نویسنده: انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا - 1349
این مقاله در واقع تحلیلی جامع است که در 15 خرداد سال 1349 به مناسبت گرامیداشت هفتمین سال قیام مردم ایران در 15 خرداد سال 1342، در خارج از کشور منتشر شده است این تحلیل که به شکل یک نشریه و با عنوان روحانیت و 15 خرداد نشر یافته از آن جهت حائز اهمیت است که تا سال ۱۳۹۰ منتشر نشده و توسط ساواک جمعآوری و بایگانی شده است و خواننده را با ادبیات انقلابی آن سالها آشنا میسازد.
فصلاللهُ المجاهدین علیالقاعدین اجراً عظیماً
خداوند با دادن پاداشی بزرگ جهادکنندگان را بر خانهنشینان برتری بخشیده است.
(قرآن مجید)
نگاهی به تاریخ قرون معاصر
از قرن پانزدهم میلادی با نفوذ دریانوردان پرتغالی به سواحل خلیجفارس و ورود برادران شرلی انگلیسی به دربار شاهعباس صفحه جدیدی در تاریخ ایران باز میگردد. استعمار غرب قدم به عرصه وجود مینهد. سیاست شوم «تفرقه بینداز و حکومت کن» مدار فعالیت استعمارگران قرار میگیرد. هند به زیر یوغ استعمار فرو میرود و اقبال کشورهای مسلمان یکی بعد از دیگری افول میکند ـ در حالی که استعمارگران غربی بر پایه استثمار و استعمار دیگران اقتصاد و صنعت خود را تقویت کرده به سوی ماشینیسم پیش میروند. دو کشور قوی و مسلمان آن روز ـ یعنی ایران و عثمانی هم به تحریک استعمارگران به جان هم میافتند و آخرین انرژی و قدرت خود را صرف برادرکشی میکنند و راه را برای نفوذ و تسلط غربیان هرچه بیشتر باز مینمایند. دو کشیش مسیحی به نمایندگی دولت پرتغال ـ در قرارداد بازرگانی خود با شاهعباس ـ تقاض میکنند که ایران دست از جنگ با ترکان عثمانی برندارد ـ و شاهعباس نیز چنین مادهای را در قرارداد خود میپذیرد. زیرا ترکان عثمانی تا قلب اروپا پیش رفته بودند و اروپائیان تاب مقاومت نداشتند و ترکان را برای موجودیت و اقتصاد و تجارت خود خطرناک میدیدند.
از دو قرن پیش نفوذ استعمار در ایران به حدی رسید که استقلال سیاسی و اقتصادی ایران عملاً از بین رفت. منابع حیاتی ما غارت شد. حتی قوای امنیتی و ارتش در اختیار اجانب قرار گرفت. کاپیتولاسیون به وجود آمد ـ امتیاز راهآهن و سپس امتیاز بانک شاهنشاهی و حق انتشار اسکناس به مدت شصت سال و امتیاز استخراج تمام منابع حیاتی مثل نفت و ارتباطات و گمرکات ایران همه یکجا به رویتر انگلیسی تفویض شد. و بالاخره با اختراع ماشینهای جدید و احتیاج مبرم غرب به نفت دارسی و سپس کمپانی نفت انگلیس منابع نفتی ما را غارت کردند و برای ادامه تسلط خود از هیچ عمل شیعی ابا نکردند. شخصیتهای بزرگ و ملی را کشتند ـ اوباش و اراذل را بر مقدرات مردم مسلط کردند. ریشههای فرهنگی و ملی ایران را یکی بعد از دیگری قطع نمودند زیرا یک ملت بیریشه و سرگردان را به سادگی میتوان به یوغ کشید و استثمار کرد. در برابر تسلط غرب ـ ملت ساکت ننشسته بود و در هر فرصت برای بقای حیات خود علیه استعمارگران به مبارزه میپرداخت. قیامهای متعددی به وقوع پیوست ـ خونها ریخته شد ـ و در هر زمان آزادمردانی پرچم مبارزه برافراشتند و با سرمایه ایمان و فداکاری به جنگ استبداد و استعمار رفتند ـ جان باختند و با خون خود از شرف و آزادگی پاسداری کردند.
استعمار برای خلعسلاح ملت و تسلیم مردم به استثمار ـ سنگرهای مقاومت را یکی بعد از دیگری فتح میکرد ـ پس از تسلط اقتصادی و در اختیار گرفتن شریان حیاتی اجتماع ـ و پس از گماشتن خودفروختگان به حکومت ـ برای قطع ریشههای ملی و فرهنگی ما دست به کار شد. همراه با ماشین و فرآوردههای تجارتی ـ سیل مظاهر فریبنده و ارزشهای غربی به این طرف سرازیر گردید ـ عدهای از روشنفکران غربزده و خودفروخته نیز آنچنان فریفته و محسور عظمت پوشالی و زیبائی ظاهری تمدن غرب شدند که همه چیز خود را مطرود دانسته نفی کردند ـ و در عوض علم و صنعت غرب را با تمام مفاسد و ظواهر فریبنده ولی پوچ آن یکجا پذیرفتند و عملاً و عقلاً برده و بنده غرب شدند.
تاریخ استعمار نشان میدهد که در پشت هر منظره زیبا و فریبنده غرب همیشه هیولائی زشت و کثیف قدم به میدان گذاشته و ملت را به اسارت و بدبختی کشانده است.
فرانسه سعی داشت که ادب و زبان و فرهنگ و دین الجزیره را نابود کند و به جای آن معیارهای غربی بگذارد. الجزیره را جزئی از فرانسه مینامید و میخواست برای بردگی و اسارت آن کشور تمام ریشههای تاریخی و فرهنگی و مذهبی آن را با گذشته قطع کند. اما رزمندگان آگاه و فداکار الجزیره قبل از هر چیز به احیاء سنتها و فرهنگ و تمدن خود میپرداختند تا از اضمحلال شخصیت و موجودیت ملت خود جلوگیری کنند.
استعمار همیشه با ظواهر فریبنده علم و هنر و کمک به خلق و نجات انسانها وارد شدن و کشیشان و مبلغین مذهبی را به نام عشق و محبت و انساندوستی و نوعپروری اعزام داشته است. ولی فوراً پس از تسلط سیاسی و اقتصادی آنچنان دماری از روزگار آن مردم در آورده که از بزرگترین جنایات تاریخ به شمار میرود. به کشور استعمارزده از علم و هنر جدید نه تنها بهرهای نمیرسد بلکه علم و هنر قدیم آنان نیز به کلی نابود میوشد. جنایت و وحشیگری،درندگی، خونآشامی، جایگزین عشق و محبت ملکوتی مسیح میگردد.
نظایر این جنایات ننگین در کُنکُرد آنگولا و آفریقای جنوبی و بسیاری از کشورهای دیگر آفریقا و آسیا و آمریکای لاتین به وضوح دیده میشود. استعمار برای نفوذ و تسلط خود با هر نوع قدرت محلی و هر نوع پایگاه اجتماعی سبعانه میجنگید تا آن مردم را خلع سلاح کند ـ از شخصیت ساقط کند ـ توان و جانش را بگیرد. آن ملت را به صورت متحرکی بیروح و بیشخصیت در آورد که هیچ ریشهای نداشته باشد و از ارزشهای عالی انسانی بیبهره گردد و مانند عروسک به فرمان استعمار برقصد.
روحانیت و مبارزات ضداستبدادی
مذهب یکی از بزرگترین پایگاههای اجتماعی است که مایه قوام و خدمت یک ملت است و به همین جهت همه جا به شدت مورد حمله و هجوم استعمارگران قرار گرفته است ـ ایمان و اعتقاد به یک مسلک و همفکری و همکاری و فداکاری در راه آن بزرگترین عامل قدرت به شمار میرود و منشأ بسیاری از تحولات بزرگ و اساسی تاریخ است. این ایمان و اعتقاد به سادگی به دست نمیآید ولی هر کجا که ایمانی و اعتقادی وجود داشت بدون شک پایه تحرک و تحول و مبارزه خواهد بود. از این نظر دین و مذهب اصیل و آزاد از خرافات قویترین پایه ایمانی و اعتقادی یک جامعه است و در اعماق روح و فرهنگ یک ملت نفوذ دارد و با تغییر دولتها حتی رژیمها از بین نمیرود. همین قدرت ـ و نفوذ دین ـ چه بسا در تاریخ مورد سوءاستفاده استعمار و استبداد شده و ضربههای بزرگی به پیکر اجتماع زده است. و به همین علت عدهای معتقدند که برای خلع سلاح دشمن بهتر است که دین و ایمان به آن را از بین برد تا دیگر مورد سوءاستفاده قرار نگیرد!
به این افراد باید گفت که هر پدیده ارزشدار و اصیلی در جهان همیشه مورد سوءاستفادههایی قرار گرفته است و اگر قرار شود که برای خلع سلاح استفادهجویان این ارزشها را فراهم کنیم همه چیز خود را از دست خواهیم داد.
علم و صنعت بیش از هر چیز مورد سوءاستفاده قرار گرفته است و مصنوعات بزرگ علمی در دست قدرتمندان نابالغ و بیبهره از انسانیت ـ حیات و هستی بشری را تهدید به نیستی میکند.
به نام آزادی، دموکراسی برابری و برادری،مساوات، عشق و محبت حتی صلح سوسیالیسم چه جنایات فراوانی کردهاند و میکنند ولی این سوءاستفادهها نباید سبب شود که به سرتاسر علم و آزادی و دموکراسی... قلم بطلان بکشیم.
در قرن گذشته، روحانیت به عنوان یک سنگر ضداستعماری با استعمار و استبداد و نفوذ غرب و غربزدگی مخالفت کرده است. جناح آگاه و مترقی روحانیت در اکثر قیامها و انقلابها پیشقراول بوده است و قربانیان فراون داده این جناح به نقش خطرناک استعمار و استبداد آشنایی داشت. میدانست که در پشت این مظاهر زیبا و فریبنده غرب یک اسارت و بردگی سیاسی و اقتصادی و فرهنگی وجود دارد ـ بنابراین با نفوذ غرب از بیخ و بن مخالفت میکرد و پدیدههای غربی را چه خوب و چه بد ـ همه را یک جا طرد مینمود. و این مبارزه با مظاهر غرب در نظر روشنفکران غربزده گاهگاهی به ارتجاع تعبر میشد. ولی در تجزیه و تحلیل این مخالفتها باید علت آن را پیدا کرد. بزرگترین علت اصلی این مخالفتها همان اعتراض به تسلط اجنبی غربی بود. ولی روحانیت در این مخالفت حالت منفی و عکسالعملی به خود گرفت و در مقابل غربزدگان که تمام پدیدههای غربی را یکجا پذیرفتند روحانیت همه را یکجا رد کرد حتی گاهی صنعت را، به طوری که عدهای از سوار شدن به ماشین امتناع میکردند. رادیو را حرام میدانستند، زبان خارجی را تحریم میکردند... که این خود به انزوا و جدائی آنان از اجتماع کمک کرد. دین به مسجد و محراب محدود شد و جوانان روشنفکر تازه به دوران رسیده تصور کردند که علم و دین دو قطب متضادند.
سیستم غرب مسلماً مزایایی نیز دارد ـ و ما به هیچوجه نباید تکنیک و صنعت و سایر پیشرفتهای غرب را ندیده بگیریم. ولی تحسین صنعت غرب نباید به تسلیم محض در برابر مطامع استعمارگران بینجامد. غرب با تمام پیشرفتهای صنعتی خود در دنیای انسانیت و روح و دل کودکی نابالغ و حیوانی سرگردان و از بند گسیخته است. ما باید روح و فرهنگ و تمدن و دین اصیل خود را حفظ کنیم و ماشین و صنعت را در خدمت آن اصالتها به کار بگماریم. تلفیق مزایای غربی با روح و فرهنگ ما باید توسط رهبران آگاه و اصیل ملت انجام گیرد. باید مزایا را پذیرفت و معایب را طرد کرد.
روحانیت در تعارض با نفوذ غرب در محاصرهای سخت قرار گرفت. با وجود قدرت قوه عظیم خود، عملاً هیچ قدرت و اختیاری نداشت و نمیتوانست که به دلخواه خود مزایای غرب را بپذیرد و معایب را طرد کند. در این بنبست قرار گرفته بود ـ لذا گاهی به علت ناآگاهی و زمانی به سبب ناچاری مجبور میشد که همه مظاهر عربی را یک جا نفی کند ـ روحانیت حاضر نبود که همراه با ماشین و مصنوعات غربی ـ همه سنتهای اسلامی و ارزشهای فرهنگی خود را از دست بدهد و مانند عدهای از روشنفکران غربزده تسلیم مفاسد و مضار غرب گردد. میخواست بین بد و خوب تفکیک کند ولی معتقد بود که اگر پذیرش مضار غرب همراه با خوبیهای آن اجباری است باید همه آن خوبیها و مزایا را همراه با معایبش طرد کرد. روحانیت به علت سادگی و پاکی فطری و دوری از میدان سیاستبازی ناآگاه از تاکتیکهای تبلیغاتی دشمن و بیخبر از فریب و سیاستبازیهای کثیف عقیده خود را ساده و بیپیرایه بیان میکرد و به دشمن بهانه میداد. در صدر مشروطیت عدهآی از علماء بزرگ با مشروطیت مخالفت کردند و در اذهان عدهای، مرتجع و مخالف آزادی به حساب آمدند ـ در حالی که عقیده آنان بسیار منطقی و روشن بود میگفتند اسلام با حکومت سلطنتی مخالف است و نمیتواند مقام غیرمسئولی را عملاًبر قدرات ملت مسلط کند ـ که البته امروز اکثر مبارزان و آزادیخواهان نیز به همان عقیده رسیدهاند. در زمان حضرت آیتالله بروجردی، صدرالاشراف از طرف شاه به خدمت ایشان رسید و درباره شرکت زنان در انتخابات سئوال نمود. آقای بروجردی به تمسخر سئوال کردند «بگوئید مگر در این کشور مردان حق انتخابات دارند؟» دفعه دیگر صدرالاشراف به نمایندگی شاه درباره اصلاحات ارضی سئوال میکند ـ ایشان به اختصار پیغام دادند «بگوئید آن کشورهایی که اصلاحات ارضی کردند اول رژیمشان را تغییر دادند و بعد اصلاحات کردند» و نظرشان اشاره به عراق بود که ابتدا رژیم سلطنتی و دستنشانده آن تغییر کرد و سپس دولت جدید شروع به اصلاحات نمود ـ به عبارت دیگر با رژیم فعلی ایران هیچ نوع اصلاحاتی به ثمر نمیرسد.
روحانیت هیچ وقت مخالف علم و آزادی زنان و تقسیم اراضی بین کشاورزان نیست.
اسلام تحصیل علم و دانش را ـ از گهوار تا گور ـ بر زن و مرد واجب کرده است اسلام دستور میدهد که مسلمان باید به دنبال علم برود ـ حتی اگر علم بسیار دوررس و در ستاره ثریا باشد. اسلام با آزادی زن مخالفتی ندارد چون معتقد است به مساوات و برابری. و اگر چه به علل اختلاف طبیعی بین زن و مرد ـ در بعضی از وظائف و اختلاف قائل میشود ـ ولی بین شخصیت و ماهیت و نفس زن و مرد هیچ اختلافی قائل نیست ـ هر دو با هم برابرند و در مقابل قانون یکسانند... مبارزات زنان بزرگ صدر اسلام و فعالیتهای اجتماعی آنها نیز شاهد این حقیقت است.
ولی رهبران روحانیت میدانستند که شرکت زنان در برنامههایی که توسط دولت استبدادی شاه تهیه میشود ـ نتیجهای جز سوءاستفاده ـ فریب و استمثار و تنزل مقام و شخصیت زن نخواهد داشت. تجربههای تلخ کشورهای مختلف شاهد این حقیقت است. حتی در غرب که مظهر امید و آرزوی غربزدگان ماست ـ زنان به هیچوجه مقام و شخصیت واقعی ندارند ـ اغلب به عنوان یک جنس جذاب و زیبا و یک متاع شهودی مورد سوءاستفاده سرمایهدارانند و متأسفانه خود زنان نیز تسلیم این پستی شده خود را آنچنان جلوه میدهند و آن طور عمل میکنند که سرمایه داران برای آنان تجویز نمودهاند و البته روحانیت و اسلام با آزادیهایی از این قماش که مورد نظر رژیم فاسد ایرانست یک مخالفت اصولی دارد. در اینجا تذکر نکتهای لازم است و آن اینکه شرایط کشورهای اسلامی و ظلم و اجحافی که از طرف مردان یا جامعه نسبت به زنان میشود به هیچوجه مورد قبول اسلام نیست ـ عقبماندگی زنان ـ ظلم مردان به زنان و خلاصه وضع اسفبار با زنان را در این کشورها نباید به گردن اسلام انداخت و روحانیت مترقی با وضع موجود در کشورهای اسلامی نمیتواند ـ موافقتی داشته باشد.
اسلام با تقسیم اراضی نیز نه تنها مخالفتی ندارد، بلکه حکم میکند که «محصول زراعت باید به زراعی برسد که روی زمین کار میکند ـ حتی اگر آن زمین را به زور گرفته باشد.» در اسلام کار ارزش دارد ـ سرمایه خود به خود نمیتواند ایجاد منفعت کند ـ به همین علت ریح و ربا حرام است. تمام سرزمینهای ایران که توسط قوای اسلام فتح شده «زمین مفتوحه» به شمار میرود و اصولاً مالکیتبردار نیست. به همین علت در زمان حضرت علی (ع) تمام سرزمینهای مفتوحه مثل عراق و ایران به کشاورزان اجاره داده میشد، کشاورزان بر روی زمین کار میکردند و فقط سهم کمی بابت مالیات یا اجاره به دولت میپرداختند. آیتالله طالقانی این مسائل را به روشنی نشان داده است. حتی خود شاه نیز در کتاب خویش اعتراف میکند که اسلام نه مخالف ملی کردن است و نه تقسیم اراضی، و حدیث مشهور نبوی «مسلمانان در سه چیز شریکند: آب، آتش (نفت)، مراتع» را شاهد میآورد.
بنابراین روحانیت نمیتواند با علم و محصولات علمی و با آزادی زنان و تقسیم اراضی و یا ملی کردن مراتع و جنگلها مخالفت کند و مخالف باشد. مخالفت روحانیت با شاه یک مخالفت اصولی با تسلط غرب و دستنشاندگان استعمار است.
حضرت آیتالله خمینی مرجع بزرگ شیعیان و مجاهد عالیقدر عصر، به کرات تذکر دادهآند که اولاً به علم و ماشین و رادیو و غیره... مخالفتی ندارند. مخالفت ایشان با استفاده نامشروع رژیم از این محصولات است که فقط برای افساد و تحمیق ملت در خدمت گماشتگان استعمار مشغول به کار میباشد. حضرت آیتالله خمینی در جواب اتهام رژیم به ایشان که به علت زمینهای شخصی با تقسیم اراضی مخالفت میکند ـ فرمودند که در این جهان حتی یک وجب زمین ندارند که با تقسیم اراضی مخالفت کنند، بلکه مخالفت ایشان یک مخالفت اصولی با دیکتاتوری شاه و صهیونیسم و استعمار غربی است. و درباره شرکت زنان در انتخابات نیز بارها فرمودهآند ـ در کشوری که مردان حق انتخابات ندارند سخن از انتخابات زنان مسخره و بیمعنی است و این همه تبلیغات پرصدا فقط برای فریب مردم و به خصوص زنان و افساد جامعه است.
