الهام رجایی
18 مرداد 1396
بعد از فوت آیتالله العظمی سید حسین طباطبائی بروجردی در روز دهم فروردین 1340، مردم تبریز شروع به عزاداری کردند و عموم طبقات مردم در حالی که از شدت اندوه میگریستند، از خانههای خود بیرون آمده و برای کسب تکلیف به طرف منازل علمای بزرگ شهر رفتند. ادارات و مغازههای تبریز همگی تعطیل شده و دستههای سینهزنی در خیابانهای شهر به راه افتادند.(1) مجالس ترحیم مدام برگزار میشد که اولین آن در مدرسه طالبیه و سپس در مسجد جامع تبریز بود.(2) در چهلمین روز وفات ایشان، عدهای با اتوبوس از تبریز عازم قم شدند.(3)
بعد از مطرح شدن مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی، امام خمینی(ره) به شدت در مقابل این تصمیم حکومت پهلوی ایستادند و روحانیانی را به سراسر کشور فرستادند تا خیانت رژیم را افشا و به مردم اطلاعرسانی کنند. برای این منظور حجتالاسلام سید هادی خسروشاهی مأمور شد که به تبریز برود و روحانیان آن شهر را به همگامی با امام فراخواند.(4)
نخستین اقدامی که برای همراهی با نهضت اسلامی در تبریز صورت گرفت، تشکیل جلسهای با حضور حججالاسلام سید هادی خسرو شاهی، سید مهدی امینی محرر و محمد حسن بکایی بود. در این جلسه تصمیم گرفته شد به منازل علمای تبریز بروند تا آنها را در جریان گذاشته و از آنان بخواهند تا اعتراض نمایند.(5) در این راستا ابتدا به منزل آیتالله محمد علی قاضی طباطبایی(6) رفتند که وی تأکید کرد نباید اقدام عجولانهای انجام داد و باید با سایر حضرات نیز مشورت کرد.(7) سپس برای ادامه مذاکرات به دیدار آیتالله حاج میر حجت ایروانی رفتند و او نیز نظر آیتالله قاضی طباطبایی را تأیید کرد.(8) در نهایت علمای تبریز تلگرافی با امضای سیودو نفر را تهیه و به شاه مخابره کردند.(9) همچنین تلگراف دیگری به امضای «هیئت وعاظ تبریز» تهیه شد که آقایان هاشم شکوری، حسن ناصرزاده، محمدحسین انزابی، واعظ مدنی، محمدحسن بکایی، عیسی اهری، محمد وحدت، سید یوسف واعظ هشترودی، سید هادی بنیهاشمی، محمد صابری، علیاصغر کاغذچی، محمد جلیلی اسنقی، عبدالرحیم قائمی، سید علیاصغر خلخالی و حاج سید مرتضی جلالزاده آن را امضا کردند. اعلامیه دیگری نیز برای آگاهی مردم تنظیم شد و علاوه بر آن روحانیان بر منابر اقدام به تبلیغات علیه تصویبنامه لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی میکردند.(10)
تلگرافی از سوی آذربایجانیهای مقیم تهران به اسدالله علم، نخستوزیر حکومت پهلوی ارسال شد که در آن درخواست تجدیدنظر در تصویبنامه مذکور آورده شده بود.(11) بازاریان تبریز تصمیم به تعطیلی مغازهها گرفتند و از آیتالله سید کاظم شریعتمداری اجازه خواستند ولی وی اجازه نداد.(12) در نهایت با مبارزاتی که در شهرهای مختلف علیه این تصویبنامه صورت گرفت، اسدالله علم در روز دهم آذر ماه 1342 آن را غیر قابل اجرا اعلام کرد.(13)
حکومت پهلوی کمی بعد از عقبنشینی در جریان لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، انقلاب سفید را مطرح کرد و در روز ششم بهمن 1341، اصول ششگانه آن را به رفراندوم گذاشت و سپس اعلام شد که انقلاب سفید یا انقلاب شاه و مردم با اکثریت آراء به تصویب رسیده است. پیش از برگزاری رفراندوم، در تبریز عدهای از افراد دست نشانده از سوی حکومت به عنوان نماینده کارگران در باغ گلستان این شهر جمع شدند و درباره اهمیت لوایح ششگانه سخن گفتند. همچنین اجتماعی در خیابان فردوسی به همین منظور برگزار شد.(14)
با وجود تلاشهای حکومت پهلوی برای آرام نگه داشتن اوضاع، در روز رفراندوم بازار تبریز به نشانه اعتراض، تعطیل شد. یکی از شاهدان میگوید که محل قرارگیری این صندوقها خلوت بود و عوامل حکومت، مردم و کارگران اطراف را به زور پای صندوقهای رأی میآوردند. با این حال روزنامههای آن زمان نتیجه آراء تبریز را 81900 رأی موافق و 48 رأی مخالف، اعلام کردند.(15)
علمای تبریز که در رأس مخالفان بودند در روز ششم بهمن به نشانه اعتراض از رفتن به مساجد خودداری کردند. طبق سندی آمده است که نخستوزیر حکومت پهلوی دستور داد تا به همه علما و اهل منبر تذکر داده شود که در صورت سرپیچی و مقاومت، تحت تعقیب قرار خواهند گرفت.(16)
