نسخه منتشر شد به بخشهايي از آن استناد گرديد.(46) به ويژه فراگيري شيوههاي مبارزه از ملتهاي مسلمان استقلالطلب داراي اهميت زيادي بود كه در جزوه مذکور دو بار به آن استناد شده و رساله مذکور با اين مضمون پايان يافته است.(47)
بطور كلي مواضع آيت الله خویي در سال41 و42 شايسته تاكيد است. لحن تند و انقلابی اعلامیههای ایشان مورد تاکید بسیاری از روحانیون است.(48) گفتنی است لحن شديد و انقلابي در ساير بيانيههاي علما و مراجع تقليد در اين مقطع مشاهده ميشود. به طور نمونه آيتالله شريعتمداري در تاريخ 17 ذيحجه 82 (21 ارديبهشت 42) در پاسخ به نامه علما و روحانيون شهرستانها اعلام کرد:
«حكومت فعلي در تضعيف مباني مذهب و از بين بردن احكام و قوانين اسلام مضايقه ندارد. من تا آخرين نفس و آخرين قطره خون خود با اين وضع مبارزه ميكنم. چگونه خاموش بنشينم و ببينم احكام و مقدسات اسلام ملعبه و بازيچه افراد آلوده و منحرفي شده كه از هيچ كاري براي رسيدن به مقاصد شوم خود باك ندارند؟».(49)
به هر حال اينگونه مواضع درآن مقطع زمانی تأثير شگرفي بر مردم و روحانيون ايران داشت و آنان را تشويق به مبارزه با حكومت ميكرد. برخي وعاظ و گويندگان مذهبي كه رفتار سياسيشان با هماهنگي كامل علماي نجف بود تصميم گرفتند موضوع فاجعه فيضيه را در منابر مطرح كنند. درگزارشی خاطرنشان شده که وعاظ عبارت آيتالله خويي مبني بر اين كه «تا آخرين قطره خون در برقراري دين و قرآن استقامت خواهند نمود» را در منابر بازگو ميكردند.(50)
اقدامات آيتالله حكيم
به مناسبت چهلم شهداي مدرسه فيضيه قرار بود كه مجلس ترحيمي از سوي آيتالله حكيم در مسجد ارك در روز شنبه 17 ذيحجه (21 ارديبهشت 42) برگزار شود و اطلاعيهاي نيز در اين زمينه از سوي سيدابراهيم طباطبايي (داماد ايشان) به نمايندگي از آيتالله حكيم صادر گرديد.(51) اما پليس با محاصره اين مسجد از برگزاري مراسم جلوگيري كرد كه در اثر آن زدوخوردي ميان مردم و مأموران صورت گرفت و عدهاي دستگير شدند.(52) سيدابراهيم طباطبايي با صدور اطلاعيهاي در 19 ذيحجه 82 (23 /2 /42) به اين موضوع اشاره وآن را تقبیح كرد.(53) يكي از محققان در اين زمينه معتقد است شايد رژيم با اين مانور ميخواست به آقاي حكيم هشدار دهد كه در صورت دخالت در امور سياسي ايران از هتك و اهانت و واكنش منفي رژيم شاه درامان نخواهد بود.(54)
هشدار آيتالله خميني به حوزه نجف
مدتي پس از اين واقعه، آيتالله خميني سخنراني مهمي ايراد كردند كه از جمله اعتراض به جلوگيري از مراسم مذكور بود. اين سخنراني در پايان سال تحصيلي حوزه ايراد شد(55) و مطالب آن در پنج مورد مرتبط با حوزه نجف و از اين قرار بود:
1- نقشه تضعيف حوزه قم و مطرح كردن حوزههاي ديگر مانند نجف از سوي رژيم از زمان آيتالله بروجردي
2- التزام گرفتن رژيم از مردم شهرها پس از رحلت آيتالله بروجردي در تلگراف فرستادن به نجف
3- اشاره به جلوگيري از مراسم فاتحه تهران (كه از سوي آيتالله حكيم برگزار شده بود)
4- هشدار دادن به علماي ساكت در قم، نجف، تهران و مشهد
5- افشاي تهديد علما از سوي مأموران شاه در جريان تلگراف دعوت به مهاجرت آيتالله حكيم.