بعد از 15 خرداد و دستگیری حضرت آیتالله خمینی ـ هنگامی که بازار اتهام ارتجاع به حضرت ایشان به شدت گرم بود و زبانشان بسته ـ حضرت آیتالله شریعتمداری برای روشن کردن اذهان عمومی با خبرنگاران خارجی مصاحبهای کردند و به صراحت فرمودند که روحانیت با اصلاحات ـ آزادی زنان و تقسیم اراضی مخالفتی ندارند ـ بلکه یک مخالفت اصولی است علیه ظلم و فساد و دیکتاتوری و استعمار... در تاریخ 11 ژوئن سال 63 خبرگزاری فرانسه متن اعلامیه آیتالله شریعتمداری را به دنیا مخابره کرد و ما متن آن را ترجمه میکنیم:
در یک مصاحبه مطبوعاتی ـ ضمن یک بیانیه طولانی ـ حضرت آیتالله کاظم شریعتمداری ـ آیتالله شهر مقدس ـ به توقیف رهبران مذهبی شیعه که به جرم نقشه جرم علیه امنیت کشور زندانی شدهاند ـ اعتراض کردند.
ایشان تهمت همکاری با اجنبی را به شدت رد میکنند و دریافت پول از ملاکین بزرگ با قدرتهای خارجی را برای ایجاد آشوب رسماً نفی مینمایند. در عوض حضرت آیتالله دولت ایران را به همکاری با اسرائیل متهم میکند که دشمن اسلام است. آیتالله شریعتمداری متذکر میشود که علمای شیعه با تحصیل زمین برای دهقانان و با آزادیهای مربوطه زنان به هیچوجه مخالفتی ندارند.
حضرت آیتالله همچنین یادآوری میکنند که دولت ایران به هیچوجه به قانون اساسی ایران و قوانین اسلام احترامی قائل نیست. حضرت آیتالله در بیانیه خود خواستار شدند تا یک دادگاه بیطرف بینالمللی در مورد اختلاف دولت و علمای شیعه رسیدگی به عمل آورد.
و درخواست میکند که برای رهبران شیعه وسیلهای در نظر گرفته شود که بتوانند آزادانه نظرات خود را در نشریات و رادیو بیان کنند تا افکار عمومی قضاوت نماید آیتالله کاظم شریعتمداری در پایان بیانیهشان اضافه کردند که تمام علمای شیعه و با حضرت آیتالله خمینی و تمام زندانیان وحدت کامل دارند.
خبرگزاری فرانسه در روز 11 جون متن اعلامیه آیتالله شریعتمداری را به دنیا مخابره کرد. عین خبر که به زبان فرانسه مخابره شده است در اینجا درج شده است.
روحانیت و سیاست
کشاورزان حدود 80 درصد ملت ایران را تشکیل میدهند و مطابق با تجربیات انقلابی کشورهایی مثل چین و ویتنام و کوبا و الجزیره کشاورزان مهمترین عامل بالقوه انقلاب و بزرگترین پشتوانه و پیروزی آن هستند. و به همین علت نیز شاه به خیال خود میخواست کشاورزان را با امید و آرزو فریب دهد و در مبارزه بین ملت و استعمار یا آنان را به طرفداری از خود بکشاند و یا لااقل خنثی نگاهدارد.
کشاورزان ایرانی از شهرسنشینان و روشنفکران و نظامیان جز بدی چیزی ندیدهاند و همیشه به آنها مشکوکند. در طول تاریخ طبقات مختلف شهری فقط برای استثمار و ظلم به دهات قدم گذاشتهاند و روح بدبینی و بیگانگی از شهریان در ضمیر کشاورزان به جای مانده است. به همین علت روشنفکران مبارزایرانی در سالهای گذشته نتوانستهاند بین دهقانان نفوذ کنند و آنان را در مبارزه مرگ و زندگی علیه استبداد و استعمار بسیج نمایند.
از قدیم فقط سه گروه به دهات راه داشتند. 1. ارباب و مالک 2. ژاندارم 3. روحانی، کشاورزان از مالکین جز ظلم و استثمار چیزی ندیدهاند و دل خوشی ندارند. ژاندارم یعنی نماینده دولت هم که مظهر قلدری و ستمگری بود مورد نفرت دهقانان است. در این میان روحانیها کم و بیش قدر و منزلتی داشتهاند و بنا به استعداد و رشد خود قادر بودهآند کشاورزان را گمراه کنند و یا به راه راست هدایت کرده روشنگری نمایند.
متأسفانه این قدرت بزرگ خیلی کم به نفع مبارزات ملت به کار افتاده است. ولی در مواقعی که روحانیت دست به مبارزهای زده از حمایت دهقانان برخوردار بوده است و این قدرت عظیم همیشه اثرات مهمی در تاریخ به جا گذاشته است. به همین علت در تاریخ مبارزات ضدامپریالیستی مردم میهن ما، روحانیت نقش بسیار مؤثر و ارزندهای داشته است.
جنبش تنباکو و انقلاب مشروطیت
در عصر جدید مبارزه تنباکو به رهبری مرجع تقلید آن زمان حضرت آیتالله شیرازی و حضرت آیتالله آشتیانی اولین قیام مهم روحانیت علیه استعمار و استثمار خارجی بود که به علت حمایت قاطبه ملت ایران با پیروزی قطعی، امپریالیسم را به زانو درآورد. دربار فاسد ناصرالدین شاه انحصار کل دخانیات ایران را به مدت پنجاه سال در مقابل رشوه و پول به تابلوت انگلیسی واگذار نمود. نظارت و کنترل خرید و فروش و حمل و نقل نیز در اختیار آنان قرار گرفت و آنها برای اجرای نظارت ـ سرباز و افسر و مأمورین مسلح به ایران ریختند و دولتی در داخل دولت دیگر تأسیس کردند و استقلال سیاسی و اقتصادی ایران را علناً نقض نمودند. روحانیت به مبارزه برخاست وقدرت عظیم تودههای ملت را به صحنه آورد. تظاهرات وسیعی با قربانیها و فداکاریهای فراوان صورت گرفت. و بالاخره در یک مبارزه منفی وسیع تحریم توتون و تنباکو از طرف آیتالله شیرازی، ملت پیروز شد.
این پیروزی، روحانیت و مردم را هشیارتر کرد و برای تسخیر سنگرهای جدیدی به مبارزه آمدند. تقاضای اخراج «نوز» جاسوس بلژیکی، تأسیس عدالتخانه تحت رهبری روحانیت و مبارزات پیگیر و فداکاریهای فراوان، بالاخره به انقلاب مشروطیت کشید که بساط سلطنت مطلقه و دیکتاتوری را درهم پیچید و قانون را جایگزین هوی و هوس شاه کرد. متأسفانه روحانیت و مردم به علت سادگی و عدم بینش سیاسی لازم بعد از پیروزی انقلاب به صتور اینکه مبارزه آنها تمام شده است صحنه را خالی کردند و عینالدوله و وثوقالدولهها و رضاخانها که در دوران استبداد حکومت و قدرت داشتند دوباره در دوران مشروطیت نیز حکومت را به دست گرفتند و همان روش استبدادی سابق را موذیانهتر و خطرناکتر اجرا کردند.
رهبران انقلاب یکی بعد از دیگری کشته و یا به زندان افتادند و همان سیستم ارتجاعی و استبدادی سابق تحت نام مشروطیت ادامه یافت.
سیدجمالالدین اسدآبادی
در اینجا ذکر نام مجاهدین بزرگ سیدجمالالدین اسدآبادی ضروری است که یک قرن پیش با آن همه روشنبینی و آگاهی از جریانات سیاسی و اجتماعی دنیا علیه استعمار و استبداد قد علم کرد و مبارزهای را پایهریزی نمود که از برکت آن انقلابات بزرگی به وقع پیوست. او هر کجا که میرفت مسلمانان را صرفنظر از اختلافات مذهبیشان دعوت به وحدت میکرد و علیه ظلم و استعمار تشویق به مبارزه مینمود.
قیام تنباکو و جنبش مشروطیت از تأثیر و راهنمایی او برکنار نبود. دو بار از ایران تبعیدش کردند و بالاخره یکی از طرفدارانش میرزا رضای کرمانی طومار سلطنت کثیف پنجاه ساله ناصرالدین شاه را درهم پیچید. سیدجمالالدین در مصر که آمادگی بیشتری موجود بود مکتب فکری بزرگی را بنا گذاشت که توسط شاگردانش نظیر محمد عبدو دنبال شد و شاگرد دیگرش سعد زغلول که با محمد عبد و همکاری داشت و روزنامهای را ادارهمیکرد قیام نمود وبا قدرت استعماری انگلستان جنگید تا بالاخره شکست خورده، دستگیر و زندانی شد. سیدجمال «انجمن وطنی مصر» را برای تشکیل نیروهای ضداستعماری پایهریزی کرد و مبارزات دامنهداری را شروع نمود. پس از یک ماه مبارزه، قدرت و نفوذ و تجارت انگلستان در مصر به شدت نزول کرده، دولت انگلیس را سخت نگران نمود.
«لرد کرومر» مستشار مالی انگلستان در مصر گزارش میدهد:
بدینوسیله به زمامداران انگلستان اعلام خطر میکنم که اگر یک سال دیگر «انجمن وطنی» تحت رهبری سیدجمالالدین اسدآبادی ادامه پیدا کند نه تنها سیاست و تجارت انگلستان در آسیا و آفریقا یکسره نابود خواهد شد بلکه ترس آن است که نفوذ کشورهای اروپایی یکباره در سراسر جهان به خطر افتد.
رئیس بانک انگلیس درمصر در نامهای مینویسد:
از غرائب روزگار این که امروز سیاست اروپا در مصر و فردا در سراسر دنیا پایمال فعالیت چهل نفر مسلمان خواهد شد که سلاحشان فقط دیانت و عمل به قوانین مذهبی است.
در همان دوران است که انگلستان از قیامهای متعدد مسلمین مستأصل میشود و گلادستون نخستوزیر انگلیس در مجلس عوام هنگام تشریح برنامه خود برای مبارزه با انقلابیون قرآن را بلند کرده به نمایندگان میگوید تا این قرآن در میان این مردم وجود دارد این قیامها ادامه خواهد داشت. برای جلوگیری از این اغتشاشات باید قرآن را از میان آنان برداشت. سال گذشته پیتر ایوری انگلیسی (peter Avery) استاد زبان فارسی در دانشگاه کمبریج دوست صمیمی شاه و نویسنده کتاب ایران مدرن که سراسر فحش به مصدق و روحانیت و طرفداری از شاه است و مشاور ساختمانی «جان مولم» در ایران، که دزدیها و جاسوسیهایش بر همه آشکار بود و میلیونها دلار پول ملت را حیف و میل کرد و فقط چند کیلومتر راه ساخت... در دانشگاه کالیفرنیا برکلی ـ درباره «مذهب و سیاست در ایران» سخنرانی کرد. پس از طرد کردن اسلام به طور کلی لبه تیز حملهاش متوجه دو روحانی بزرگ بود: سیدجمال اسدآبادی و آیتالله خمینی! هر دو را آشوبگر و ناراحت! میخواند... حتی میگفت آیتالله شیرازی و آشتیانی چندان بد نبودند. این تحریک سیدجمال بود که آنان را به آشوب کشانید! همین تحریک سیدجمال بود که آشوب مشروطیت را به راه انداخت... و خمینی هم مثل سیدجمال آشوبگر و اخلالگر است... دانشجویان ایرانی حاضر در جلسه به شدت به او اعتراض کردند. به او گفته شد: «البته صلاح و منفعت ملت ایران و دولت استعماری انگلستان متضاد یکدیگر است بنابراین کسانی که برای شما انگلیسیها آشوبگر و اخلالگر به حساب میآیند در نظر ملت ایران منجی و رهبر و قهرمان و محبوبند. در روابط استعماری آنچه به زیان شما است به نفع ممالک استعمارزده است.
عصر جدید
جای تعجب است که دستهای از غربزدههای بیخبر «خیرخواهی و مصلحتاندیشی» غربیان استعمارگر را احمقانه میپذیرند و تسلیم این دایهگان مهربانتر از مادر میشوند!!
پس از ختم مشروطیت و شروع قدرت رضاخان روحانیت به شدت مورد حمله قرار گرفت. گرچه رضاخان در اول کار عابد و زاهد و مسلمان شده بود شمع به دست میگرفت،کاهگل به سر میزد و در جلوی دستههای سینهزنی حرکت میکرد تا حمایت توده مسلمان را جلب کند. ولی به محض احراز قدرت، به مبارزه با روحانیت برخاست. روحانی عالیقدر سیدحسن مدرس را که دوش به دوش دکتر مصدق در مجلس شورای علیه سلطنت رضاخان مبارزه میکرد به زندان انداخت و او را شکنجه و خفه کرد. در مبارزات ملی کردن صنایع نفت نیز همکاری عدهای از رهبران مذهبی در پیشرفت دکتر مصدق تأثیر مهی داشت. بعد از کودتای 28 مرداد تلگرافی به امضای آیتالله بروجردی مبنی بر ابراز مسرت از بازگشت شاه به ایران در روزنامهها منتشر گردید که آخر به طور حتم معلوم نشد که آیا تلگراف را از طرف ایشان جعل کردهاند و یا آنکه چند نفر از اطرافیان ایشان که با شاه مخفیانه تماس داشتند به آیتالله قبولاندهاند که حکومت مصدق به سوی کمونیسم میرفته و شاه مملکت را نجات داده است... این تلگراف در روحیه مبارزان و مردم روشنبین انعکاس بسیار دردناکی داشت و عده زیادی از جوانان و مبارزین به روحانیت بدبین و به مذه بیاعتنا شدند. ولی در همان روزگار مردان پاکدل و روشنبین وجود داشتند که سادگی و عدم اطلاع آیتالله بروجردی را وسیله حمله به او یا اعراض از او ننمودند. بلکه به طور مثبت برای روشنگری و تشریح مسائل سیاسی روز دست به قادام زدند. اسناد و مدارک مهمی از جریان کودتا و پولها و رشوهها و فساد دربار پهلوی تهیه شد و توسط یکی از شاگردان زبده ایشان به آیتالله رسید و او را به کلی منقلب و عصبانی کرد. هنگامی که علاء وزیر دربار وقت از طرف شاه به خدمت ایشان رسیده بود به شدت مورد مؤاخذه قرار گرفت و به بیرون رانده شد و حتی شاه را که شخصاً میخواست به خدمت برسد آیتالله نپذیرفتند و بعداً هم او را به خود راه ندادند.
فوت آیتالله بروجردی
در این دوران قدرت روحانیت و ارزش و اهمیت مرجع تقلید مورد توجه قرار گرفت و حتی قبل از فوت مرحوئم آیتالله بروجردی مسئله مرجعیت برای دوست و دشمن مطرح گردید. شاه میخواست مرجع تقلید را تا حد ممکن طرفدار خود نگاهدارد و یا لااقل خنثی و بیاثرش بگذارد و بعد از فوت آیتالله تلگراف تسلیت را به آیتالله حکیم فرستاد و عملاً خواست نشان دهد که او مرجع جدید است. شاه میخواست مرکزیت روحانیت را از ایران بیرون بفرستد و از جمله و اعتراض احتمالیاش مصون باشد. اما برای مسلمین مرجع تقلید فقط یک مقام صرف مذهبی نیست بلکه مسئولیت اجتماعی نیز دارد و باید از وضع زندگی مردم آگاهی داشته باشد و برای راهنمایی و نجات آنان بکوشد و مشکلات و سئوالات اجتماعی آنان را جواب بگوید،برخلاف مسیحیت، در اسلام دین و سیاست از هم جدا نیستند. دین فقط رابطه معنوی فرد با خدا به شمار نمیرود، مذهب فقط عبادات نیست. کسی که برای بهبود اجتماع نکوشد و با ظلم و فساد بسازد و سکوت کند مسلمان نیست...
همین حقایق بود که شاه و اربابانش را نگران میکرد و قدرت روحانیت چون خاری در چشنانشان میخلید. برای استعمار خارجی و استبداد داخلی هر نوع قدرت ملی و محلی و فرهنگی مضر و خطرناک و باید نابود گردد زیرا دیر یا زود روزی در مقابل خواستههای شیطانی آنها مقاومت میکند. استعمار میخواهد که این پایگاه اجتماعی مهم را نیز تسخیر و ویران کند و خود را از خطر آن محفوظ بدارد.
نغمه ناموزون جدایی دین از سیاست نیز همیشه از طرف دولتها ساز شده است و عدهای از روشنفکران غربزده نیز به تقلید اروپائیان دم از جدایی دین از سیاست میزنند. آنچه را نویسندگان غربی درباره مسیحیت نوشتهآند روشنفکران ما نیز کورکورانه و بدون اطلاع همان نوشتهها را برای ایران تجویز میکنند و این عمل جاهلانهای است.
در ایران روحانیت یکی از بزرگترین دروازههای نفوذ به ده و تحرک دهقانان است و در مبارزات ضداستعماری میتواند تودههای وسیع ملت را تجهیز کند و استعمار را براند. درست است که استبداد و استعمار سعی کرده است همیشه در روحانیت نفوذ کند از قدرت آن سوءاستفاده نماید ولی در مقابل این عمل باید دست دشمن را از دامن روحانیت برید،نه آن که این پایگاه عظیم اجتماعی را از دست داد و ملت را از یک قدرت مهم خلع سلاح کرد.
مراجع تقلید جدید
بعد از فوت آیتالله بروجردی، برای آن که مرجع تقلید به وظیفه خود عمل کند و از دستبرد دشمن مصون مانده با قدرت معنوی و مردمی خود از حقوق ملت دفاع نماید، مسملانان مبارز و آگاه دست به فعالیتهای همهجنبه و روشنگرانه زدند. جلسات سخنرانی متعدد تشکیل شد. مقالهها و کتابها به رشته تحریر درآمد که کتاب مرجعیت و روحانیت یکی از آنهاست که مطالبی بدیع و اصولی درباره مرجعیت مطرح کرده و راهحلهایی پیشنهاد مینماید. برای اولینبار ایده کار دسته جمعی و کمیتته مرجعیت مرکب از متخصصین فن مورد بحث قرار میگیرد. احتیاجات روز مطرح میشود و مسئله بینش سیاسی و آگاهی اجتماعی مرجع مورد توجه قرار میگیرد و به خصوص جوانان روشنفکر در جستجوی مراجعی برمیخیزند که بتوانند وظیفه واقعی مرجعیت را ایفا نماید. به دنبال این جستجو حضرات آیتالله خویی، آیتالله خمینی، آیتالله شریعتمداری، آیتالله قمی، آیتالله میلانی، آیتالله محلاتی، آیتالله گلپایگانی... مورد توجه قرار میگیرند و از این میان آیتالله خمینی به علت آگاهی سیاسی و بنیش جهانی خود رهبری مبارزات ضداستبدادی و استعماری را در دست گرفتند.