نخستین برخورد مأموران حکومت پهلوی با حجتالاسلام محمود وحدتنیا بود. وی برعکس سایر روحانیان شهر، در روز هشتم بهمن ماه، در مسجد قلعه بیگی تبریز به منبر رفت و سخنرانی علیه رفراندوم ایراد کرد.(17) به دلیل اظهارات تحریکآمیز وحدتنیا، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت آذربایجان دستور میدهد که وی را دستگیر و به مدت ششماه به یکی از جزایر جنوب کشور تبعید کنند.(18) دو روز بعد وحدتنیا دستگیر و به زندان قزلقلعه انتقال یافت و تمام ماه رمضان سال 1341 را در آنجا سپری کرد.(19) همچنین از دیگر روحانیانی که به دلیل اظهاراتش از سوی ساواک، تذکر گرفت، محمد حسن بکایی بود.(20)
بلافاصله پس از برگزاری رفراندوم، از آنجایی که یکی از اصول مهم در انقلاب سفید، اصلاحات ارضی بود، این قضیه در سال 1341، به دستور حسن ارسنجانی، وزیر کشاورزی وقت حکومت پهلوی، از شهر مراغه اجرا شد. دانشجویان دانشکده پزشکی تبریز، نسبت به سفر علی امینی به مراغه، دست به اعتراض زدند و از دانشجویان استقبالکننده از وی به عنوان «غیردانشجو» یاد کردند.(21)
از سوی حکومت پهلوی تلاش شد تا با علمای تبریز رابطه حسنه برقرار شود و بتوانند رضایت آنها را بهدست آورند. در این راستا از سوی ارسنجانی تلگرافی به آیتالله سید محمدرضا میلانی ارسال شد و آیتالله میلانی در پاسخ به آن نسبت به اصلاحات ارضی اظهار مخالفت کرد و این نامه نیز در سراسر تبریز و نواحی اطراف آن توزیع شد.(22)
همچنین دکتر محمد میلانی که در میان جوانان تحصیل کرده تبریز مورد قبول و احترام بود، در تجمع دانشجویان به انتقاد از اصلاحات ارضی پرداخت و اصلاحات ارضی را قلابی دانست.(23)
امام خمینی(ره) در روز بیستودوم اسفند 1341 طی پیامی اعلام کردند که امسال عید نداریم و عزای عمومی است و به مردم نیز اعلام خطر کردند.(24) آیتالله قاضی طباطبایی تحریم عید نوروز را در مسجد شعبان به اطلاع مردم تبریز رساند. همچنین به همت وی، اعلامیههای امام خمینی(ره) و سایر علما که مربوط به همین قضیه بود، منتشر و توزیع شد.(25)
از جمله مجالس سوگواری برای امام جعفر صادق(ع)، مجلسی در مسجد حاج میرزا یوسف یا مسجد قزّلی بود که حجتالاسلام ناصرزاده در آن سخنرانی علیه حکومت پهلوی را ایراد کرد. همچنین مراسمی در مسجد مقبره و مجلس دیگری نیز در منزل مرحوم آیتالله حاج ابراهیم دروازهای برگزار شد.(26)
درگیریها، در روز دوم فروردین، از مسجد جامع آغاز شد؛ که در درون خود حوزه علمیهای به نام مدرسه طالبیه را داشت. در این روز، اعلامیه امام خمینی(ره) بر دیوار مدرسه نصب شده بود که منجر به حمله مأموران به آنجا شد و طلاب از خود دفاع کردند و در نهایت درگیری بزرگی رخ داد. مأموران حکومت پهلوی به جان طلاب افتادند و سرانجام تعداد زیادی را زخمی کردند.(27) مأموران ساواک در گزارشهای خود بدون اشاره به چگونگی شروع درگیری، اینطور شرح دادند که برخی از طلاب میخواستند در این روز تظاهراتی علیه دولت و رأی نسوان به راه اندازند، اما مردم با این نقشه موافق نبودند و طلاب ناچار خود وارد عمل شدند و در مسجدی که مراسم عزاداری بوده با چوب و سنگ به مأموران حمله کردند و پاسبانها نیز ناچار به تیراندازی هوایی شدند.(28)
به دنبال این درگیری، مسجد جامع نیز ناآرام شد و عده زیادی از مردم را به باد کتک گرفتند و بازاریان جمع شدند و صلوات و تکبیر میفرستادند و مأموران تیراندازی هوایی میکردند. درگیری به مسجد قزلّی هم رسید و مردم به محوطه بازار آمدند و ازدحام جمعیت بسیار زیاد بود و عده زیادی از مردم بیدفاع مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. در خیابان دارایی نیز مأموران با لباس شخصی و مسلح در مقابل مردم قرار گرفتند. درگیری خیابان دارایی تلفاتی نداشت و ظاهراً با پا درمیانی سرهنگ قاسمی قره، جلوی خونریزی گرفته شد. در خیابان تربیت دو نفر از مردم شهید(29) و عده زیادی دستگیر و روانه زندان شدند. درِ اصلی مدرسه طالبیه بسته شد و طلاب جوان حق ورود به آنجا را نداشتند و فقط روحانیان مسن از در پشتی وارد مدرسه میشدند. نماز جماعت علما به نشانه اعتراض تا مدتی تعطیل بود. در روز بعد، تجمع بیش از سه نفر ممنوع و بازار در قرق مأموران شهربانی و ساواک درآمد.(30) همچنین درباره تعداد مجروحین و اسامی دو تن شهید ذکر شده، اطلاعی در دست نیست.