تحلیل مواضع حوزه نجف
خطاب آيتالله خميني به علماي ساكت در حوزهها از جمله حوزه نجف در اين مقطع از نكات تعجبآور و تأملبرانگيز است که با سخن برخي افراد مبنی بر توصيه ايشان به آيت الله خویي در كاستن از شدت حملات(56) مغایرت دارد. تا آنجا که از بیانیههای مراجع و علمای نجف پیداست اغلب آنان تا اين مقطع با نهضت روحانيون ايران همراهي كرده و ساكت ننشسته بودند. مگر این که بپذیریم در ورای این همدلیهای ظاهری ، مطالب دیگری بوده که آیت الله خمینی از آنها اطلاع داشته است. سيد حميد روحاني معتقد است همراهيهاي نجف در اثر فشارهاي آيتالله خميني بوده است. او می نویسد:
«فرياد واي بر نجف ساكت، واي بر قم ساكت كه امام [خميني] از اعماق دل بركشيد- با آنكه در آن شرايط قم و نجف به ظاهر ساكت نبودند و اعلاميههاي تند و انقلابي صادر ميكردند و ادامه مبارزه را تا آخرين قطره خون نويد ميدادند، بازگوكننده درجه آگاهي و اطلاع او از طرز فكر، شيوه و روش آناني بود كه به ظاهر او را در مبارزه همراه و همگام بودند ليكن در حقيقت اين فشار شديد و مداوم و فريادهاي پيگير و رعدآساي او در نشستها و نامههاي حاد و شديداللحن او به نجف بود كه موجب آن همگاميها ميشد و امام به خوبي آگاه بود كه اگر روزي در ميان اين جمع نباشد و رهبري جامعه روحانيت را در ايجاد شور و حركت به عهده نداشته باشند اين همرهان سستعنصر عقبنشيني خواهند كرد و تودهها را ميان آتش و خون تنها خواهند گذاشت، چنانكه ديديم به دنبال دستگيري امام و فاجعه 15 خرداد چنين كردند»(57)
تحليل فوق براساس موضعگيريهاي علماي نجف در حوادث و رخدادهاي سالهاي بعد بنا گذاشته شده و يك «تحليل پسيني» است. موضع منفي روحاني در مورد حوزه نجف در شرايطي است كه او به اتهامات نارواي رژيم به این حوزه اشاره و چندین جا به دفاع از آن برخاسته است.(58) يكي ديگر از محققان معتقد است اعلام نارضايتي آيتالله خميني به دليل سستي حوزهها پس از فاجعه فيضيه بود(59) و توضيح بيشتري در اين باره نداده است. ضمن آن که در عبارتي متناقض نوشته: «بيشك چنين همدلي و همدردي با اين وسعت در تاريخ روحانيت و مردم شيعه بينظير بود».(60)
به نظر میرسد حد انتظار آيتالله خميني از حوزههاي ايران و نجف بيش از آني بود كه انجام ميدادند و ايشان تهييج و تحريك كلي علما و حوزهها را منظور نظر داشتند. از ادامه سخنان ايشان برميآيد كه موافق تز «حفظ حوزه» نبودند و نگرش مبتني بر ادامه مشي مؤسس حوزه علميه قم (آيتالله شيخ عبدالکريم حائري) را در اين مقطع كافي نميدانستند و در حوزه نجف احتمالاً رويهي برخي از مراجع را مسالمتآميز تشخيص داده و نسبت به آن انتقاد داشتند. در ميان مراجع نجف ، آيتالله سیدمحمود شاهرودي پس از حادثه فيضيه در تلگرافهايي موجز اظهار تأسف کرد و چندي بعد نيز از اقدامات علماي ايران اعلام حمايت نمود.(61) باوجود این که ايشان كمترين بيانيهها را در ميان مراجع تراز اول تقليد صادر كرد، نمیتوان به طور قطع و یقین گفت که وی مخاطب آیت الله خمینی بوده است. گفتني است در ایام تبعيد آيتالله خميني در نجف، نهايت احترام را براي آيتالله شاهرودي قائل ميشدند. در بيانات ايشان تذكرات فراواني در حفظ حريم مراجع تقليد وجود دارد . در يك تعبيراهانت به آنها را موجب انقطاع ولایت با خداوند دانستند وبه طلاب اكيدا سفارش كردند هتك حرمت به علما را دست كم نگيرند.(62) هنگام انتقاد افراد از مشی بعضی از علما، ایشان ناراحت شده و اظهار میکردند که آقایان هر کدام بر حسب تکلیفی که تشخیص می دهند عمل می کنند.(63) به اين ترتيب ميتوان گفت ايشان نه تنها اهانت به علما را جایز نمیشمردند بلکه اگر انتقادي به برخي علما داشتند نصيحت كلي را كافي مي دانستند وديگران را از اينكه مرجعيت مورد انتقاد علني قرار گيرد برحذر ميداشتند.