در همین دوران کشور ما در تب حوادث بود. چرخ زمان به سرعت میچرخید و وقایعی بزرگ یکی بعد از دیگری اتفاق میافتاد و نهضت ملی ایران را بر فراز و نشیب خود کاملتر و پختهتر میکرد.
در تاریخ هیچ واقعهای دفعتاً و بیمقدمه به وجود نمیآید. هر پدیده علتی دارد و زنجیر علل سر به بینهایت میکشد. هر حادثهای باید در ظرف زمانی و مکانی خود مورد بررسی قرار گیرد و از آنجا که قیام 15 خرداد قسمتی از نهضت ملی ایران است به طور مختصر در تاریخ نهضت مطالعهآی لازم به نظر میرسد.
سیری در نهضت
نهضت ملی ایران نتیجه مبارزات و فداکاریهای مردان و زنان از جان گذشتهای است که برای نجات میهن و رهایی از زنجیر استبداد و استعمار جنگیدهاند.
نهضت ملی ایران مشخص رویه و رشد ملت ما در دورانهای مختلف است. در عصر جدید سرآغاز نهضت ملی ایران را باید در قیام تنباکو جستجو کرد که با انقلاب مشروطیت به اوج خود رسید. و در دوران دیکتاتوری رضاخان به مدت 20 سال دچار وقفه شد و بعد از شهریور 1320 با نیرویی جوان به رهبری دکتر مصدق، به سیر صعودی خود ادامه داد و با ملی شدن صنایع نفت در سرتاسر ایران به درجه کمال رسید. دکتر مصدق، زاده انقلاب مشروطیت بود و دردهای اجتماعی ایران و مفاسد استبدادو استعمار را خوب میشناخت و از همان اوان جوانی به مبارزه با رضاخان و دیگر دستنشاندگان خارجی برخاست. رضاشاه مبارزان فراوانی نظیر عشقی ـ فرخی و سیدحسن مدرس را شهید کرد و دکتر مصدق را به زندان و تبعید فرستاد که تا آخر دوران دیکتاتوری از آزادی محروم بود. در جنگ بینالملل در شهریور 20 استعمار انگلستان همانطور که او را به شاهی رسانده بود از سلطنت برکنار کرد و با خفت به جزیره موریس تبعیدش نمود.
دکتر مصدق و نفت
وجود آزادی نسبی بعد از خروج دیکتاتور بزرگ سبب شد که مردم نفسی بکشند و برای کسب آزادی و استقلال خود قد علم کنند. در دوره چهاردهم اولین مجلس بعد از شهریور 20 دکتر مصدق به نمایندگی به مجلس رفت و علیه استعمار و دستنشاندگان داخلیاش مبارزهها نمود. مهرههای استعمار نظیر تقیزاده و وثوقالدوله سهیلی و تدین را رسوا کرد و علیه آنان اعلام جرم نمود. امتیازات خارجیان را تحریم کرد و از اعطای امتیاز نفت شمال به روسها جلوگیری نمود. در دوره پانزدهم مجلس شورای ـ در زمان نخستوزیری قوامالسلطنه با تغییر صندوقهای رأی مصدق انتخاب نشد. ولی مبارزه او از خارج همچنان ادامه یافت. در دوره شانزدهم دوباره به مجلس رفت و با اقلیت کم طرفداران خود حکومت را زیر و رو کرد. در اول آبان 1328 جبهه ملی را تشکیل داد و با تمدید قرارداد نفت به شدت مخالفت نمود. شور و هیجان عمومی مردم به حدی رسیده بود که تا آن روزها سابقه نداشت. هژیر و بعد رزمآرا مهرههای رژیم ترور شدند و در 29 اسفند 1329 دکتر مصدق لایحه ملی کردن صنعت نفت در سراسر کشور را به مجلس برد. [ناخوانا] از نمایندگان دستنشانده شاه کسی جرذت مخالفت با اراده ملت را نداشت لذا به اتفاق آراء به تصویب رسید و بلافاصله مواد نهگانه اجرایی ملی شدن صنعت نفت را به مجلس پیشنهاد کرد و پس از تصویب خلع ید در نههم اردیبهشت 1330 به نخستوزیری انتخاب شد.
دکتر مصدق دو سال و چند ماه حکومت کرد. دوران حکومت او در عصر ما تاکنون تنها دورهای است که ملت روی آزادی دیده و به وطن خود افتخار کرده است. حکومت مصدق تنها حکومت ملی است که نسل حاضر به خود دیده است. تنها حکومتی است که فقط به مردم تکیه داشت و روس و انگلیس و آمریکا هر سه علیه او میجنگیدند و دستنشاندگان داخلی آنها نیز علیه او توطئه میکردند.
استعمار زخمخورده، مصدق را به شورای امنیت و دیوان لاهه کشاند و مصدق در هر دو مورد پیروز شد سپس ایران را محاصره اقتصادی نمود و خرید نفت ایران را تحریم کرد ولی مردم با پشتیبانیهای خود و خرید قرضه ملی از دولت ملی خود حمایت کردند. استعمار آخرین مهره خود، شاه را در مقابل مصدق قرار داد. مصدق رفت و قوام آمد ولی تظاهرات خونین و قیام پیروزمند 30 تیر قوام را به زبالهدان تاریخ فرستاد و مصدق به حکومت بازگشت. ارتجاع و استعمار با توطئه نهمه اسفند 1331 و کودتای 25 مرداد 1332 سعی کرد حکومت ملی را سرنگون کند ولی با قهر مردم روبرو شد و مواجه با شکست گردید. مصدق به اتکاء مردم چنان ضربهای به استعمار زد که انگلستان رسماً اعلام کرد: «تا زمانی که حکومت مصدق بر سرکار است امکان هر ونه به نتیجه رسیدن مذاکرات نفت محال است.»
کودتای ننگین 28 مرداد
سرانجام نفتخواران با کمک دستگاه جاسوسی آمریکا و انگلستان و عمال داخلی آنها و خرج بیش از 19 میلیون دلار رشوه به افسران ارتش و عدهای اوباش در 28 مرداد 1332 حکومت ملی شده ایران دوباره به خاطر منافع کارتل نفت به جریان افتاد. ولی ملت ایران که طعم آزادی و افتخار را چشیده بود حاضر نمیشد به سادگی تسلیم حکومت کودتا گردد.
نهضت مقاومت ملی، سازمان مخفی مبارزان فداکار ایران تشکیل شد و مبارزهای وسیع و عمیق علیه استبداد و استعمار به راه انداخت. زندانها از مبارزین پر شد و دهها نفر از بهترین فرزندان ملت اعدام شدند. دانشگاه تهران سنگر بزرگ آزادیخواهان گلولهباران شد و سه دانشجو در خون خود در محیط مقدس دانشگاه غلطیده و دهها نفر مجروح شدند.
بازار تهران سنگر مهم دیگر مورد یورش قراقان قرار گرفت. طاق آن را ویران کردند و اموال رهبران مبارز و شریف بازار را غارت نمودند ولی هیچگاه مشعل مبارزه خاموش نگردید. مبارزات بیامان ملت، شاه را بیش از پیش رسوا میکرد. دو دوره انتخابات قلابی شاه ساخته در اثر مبارزات مردم باطل گردید. میلیونها دلار ثروت مردم و میلیونها دلار کمکهای آمریکا حیف و میل میشد و به جیب سوراخدار حکام فاسد فرومیریخت. کشور به ورشکستگی رسیده بود. تجار یکی پس ازدیگری ورشکست میشدند و فقط تجار وابسته به مصنوعات خارجی ایران را بازار غرب کرده و از این نمد کلاهی بر میگرفتند. اجتماع ایران به حد انقلاب رسیده بود که استعمار برای جلوگیری از انفجار و تقلیل درجه جوشش اجتماع فرمان رفرم و اصلاحات داد.
جبهه ملی دوباره در 1339 علناً شروع به فعالیت کرد و خواستار آزادی و اجرای قانون اساسی شد. میتینگ صد هزار نفری در میدان جلالیه ترتیب داد و نشان داد که ملت رژیم کودتا را نمیپذیرد و به مصدق بزرگ وفادار است. رژیم و استعمار به وحشت افتاد و فوراً در صدد سرکوبی نیروهای ملی برآمد و دسته دسته از مبارزان ایران را به زندان فرستاد. شاه در آذر 1340 فرمان شش مادهای را صادر کرده و مشروطیت را عملاً زیر پا گذاشت و آنرا انقلاب سفید خواندو در ششم بهمن 1341 رفراندم انقلابی به راه انداخت و به دیکتاتوری خود صورت قانونی داد. اتوبوسهای شرکت واحد به کار افتاد و دسته دسته از دهقانان را به زور به تهران آوردند تا بر اعمال شاه صحه بگذارند. بر اثر اعتراض جبهه ملی به دیکتاتوری شاه همه رهبران جبهه ملی به زندان افتدند. دانشگاه تهران مورد یورش سبعانه قوای دولتی قرار گرفت و دو هزار دانشجو مجروح شدند. همه لابراتورها و کتابخانههای دانشگاه ویران گردید. ایلات و عشایر فارس مورد حمله نیروی هوایی شاه قرار گرفته، صدها زن و بچه بیگناه کشته شدند.
در همین دوران مرجعیت نیز قدم به میدان مبارزه گذاشته بود و کار را بر رژیم بیش از پیش سخت میگیرد.
آیتالله خمینی قهرمان مبارزه با استبداد و استعمار
کسانی که حضرت آیتالله خمینی را از نزدیک میشناسند میدانند که او در تمام عمر خود با زور و استبداد مبارزه نموده و همیشه آرزو داشتهاند که اگر روزی به مقامی و قدرتی برسند با تمام قوا علیه یزید زمان بجنگند و شر استبداد و استعمار را از سر ملت کوتاه نمایند. ایشان مبارزه را وظیفه خود دانسته و در این راه شجاعتها و شهامتها کرده و متحمل زجرها و ناراحتیهای فراوان شدند.
پس از فوت آیتالله بروجردی و توجه مردم به مرجعیت ایشان مبارزه را علناً شروع کرده و پیگیر و بیامان به روشنگری ملت و انتقاد از رژیم دیکتاتوری پرداختند. در همین روزها جمعیت نهضت آزادی ایران که از یک طرف با روشنفکران و دانشجویان و از طرف دیگر به علت ماهیت مذهبیاش با روحانیت تماس داشت و به همین علت خلأ بین روشنفکران مبارز و روحانیت را پر کرد و برای اولینبار تمام نیروهای ملی در سطح بسیار وسیعی دست به روشنگری زدند و در ده ساله اخیر هیچ زمانی به تحرک و فعالیت آن روزها نمیرسید. مبارزات ضدامپریالیستی از قلب دانشگاه تا اقصی نقاط ایران گسترش یافت. سازمانهای مختلفی برای تشکل مردم به وجود آمدند. جلسات متعدد، نشریات فراوان، برنامههای گوناگون همه در جهت رشد نهضت ملی در جریان بود.
حضرت آیتالله خمینی با صراحت بیان و شجاعت فراوان به دیکتاتور ایران حمله میکردند. شاه برای او پیغامی فرستاد که: «کاری نکنید که من چکمههای پدرم را بپوشم و به سراغشان بیامی.» بار دیگر دربار سفارش میکند که مانند مرحوم آیتالله بروجردی، آیتالله خمینی، در سیاست مداخله نکنند. آیتالله خمینی به مزاح فرمودند که: «من از اولاد امام حسین (ع) هستم و آیتالله بروجردی از اولاد امام حسن (ع) بودند.»
حضرت آیتالله در قم مرتب به منبر رفته با تجزیه و تحلیل اوضاع ایران و نفوذ امپریالیسم و صهیونیسم در کشورهای خاورمیانه دشمنان ملت را رسوا کرده، مردم را تشویق به اتحاد ومبارزه مینمودند. در جواب تهمت رژیم که حضرت آیتالله به خاطر زمینهای خود با اصلاحات ارضیمخالفت دارند فرمودند که من حتی یک وجب زمین ندارم که نگران آن باشم و در مورد آزادی زنان مکرراً اظهار داشتند که اینها همه فریب و نیرنگ است. در کشوری که مردان حق رأی ندارند سخن از شرکت زنان در انتخابات خدعه و تزویری بیش نیست.
برای اولینبار طلاب علوم دینی مدارس قم دوش به دوش دانشجویان دانشگاههای ایران علیه استبداد و اشتعمار دست به مبارزهای وسیع زدند و شاه برای انتقام همانطور که در فاجعه اول بهمن دانشگاه را وحشیانه مورد حمله قرار داد به موازات آن دستور جنایتبار حمله به مدرسه فیضیه قم را نیز صادر کرد.
یورش به مدرسه فیضیه
... اینها هرچه کردند گندش بالا آمد. آنقدر بالا آمد که او هم فهمید، همه فهمیدند... صبح روز دوم فروردین سال 1342 مصادف با روز وفات امام صادق (ع) بود. مردم و طلاب در مدرسه فیضیه قم به منظور سوگواری اجتماع کرده بودند. گروه کثیری با لباس شخصی ناشناس وارد مجلس شدند که اعمالشان و بوی دهانشان حکایت از این میکرد که مشروب خوردهاند و با شعار صلواتهای بیجا نظم مجلس را بر هم زدند. جریان بر طلاب و روحانیون روشن شد و از هدف آگاه شدند. اغتشاش بالا گرفت و زد و خورد آغاز گردید. گروه حملهور مسلح به کارد و دشنه و گاهی اسلحه گرم ولی ملت و طلاب فقط روحی مملو از ایمان و اطمینان به پیروزی و عقیده و دو متری پارچه به دور سر عمال دستگاه حاکمه کتابهای طلاب و کتابخانه مدرسه فیضیه را آتش زدند. قرآنها را سوزاندند. دربهای حجرهها را شکستند و طلاب حربهای جز آجرهای لب بام مدرسه نداشتند و آن زمان که آنها تمام شد، با مشتهای گره کرده جواب دشنههای دشمن را میدادند و بدینترتیب لحظهای از دفاع از خانه، کوتاهی نکردند. کوچکترین ضعفی از خود نشان ندادند. ایستاگی کردند. کشتهها دادند. زخمی دادند ولی دست از دفاع برنداشتند.
بیانیه محصلین حوزه علمیه قم به مناسبت سالگرد شهدای مدرسه فیضیه جریان را چنین شرح میدهد:
... آنها که قوانین مسلمه اسلام و قانون اساسی را به دست غلامان گوش به فرمان سازمان جاسوسی که در خانه ملت به عنوان وکیل جمع شدهاند ملغی میسازند و قوانین ضددینی را بدون اطلاع ملت مخفیانه تصویب میکنند. (قانون ننگین کاپیتولاسیون تصویب وام دویست میلیون دلاری نمونه بارزی میباشد... آنها که در شب عید به آستانه مقدس حضرت معصومه (س) وحشیانه حمله کرده و صدها نفر را زیر چکمه دژخیمان مصدوم ساخته آنها که بسان مغول در روز شهادت امام صادق (ع) به مدرسه فیضیه لشکر کشیدند و در حالی که صدها نفر از محصلین حوزه علمیه برای رئیس مذهب (امام صادق (ع)) به عزاداری مشغول بودند با چوب و کارد و دشنه بر سرشان ریخته و سیل خون جاری نمودند و در طول چند ساعت آن مرکز علم را به کشتارگاه مخوفی تبدیل ساختند... آنها که زنجیر به پای دانشجو و روحانی مینهند و از مراکز علم و دانش به سربازخانه و زندانها گسیل میدهند...»، گروه کثیری زخمی و جمعی کشته شدند. فردای آن روز که پرده خجلت شب از محل وقوع حادثه برگرفته شد مدرسه فیضیه قم مخروبهای بود گلگون بخون.
شقاوت به اینجا خاتمه پیدا نکرد،طلاب مجروح را از بیمارستانهای قم بیرون راندند. لازم به تذکر است که تمام وقایع فوق زمانی آغاز شد که یکی از مراجع بزرگ تقلید آقای گلپایگانی در مجلس حضور داشتند و پس از این که دامنه زد و خورد بالا گرفت برای حفظ جان ایشان طلاب ایشان را در حجرهای از حجرات برده و در پشت تختی مخفی نمودند تا غائله خوابید.
از طرف جامعه روحانیت به سازمان ملل متحد شکایت شد. ناظر سازمان ملل متحد برای بازرسی از محل وقوع حادثه به قم آمد و همانطور که انتظار میرفت از طرف دستگاه به یکی از دبیرستانهای قم (دبیرستان حکیم نظامی) برده شد و به او گفتند: «این است مکانی که آقایان ادعا دارند ما ویرانش کردیم!!
در این روز چون به دستور شاه دیگر تلگرافات به عنوان شاه را نمیپذیرفتند، آیتالله خمینی طی تلگرافی به علم شدیداً نسبت به عملیات فوق اعتراض نموده و در اعلامیهای که منتشر میکنند مینویسد: «حمله کماندوها و مأمورین انتظامی با لباس مبدل و معیت و پشتیبانی پاسبانها به مرکز روحانیت خاطرات مغول را تجدید کرد... شاهدوستی یعنی غارتگری... هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، تجاوز به مراکز علم و دانش، شاهدوستی یعنی ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام و سوزاندن نشانهای اسلام... تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب».
حادثه مدرسه فیضیه قم لکه ننگ بزرگی برای دستگاه بود و دستگاه از آن خیلی میترسید لذا سعی بر آن داشت هرچه زودتر آن را تعمیر کند ولی جامعه روحانیت از طرفی حاضر نشد که خشتهای از جا کنده شده مدرسه به دست کثیف دستگاه آلوده شود و در ثانی میخواستند تا گاهی چند این سند وحشیگری را نگهدارند و به جهانیان بنمایانند ولی بالاخره به زور ساخته شد.
نظیر همین حمله اما با شدت کمتر در یکی از مساجد تبریز در همان روز اتفاق افتاد که به نقل یکی از مجلات 4 نفر کشته و 43 نفر زخمی شدند.
واقعه مدرسه فیضیه قم رایت مبارزه و انقلاب را بر فراز مرکز روحانیت برافراشت. تلگرافهای تأسف و اعلام جانبداری در راه مبارزه با استبداد دستگاه حکمه از همه جا به عنوان روحانیت مخابره شد. نهضت آزادی ایران طی تلگرافی به عنوان آقای آیتالله خمینی، شریعتمداری،میلانی، ...تجاوز به مدرسه فیضیه قم را محکوم و آمادگی خود را برای همگامی و همفکری در این جهاد مقدس علیه خودسری و استبداد و فرعونمنشی اعلام نمود.
جریان به قدری فاش شده بود که برتراند راسل طی تلگرافی به شاه اعتراض نموده و نگرانی عمیق خود را از وضع ایران اعلام داشت.
در همین گیرودار به طوری که روزنامه دانشجویان آسیایی پس از شرح کشتار تبریز و قم مینویسد: «جهانگیر تفضلی (سخنگوی فاسد دستگاه) گفت که رادیو قاهره و سایر رادیوهای ضددولتی ایران مسئله را بزرگ کردهاند!»
روز 17 فروردین آیتالله شریعتمداری طی اعلامیهای از ارسال تلگرافها و نامهها از طرف مردم به مناسبت فاجعه دوم فروردین تشکر نموده و اعلام داشتند: «در چنین وضعی جراید معلومالحال و سایر دستگاههای تبلیغاتی برای اغفال مردم و دور نگاهداشتن آنها از واقعیت امر از هر گونه بدگویی و اهانت و تهمت فروگذار نمیکنند. از آنجا که متأسفانه هیچگونه وسیلهای برای پاسخگویی به این تهمتهای ناروا در اختیار روحانیت نیست. لذا تمام مطالب خلاف واقعیت و تهمتهای ناروا را که همیشه اسلحه دشمنان اسلام بوده و هست جداً تکذیب نموده و قضاوت آن را واگذار به افکار عامه و عقلای ملت میکنیم.»
اعتصاب غذا
اعتصابات غذا از نوزده فروردین ابتدا در زندان قزلقلع به توسط 61 نفر از زندانیان از ساعت نه و نیم صبح آغاز شد و سپس 6 نفر از نمایندگان دانشجویان دانشگاه تهرانبا مراجعه به دفتر سازمان ملل در تهران اعلاماعتصاب غذا نمودند و طی نامهای نسبت به عدم آزادیهای اولیه انسانی و لغو کلیه حقوق بشری در ایران اعتراض و درخواست اعزام ناظر از طرف سازمان مزبور کردند پلیس تهران همانطور که انتظار میرفت پس از چند ساعت با حمله به دفتر مزبور آنان را به زندان شهربانی تحویل داد.
اعتصاب غذا دامنهاش وسیع شد و 14 نفر از نمایندگان دانشجویان و سه نفر نمایندگان انستیتوی پلیتکنیک نیز دست به اعتصاب غذا زدند وحشت از اعتصاب باعث شد که دولت زندانیان را در ظرف یک هفته آزاد و بدینترتیب اعتصاب غذا با نتیجه مثبت پایان یافت.
دانشجویان یارانی خارج از کشور نیز همبستگی خود را در این قیامها به توسط تظاهرات دامنهدار و نوشتن پیامهایی به کاخ سفید مبنی بر اعتراض به پشتیبانی کاخ سفید از دولت ایران و همچنین فرستادن پیامهایی برای دانشجویان دانشگاههای ایران و تشویق و اعلام پشتیبانی خود از ایشان نشان دادند.
در روز 25 فروردین گروه کثیری از دانشجویان دانشگاه تهران در مراسم پایان اعتصاب غذای 72 ساعته نمایندگان خود شرکت دارند. در جریان اعتصاب پلیس انستیتوی پلیتکنیک را اشغال نمود و دستور دستگیری و اعزام جمعی از دانشجویان و طلاب به توسط شخص اول مملکت به سربازی صادر شد.
در روز 28 فروردین زندانیان قزلقلعه برای اعتراض به تأخیر در محاکمه زندانیان که قرار بود در ظرف یک هفته صورت پذیرد مجدداً دست به اعتصاب غذا زدند.
زارع بیچاره که به خیر دولت امیدی نداشت گرفتار شر آن شد و 48 نفر از زارعین گرمسار در روز 29 فروردین به علت اینکه نتوانسته بودند قسط سالیانه املاک دریافتی را که در حدود شش هزار تومان در سال بود بپردازند دستگیر و زندانی شدند.
در روز 11 اردیبهشت آیتالله خمینی به مناسبت چهلمین روز شهادت شهدای قم و شیراز و تبریز اعلامیهای صادر کردند که قسمتی از آن چنین است «ما برای اسلام این همه اهانتها شده و میشویم ما در انتظار زجر و حبس و اعدام نشستهایم... به هر دستگاه که رجوع میشود میگویند اینها که شده به امر اعلیحضرت است و چارهای نیست... دستور اعلیحضرت است که به دانشگاه بریزند و دانشجویان را بکوبند... دستگاه جبار گمان کرده است که با این اعمال غیرانسانی و فشارها میتواند ما را از قصد خود که جلوگیری از ظلمها و خودسریها و قانونشکنیها و حفظ حقوق اسلام و ملت و برقراری عدالت اجتماعی منصرف کند... بگذار جوانان به سربازخانهها بروند و سربازان را تربیت کنند و سطح افکار آنها را بالا ببرند. بگذار در بین سربازان افراد روشنضمیر و آزادمنش باشند تا بلکه به خواست خداوند متعال ایران بر بلندی و آزادی نائل شود.» مجله (Nation) که مجلهای آزاده و حقیقتگوست در شماره 12 آوریل خود گزارشی از کمیته تحقیق سنای آمریکا که به ریاست (Mc Clellan) تشکیل شده بود، میدهد. شمهای از فساد دربار پهلوی را فاش میکند و یک وصله خمرنگ دیگری به کردههای شخص اول مملکت و اعوان و انصارش اضافه مینماید. اعلام میکند که: «صدها میلیون دلار از کمکهای خارجی به ایران به موجب اسنادی که خیبرخان بختیاری در اختیار دادگستری و سنای آمریکا گذارده است حیف و میل شده و موجودی شاه در بانک سوئیس هزار میلیون دلار است.» و به علاوه ضمن چاپ صورتحساب بانکی شاه در بانک سوئیس نشان میدهد که میلیونها دلار «به شخصیتهای» بزرگ داخلی و خارجی به منظورهای مختلف رشوه داده است و به علاوه پول موجود او فقط در بانک سوئیس در آن سال بالغ بر هزار میلیون دلار میشود.
بسیج نیروها برای ایام عاشورا
پس از واقعه مدرسه فیضیه مبارزات روحانی و طلاب وسیعتر و قهرآمیزتر شد و به خصوص دانشجویان علوم دینی و دانشجویان دانشگاههای ایران بیش از پیش احساس نزدیکی به هم کردند فهمیدند که همه دانشجو و خواهان آزادی و استقلال کشور و متعلق به یک آب و خاکند و هر دو برای نجات مردم از چنگال امپریالیسم و صهیونیسم میجنگند و باید دوش به دوش هم با دشمن مشترک استبداد و استعمار مبارزه کنند این وحدت بسیار ارزنده بود حمله رژیم به مدرسه فیضیه پیش درآمد برنامه بزرگی بود شاه تصمیم داشت که روحانیت را نیز قلع و قمع کند و به دنبال رهبران جبهه ملی به زندان بفرستد. میخواست که طلاب مبارز را نیز به جمع بیستهزار نفری زندانیان سیاسی دیگر بیفزاید. امید داشت که این آخرین پایگاه ملت را نیز نابود کند...
قهر ملت شدت میگرفت و روشنگری روحانیون و مبارزان وسعت فوقالعادهای مییافت مساجد و منابر مثل دانشگاهها هر یک چون سنگری آماده برای مبارزه با امپریالیسم میشدند. گسترش مبارزه شاه را رسوا و رسواتر میکرد. به خصوص هنوز چندی از رفراندم کذایی شاه نگذشته بود که با رأی قلابی و اتوبوسهای شرکت واحد حتی بیش از تعداد رأیدهندگان بالغ ایران رأی ریختند. شاه وانمود کرده بود که ملت پشتیبان اوست ولی امروز میدید مشتش باز شده و مخالفت مردم با او آشکار گشته است. لازم به تذکر است که هدف روحانیت و مبارزین روشنفکر ایرانی انقلاب خونین و پیروزی مسلحانه بر شاه نبود. آنها در کادر سیستم پارلمانی مبارزه میکردند و با طرفداری اکثریت قاطع ملت امید داشتند که دیکتاتوری شاه را به زانو درآورید. آنها از قانون تخطی نمیکردند و میخواستند حکومت قانون مستقر شود. آنها هنوز ماهیت غیرانسانی و جنایتکار شاه را به آن درجه نشناخته بودند و انتظار داشتند که مثل تظاهرات سیام تیر وقتی اکثریت ملت خواستار حکومت قانون شد و با فداکاری و جانبازی مسالمتآمیز تا حد جان مقاومت کرد آنگاه دولت به زانو درمیآید و در مقابل خواسته و اراده مردم تسلیم میشود. نمیدانستند که استعمار و عمال داخلی آن تصمیم گرفتهاند برای بقای سلطه خود همه ملت را حتی تا آخرین نفر بکشند و از هیچ جنایتی فروگذار نکنند.
در آن روزها هیچ کمیته مخفی و یا کادر انقلابی وجود نداشت. همه فعالیتها علنی بود و نظر روحانیت و مبارزین ملت فقط بسیج تودههای مردم و روشنگری آنها و تحمیل خواستههایشان از راه قانونی بر دولت برد. برای آخرین و بزرگترین بسیج نیروها و تظاهرات مسالمتآمیز وسیع روزهای محرم به خصوص روزهای تاسوعا و عاشورا در نظر گرفته شد زیرا حقطلبی و شهادت حضرت حسین ابن علی علیهالسلام عالیترین نمونه فداکاری و مبارزه با ظلم و زور به شمار میرود.
حسین ابن علی (ع) مظهر آزادی و آزادگی است و بندگی ستمگران را به هیچ قیمتی نمیپذیرد. معتقد است که مرگ شرفتمندانه هزار بار بر زندگی ننگین ترجیح دارد. حسین در راه عقیده خود و دفاع از حق و مبارزه با ظلم و ستم نه تنها از جان خود گذشت بلکه محبوبترین و عزیزترین کسان خود را نیز قربانی کرد.
در ایام محرم از برکت یاد و خاطره حسین (ع) روحیه شیعیان ایران به کلی تغییر پیدا میکند. روح فداکاری و گذشت بر خودخواهی و شهوتطلبی غلبه میکند. محبت و دستگیری از دیگران جایگزین نفرت و انزوا میشود. حتی دزدان حرفهای دست از دزدی برمیدارند و زنان بدکاره تن به فحشاء نمیدهند.
با فرارسیدن ایام محرم حضرت آیتالله خمینی اعلامیهای خطاب به روحانیون و سخنرانان مذهبی صادر کردند و طی آن به تمام وعاظ مذهبی دستور داده شد تا منابر و سخنرانیهای خود را در آن سال صرف روشن کردن ملت به جنایات و ماهیت دستگاه حاکمه بنمایند.
نهضت آزادی ایران نیز فوراً اعلامیهای داد و تمام نیروها و کادرهای تشکیلاتی خود را در اختیار حضرت آیتالله قرار داد تا برای بسیج هرچه بیشتر نیروها و سازمان دادن به آنها فعالیت کند.
این آمادگی دولت را به وحشت انداخت و درصدد برآمد تا با حیله و تزویر تظاهرات روحانیت را به خون بکشد.
نهضت آزادی ایران از تصمیم قبلی دولت آگاهی یافت و برای مقابله با اخلالگری دولت اعلامیه مهمی صادر نمود که طی آن چنین بیان میکند:
فضلالله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیما
بسمه تعالی
مردم شرافتمند ایران
به تاریخ کشور ما این روزها فصل کم نظیری افزوده میشود، فصلی که از یک طرف هیأت حاکمه حاکمه غاصب را در حال ارتکاب وحشیانهترین فجایع غیرانسانی تصویر مینماید و از طرف دیگر حقطلبیها و مقاومتها و جانبازیهای مردم پر تحمل و استبدادزده را مجسم میسازد.
هیأت حاکمه... اوباش حرفهای خود را به جان مردم میاندازد و هرگونه مقاومت منطقی و استواری را که در مقابل خود احساس میکند اعم از دانشگاه و مسجد و بازار در هم میگویند. و مرکز و شهرستانها و قراء و آبادیها را طعمه آتش میسازد، پهلو میدرد، دندان میشکند، تیرباران میکند، دسیسه میسازد... نعره میکشد و برای فرونشاندن آتش خشم خود خون قربانی میطلبد. در شیراز با بمب و در تبریز با رگبار مسلسل و در قم با دشنه و اسلحه کمری در اصفهان و مشهد و کاشان و... در هر کجا به نحوی به فکر جبران شکست و مرمت بنای پی در رفته حکومت خود میباشد... فارس در خشم و خون میجوشد. افسران شرافتمند به فرمان وجدان بیدار و شرافت انسانی خود از عملیات غیرانسانی و برادرکشی خودداری میکنند. روحانیت دفاع و جانبازی خود را در اکثر شهرستانها شروع نموده و دیر یا زود جهاد خود را آغاز خواهد نمود. دانشگاهیان و روشنفکران و اصناف صفوف مبارزه خود را متشکلتر و مستحکمتر از پیش میبندند و به شدت مبارزه خود میافزایند. مبارزات ایرانیان خارج از کشور خصوصاً دانشجویان اوج میگیرد و به ما الهام میبخشد و از ما الهام میگیرد. کارگران و کشاورزان از خواب شومی که هیأت حاکمه در لباس دوستی و دلسوزی برای ایشان دیدهاند خیلی زودتر از آن که انتظار میرفت آگاه شده، دشمن مشترک ملت را به رسوائی دعوت میکنند...
اکنون حربه هیأت حاکمه متوجه روحانیت است. شکل یورش و غارت و قتلعام کم و بیش شبیه آنچه در دانشگاه تهران گذشت میباشد. منتها با وسعت و درندگی بیشتر و کاملتر...
... روحانینماهای مزدور خود را مجهز میکردند. دستگاههای خبری را تحت کنترل شدیدتر درآوردند و تعطیلات دانشگاه و بازار و ادارات و مشغولیات نوروزی و پراکنده شدن مردم را مغتنم شمرده و حیله انتقامی خود را به روحانیت شروع کردد ولی هوشیاری مردم و رهبران اصیل روحانی همه نقشهها را درهم شکست. اینبار عملاً شعار «کشته دادند و پیروز شدند. کشته میدهیم و پیروز میشویم»، دانشگاه تهران به حوزههای علمیه قم و شهرهای تبریز و مشهد و... منتقل شده بود و آنقدر مردانه کوشیدند و کشته دادند تا هیأت حاکمه نایافته دم و گوش گم کردند...
... نهضت آزادی ایران به همه مردم شرافتمند و مبارز ایران توصیه مینماید که با بیداری و هوشیاری هرچه تمامتر از این صحنهسازیها مراقبت نمایند و یقین داشته باشند پیروز نهایی از آن ملت است و مسلماً این پایداری و مراقبت آنها زمان رسیدن به این پیروزی را کوتاهتر خواهد کرد.
این مراقبت در خطمشی هیأت حاکمه و صورت احتمالی آینده آن است ولی توجه و شناخت تاکتیکها خصوصاً سفید بودن آنها در خور کمال اهمیت است. هیأت حاکمه دستنشانده علاوه بر اعمال تزها و تاکتیکهای کم و بیش قدیمی نظیر تز تفرقه بینداز و حکومت کن غافلگیری، جاسوسبازی، جعل اعلامیه و نشر اکاذیب، عوامفریبی تظاهر به حمایت و همفکری و خادم بودن و... اکنون از تاکتیکهای طرح ظاهراً پیروز شده کودتای ننگین 28 مرداد که اربابان خارجی در اختیارشان گذاشته بودند در مبارزه برای حفظ خود استفاده میکنند در هر جنبش ابتدا مشتی اجامر و اوباش را در سلک همان مبارزان شریف و در پناه قوای انتظامی و توپ و تانک به صحنه میفرستند. این مزدوران که در کودتای 28 مرداد به طور موقت و با هزینهای گزاف استخدام شده بودند چون تعلیم کافی ندیده بودند پا به پای سرباز و پلیس پیش میرفتند و فقط به چوب و چماق مجهز بودند. اکنون تحت عنوان اعضای سازمان مقاومت ملی، سازمان امنیت، کماندو، چترباز و... در استخدام دولت درآمده و تربیت منظم میبینند و به دشنه و اسلحه کمری و وسائل دیگر مجهز میباشند. معذالک احتیاج مبرم هیأت حاکمه به این قبیل نیروها موجب شده است که با تهیه مقدار زیادی لباس شخصی و پوشاندن آن بر گروهبانان و سربازان گارد شاهی منظور خود را عملی سازند و به همین جهت دیروز همین قیافههای خشن و خروشان با سرهای آلمانی زده و چوبهای خراطی شده و با تجاوز به نام شریف دهقان و کارگر به دانشگاه حمله کردند و امروز همان محتوی زیر عنوان زائرین حضرت معصومه علیهماالسلام یا مردم شریف قم و گاهی هم با غضب لباس روحانیت مدارس علوم دینی قم را به آتش کشیدند کتابها سوزاندند و خونها ریختند و به نحوی که خونخواری و وحشیگری روی سپاهیان مغول را سفید کردند.
اکنون وظیفه ماست که این حربه را از دست دشمن بگیریم. کشته شدن حتی عقب رفتن در مقابل توپ و تانک و سرنیزه یونیفرمپوشان مأمورین دولت شرافتمندانهتر از کتک خوردن و اسیر شدن به دست کسانی است که ظاهراً در لباس خودیها و مجهز به چوب و دشنه میباشند. برای هیأت حاکمه هم پیروزی با توپ و تانک رسوائی بیشتری ببار میآورد. ما بایستی هیإت حاکمه را رسوا سازیم و به همین جهت باید برای درهم کوبیدن این قبیل اراذل و اوباش آماده شویم. هر کجا آنان تظاهر کردند بلافاصله در حلقه محاصره خود قرارشان دهیم و به کنارشان بکشیم و از هدف و وظیفه آنان مطلع گردیم. تجهیزاتشان را ضبط کنیم و خودشانر ا لااقل تا پایان برنامه بیخاصیت نگهداریم و در پایان تحویل مقامات انتظامی دهیم و به این ترتیب است که خیلی زود عملیات معدودی افراد خورده و خوابیده را که برای این روزها تربیت دیدهاند و برای این کارها مأموریتع نه ایمان و [ناخوانا] از خودگذشتگی دارد خنثی خواهیم کرد در این مورد درنگ جایز نیست. اگر دیر نشده باشد فرصتی هم برای درنگ باقی نمانده است. از هر طبقه و صنفی که هستند و با هر گروه و جمعیتی که کار میکنید و حتی اگر تنهائید و همفکر و مشاور ندارید و بالاخره حتی اگر جسماً ضعیف و ناتوان میباشید معذالک یقین داشته باشید ایمان شما روح حقطلبی و نوعدوستی شما پیروزی ما را تأمین میکند. به خداوند توکل کنید و برای این مبارزه خود را مهیا سازید.
نیروی خداوند در حمایت مردم و پیروزی در انتظار شما است. درود فراوان به روان پاک جانبازانی که در جهاد با استبداد و خودسری خون خود رانثار کردند. سلام به روحانیون مجاهد و عالیقدری که در رهبری مسلمانان به دفاع و جهاد از حریم مقدس اسلام قانون اساسی به نجات از یوغ اسارت و بندگی لحظهای پای ننشستهاند و به وظایف خود عمل میکنند.
پیروز باد همبستگی خلالناپذیر هه مجاهدین راه حق و آزادی.
نهضت آزادی ایران ـ اول خرداد ماه 1342
این اعلامیه مهم به خوبی نشان میدهد که دو هفته قبل از 15 خرداد نهضت آزادی ایران از حمله اوباش و چتربازها اطلاع داشته و به همه مبارزان هشدار داده است که با تاکتیک صحیح اخلالگران را خلع سلاح و خنثی سازند.