به طور كلي تلگرافها و اعلاميهها و نامههاي مراجع و روحانيون و طلاب حوزه نجف و برگزاري مراسم بزرگداشت حادثه مدرسه فيضيه و همدلي با روحانيون ايران و حتي لحن تند و انقلابي و افشاگرانهاي كه در تعدادي از بيانيهها وجودداشت در تاريخ حوزه نجف مانندي نداشت. به قول برخي «اين جريان ضربه سختي بر پيكر رژيم بود. زيراكه تنها اميد رژيم شاه اين بود كه اگر پشتيباني علماي قم را ندارد لااقل علماي نجف را در جرگه مخالفين خود ندارد... با آغاز حركت يكپارچه علما و مردم، تنها اميد شاه متوجه نجف بود. اقدامات علما و طلاب نجف از جمله برگزاري مجلس ختم و بزرگداشت شهداي مدرسه فيضيه براي رژيم شاه گران تمام شد».(64)
بر اساس گزارش مورخ 5 /3 /42 ساواك ، در اين ايام آيتالله خميني حتي مطمئن بود در صورت تكفير اسدالله علم، مراجع نجف با او همراهي خواهند كرد».(65)
ارتباطات آیت الله خمینی باحوزه نجف
گزارشهاي زيادي از ارتباطات دو طرفه حوزه قم و نجف و حمايت آيتالله حكيم از آيتالله خميني از ابتداي سال 42 تا دستگيري ایشان در خرداد 42 وجود دارد. مضمون تعدادي از اين گزارشها كه متأسفانه از سوي برخي محققان به آنها استناد شده، در حد شايعات كوچه و بازار است و در حقيقت بازگويي مطالبي بوده كه در افواه مردم نقل شده نه اينكه قطعاً حقيقت داشته باشند.(66) در مقابل، برخي گزارشها ممكن است رگههايي از حقيقت را داشته باشد به عنوان مثال گزارشی مبني بر مطرح كردن رفتارحكومت ايران با علما از سوي آيت الله حكيم در برخي مجامع مانند سفراي ممالك اسلامي.(67) در گزارش مورخ 26 /2 /42 ساواك تهران گفته شده شيخ عباسعلي اسلامي اعلاميه 40 صفحهاي و 40 مادهاي آيتالله خميني را به عراق برده و بنابه سفارش آيتالله حكيم عازم مكه شده تا در مراسم حج منتشر نمايد.(68) چنين اعلاميهاي با چنين مشخصاتي وجود ندارد اما استفاده از امكان حج براي تبليغات يكي از روشهاي آگاهيبخشي و مبارزه و تبليغات بود.