این اعلامیه میرساند که برای تظاهرات وسیع مذهبی محرم نقشهها و برنامههای منظمی مطرح شده بود که هرچه بیشتر ملت را بسیج و شاه را رسوا نماید و به هیچوجه نقشه آتشسوزی و تخریب و قیام مسلحانه مطرح نبود. این رژیم بود که میخواست با بهانههای بنیاسرائیلی ملت را به مسلسل ببندد و از ادامه تظاهرات جلوگیری کند و کادر سیاسی و سازمانی وارد در مبارزه خود را برای مقابله با عوامل م خرب دولتی آماده میکرد. به خصوص نظم و ترتیب فوقالعاده تظاهرات تا روزهای یازده و دوازده حاکی از پیشبینی و آمادگی قبلی کامل بود ولی تظاهرات 12 و 13 محرم و 15 و 16 خرداد) آنقدر وسیع و قهرآمیز بود که از کنترل خارج شد.
به دنبال دستور آیتالله خمینی از اول محرم آن سال مجامع و مجالس کثیری در سرتاسر ایران برای روشنگری و افشای سیستم استعماری رژیم شاه برگزار شد و مطابق معمول از روز هفتم محرم بازار تعطیل و تا دوازدهم تظاهرات وسیع مذهبی در خیابانها و بازارها به وقوع میپیوست که در آن سال ماهیت تظاهرات تغییر کلی مییافت و به صورت مبارزات خلق ایران علیه استبداد و استعمار تجلی کرده و به جای سینهزنی و زنجیرزنی و گریه خمینی و مبارزه با رژیم شاه بود و این تظاهرات در روز دهم محرم مطابق با عاشورای حسین علیهالسلام به اوج عظمت خود رسید. در این روز بیش از صدهزار جمعیت میتینگ عظیمی در تهران تشکیل دادند.
تظاهرات روز عاشورا
این جمعیت از مسجد حاج ابوالفتح واقع در میدان شاه شروع به حرکت کرد. مطلبی که در این میتینگ بیش از هر چیز جلب نظر میکرد نظم فوقالعاده بود. جمعیت به گروههای متعددی تقسیم شده بود که نظم و ترتیب هر گروهی به عهده عدهای از مأمورین کاردیده و سازمانی قرار داشت. برای حفظ نظم و جلوگیری از حمله و آشوب گماشتگان دولت دو صف زنجیری طویل از مسئولیت میتینگ در دو طرف جمعیت صف اصلی تظاهرکنندگان را محافظت میکرد. هر گروهی شعار مخصوصی برای خود داشت. این میتینگ تلفیق تمام نیروهایم بارز را نشان میداد. دانشجویان، روحانیون، بازاریان، کارگران و دهقانان همه و همه در آن شرکت داشتن. نام آیتالله خمینی و مصدق و عکسهای آنان و جملات روانبخش حضرت حسین (ع) سمبل این میتنیگ بود. از جمله جملاتی که با پلاکارتها نوشته و حمل میشد: انَّ الحیوهُ عقیدهُ و جهاد: مردم به عزت به از زندگی به ذلت. نخست فلسفه قتل شاه دین این است که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است. نه ظلم کن به کسی نی بریز ظلم برو، که این مرام حسین است و منطق دین است. اگر دین ندارید لااقل مردم آزاده باشید. اصلاحات بله، دیکتاتوری شاه نه. رفراندوم بله، دیکتاتوری شاه نه. و از جمله شعارها، شعارهای زیر به گوش میرسد:
عمال اسرائیلی رسوا، کشتند از کین زاده زهرا.
در تربت اعلی، شد موج. خون دریا.
خمینی، خمینی، خدانگهدار تو، بمیرد، بمیرد، دشمن خونخوار تو.
خمینی بتشکن اسلام ترا میخواهد.
خمینی بتشکن ملت طرفدار تو، خدا نگهدار تو.
دانشگاه، فیضیه، چون دشت ماریه، طلاب دینیه، افتاده هر یک بر زمین از بالای بام.
صبح شروع به حرکت کردند و ساعت سه بعدازظهر پس از عبور از مسیر ری، بهارستان، مخبرالدوله، شاهرضا، دانشگاه سی متری، سپه و بازار در مسجد شاه به میتینگ خاتمه دادند.
به میدان مخبرالدوله که رسیدند جمعیت متوقف شد و سخنرانی مهمی مبنی بر مخالفت با استعمار و استبداد و دیکتاتوریهای شاه و تنفر ملت از اعمال دستگاه صورت گرفت و ملت با جملات صحیح است، صحیح است... پاسخ گفتند. دومین توقف که نقطه اوج میتینگش باید نامید توقف در جلو درب اصلی دانشگاه تهران بود که یکی از مبارزین سخنرانی ایراد کرد. او بر بالای سکوی جانبی درب دانشگاه تکیه زد و در میان شور و هیجان زائدالوصف ملت امپریالیسم و صهیونیسم و عمال داخلی آنان را به شدت محکوم نمود و آمادگی مردم را در مبارزه مرگ و زندگی علیه استبداد و استعمار تا آخرین نفر اعلام داشت.
در همان هنگام که این جریانات در تهران میگذشت در قم آیتالله خمینی در مدرسه فیضیه در حالی که مملو از جمعیت بود نطقی شدید مبنی بر اعدام تذکراتی به دولت ایراد کرد. از جمله گفتند: «قانون اساسی خونبهای پدران ماست و ما نخواهیم گذاشت بدان تخطی شود. ما جز اجرای قانون درخواست دیگری نداریم.» سپس اضافه نمودند: از همینجا میخواستند به مذهب، به آزادی، به همه چیز ما ضربه بزنند، به آنها ضربه میزنیم.
سپس خطاب به شاه گفتند: «خدا کند منظورت از ارتجاع سیاه ما نباشیم. اگر چنین باشد و منظورت ما هستیم به ملت میگویم تا بیرونت کنند... گفتهای ما مفتخور هستیم؟ آیا من و امثال من مثل بروجردی که بعد از مرگش شصت هزار تومان قرض داشت و یا طلبههایی که با ماهی سی تومان ارتزاق میکنند مفت خورند؟ یا تو که کاخهای سر به فلک کشیده و اندوختههای حساب نشدهات همه بانکهای خارجی را پر کرده است؟»
فردای آن روز روز یازده محرم مطابق با 14 خرداد میتینگ دیگری در تهران تشکیل شد که جمعیت از میدان شاه شروع کردند و همان مسیر را تا مسجد شاه پیمودند.
بعدازظهر این روز آیتالله طالقانی را دستگیر کردند. تظاهرات سیاسی، مذهبی ایام عاشورا، همانطور که پیشبینی میشد، با شتاب زیادی روبه ازدیاد بود، دستههای زیادی شرکت میکردند و با شعارهای زنده و معنیدار مخالفت خود را با دیکتاتور ایران و صهیونیسم بیان میکردند و هرچه دامنه تظاهرات بیشتر اوج میگرفت ماهیت ضداستبدادی و ضداستعماری آن بیشتر روشن میشد. تا آنجا که فقط ظواهر دین مطرح بود و به نماز و روزه و عزاداری ختم میشد، شاه نگرانی نداشت، ولی وقتی که ماهیت انقلابی اسلام و دلیل واقعی شهادت حسین بن علی (ع) مطرح میشد. شاه به وحشت میافتاد، زیرا ملت درک میکردند که اسلام با حکومت سلطنتی مخالفت اصولی دارد و به همین جهت حسین (ع) همه چیز خود را فدا کرد که این حقیقت بزرگ را برای مسلمین به عنوان حجت باقی بگذارد. شاه ایران هم یزید زمان به شمار میرفت و از نظر اسلام حکومتش مطرود و غیرقانونی بود.
با اوج تظاهرات،شاه دیگر نتوانست صبر کند زیرا صدها هزار جمعیت در تهران او را با یزید تشبیه کرده و دیکتاتوری را محکوم میکردند و این جریان اگر ادامه مییافت موجودیتش را در خطر نیستی قرار میداد. او بر سر دو راهه قرار گرفته بود، یا با تظاهرات بسازد یا آن را سرکوب کند. اگر به دامنه تظاهرات تن در میداد به طور مسالمتآمیز سلطنتش برباد میرفت و اگر درصدد مقابله برمیآید، مجبور بود که دست به خون بیگناهان بیالاید و مرتکب بزرگترین جنایات گردد، او را، دوم را برگزید و خود را در شمار جنایتکاران بزرگ تاریخ قرار داد.
بازداشت آیتالله خمینی
برای سرکوبی تظاهرات دستور دستگیری سران مبارزه صادر شد. شب دوازدهم پاسی از نیمه شب گذشته قبل از اذان صبح در حالی که آیتالله خمینی در حال وضو گرفتن و آماده شدن برای نماز شب بودند دو نفر مأمور از دیوار وارد منزل شدند و آقا را بدون کفش فقط با عبا و لباس عادی از منزل خارج کردند. مأمور انجام این دستور سرهنگ احترامی با یک گروه هزار نفری بود که بلافاصله درجه سرتیپی را پس از انجام مأموریت دریافت کرد. یکی از طرفداران آقا به محض دیدن این جریان در همان نیمه شب بانگ «آقا را بردند» در کوچه برداشت. البته خفهاش کردند ولی ملت همه بیرون ریختند. ازدحامی شد. مردم در مقام اعتراض و ممانعت از بردن آیتآلله جلو ماشین مأمورین را گرفته بودند ولی آتش گلوله آنان را خاموش کرد و بلافاصله حکومت نظامی در قم اعلام شد. صبح روز بعد جسد سه نفر از کشتهشدگان در آبانباری که اول کوچه درختی (یکی از کوچههای مسیر بردن حضرت آیتالله) قرار دارد افتاده بود. البته مشت نمونه خروار است و با وجود حکومت نظامی تعداد واقعی کشتهشدگان معلوم نشد.
راه بین قم و تهران بسته شد و آقا به تهران منتقل شدند. خبر دستگیری حضرت آیتالله به سرعت در قم و تهران و سایر شهرستانها منتشر شد.
قیام 15 خرداد
پس از خبر دستگیری حضرت آیتالله خمینی، اجتماع ایران منفجر شد. تظاهرات مسالمتآمیز بیت به قیام خونین مبدل گردید. مردم به کوچهها و خیابانها ریختند و با شعارهای خمینی خدا نگهدار تو، خمینی بتشکن ملت ترا میخواهد، پیروز باد ملت، بر شاه باد ننگ و نفرت استبداد محکوم است، آزادی پیروز است... به جبار ایران اعتراض میکردند.
قیامی بپا شد که تا پنج روز ادامه یافت و غرش گلوله قطع نشد و هزاران نفر در خاک و خون خود غلطیدند.
در روز اول قیام، روز 15 خرداد، جمعیتهای کثیری در میدانهای بزرگ تهران قم و مشهد و تبریز و شیراز و اصفهان و... جمع شده به طور مسالمتآمیز ولی خشمآلود تظاهرات میکردند. 17 نفر از رهبران مذهبی و هزاران نفر دیگر دستگیر شدند ولی تظاهرات ادامه داشت، حمله سرباز و پلیس شروع شد و مردم بیپناه را به گلوله بستند. مقاومت مردم منفی بود و فقط با بدنهای عریان و ایمان قوی حسینیههای خود را آماج گلولههای تانکها و مسلسلها میک ردند و شهید میشدند. صبح زود روز 15 خرداد نظم و ترتیب روز قبل را از دست داد و مردم عاصی و خشمآلود با مشتهای گره کرده به سوی کاخهای شاه به حرکت درآمدند. آنها میخواستند که لانه فساد را نابود کنند و ملت را برای همیشه از ظلم و ستم جبار خونخوار ایران نجات دهند.
فریاد رعدآسای مردم زمین را میلرزانید و سربازان قادر به جلوگیری از این جمعیت خشمگین نبودند. شاه موجودیت خود را در خطر فنا دید و شخصاً فرمان «آتش به قصد کشت» صادر کرد. رگبار گلوله به سوی مردم باریدن گرفت.
فرمان مخصوص شاه «تیراندازی به قصد کشت»
خبرگزاری یونایتدپرس فرمان آتش به قصد کشت شاه را این چنین نقل میکند:
*تهران، ایران، ششش ژوئن، امروز شاه فرمان آتش به قصد کشت صادر کرد و هزاران سرباز بر روی تانکها و در پشت مسلسلها با مردم میجنگند تا قیامی را که برای سرنگونی رژیم طرح شده است سرکوب کنند.*
فقط یک روح علیل و یک قلب قسی و ناپاک و یک مغز شیطانی و پریشان میتواند یک چنین فرمان وحشتناک و ضدانسانی علیه مردم صادر کند. مردمی که گناه آنان فقط تقاضای اجرای قانون اساسی و ختم دیکتاتوری است.
شاه همیشه جنایات خود را به گردن دیگران میانداخت و برای تبرئه خود بعد از ختم جنایت آن مهره شوم را تعویض میکرد و مردم خشمگین را ساکت مینمود. ولی این بار این فرصت از او گرفته شد. اجباراً ارتکاب جنایت به فرمان مستقیم خود او صورت گرفت و برای او مهلت صورتسازی باقی نماند. عین خبر (U.P.I) یونایتدپرس در این باره نقل میشود:
*بعد از حکومت نظامی تهران، به علت زد و خوردهای جدید در شیراز، ارتش در آنجا نیز اعلام حکومت نظامی کرد. شاه فرماندهی اعمال ضدشورش را شخصاً به عهده دارد. در حالی که همسر جوانش ملکه فرح دیبا در کنار اوست، شاه به گزارشات گوش میدهد و از کاخ خود در تهران که کاملاً توسط گارد محافظت میشود، فرمان صادر میکند.*
شرکت دانشجویان
دانشگاه تهران، چون همیشه یکی از بزرگترین سنگرهای مبارزه با دیکتاتوری و محل تظاهرات وسیع قهرآمیز و مهیج بود از همان صبح 15 خرداد شعار مرگ بر دیکتاتور خونریز را بر سردر دانشگاه نصب کردند. دستههایی نیز برای کمک و سازماندهی به نقاط مختلف شهر به مراکز تظاهرات رفتند. از ساعت 2 تا 5 بعدازظهر قوای ارتشی دانشگاه را محاصره و گلولهباران کردند. دانشجویان با سنگ از خود دفاع میکردند. خبرگزاری (U.P.I) در این باره این طور گزارش میدهد:
*دولت، امروز صبح دانشگاه تهران را بست. ولی دانشجویان مجتمع شده، در دربهای دانشگاه، با پلیس سرسختانه زد و خورد کردند. ولی ورود قوای ارتشی با تسلیحات سنگین به زد و خورد خاتمه داد. ولی دانشجویان دوباره مجتمع شده با شعارهایی علیه شاه شروع به تظاهرات نمودند. قوای ارتشی با قنداق تفنگ به دانشجویان حمله کرد. دانشجویان با سنگ خواستند جلوی پیشروی سربازان را بگیرند ولی بینتیجه ماند و به تظاهرات خاتمه داده شد. منابع اطلاع میدهند که تظاهرات جدید سبب شد تا شاه فرمان آتش به قصد کشت، صادر کند تا جلوی آشوب را بگیرد.*
بازار و قیام
مطابق معمول، بازار مرکز تظاهرات وسیعی بود. آنچه را که خبرنگار (U.P.I) که خود شاهد جریان بوده و شخصاً گزار داده است نقل میکنیم: تظاهرکنندگان با مشتهای گره کرده و فریادهای رعدآسا وارد خیابانهای اطراف بازار شدند و با قوای ارتشی مواجه گشتند. قوای مسلح به طرف جمعیت تیراندازی میکرد ولی مردم همچنان پیش میرفتند. من شخصاً ناظر پیشروی شجاعانه تظاهرکنندگان به سوی رگبار گلوله بودم. ایمان مردم به حدی قوی بود که سینه خود را سپر گلوله میکردند و به پیروزی و موفقیت خود اطمینان داشتند ولی نظامیان با تانکهای سنگین و مسلسلهای ساخت آمریکا بیکار ننشسته بودند. من خود شاهد بودم که سربازان با خونسردی هرچه تمامتر مردم را هدف گلوله قرار داده، درو میکردند. یکی از تظاهرکنندگان در مقابل من به زمین افتاد و جان سپرد. وقتی خم شدم جوان دیگری در مقابلم غلطی زد و به زمین درافتاد و به دنبال خود نواری از خون به جای گذاشت. رهگذران جرأت و فرصت کمک به زخمیشدگان را نداشتند ولی هنگامی که آتش خاموش شد و دود آتش برطرف گردید اجساد کشتهشدگان ظاهر گشت و آنگاه بازاریان به سراغ یاران شهید خود آمده و با روزنامهها اجساد آنها را پوشاندند... و به اطراف خود نگاه میکردم قلب تهران به صبح بعد از طوفان شبیه است هرچیزی قطعه قطعه و ویران شده تمام ادارات دولتی تعطیل و شهر مانند یک قطه نظامی تسخیر شده است. فجیعترین وضعی است که در دوران بیست ساله گذشته دیدم. آتش و خرابی بازار و ادارات دولتی و مغازههای فراوانی را فروگرفته، دود سیاه به آسمان بلند است. غرش ماشینهای آتشنشانی از هر گوشهای به گوش میرسد ولی هنوز شعله آتش به آسمان زبانه میکشد... .
بازار به صورت سنگر اصلی مبارزه درآمد و آتش خشم هیأت حاکمه را برانگیخت و لذا عوامل دولتی بازار را آتش زدند و میلیونها دلار خسارت وارد آوردند.
میدان توپخانه نیز غوغایی بود. عده زیادی از مردم پشت وزارت پست و تلگراف موضع گرفته علیه شاه ستمگر شعار میدادند، در تمام این احوال رگبار گلوله میبارید و خون در خیابانها جاری بود. مجروحین و کشتهشدگان در هر گوشه و کناری انباشته شده بودند.
ایستگاه رادیو در تصرف ملت
قهر و غضب مردم زبانه کشید و عدهای که برای عزا جامه سیاه به تن کرده بودند به ایستگاه رادیو حمله بردند و طی زد و خورد شدیدی ایستگاه را به تصرف درآورده و در و پنجرهها را شکستند و صدای استبداد و استعمار را خفه کردند ولی آتش نیروهای مسلح و تانکها و زرهپوشها ملت را به عقب راند و ایستگاه را از دست مردم گرفت.
یک بار دیگر نیز جمعیت انبوهی به سوی ایستگاه رادیو رفت و با قربانیهای زیادی آنجا را تصرف نمود. ولی پس از فشار حملات مجدد تانکها و مسلسلها و تلفات زیاد دوباره ایستگاه به دست رژیم افتاد.