گزارش غير واقعي ديگر گزارش مورخ 8 /3 /42 ستاد بزرگ ارتشتاران درباره فعاليت دستهجات مذهبي و جامعه روحانيت در عراق و انتشار مقالات و اعلاميههايي توسط آيتالله حكيم عليه دولت ايران است. مطابق اين گزارش هيأتهايي از حوزه علميه قم به عراق رفته و با آقاي حكيم تماس گرفته و پيامهايي از طرف مراجع تقليد به خصوص آقاي خميني تقديم داشته و جداً خواستار شدهاند به خاطر حفظ اسلام فعاليت خود را آغاز كنند. اين پيامها موجب شده كه آقاي حكيم دست به انتشار اعلاميه عليه هيأت حاكمه ايران بزند.(69)
به هرحال در اين مقطع شايعات مربوط به ارتباطات علماي ايران با حوزه نجف به طور جدي ذهن مقامات امنيتي ايران را به خود مشغول داشته و احتمال توافق و هماهنگي ميان علما، حكومت ايران را دچار دغدغه كرده بود. رژيم درصدد بود به هر طريق از روابط قم ونجف مطلع شود . مثلاً گزارش مورخ 11 /3 /42 حاكي است مأمور ساواك فارس و شخصي به نام ابومسلم مأمور نفوذي ساواك در نهضت آزادي ايران با آيتالله خميني ملاقات و از ايشان خواستند ارتباط سري با علماء حوزه نجف و كربلا و ساير كشورهاي اسلامي را از طريق ابومسلم انجام دهد.(70) بديهي بود آيتالله خميني هوشيارتر از آن بود كه از افراد ناشناس براي اينگونه ارتباطات استفاده كند. اما اصل برقراري ارتباط براي ايجاد هماهنگي دور از ذهن نيست و آيتالله خميني نيز به اين مسأله باور داشت و اقداماتي نيز در اين راستا انجام داد. برخي خاطرات نيز مؤيد اينگونه ارتباطهاست. علاوه بر مراودات عادي و ارتباطهاي مداومي كه ميان ايران و عراق وجود داشت، حداقل يك مورد از مسافرت شيخ فضلالله محلاتي به عنوان مأموريت ميتوان ياد كرد زيرا خود ايشان ميگويد حامل پيام آيتالله خميني به آيتالله حكيم و آيتالله خويي بوده است.(71) همسر ايشان نيزبه اين ارتباط اشاره كرده وهمسفر وي بوده است.(72) آیت الله خمینی خود نيز به این گونه ارتباطها اشاره داشته است.(73)
نتیجه:
در فاصله حادثه مدرسه فیضیه درابتدای فروردین تاخرداد1342(نزدیک به دوماه) علما ومراجع حوزه نجف همچون مقطع نیمه دوم سال1341 با اطلاع از حوادث ایران رفتارحکومت پهلوی را محکوم کردند و از روحانیت وجامعه مذهبی ایران حمایت به عمل آوردند. برخی روحانیون ایران نه تنها در پی استفاده از مزیت هاو ظرفیت وامکانات حوزه نجف بودند بلکه خواستاروساطت نجف برای تحت فشارقرار دادن حکومت ایران ازطریق دولت ها ورجال سیاسی کشورهای اسلامی بودند. در حوزه نجف آیت الله سیدعبدالله شیرازی در مورد مسایل ایران به جمال عبدالناصر رئیس جمهور مصر و ملک سعود پادشاه عربستان سعودی تلگرافهایی مخابره کرد. علما و مدرسین و طلاب و روحانیون مدارس مختلف نجف که اغلب ایرانی بودند نقش مهمی درانعکاس حوادث ایران و تقبیح رفتار حکومت برعهده داشتند. در ایران مواضع مراجع نجف ملاک و معیار اقدامات سیاسی بخشهایی از روحانیون بود. در میان مراجع مطرح حوزه نجف ، آیت الله خویی که در دوران قبلی نهضت روحانیون ایران با لحنی تند شاه و دولت ایران را مخاطب قرار داده بود همین رویه را در این مقطع نیز دنبال کرد لذا علمای ایران با او مکاتبه و خواستار اقداماتی در افشای ماهیت حکومت پهلوی از راههای گوناگون شدند. تلگراف آیتالله حکیم به روحانیون ایران و دعوت آنان به مهاجرت به عتبات عالیات ، واکنش مهمی در