ملت به لانه فساد حمله میکند
آتش قیام وقتی به اوج خود رسید که مردم خشمگین و از جان گذشته تهران به سوی لانههای فساد یعنی کاخهای سلطنتی به راه افتادند. تمام خیابانهایی که به کاخ منتهی میشد از سرباز و تانک و زرهپوش پوشیده شده بود. هزاران سرباز مسلح به مسلسل از کاخ پاسداری میکردند. سیل خروشان جمعیت تا نزدیکیهای کاخ پیش رفت و به چند قدمی لولههای توپ و مسلسل رسید. فریاد اعتراض مردم زمین را میلرزاند و غرش سهمناک گلوله نیز آسمان را پر کرده بود. دود سیاه و گرد و خاک هوا را تیره و تار کرده و سرابازان متوجه کشتار بیرحمانه خود نبودند. باران گلوله میبارید ولی احدی قدم به عقب نمیگذاشت به طوری که فقط در ساعت اول بیست نفر کشته و حداقل هزاران نفر مجروح شده بر خاک غلطیدند و تا چند ساعت بعد تعداد کشتگان طبق نوشته نیویورک تایمز به دویست نفر رسید. هنگامی که دود و غبار برطرف شد اجساد مقتولین و مجروحین که بر روی هم انباشته شده بود به قتلگاهی شباهت داشت که نظیرش را جز در حملههای وحشیانه مغول و تارتار نمیتوان یافت. حمله به کاخها و فریاد «ما شاه نمیخواهیم» و شناخت ماهیت حقیقی شاه، بسیار مهم بود. برای اولینبار ملت مسئول جنایات وحشیانه را میشناسد و برای اولین دفعه رودررو با جلاد ایران به مبارزه برمیخیزد.
عمال رژیم دست به خرابکاری میزنند
فرمان آتش به قصد کشت آن قدر سنگین بود که حتی شاه نمیتوانست مسئولیت شرمآور آن را خود بپذیرد. ابتدا سعی کرد که اسدالله علم (غلام خانهزاد) را مسئول جنایت بشناساند. ولی همه میدانستند که علم مهرهای بیشخصیت و بیاراده بیش نیست. لذا همانطور که در اعلامیه 15 روز قبل نهضت آزادی پیشبینی شده بودع عدهای از عمال سازمان امنیت و ارتش به میان جمعیت قیامکنندگان ریخته سعی کردند که قیام را از جهت صحیح خود منحرف کرده و لوث کنند. این عمال رژیم به کتابخانهها حمله کردند و بعضی از ادارات دولتی را با پودر آتشزا، که فقط در اختیار ارتش است، سوزاندند. به بعضی از زنان اهانت و حمله کردند. بعضی از مغازهها را غارت نمودند و خواستند این طور وانمود کنند که هدف روحانیت و مردم فقط آشوب و بلوا و اعمال ارتجاعی است. به خصوص در همان لحظه که «ملت»!! ادارات را میسوزاندند، دستگاههای فیلمبرداری از قبل در همان نقاط تعبیه شده بود و از جریان تخریب، عکسبرداری میکرد! زهی بیشرمی!... رژیم مدعی شد که تظاهرکنندگان کتابخانه پارک شهر را آتش زدند. اولاً کتابخانه نیمه تمام بود و هنوز کتابی در آن نبود و ثانیاً در همان موقع که کتابخانه خیالی مورد حمله بود، سربازان ملت بیگناه را در خیابان خیام به گلوله میبستند و متجاوزین به کتابخانه گویا اصلاً نامرئی بودند! و کسی به آنها کاری نداشت!!!
ملت روشنتر و آگاهتر از آن بود که وقت خود را صرف آتشسوزی کتابخانه یا ادارات کند. ملت راه را تشخیص داده بود. هدف را خوب میدانست. به همین علت کاخهای شاه مورد حمله قیام قرار داشت. دستگاه تبلیغاتی رادیو تسخیر میشد... اگر مردمی بدون دلیل و فقط برای شورش و غارت آشوب راه بیندازند آن آشوب فوراً خاموش میشود و نابود میگردد... ولی قیام پانزده خرداد مقدمه داشت از ماهها بلکه سالها پیش شروع شده بود و برای نیم روز غرش گلوله قطع نشد و برای 14 روز اعتصاب ادامه داشت... و هنوز که هنوز است مبارزین آن قیام بزرگ به جنگ اصولی خود علیه امپریالیسم و دیکتاتوری شاه ادامه میدهند.
تظاهرات عظیم در شهرستانها
همزمان با قیام مردم در تهران، شهرستانها نیز در آتش قیام میسوخت. قم، شیراز، مشهد، تبریز، اصفهان... همچون تهران، گلولهباران میشدند. در اغلب شهرها حکومت نظامی اعلام شد و عبور مردم در شب قدغن گردید و به آمریکاییها دستور داده شد که از خانههای خود بیرون بیایند و تازهواردین نیز در فرودگاه مانده از محوطه آن بیرون نروند.
شرکت دهقانان
به محض انتشار خبر دستگیری آیتالله خمینی، دهقانان نیز به حرکت درآمدند. کشاورزان اطراف تهران و به خصوص زاغهنشینان جنوب شهر که بیشتر دهقانان مهاجرند اغلب تظاهرکنندگان و مبارزان را تشکیل میدادند. یکی از کشتارهای بیرحمانه رژیم واقعه پل باقرآباد بود. هنگامی که دهقانان ورامین کفن پوشیده برای مبارزه رهسپار تهران میشدند در پل باقرآباد هدف رگبار گلوله قرار گرفته بین سیصد تا چهارصد نفر شهید شدند. جنازه آنها چند روزی در میان مزارع ماند و حتی بو گرفت و رهگذران را به جنایت عظیم شاه متوجه مینمود.
خبرگزاریهای خارجی
رژیم سیاه شاه برای توجیه جنایات خود به روحانیت تهمت ارتجاع زد. بار دیگر مدعی شد که ملاکین بزرگ و کمونیستها علیه او تبانی کردهاند! بالاخره مدعی شد که دولت ناصر، به آیتالله خمینی پول داده و او را تحریک به قیام نموده است. به گفته رژیم شخصی به نام جوجو، چند میلیون تومان اسکناس بیست ریالی و پنجاه ریالی آورده و میان پابرهنهها و شکمگرسنهها از قرار هر نفر 25 ریال تقسیم کرده و بدینترتیب آشوب به راه انداخته است!!!
راستی چقدر شرمآور است که مردمی آن قدر گرسنه و بدبخت باشند که با 25 ریال از همه چیز خود بگذرند!! و بعد از آن همه ترقبات مشعشعانه رژیم و رفاه و راحتی و همه چیز خود را به 25 ریال بفروشند و با سینه عریان پیشتاز گلوله بروند!
خبرگزاریهای خارجی، یعنی سخنگویان اربابان شاه هم دست کمی از رژیم نداشتند. گذشته از اخبار که جنبه عینیت داشت همه تجزیه و تحلیل آنها در دفاع از شاه و ملوث کردن قیام ملت بود. روزنامهها و رادیوهای خارجی به همان روش شاه، روحانیت و مردم را متهم به ارتجاع میکرد و تعجب آن که حتی روسیه شوروی نیز برای نزدیکی بیشتر با رژیم فاسد شاه به همان ترتیب دروغپردازیهای غرب، از شاه دفاع مینمود. روزنامه «ایزوستیا» ارگان رسمی روسیه شوروی مانند خبرگزاریهای غرب مدعی شد که رهبران مذهبی مرتجعند و با اصلاحات ارضی و رفرمهای شاه مخالفت میکنند. این اولین بار نبود که روسیه دوش به دوش دیگر استعمارگران نهضت مردم ما را محکوم کرده، صلاح ملت ما را فدای منافع امپریالیستی خود مینمود، ماهیت سیستمهای استعماری غرب برای مردم دنیای سوم روشن بود. در این وقایع ماهیت روسیه سوسیالیست! نیز شناخته شد. همین روسیه آن قدر به شاه نزدیک شد که حتی صدوپنجاه میلیون دلار به شاه اسلحه داد! اسلحهای که فقط برای به خاک و خون کشیدن تودههای مردم مورد استفاده قرار گرفت.
بیشرمی رژیم
عصر روز 15 خرداد بود همه چیز رنگ خون داشت. حتی نور خورشید نیز از فرط خجلت از جنایات و کشتارهای آن روز به گلگونی میگرائید. جوانکی که 16 یا هفدهمین بهار زندگیاش را سپری میکرد در دنیایی از وحشت توأم با تعجب و بهت و حیرانزدگی در حالی که بر سکوی سه گوشی درب بیمارستان رازی در خیابان شاهپور تکیه زده بود و بر جریانات نظاره میکرد، ناگاه گلولهای بیگناه از تفنگی بیتقصیر که آلت دست سربازی اغفال شده بود سر او را به سنگ پشت سرش دوخت. جوانک به خون درغلطید و در فاصله زمانی کمتر از یک دقیقه طومار زندگانیاش درهم پیچید و مهر خاموشی بر آینده تابناک آمال و آرزوی پدر و مادرش نهاده شد و این نمونهآی کوچک از صحنههای بیشماری بود که آسمان تهران و شهرستانها در آن چند روزه به خود میدیدند.
پس از خوابیدن غائله کشت و کشتار علنی پدر ومادر او به مقامات قانونی مراجعه کردند و خونبهای فرزند خویش طلبیدند. فکر میکنید جواب چه شنیدند!؟
در جواب دولت دقت کنید:«شما باید 40 تومان در ازای غرامت گلوله بپردازید و اگر سخنی از فرزند به میان بیاورید آن وقت است که روزگاری سیاه خواهید داشت!» این عمل یکی دو نمونه ندارد. در بیمارستانهای دولتی راه افتاده بودند و از مجروحین مطالبه غرامت گلوله میکردند. گاهی هفتاد و زمانی هفتاد و پنج تومان و بر حسب نوع گلوله فرق میکرد.
از این بگذریم در محاکمات سران نهضت آزادی آیتالله طالقانی و آقای مهندس مهدی بازرگان و آقای دکتر سحابی... یکی از دلایل محکومیت آنان مسئله تحریک مردم بود و بالنتیجه باعث قتل عدهای شدن.
آری دلیلی را که دولت بر دستگیری آیتالله خمینی اقامه کرده بود این بود که ایشان امنیت کشور را به هم زدند. 1. ولی باید پرسید چه امنیتی!؟ امنیت برای ملت یا برای دزدان و غارتگران استعمارگرا! واضح است که در ایران فقط دیکتاتور بزرگ و اربابانش امنیت دارند و بنابراین هر کس امنیت آنان را به خطر اندازد، مجرم شناخته میشود. ولی از نظر آیتالله خمینی فقط ملت اصالت دارد و این انگلهای ظالم و فاسد باید نابود گردند. آیتالله در یکی از سخنرانیهای خود میگوید: «من به این مردک پیغام دادم که این کارها را نکن» و پس از تجزیه و تحلیل اوضاع خطاب به شاه گفتند: «ما ترا نمیگوییم بپا مسلمان بشو... ما میگوییم فقط انسان باش» و در سخنرانی دیگری میگویند:
... پانزده خرداد ننگی بر دامن این مملکت گذاشت که تا آخر محو نخواهد شد. تاریخ این حادثه را ضبط میکند. خودشان هم گفتند پانزده خرداد ننگ بود من هم میگویم ننگ بود لکن نکته را نگفتند من نکته را میگویم. ننگ بود که مسلسلها را، تانکها را، توپها را، تفنگها را، از مال این ملت فقیر به دست آورند و بر روی این ملت فقیر بستند و این بیچارهها را پامال کردند. مگر این بیچارهها چه کرده بودند؟
آقای خمینی را محکوم کردند چون ایشان میگفتند:
... میترسیم؟! از چه میترسیم آن باید بترسند که غیر از این عالم جائی ندارد... نهایت این است که شما ما را اعدام کنید تازه اول زندگی راحت ماست. از این کثافتکاریها بیرون میرویم...
... دولت مال مردم است، بودجه مملکت از جیب مردم است. شما نوکر مردم هستید. دولتها خدمتگزار مردمند. پس لفظاً نگویید ما خدمتگزاریم و عملاً توی سر مردم بزنید و اربابهای بیچارهتان را پایمال کنید... تمام اینها به دست استعمار است... ما با این مظاهر استعمار مخالفیم... آیا ما مرتجعیم و شما مترقی هستید؟!
... ما میگوییم که برنامههای اصلاحی شما را اسرائیل برایتان درست میکند. شما وقتی میخواهید برنامهای هم د رست کنید دستتان را پیش اسرائیل دراز میکنید. شما کارشناس نظامی از اسرائیل به این مملکت میآورید... شما و دولت ترکیه هم در یک طرف با اسرائیل موافقید. ما میگوییم این کار صلاح نیست...
... ای مردم عالم بدانید ملت ما با پیمان اسرائیل مخالف است. این ملت ما نیست. این روحانیت ما نیست. دین ما اقتضا میکند با دشمن اسلام موافقت نکنیم...
... ما با ترقیزنها مخالف نیستیم. ما با این فحشا مخالفیم. با این کارهای غلط مخالفیم. مگر مردها آزادند که زنها میخواهند آزاد باشند؟ مگر آزادمرد و آزاد زن با لفظ درست میشود؟ در این مملکت مردها آزادند؟ ... در چه چیز آزادند؟...
... اشتباه نکنید اگر خمینی هم با شما سازش کند ملت اسلام با شما سازش نمیکند! اشتباه نکنید! ما در همان سنگری که بودیم هستیم با تصویبنامههای مخالف اسلام که گذشته است، مخالفیم. با تمام زورگوئیها مخالفیم.. با تمام فشارهایی که بر ملت وارد میآید مخالفیم...
با دلائلی مشابه دلائل فوق 17 نفر از روحانیون به سنام دیگر را در همان روز همزمان با آیتالله خمینی دستگیر کردند.
بر طبقات مبارز ملت چه آنها که در داخل بودند و چه آنها که درخارج بودند کاملاً روشن و واضح بود که تمام این زندانیان بیگناهند و دولت خود نیز بر این امر واقف بود. لذا از عواقب امر میترسید و آیتالله را به پای میز محاکمه نکشید و همین ترس باعث شد که بر اثر فشار روحانیت و ملت، آیتالله آزاد شدند.
با فرا رسیدن سالگرد فاجعه 15 خرداد تمام خاطرات در اذهان زنده میشد و زنده شدن آن خاطرات نیروی بیشتری به مبارزین میبخشید. چهار نفر از مراجع بزرگ (آیتالله خمینی و میلانی و نجفی و قمی) اعلامیهای صادر کرد و دوازدهم محرم را عزای عمومی اعلام نمودند. در آن اعلامیه چنین مینویسند:
ما نمیدانیم اینها چه بستگی به اسرائیل و عمال اسرائیل دارند. آیا برای مملکت کهنسالی مثل ایران ننگ نیست که دولت اسرائیل بگوید ما حمایت از ایران میکنیم؟ ایران بزرگ تحتالحمایه اسرائیل است!... برنامه ما برنامه اسلام است. وحدت کلمه مسلمین است. اتحاد ممالک اسلامی است. برادری با جمیع فرق مسلمین است. در تمام نقاط عالم.
همپیمانی با تمام دولت اسلامی است در سراسر جهان. مقابل صهیونیست، مقابل اسرائیل، مقابل دولت استعمارطلب، مقابل کسانی که ذخائر این ملت فقیر را به رایگان میبرند و ملت بدبخت در آتش فقر و بیکاری و بینوایی میسوزد.
در حضور چهرههای رنگپریده از گرسنگی و بینوایی دائماً دولتهای دم از ترقی و پیشرفتهای اقتصادی میزنند. این حقایق تلخ ما را به تنگ آورده علمای اسلام را رنج میدهد. اگر اینها ارتجاع سیاه است بگذار ما مرتجع باشیم... ما روز دوازدهم محرم را عزای ملی اعلام میکنیم... ترک نصیحت و سکوت در مقابل خطرهایی که پیشبینی میشود برای اسلام و استقلال مملکت جرم میدانیم...
در این روزها در تهران علیرغم تمام تهدیدهای دستگاه حاکمه چندین هزار جمعیت پس از پخش تراکتهای کوچک و جالب در حالی که پلاکارتهای متعددی با شعارهای ضداستبدادی وضداستعماری و ضدصهیونیسم و تأیید و پشتیبانی از نهضت مقدس ملی و مذهبی و عکسهای زیادی از آیتالله خمینی در خیابانها حرکت کرده و تظاهرات عظمیی به راه انداختند.
جمعیت با نظم کامل و در حال سکوت حرکت مینمود. در مقابل مدرسه سپهسالار نیروهای کماندو و پلیس بدون هیچ علت و مقدمه قبلی و دلیلی به طور ناگهانی به طرف جمعیت حمله کردند. دهها نفر زخمی شدند. اما جمعیت با سکوت مقاومت مینمودند. بالاخره پلیس و نیروهای انتظامی با توسل به تیراندازی و جرح و ضرب موفق شدند تظاهرات مسالمتآمیز مردم را درهم بکوبند و در این تظاهرات بار دیگر نیروهای نظامی شاه با زدن کودکان و زنان بیپناه جلادی و خونآشامی خویش را نشان دادند.
کاپیتولاسیون و تبعید آیتالله خمینی
زمینه تصویب قرارداد ننگین کاپیتولاسیون زنگ خطر را برای ملت مبارز بار دیگر به صدا درآورد. ندای مخالفت از هر گوشه برخاست و آیتالله خمینی ضمن انتشار اعلامیهای مسئله کاپیتولاسیون را برای مردم تشریح و مخالفت خود را با آن اعلام داشتند و ایشان طی آن اعلامیه چنین گفتند:
بسمالله الرحمن الرحیم
اَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلکافِرینَ عَلیالمُؤمِنینَ سَبیلاً
آیا ملت ایران میداند در این روزها در مجلس چه گذشت؟ میداند بدون اطلاع ملت و به طور قاچاق، چه جنایتی واقع شد؟ میداند مجلس، به پیشنهاد دولت، سند بردگی ملت ایران را امضا کرد، اقرار به مستعمره بودن ایران نمود؟ سند وحشی بودن ملت مسلمان را به آمریکا داد؟ قلم سیاه کشید بر جمیع مخافر اسلامی و ملی ما؟ قلم سرخ کشید بر تمام لاف و گزافهای چندین ساله سران قوم؟ ایران را از عقبافتادهترین ممالک دنیا پستتر کرد؟
اهانت به ارتش محترم ایران و صاحبمنصبان و درجهداران نمود؟ حیثیت دادگاههای ایران را پایمال کرد؟ به ننگینترین تصویبنامه دولت سابق، با پیشنهاد دولت حاضر، بدون اطلاع ملت، با چند ساعت صحبتهای سری، رأی مثبت داد؟ ملت ایران را در تحت اسارت آمریکاییها قرار داد؟ اکنون مستشاران نظامی و غیرنظامی آمریکا با جمیع خانواده و مستخدمین آنها آزادند هر جنایتی بکنند، هر خیانتی بکنند؛ پلیس ایران حق بازداشت آنها را ندارد. دادگاههای ایران حق رسیدگی ندارند چرا؟ برای آنکه آمریکا مملکت دلار است و دولت ایران محتاج به دلار!
به حسب این رأی ننگین، اگر یک مستشار آمریکایی یا یک خادم مستشار آمریکایی به یکی از مراجع تقلید ایران، به یکی از افراد محترم ملت، به یکی از صاحبمنصبان عالیرتبه ایران، هر جسارتی بکند، هر خیانتی بنماید، بلیس حق بازداشت او را ندارد؛ محاکم ایران حق رسیدگی ندارد، ولی اگر به یک سگ آنها تعرضی بشود، پلیس باید دخالت کند؛ دادگاه باید رسیدگی نماید!
امروز که دولتهای مستعمره، یکی پس از دیگری با شهامت و شجاعت، خود را از تحت فشار استعمار خارج میکنند و زنجیرهای اسارت را پاره میکنند، مجلس مترقی ایران با ادعای مسابقه تمدن 2500 ساله، با لاف و همردیف بودن به ممالک مترقیه، به ننگینترین و موهنترین تصویبنامه غلط دولتهای بیحیثیت رأی میدهد؛ و ملت شریف ایران را پستترین و عقبافتادهترین ملل به عالم معرفی میکند؛ و با سرافرازی هرچه تمامتر، دولت از تصویبنامه غلط دفاع میکند و مجلس رأی میدهد.
از بعضی منابع مطلع به من اطلاع دادند که این طرح مفتضح را به دولت پاکستان، اندونزی، ترکیه، آلمان غربی، پیشنهاد کردهاند و هیچ کدام زیر بار این اسارت نرفتهاند. تنها دولت ایران است که این قدر با حیثیت ملت و اسلامیت ما بازی میکند و آن را به باد فنا میدهد.
علما و روحانیون که میگویند باید قدرت سرنیزه در مقدرات کشور دخالت نکند، باید وکلای پارلمان، مبعوث از ملت باشند، باید اختناق از مطبوعات برداشته شود و سازمانها نظارت در آنها نکنند و آزادی را از ملت مسلمان سلب ننمایند، برای آن است که این ننگها را بر ملت تحمیل نکنند و ما را مواجه با این مصیبتها ننمایند. چرا وکلای پارلمان، با آن که به حسب قاعده انسانیت و ملیت با همچو سند اسارتی صد در صد مخالف هستند، نفس نمیکشند؛ و جز دو ـ سه نفر آنها، که معلوم است با اضطراب صحبت کردهاند، خاموش نشستهاند؟ برای آنکه اتکا به ملت ندارند، دستنشانده هستند و قدرت مخالفت ندارند. آنها را با یک اشاره بیرون میریزند، به زندان میاندازند.
آیا ملت ایران میداند که افسران ارتش به جای سوگند به قرآن مجید، «سوگند به کتاب آسمانی که به آن اعتقاد داریم» یاد کردهاند؟ این همان خطری است که کراراً تذکر دادهام: خطر برای قرآن مجید، برای اسلام عزیز، خطر برای مملکت اسلام؛ خطر برای استقلال کشور.
من نمیدانم دستگاه جبار از قرآن کریم چه بدی دیده است، از پناه به اسلام و قرآن چه ضرری برده است که این قدر پافشاری برای محو اسم آن میکند اگر پناه به قرآن و اسلام بیاورید، اجنبی به خود اجازه نمیدهد که مفاخر ملی و اسلامی شما پایمال شود، جدا بردن ملت از هیأت حاکمه، برخوردار نبودن آنها از پشتیبانی ملت، این مصیبتها را پیش میآورد.
اکنون من اعلام میکنم که این رأی ننگین مسلمین، مخالف اسلام و قرآن است؛ از آمریکاست. ملل اسلام از اجانب عموماً و از آمریکا خصوصاً متنفر است. بدبختی دول را به یغما برده و میبرند. انگلیس است که سالیان دراز طلای سیاه ما را با بهای ناچیز برده و میبرد. اجانبند که کشور عزیزمان را اشغال کرده و بدون مجوز از سه طرف به آن حمله کرده و سربازان ما را از پا درآوردند. دیروز ممالک اسلامی به چنگال انگلیس و عمال آن مبتلا بودند؛ امروز به چنگال آمریکا و عمال آن. آمریکاست که از اسرائیل و هواداران آن پشتیبانی میکند. آمریکاست که به اسرائیل قدرت میدهد که اعراب مسلم را آواره کند. آمریکاست که وکلا را یا بیواسطه یا با واسطه، بر ملت ایران تحمیل میکند. آمریکاست که اسلام و قرآن مجید را به حال خود مضر میداند و میخواهد آنها را از جلو خود بردارد. امریکاست که روحانیون را خار راه استعمار میداند؛ و باید آنها را به حبس و زجر و اهانت بکشد. آمریکاست که به مجلس و دولت ایران فشار میآورد که چنین تصویبنامه مفتضحی را که تمام مفاخر اسلامی و ملی ما را پایمال میکند، تصویب و اجرا کنند. آمریکاست که با ملت اسلام معامله وحشیگری و بدتر از آن مینماید.
بر ملت ایران است که این زنجیرها را باز کند بر ارتش ایران است که اجازه ندهند چنین کارهای ننگینی در ایران واقع شود. از بالاترها، به هر وسیله هست، بخواهند این سند استعمار را پاره کنند؛ این دولت را ساقط کنند؛ وکلایی که به این امر مفتضح رأی دادند از مجلس بیرون کنند. بر ملت است که از علمای خود بخواهند در این امر ساکت ننشینند. بر علمای اعلام است که از مراجع اسلام بخواهند این امر را ندیده نگیرند. بر فضلا و مدرسین حوزههای علمیه است که از علمای اعلام بخواهند که سکوت را بشکنند. بر طلاب علوم است که از مدرسین بخواهند که غافل از این امر نباشند. بر ملت مسلمان است که از وعاض و خطبا بخواهند که آنان را که آگاه از مصیبت بزرگ نیستند، آگاه کنند. بر خطبا و وعاظ است که با بیان محکم، بیهراس، بر این امر ننگین اعتراض کنند و ملت را بیدار کنند بر اساتید دانشگاه است که جوانان را از آنچه زیر پرده است، مطلع کنند. بر جوانان دانشگاهی است که با حرارت، با این طرح مفتضح مخالفت کنند؛ با آرامش و با شعارهای حساس، مخالفت دانشگاه را به ملتهای دانیا برسانند بر دانشجویان ممالک خارجه است که در این امر حیاتی که آبروی مذهب و ملت را در خطر انداخته، ساکن ننشینند، بر پیشوایان دول اسلامی است که فریاد ما را به دنیا برسانند، و از مراکز پخش آزاد، ناله جانسوز این ملت بدبخت را به جهان گوشزد کنند. بر علما و خطبای ملل اسلامی است که با سیل اعتراض، این ننگ را از جبهه، ملت معظم ایران، برادران اسلامی خود، بزدایند و بر جمیع طبقات ملت است که از مناقشات جزئی موسمی خود، صرفنظر کرده، و در راه هدف مقدس استقلال و بیرون رفتن از قید اسارت کوشش کنند بر رجال شریف سیاسی است که ما را از مطالب زیرپرده که در مجلس گفته شده، آگاه نمایند. بر احزاب سیاسی است در این امر مشترک با یکدیگر توافق کنند.
هدف مراجع عظام و روحانیون در هر جا باشند، یکی است؛ و آن پشتیبانی از دیانت مقدسه اسلام و قرآن مجید و طرفداری از مسلمین است. اختلافی بین علمای اعلام و نگهبانان اسلام در این هدف مقدس نیست اگر فرضاً اختلاف اجتهاد و نظری در امری جزئی و ناچیز باشد، مثل سایر اختلافات در امور فرعی، مانع از وحدت نظر در امور اصولی نیست. اگر سازمانهای دولتی گمان کردهاند با سمپاشیها میتوانند ما را از هدف مقدس خود منحرف کنند و به دست جُهال متعصب به قصد شوم خود برسند، خطا کردهاند. اینجانب، که یک نفر از خدمتگزاران علمای اعلام و ملت اسلام هستم، در موقع خطیر و برای مصالح بزرگ اسلامی حاضرم برای کوچکترین افراد تواضع و کوچکی کنم، تا چه رسد به علمای اعلام و مراجع عظام ـ کثرالله امثالهم، لازم است جوانهای متعصب و طلاب تازهکار از زبان و قلم خود جلوگیری کنند؛ و در راه اسلام و هدف مقدس قرآن از اموری که موجب تشتت و تفرقه است خودداری نمایند علمای اعلام برای خاتمه دادن به هرج و مرج و بینظمیها در فکر اسلام عمومی هستند، اگر دولتها مجال فکر به ما بدهند؛ اگر گرفتاریهایی که از ناحیه هیأت حاکمه پیش میآید وناراحتیهای روحی، که مسیر تصفیه حوزهها و اصلاح همهجانبه است، بازمیدارد. با احساس خطر برای اسلام و قرآن کریم، برای ملت و ملیت، مجال تفکر در امور دیگر باقی نمانده. اهمیت این موضوعات به قدری است که مشاغل خاص ما را تحتالشعاع قرار داده است.
آیا ملت مسلمان میداند که در حال حاضر، عدهای از علما و مبلغین و طلاب و بسیاری از مسلمین بیگناه در زندانها به سر میبرند، و برخلاف قوانین، آنها را بدون رسیدگی مدتهای مدیدی زندانی کردهاند؟ و مرجعی نیست که به این وضع هرج و مرج ارتجاعی قرون وسطایی خاتمه د هد. اینها دنبال قتلعام 15 خرداد، 12 محرم است که جراحت آن از قلب ملت، پاک نخواهد شد. هیأت حاکمه به جای اینکه برای اقتصاد ایران، برای جلوگیری از ورشکستگیهای بازرگانان محترم، برای نان و آب فقرا و مستمندان، برای زمستان سیاه بیخانمانها، برای پیدا کردن کار برای جوانان فارغالتحصیل و سایر طبقات بیچاره، فکری بکند، به کارهای مخرب، مثل آنچه گفته شد و نظایر آن، دست میزند؛ از قبیل استخدام زن برای دبیرستانهای پسرانه و مرد برای دبیرستانهای دخترانه،که فساد آن بر همه روشن [است] و اصرار به آنکه زنها در دستگاههای دولتی وارد شوند، که فساد و بیهوده بودنش بر همه واضح است. امروز اقتصاد ایران به دست آمریکا و اسرائیل است؛ و بازار ایران از دست ایرانی و مسلم خارج شده است، و غبار ورشکستگی و فقر به رخسار بازرگان و زارع نشسته است و اصلاحات آقایان، بازار سیاه برای آمریکا و اسرائیل درست کرده است؛ و کسی نیست که به داد ملت فقیر برسد.
من از فکر زمستان امسال رنج میبرم. من شدت گرسنگی و خدای نخواسته هلاکت بسیاری از فقرا و مستمندان را پیشبینی میکنم. لازم است خود ملت به فکر فقرا باشند لازم است از حالا برای زمستان آنها تهیهای شود که فجایع سال سابق تکرار نشود. لازم است علمای اعلام بلاد، مردم را دعوت به این امر ضروری بفرمایند.
از خدای متعال عظمت اسلام و مسلمین و رهایی دول اسلامی را از شر اجانب ـ خذلهمالله تعالی ـ خواستار است. والسلام علی من اتبع الهدی.
روحالله الموسوی الخمینی
دستگاه حاکمه برای بار دیگر متوجه شد که تا زمانی که سنگرهای محکمی در جبهه مخالف نظیر آیتالله خمینی وجود دارند که هیچ سیاستی بر شکستن خط حملهشان کارگر نیست و با وجود ایشان پیاده کردن نقشههای خائنانه خویش را غیرممکن دید تصمیم گرفت تا ایشان را از مرکز روحانیت و مملکت دور کند.
در 13 آبان ماه 1343 طی اطلاعیهای که از طرف سازمان اطلاعات و امنیت کشور پخش گردید چنین اعلام شد:
طبق اطلاعیه موثق و شواهد و دلایل کافی چون رویه آقای خمینی و تحریکات مشارالیه بر علیه منافع ملت و امنیت و استقلال ارضی کشور تشخیص داده شد لذا در تاریخ 13 آبان ماه 1343 از ایران تبعید گردید.
همانطور که گفتمی این اولینبار نیست که رژیم فاسد و متزلزل شاه رویه مدافعین واقعی ملت و مملکت و استقلال و تمامیت ارضی کشور تشخیص میدهد ملت ایران به خوبی آگاه است که منافع ملت یا منافع رژیم شاه متغایر است. میداند که بین استقلال و تمامیت ارضی کشور او و آنچه که شاه و اربابان خارجی او و رؤسای تراستهای نفتی خواستارش هستند تفاوت فاحش وجود دارد. در چنین شرایطی است که حضرت آیتالله خمینی را به علت مخالفت شدید با ماده واحده مصوبه مجلسین دهم آبان ماه / 1343 در مورد دادن مصونیت سیاسی به چند هزار مستشار نظامی آمریکا که در خدمت دولت ایران هستند یعنی در حقیقت برقراری رژیم محکوم شده کاپیتولاسیون قرن نوزدهم که به رسمیت شناختن حقوق خارجالارضی غیرعادی برای یک کشور خارجی است تبعید مینمایند. با وجود اینکه مجلس شورای ملی در 1306 به خاطر تأمین استقلال سیاسی مملکت کاپیتولاسیون یعنی خودمختاری خارجیان در ایران را رسماً ملغی کرد، اینک پس از 37 سال شاه دستنشانده به خاطر خوشرقصی در مقابل مقامات آمریکایی دستور تصویب لایحه مصونیت سیاسی مستشاران نظامی آمریکایی که کارمندان دولت ایران محسوب میشوند صادر میکند. وکلا و سناتورهای زبانبسته او نیز آن را تصویب میکنند. جالب اینجاست که اینان در صدد عادی قلمداد کردن این عمل خائنانه برآمدند تا جایی که به امید فریب مردم در متن ماده واحده کذائی کاپیتولاسیون مصونیت سیاسی آنان را طبق بند (و) ماده اول قرارداد وین سال 1961 قلمداد میکنند. غافل از این که ملت ایران فریب آنان را نخورده، به دروغ و ریاکاری و خیانت حکومت روشنفکران به اصطلاح انقلابی پی خواهد برد. نام قرارداد وین 1961 (مقاولهنامه) وین در مورد روابط دیپلماتیک میباشد.
این مقاولهنامه تنها و تنها شامل حقوق و مزایای نمایندگان کشورهای خارجی از سفیر گرفته تا دبیر 1 و 2 و 3 و سایر اعضای سفارت یا کنسولگری خارجی و خانواده آنان میباشد و ربطی به مستشارانی که در استخدام دولت ایران میباشند، ندارند.
به امید اغفال مردم در متن ماده واحده نوشتهاند که شامل کارمندان اداری فنی موصوف در بند (و) قرارداد وین» در صورتی که بند فوق قرارداد وین مینویسد «کارمندان اداری فنی که در خدمت میسیون(سفارت یا کنسولگری) مربوطه میباشد» حال آن که این مشاورین در خدمت میسیون خارجی نبوده بلکه در خدمت دولت ایران میباشند. آقای نخستوزیر پا را فراتر گذاشته و خطاب به نمایندگان مجلس سنا گفت:
قراردادهای دوجانبهای شبیه این بین آمریکا و کشورهای دیگر به امضاء رسیده است. از جمله کشورهای عضو پیمان آتلانتیک شمالی مانند کانادا، انگلستان، فرانسه، جمهوری فدرال آلمان، بلژیک و هلند و لوکزامبورک، دانمارک، ایسلند، نروژ، ایتالیا، بوتان، ترکیه و پرتغال. [ناخوانا] در آن ممالک امتیازهای «پایگاههای نظامی» داده شده است و به تمام افراد نظامی آمریکا و کلیه افراد در خدمت آن دستگاههای نظامی مصونیت کامل سیاسی اعطا گردیده است. در صورتی که ما فقط یک مصونیت ناقص یعنی مصونیت در حین انجام وظیفه دادهایم.
پر واضح است که فرق فاحشی میان افراد نظامی و امریکایی که در خدمت قشون آمریکا د ر پایگاه خارج از این کشور میباشند و مستشاران نظامی آمریکایی که در ظاهر به طور موقت کارمند دولت ایران هستند وجود دارد. اینجا نیز آقای نخستوزیر (حسنعلی منصور) بر طبق معمول به ملت ایران دروغ گفتند. چون در این کشورها افراد نظامی آمریکایی فقط در داخل باز (پایگاه) مصونیت داده شده است و در خارج باز جرائم آنها مشمول قوانین محلی و در صلاحیت همان مراجع محلی است که شامل جرائم اتباع کشورهای فوق میباشد اما علت اصلی این شبیخون به حق حاکمیت کشور ما در این نکته از گفتار منصور (نخستوزیر وقت) در مجلس سنا نهفته است.
«آیا دولت ایران و ملت ایران تنها دولت و ملتی بود که نسبت به این نیازمندیها یک امتیازاتی به دوستان خودش... داد» باید به ایشان گفته میشد نه ما تنها نیستیم که به دوستان خویش چنین امتیازاتی میدهیم. شیخنشینهای تحتالحمایه انگلستان نیز از این میهماننوازیها و حاتمبخشیها دارند.
رژیم منفور شاه مخالفت حضرت آیتالله خمینی را با برقراری کاپیتولاسیون در ایران که بر طبق این ماده واحده سایر ممالک غرب که مستشار و تکنسین در استخدام دولت ایران دارند به استناد اصل «کامله الوداد» (Nations treatment most favored) مصرح در عهدنامههای سیاسی و کنسولی خود با ایران میتواند همین مصونیتها را برای اتباع خود بخواهند «علیه منافع ملت و استقلال و تمامیت ارضی کشور» قلمداد میکند در همین زمان دولت منصور به تاریخ سوم آبان ماه تصویب ماده واحده دیگری را از مجلسین خواستار مینمود که طبق آن به دولت اجازه داده میشودکه تا دویست میلیون دلار قرضه با حداکثر بهره 5 درصد به مدت ده سال با تضمین دولت آمریکا از بانکهای آمریکا تحصیل نماید.
در هر صورت آیتالله خمینی را شبانه دستگیر و به ترکیه فرستادند و به نقطه نامعلومی در ترکیه تبعید کردند که حتی خانواده ایشان از محل او اطلاعی نداشتند وقتی یکبار فرزند ایشان آقای مصطفی خمینی با کتاب و لوازم زندگی به ترکیه رفتند ولی دولت ترکیه محل پدر را به ایشان نشان نداده و فقط کتابها و لوازم را به آیتآلله رساندند.
رژیم سعی داشت به هر نحوی شده آیتالله خمینی را از مبارزاتش منصرف کند به دستور شاه رجال دولتی، مهندس ریاضی (رئیس مجلس شورا)، مهندس شریف امامی (رئیس سنا)، دکتر اقبال پاکروان (رئیس سازمان امنیت)... خدمت ایشان رسیدند و اصرار داشتند که میان شاه و آیتالله را آشتی دهند و از هر دری سخن گفتند ولی حضرت آیتالله در مبارزه خود با استبداد و استعمار پافشاری کردند. نمایندگان شاه به عنوان آخرین حربه از ایشان خواستند که ایشان تمارض کنند و آنگاه شاه برای عیادت ایشان شرفیاب شود. و از ایشان خواهش کردند که در حضور شاه به او تندی نفرمایند. حضرت آیتالله در جواب رجال فرمودند: «شاه آنقدر نجس است که اگر دست به دریا بزند دریا نجس میشود. پس وای اگر دست به من بزند». و به هیچوجه حاضر نشدند که جلاد ایران را به حضور بپذیرند.