مبارزات روحانیت به شمار میآید. در عین حال مخالفت مراجع ایران با این پیشنهاد ضمن حفظ حرمت و شأن و جایگاه آیتالله حکیم، نمایانگر اختلاف مشی سیاسی روحانیون ایران و نجف است. استقبال دولت ایران از این پیشنهاد موجب شده تا بحث توطئه آمیز بودن قضیه در ادبیات مربوط به تاریخ نهضت اسلامی مطرح شود. بطورکلی مواضع حوزه نجف مورد رضایت حکومت ایران قرار نداشت و در مواردی واکنشهای اهانت آمیزی از سوی دولتمردان ایران نسبت به آنان صورت گرفت. مواضع حکومت ایران هشداری به مراجع نجف بود که روابط دوستانه و احترام آمیز با آنان همیشگی نیست. با وجود اختلاف نظر نسبت به حکومت پهلوی میان روحانیون ایران (بویژه آیت الله خمینی) با مراجع نجف، روحانیون ایران خواستار برقراری ارتباط با آنان بودند و بر وحدت کلمه علمای اسلام تاکید میورزیدند. دولت ایران از ارتباطات و وحدت نظر علما بویژه علمای ایران و نجف بیم داشت و در این زمینه کارشکنی میکرد. آیت الله خمینی ضمن ایجاد ارتباط و اقدام در وحدت کلمه علما ، در یک مورد از سکوت حوزه نجف انتقاد کرد و از سیاست حکومت پهلوی در تضعیف حوزه قم و مطرح کردن حوزه نجف در مقابل آن پرده برداشت.
ارجاعات:
1-استادیار گروه تاریخ پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی
2- حمید روحانی، (1381)، نهضت امام خمینی، تهران، چاپ و نشر عروج، ج1، ص376.
3- امام خمینی، صحیفه امام، (1378)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج1، ص 78.
4- قيام 15 خرداد به روايت اسناد، (1378)، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ج2، ص30–31.
5- خاطرات و مبارزات شهيد محلاتي، (1376)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 76.
6- قیام15خرداد به روایت اسناد، ج2، ص 62؛ سير مبارزات امام خميني در آینه اسناد به روایت ساواك، (1386)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج1، ص 241.
7- اسناد انقلاب اسلامي، (1374)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج1، ص 75؛ علی دواني، (1377)، نهضت روحانیون ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج3، ص 254.
8- اسناد انقلاب اسلامی، ج1، ص 76 و 77 و 78؛ دوانی، ج3، ص 254 و 255.
9- اسناد انقلاب اسلامی، ج1، ص 80.
10- دواني، ج3، ص255، 256 و 274.
11- همان، ص 255.
12- همان، ص 275.
13- همان، ص 276 و 277؛ اسناد انقلاب اسلامي، ج3، ص 65 و 66.
14- اسناد انقلاب اسلامی، ج1، ص86.
15- قيام 15 خرداد به روايت اسناد، ج2، ص75؛ سير مبارزات امام خميني در آینه اسناد به روایت ساواك، ج1، ص 243.
16- اسناد انقلاب اسلامي، ج1، ص 83 و 84؛ دواني، ج3، ص280 و 281.
17- دواني، ج3، ص 281، پانويس1.
18- سیر مبارزات امام خميني در آينه اسناد به روايت ساواك، ج1، 266.
19- روحاني، ص 421.
20- همان، ص417 و 418.
21- صحيفه امام، ج1، ص197.
22- روزنامه اطلاعات، 15 فروردين 1342.
23- اسناد انقلاب اسلامي، ج1، ص 81.
24- روحانی، ص 417.
25- به عنوان نمونه نک: جواد منصوری، (1375)، سیر تکوینی انقلاب اسلامی، تهران، وزارت امور خارجه، ص164 و 165؛ همو، (1376)، قیام 15 خرداد 1342، تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ص 126؛ همو، (1377)، تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 577 و 578.