تبعید غیرقانونی آیتالله خمینی با سئوالات مطرحه و لاینحل:
1. کدام عمل آقای خمینی بر علیه منافع مملکت بوده است.
2. آیتالله خمینی در کدام دادگاه و یا مرجع صلاحیتدار محاکمه و محکوم شدهاند.
3. در کدام یک قوانین جزائی ایران ذکر شده که یک ایرانی را میشود از وطنش تبعید کرد.
دانشجویان ایرانی خارج را بر آن داشت تا با تشویق و نفوذ در دانشجویان ترک و عرب دولت ترکیه را تحت فشار قرار دهند و آیتالله خمینی را از قید تبعید آزاد کنند. و بالاخره این کوشش با موفقیت روبرو شد و آقا به عراق منتقل شدند. در هنگام ورود ایشانب ه عراق طبق برنامه قبلی قرار بود ساعت 5 بعدازظهر جمعه 16 مهرماه وارد کربلا بشوند. از صبح شور و احساسات بینظیری در محیط کربلا به چشم میخورد و مردم کربلا که اکثراً ایرانی و به فارسی صحبت میکنند در انتظار استقبال و دیدار رهبر بزرگ خود بودند در ساعت سه و نیم بعدازظهر که اجتماع کثیری از علما و روحانیون بزرگ و دانشجویان و طبقات مختلف مردم در شهر مسیب واقع در حدود 30 کیلومتری شمال کربلا تشکیل گردیده بود آیتالله خمینی و همراهان وارد شدند و پس ازم راسم خوشآمد با شعارهای خاصی به طرف کربلا حرکت کردند بالاخره ساعت 5 بعدازظهر ایشان و استقبالکنندگان از طریق خیابان وحدتآلعربی وارد کربلا شدند. در طول این خیابان از ساعتها قبل کسانی که موفق نشده بودند به مسیب بروند برای استقبال جمع شده بودند جمعیت کثیری آن طور اطراف اتومبیل حامل آیتالله را محاصره کرده بودند که حرکت ماشینها کاملاً مسدود شده بود. مردم فریاد میزدند... خمینی... خمینی بلندگویی که در جلو حرکت میکرد مرتب شعارهایی به زبان عربی میداد... مردم کربلا ورود پیشوای بزرگ و مجاهد اسلام حضرت آیتالله خمینی را خیرمقدم میگویند... یا ایهاالامام المجدهد الخمینی در سرزمینی که قدم میگذارید مرقد جد شما حضرت حسین ابن علی (ع) است که در راه تحقق عقیده خود در مقابل ظلم قیام کرد و شهید گشت... ای مردم کربلا امروز زعیم بزرگی در خاک کربلا قدم میگذارد که در مقابل ظلم قیام کرده است... جمعیت از خیابانهای اصلی عبور میکرد و پیوسته به گروههای متظاهر افزوده میشد بالاخره نزدیک ساعت 6 بعدازظهر پس از طی مسیر طویلی حضرت آیتالله از درب قبله وارد صحن حسینبن علی (ع) شدند.
از طرف روحانیون ایرانیک گروه به عنوان نماینده به بازدید از حضرت آیتالله رهسپار عراق شدند. حضرت آیتالله ده روز در کربلا اقامت کردند و سپس به سوی نجف حرکت نمودند. در ورودشان به نجف نیز همان تظاهرات پرشور دوباره تکرار گردید.
آیتالله خمینی در همان حال که در تبعیدگاه بسر میبرند از اوضاع ایران و آنچه در آنجا میگذرد بیخبر نیستند. اعلامیه میدهند و بیانیه صادر مینمایند که یکی از آنها نامه سرگشادهای است که به آقای هویدا نخستوزیر نوشتهاند که عیناً درج میگردد.
برای رهبر بزرگ ایران تنها مسئله کشور ایران مطرح نیست بلکه او در قبال آنچه که در دنیای اسلام میگذرد احساس مسئولیت میکند. ایشان در یکی از سخنرانیهای خود در نجف میفرمایند:
... ولی دستهایی که میخواهند منابع شما را بربایند و ذخایر تحتالارضی و فوقالارضی شما را به یغما ببرند نمیگذارند چنین وحدتی به وجود آید نمیگذارند ایران، عراق، ترکیه، مصر و... با هم متحد شوند...
... تا وحدت کلمه نباشد زعمای اسلام متحد و یک پارچه نباشند تا اسلام را آن طور که هست معرفی و عمل ننمایند تا در بدبختیهای امت اسلام فکر و چارهجویی نکنند سیادت و بزرگی نصیب شما نخواهد شد...
آیتالله خمینی طی اعلامیهای لزوم پشتیبانی از فدائیان عرب (چریکهای فلسطین) را جهت دفاع از کیان اسلام و آزادی سرزمینهای اسلامی و نابودی سرطان بشریت (اشغالگران یهودی) بر عموم مسلمین اعلام داشتند و چنین گفتند:
قبلاً هم تذکر دادهام که دولت عرب اسرائیل با هدفهایی که دارد برای اسلام و ممالک مسلمین خطر عظیم دارد و خوف آن است که اگر مسلمین به آنها مهلت دهند فرصت از دست برود و جلوگیری از آنها امکانپذیر نشود و چون احتمال خطر متوجه به اساس اسلام است لازم است بر دول اسلامی به خصوص و بر سایر مسلمین عموماً که دفع این ماده فساد را به هر نحو که امکان دارد بنمایند و از کمک به مدافعین کوتاهی نکنند و جایز است از محل زکوه و سایر صدقات در این امر مهم حیاتی صرف نمایند. از خداوند متعال مسئلت مینماید که موجب تنبیه و بیداری مسلمین را فراهم فرماید و دفع شر اعداء اسلام را از بلاد مسلمین بفرماید.
شدت مبارزات حضرت آیتالله خمینی سبب شد که دولت عراق به وحشت افتد و سعی بر آن داشت که ایشان را از عراق اخراج و به هند بفرستد تا محیط غیراسلامی هند فرصت مبارزه را از ایشان سلب و از کارهایشان بازدارد. سازمان دانشجویی و گروههای مبارز پس از آگاهی از این تصمیم از طریق سازمان ملل متحد و تلگرافها و نامهها دولت عراق را در تنگنا قرار دادند و بالاخره دولت عراق از تصمیم خود منصرف شد.
روحانیت و روحانینمایان
لازم به تذکر است که در اجتماع ما مثل همه جای دیگر روحانینمایانی یافت میشوند که دین و پیغمبر بازیچه هوا و هوس آنهاست. این افراد از لباس روحانیت و مقام معنوی آن سوءاستفاده میکنند. به جای خدای بزرگ در مقابل زر و زور تعظیم و بندگی مینمایند. السلطان ظلالله میگویند. برای منافع سرمایهداران و هیأت حاکمه ملت را تحمیق و تخدیر میکنند و با تملق و چاپلوسی و خودفروشی زندگی مینمایند... اما این افراد پست را به هیچوجه جزو روحانیت به حساب نمیآوریم.
متأسفانه روحانیون پاکی نیز وجود دارند که تقیه را روش خود قرار داده، در مقابل ظلم و ستم سکوت میکنند و در وظیفه اسلامی خود تقصیر مینمایند امید است که این روحانیون پاکدل نیز به جمع مبارزان حق بپیوندند.
در این نشریه منظور از روحانیت، آن قشر آگاه و مبارزه روحانیت است که خوشبختانه امروز رهبری را به عهده دارند.
این وظیفه همه مردم و به خصوص مبارزان است که از جناح آگاه و پیشرو روحانیت دفاع کنند و آنان را در مقابل دشمن تنها نگذارند.
آیا قیام 15 خرداد به شکست انجامید؟
عدهای توقع داشتند که 15 خرداد رژیم را سرنگون کند و به همین علت قیام 15 خرداد را شکستخورده به حساب میآورند. دستهای انتظار داشتند که 15 خرداد به یک انقلاب همهجانبه منتهی شود و استبداد و استعمار برای همیشه منکوب گردد.
باید دانست که مبارزه مراحل گوناگونی دارد و یک نهضت برای پیروزی خود باید از آن مراحل بگذرد و انقلاب عالیترین مرحله رشد و ترقی یک نهضت است و به سادگی حاصل نمیشود.
در مسیر نهضت اولین و سادهترین مرحله جنبش، آشوب و غوغاست که مردم براثر فشار دستگاه به حرکت درمیآیند ولی جنبش کاملاً بینقشه و بدون رهبری است و فقط شخص بغض و کینه مردم به سیستم موجود میباشد. عکسالعملی است و از آگاهی و بینش اجتماعی محروم است قیام و شوروش مرحلهای است که آگاهی مردم به حد کافی رسیده و دارای یک جهت و هدف مشخصی است. و اگر قیام به دگرگونی کامل سیستم موجود موفق شود انقلاب نامیده میشود.
جنبش 15 خرداد یک آشوب نبود. زیرا جهت و هدف داشت. میخواست دیکتاتوری شاه را به زانو درآورد. مردم از یک آگاهی سیاسی عمیق بهره داشتند و علت بدبختی خود و مضار استعمار و استبداد را میشناختند و با آن مبارزه میکردند یک جریان خود به خودی و بدون مقدمه نبود. برنامهها و نقشهها داشت، و الحق که برنامههای خود را که بسیج وسیع تودههای مردم و روشنگری آنها بود به خوبی اجرا کرد. بنابراین باید قیامش نامید. ولی این قیام به انقلاب نکشید و نتوانست سیستم موجود را دگرگون کند.
این قیام رهبری داشت ولی رهبری خود را برای مبارزه انقلابی و مسلحانه آماده نکرده بود. رهبری به هیچوجه انتظار پیروزی نظامی نداشت و بنابراین شکست نظامی جنبش نباید به شکست واقعی قیام تعبیر گردد. رهبری قیام نهضت را در یک سطح پارلمانی در نظر گرفته بود و رژیم به دست خود مبارزه را به سطح بالاتری که انقلابی بود برد و برای یک مدت کوتاه ظاهراً پیروز شد ولی در یک دید طولانی، شکست قطعی خود را ترسیم کرد. فرمان آتش به قصد کشت شاه دلیل روشن بر بیچارگی و استیصال او بود زیرا مبارزه برای او جنبه مرگ و حیات داشت و برای فراز از نیستی خود البته به هر جنایتی دست میزد. در سیام تیر که قیام پیروزی بود، پس از چند صد قربانی، شاه تسلیم شد، زیرا موجودیتش در خطر نبود، فقط مقداری از اختیارات غیرقانونی خود را از دست میداد ولی در 15 خرداد پیروزی ملت فنای مطلق او نبود و به همین علت با کشتار چند هزار نفر هم تسلیم نگردید و حاضر بود که برای بقای خود همه ملت را به خاک و خون بکشد. این مطلب خود روشنکننده جریان تکاملی مبارزه چگونگی قیام 15 خرداد است.
اگر منظور پیروزی مسلحانه قیام و سقوط آنی رژیم باشد، قیام 15 خرداد شکست خورده است. ولی اگر منظور بسیج تودهای ملت علیه ظلم و استعمار و استبداد و رسوا کردن شاه و رفرمهای قلابی او و ایجاد یک جهتش بزرگ در مسیر تکاملی نهضت ملی باشد بدون شک قیام 15 خرداد پیروز شده است.
15 خرداد و نتایج آن
پانزده خرداد روز قیام عمومی ملت ستمدیده ایران علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی به شمار میرود. در این روزها صدها هزار مردم ایران با دست خالی و سینه عریان سد آتش و آهن را در هم شکسته تا چند قدمی کاخهای شاه یا «لانههای فساد» پیش رفتند و برای اولین بار با فریاد مرگ بر شاه، ما شاه نمیخواهیم، ای جلاد ننگت باد نفرت و قهر ملت را به دیکتاتور و جلاد ایران اعلام داشتند.
پانزده خرداد روزی است که ملت از دهقانان، کارگران، اصناف و روشنفکران، به رهبری روحانیت و در صدر آن مجاهد بزرگ حضرت آیتالله خمینی بپا خاست و سکوت مرگبار ایران را درهم شکست. رو در رو رادیو جهل و خودسری به مبارزه پرداخت و رژیم او را به لب پرتگاه سقوط کشاند. شاه، مظهر استبداد و استعمار برای حفظ موقعیت خود فرمان آتش به قصد کشت دادو شهرت خونخواری و جلادی را با خون هزاران بیگناه و بیدفاع سیراب کرد و نام خود را در ردیف چنگیزها، تیمورها، یزیدها همراه با ننگ و نفرت ابدی در تاریخ ثبت نمود.
یکی از نتایج قیام رسوائی نهایی شاه بود. تا آن روز همیشه شاه خود را در پشت سنگر مهرههای بیاراده، وزرا، وکلا، تیمسارها، مخفی میکرد این دستنشاندگان از خود اختیاری نداشتند و عروسکی بیش نبودند. فرامین شاه و اربابش استعمار را بدون چون و چرا اجرا میکردند و هنگامی که ملت از ظلم و ستم به جان میآمد و طغیان میکرد، شاه برای فریب مردم عروسکی را متهم کرده با عروسکی دیگر عوض میکرد. مهرهای را جانشین مهره دیگری مینمود و از پشت پرده مثل همیشه به جنایت و خیانت ادامه میداد و ملت سیمای کریه او را نمیشناختند و حتی گاهی عدهای سادهلوح برای او دلسوزی میکردند. اما در 15 خرداد این پردهها دریده شد و ملت ایران جنایتکار واقعی را رو در رو شناخت. مهرهها به کنار رفتند و شاه شخصاً فرمان آتش به قصد کشت صادر کرد و ملت نیز برای اولینبار به طور وسیع خواستار برکناری شاه شدند. برای اولینبار فریاد «ما شاه نمیخواهیم» در آسمان طنینانداز شد. برای اولین بار ملت برای درهم کوبیدن شاه به طرف کاخها حمله کردند و نشان دادند که مهره اصلی و بازیگر واقعی را شناختند.
در پانزده خرداد تبلیغات دروغین دستگاه نقش برآب شد. شاه ادعا کرد که پنج میلیون نفر (یعنی ملت ایران به اتفاق آرا) قواینن به اصطلاح انقلابی او را تصویب کردند. ششصد هزار نفر در تهران به او رأی مثبت دادند اما تظاهرات یک پارچه ملت ایران و به خصوص شرکت صدها هزار مبارز از جان گذشته در تهران و بیش از پنج هزار قربانی نشان داد که ادعای شاه بیمعنی است. شاه مدعی شد که یک دولت خارجی برای اغتشاش مردم پول داده است. آری یک دولت خارجی پول داده بود ولی نه در 15 خرداد بلکه در 28 مرداد که در آن روز به علت قلت وقت فرصت تبدیل دلار به ریال میسر نشد و عین دلار را به چاقوکشان اوباش دادند!
ادعای شاه به پخش پول به ازاء نفری 25 ریال بزرگترین دلیل بیپایگی تبلیغات اوست. ده سال پیش از آن بعد از کودتای سیاه 28 مرداد شاه مدعی شد که در عرض ده سال ایران را بهشت برین خواهد کرد. نتیجه آن بهشت برین فروش جان به قیمت 25 ریال است!
یکی دیگر از نتایج مهم 15 خرداد شرکت روحانیت در مبارزات ضدامپریالیستی است. همانطور که آیتالله میلانی فرمودند. در این روز روحانیت از زاویه سکون و سکوت خارج و به خطوط متحرک اجتماع پیوست و در مسیر نهضت ملی ایران به وظیفه خود عمل کرد و مبارزات ضداستبدادی و ضداستعماری ملت را با قاطعیت تمام رهبری نمود. به علت شرکت روحانیت دامنه مبارزه وسعت فوقالعادهای یافت و قشرهای وسیع حتی کارگران، زاغهنشینان و دهقانان را دربر گرفت. برای اولینبار بین مبارزین شهری و روستائی وحدت ایجاد نمود. مبارزه به اقصی نقاط ایران کشیده شد که تا به آن روز سابقه نداشت.
بین دانشجویان دانشگاه و طلاب علوم دینی تفاهم و وحدت به وجود آمد، خلأ بزرگی که بین روحانیت و روشنفکران وجود داشت پر شد.
جنبش روحانیت و وحدت نیروهای ضداستعماری در سایه قیام 15 خرداد عملی گردید. امروز تمام گروههای سیاسی با افکار و ایدئولوژیهای گوناگون مبارزات عمیق و ضداستعماری روحانیت را تأیید میکنند و روحانیون مبارزی چون حضرت آیتالله خمینی را گرامی میدارند. متأسفانه این وحدت تا قبل از قیام 15 خرداد به طور کامل عملی نشد و همانطور که روزنامه (آبزرور انگلیسی و لوموند فرانسوی) نوشتند اگر در 15 خرداد روحانیت و جبهه ملی با هم متشکل میشدند سقوط رژیم حتمی میبود.
شاید بزرگترین درس 15 خرداد رشد انقلابی ملت ایران و تغییر روش در تاکتیک مبارزه بود.
پانزده خرداد نقطه عطفی در تاریخ نهضت ملی ایران به شمار میرود. تا آن روز مبارزات پارلمانی و تظاهرات خیابانی روش نهضت بود و مردم انتظار داشتند که با اعتراض لفظی و یا تقاضای عاجزانه دل بیرحم استبداد و استعمار را نرم کنند ولی 15 خرداد خاتمه این امید و انتظار بود. روش قهرآمیز و انقلابی جایگزین سیستم پارلمانی و مسالمتآمیز گردید و صفحهای جدید در تاریخ نهضت ملی ایران گشوده شد. دوای درد آنان واژگون کردن رژیم استعماری است که جز با یک انقلاب عمیق و همهجانبه عملی نیست و در این راه باید جان داد و خون ریخت.
پس از 15 خرداد مبارزین زیادی یک بعد از دیگری دست به اسلحه بردند و خود را برای انقلاب آماده کردند. این روش انقلابی هر روز شتابی بیشتر میگیرد. مدتی کوتاه بعد از پانزده خرداد بخارائی و دوستانش نخستوزیر وقت، منصور را در جلو مجلس به ضرب گلوله از پای درآوردند و گارد سلطنتی کاخ شمسآبادی در خود کاخ، شاه را به مسلسل بست و بعد از آن بهمن قشقائی در کوههای فارس دست به یک جنگ پارتیزانی زد که متأسفانه به علت خیانت عدهای دستگیر و اعدام شد. سپس گروه 53 نفری از حزب ملل اسلامی به رهبری بجنوردی خود را برای انقلاب آماده میکرد که کشف گردید و آنان در کوههای شمال تهران مسلحانه از خود دفاع کردند تا دستگیر و یا فراری شدند. بعد از آن نیز دستههای دیگری در کوههای کردستان مسلحانه قیام کردند و عدهای کشته و زندانی شدند. و این هنوز ابتدای جنبش انقلابی مردم ایران و اول کار است.
باش تا صبح دولتت بدمد کاین هنوز از نتایج سحر است
فصلنامه مطالعات تاریخی - بهار 1390 - شماره 32
تعداد بازدید: 4005