26- قيام 15 خرداد به روايت اسناد، ج1، ص561.
27- خاطرات آیتالله طاهری خرمآبادی، (1377)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج1، ص184؛ خاطرات فقیه اخلاقی آیتالله احمدی میانجی، (1380)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 212.
28- خاطرات آیتالله سیدحسین موسوی تبریزی، (1384)، تهران، چاپ و نشر عروج، ص 115.
29- عبدالمجید معادیخواه، (1382)، جام شکسته، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج1، ص 245.
30- روحانی، ص 417.
31- خاطرات آیتالله خاتم یزدی، (1381)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 95.
32- خاطرات حجتالاسلام والمسلمین محمد سمامی، (1384)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 91.
33- صفاءالدین تبرائيان، (1389)، احیاگر حوزه نجف آیتالله العظمی سیدمحسن حکیم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج2، ص 132.
34- خاطرات آیتالله صابری همدانی، (1383)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 162 و 163.
35- اسناد انقلاب اسلامي، ج1، ص 88-91 و ج5، ص 38-40.
36- صحيفه امام، ج1، 182 و 183، درباره دیدگاههای آقایان گلپایگانی و مرعشی نجفی نک: اسناد انقلاب اسلامی، ج1، صص 89 و 94.
37- سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد به روایت ساواک ج2، ص 231 ؛ قيام 15 خرداد به روايت اسناد، ج2، 426.
38- دواني، ج3، ص 292.
39- همان، ص 292-296؛ اسناد انقلاب اسلامی، ج4، ص 64-68.
40- همان، ص300-296؛ اسناد انقلاب اسلامی، ج1، ص 105-101.
41- اسناد انقلاب اسلامي ج3، ص 77.
42- همان ج4، ص 58-55؛ دواني، ج3، ص 290-287.
43- اسناد انقلاب اسلامی، ج1، ص 96 و 97.
44- صحيفه امام، ج1، ص 197 و 198.
45- همان، ص 218 و 219.
46- جلالالدین فارسی، (1373)، زوایای تاریک، تهران، حدیث، ص 139 و140؛ رسول جعفریان، (1385)، جریانها و سازمانهای مذهبی- سیاسی ایران از روی کار آمدن محمدرضا شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی1320-1357، قم، مؤلف، ص 225.
47- رسول جعفريان، (1384)، رسائل سیاسی – اسلامی دوره پهلوی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج2، ص 647.
48- موسوي تبريزي، ص 205 و 206.
49- اسناد انقلاب اسلامي، ج5، ص 54.
50- قيام 15 خرداد به روايت اسناد، ج2، ص 385.
51- اسناد انقلاب اسلامی، ج1، ص 106.
52- قيام 15 خرداد به روايت اسناد، ج2، ص207 و 208.
53- اسناد انقلاب اسلامی، ج2، ص 78.
54- روحاني، ص434.
55- در صحيفه امام تاريخ اين سخنراني 12 ارديبهشت 42 درج شده و در نهضت امام خميني (ج1، ص 444) 25 ارديبهشت و در كتاب هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی (ص146) اول خرداد 42. به هر حال تاریخ آن بعد از جريان مسجد ارك است.
56- حجتالاسلام ناطق نوري در پي ارتحال آیتالله خویي در سخناني در مجلس شوراي اسلامي خاطرنشان كردند:
«مشاركت ايشان در نهضت و انقلاب در اوايل نهضت به گونهاي بود كه بعضاً در آن روزها و ماههاي اول آن چنان حاد و داغ ايشان با حكومت شاه برخورد داشتند كه امام (خميني) پيكي را فرستادند و از ايشان خواستند كه با آن حدت و شدت كار را ادامه ندهند.» روزنامه اطلاعات، ش19685، 18 مرداد1371، ص2. در يكي از كتابها نام آيتالله ميلاني نيز در اين سفارش افزوده شده است. نك: یادنامه حضرت آیتالله العظمی آقای حاج سید ابوالقاسم خوئی، قم، مؤسسه خیریه آیتالله عظمای خوئی، چاپ اول، 1372، ص103. در سخنان آقاي ناطق نوري اشارهاي به آيتالله ميلاني نشده است.
57- روحاني، ص 445.
58- همان، صص309 و 417.
59- روحالله حسینیان، (1387)، سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران (1343-1341) تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 317.
60- همان، ص 282.
61- اسناد انقلاب اسلامی، ج1، ص118.
62- صحیفه امام، ج1، ص 307.
63- فارسی، ص216.
64- منصوري، سیر تکوینی انقلاب اسلامی، ص 169 و 170.
65- سير مبارزات امام خمینی در آینه اسناد به روایت ساواک 1386، ج1، ص 368 و 369؛ قيام 15 خرداد به روايت اسناد، ج2، ص 281.
66- همان، ص 246؛ قيام 15 خرداد به روايت اسناد، ج2، ص83 مبني بر كمك مالي و تبعيت آيتالله حكيم از آيتالله خمينی.
67- قیام 15 خرداد به روایت اسناد، ج2، ص158.
68- همان، ص 217.
69- همان، ص 322.
70- همان، ص345.
71- خاطرات و مبارزات شهيد محلاتی، ص 76.
72- همان، ص 162.
73- خاطرات سالهای نجف، (1389)، تهران، چاپ و نشر عروج، ج1، ص 169، خاطرات حجتالاسلام والمسلمين محمود قوچانی
فهرست منابع و مآخذ
- اباذری،عبدالرحیم(1380)خاطرات فقیه اخلاقی آیت الله احمدی میانجی ، تهران ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- احمدی، محمدرضا (1377) خاطرات آیتالله طاهری خرم آبادی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- اسناد انقلاب اسلامی(1374) تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- امام خمینی، سید روح الله(1378)صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی
- تبرائیان، صفاءالدین(1389) احیاگر حوزه نجف آیتالله العظمی سیدمحسن حکیم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- جعفریان، رسول (1385)جریانها و سازمانهای مذهبی- سیاسی ایران از روی کار آمدن محمدرضا شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی1320-1357، قم، مؤلف
- ----------(1384)رسائل سیاسی – اسلامی دوره پهلوی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- حسینیان، روحالله (1387) سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران (1343-1341) تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- خاطرات آیتالله خاتم یزدی(1381) تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- خاطرات آیتالله سیدحسین موسوی تبریزی (1384)، تهران، چاپ و نشر عروج
- خاطرات سالهای نجف (1389) تهران، چاپ و نشر عروج
- خاطرات و مبارزات شهید محلاتی(1376) تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- دوانی، علی(1377) نهضت روحانیون ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- روحانی، حمید(1381) نهضت امام خمینی، تهران، چاپ و نشر عروج
- روزنامه اطلاعات، 15 فروردین 1342
- ------- ، 18مرداد1371
- سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد (به روایت ساواک). (1386)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی
- صادقی، مصطفی(1383) خاطرات آیت الله صابری همدانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- فارسی، جلال الدین (1373) زوایای تاریک، تهران ، حدیث
- قیام 15 خرداد به روایت اسناد (1378) تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات
- کرباسچی، غلامرضا (1371) هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی، تهران بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی
- معادیخواه، عبدالمجید (1382) جام شکسته، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- ملکی، علی (1384) خاطرات حجت الاسلام والمسلمین محمدسمامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- منصوری، جواد (1377) تاریخ قیام 15خرداد به روایت اسناد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- ----------(1375) سیر تکوینی انقلاب اسلامی ، تهران ، وزارت امورخارجه
- ----------(1376)قیام 15 خرداد 1342، تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی
- یادنامه حضرت آیه الله العظمی آقای حاج سید ابوالقاسم خوئی (1372) قم، موسسه خیریه آیت الله عظمای خوئی
فصلنامه اینترنتی 15 خرداد 42
تعداد بازدید: 5101