در بعد از ظهر همان روز، آیتالله قاضی طباطبایی از حجتالاسلام سید مهدی امینی محرر (دروازهای) خواست که اعلامیهای درباره این حادثه منتشر کند تا همگان را در جریان این درگیری بگذارد که حدود سی – چهل نفر از مجتهدین آن را امضا کردند و در سطح وسیعی منتشر شد.(31)
همزمان با آغاز ماه محرم، مجالس وعظ و خطابه در مساجد آغاز شد. در تبریز، ساواک نسبت به برخی از خطیبان به دلیل تحریک مردم، حساسیت زیادی داشت که از جمله آنها محمد حسن بکایی، محمود وحدتنیا، عیسی اهری، حسن ناصرزاده، محمد حسین انزابی و سید مهدی امینی محرر (دروازهای) بود.(32) از میان این افراد، سخنرانی حسن ناصرزاده به دلیل هیجاناتی که در بر داشت باعث نگرانی حکومت پهلوی شده بود.(33) از اینرو در روز دهم خرداد کمیسیون امنیت شهر برای رسیدگی به سخنان ناصرزاده برگزار شد و از برخی روحانیان نیز دعوت شد تا با وساطت آنها، این نوع سخنرانیها ساکت شود ولی هیچ یک از این اقدامات راه به جایی نبرد.(34)
در روز دهم محرم، راهپیمایی عظیمی از مدرسه طالبیه و مسجد جامع شهر تا بازار برگزار شد. علمای بزرگی چون آیات حاج شیخ احمد اهری، حاج سید حسن انگجی، سید محمدعلی قاضی طباطبایی، شیخ عبدالحمید شربیانی و سایرین در پیشاپیش جمعیت حرکت کردند. در این روز سخنرانیهایی علیه حکومت پهلوی ایراد شد و بدون درگیری پایان یافت.(35)
امام خمینی(ره) سخنرانی کوبندهای را در روز 13 خرداد 1342، ایراد کردند که منجر به دستگیری ایشان در سحرگاه 15 خرداد شد. به دنبال آن، عدهای از مردم تبریز خواستار اعتراض گسترده نسبت به این دستگیری شدند. بازار تبریز که به مناسبت عزاداریهای ماه محرم، تعطیل بود با وقوع حوادث پانزده خرداد همچنان تعطیل ماند که این امر خود منجر به هراس حکومت پهلوی شد. همچنین اعلامیهای با عنوان «فتوای مسلمین اعتصاب با حفظ آرامش» چاپ و توزیع شد که مأموران بلافاصله آن را جمعآوری کردند.(36)
آیتالله شریعتمداری طی اعلامیهای از مردم خواست تا مغازههای خود را باز کنند و علما در پاسخ به وی طی اطلاعیهای اعلام کردند که در صورت آزادی امام و سایر وعاظ این امر امکانپذیر خواهد بود.(37) مأموران حکومت پهلوی، برای ارعاب و وادار کردن مردم برای بازگشایی مغازهها، عدهای از افراد تأثیرگذار شهر را دستگیر کردند که از جمله آنها حسین قدرتنما، حمید بابایی، حسین نصرتی، داداش اسدیپور، اصغر رضاپور، علیاصغر خوشدین، قدرت جعفری و رجبعلی مهدیزاده بودند.(38)
شایان ذکر است که نسبت به دستگیری امام، در مساجد و هیئتها سخنرانیهای کوبندهای علیه حکومت پهلوی برپا شد که از مهمترین آنها سخنرانی عیسی اهری در روز 15 خرداد در مسجد جامع بود.(39) از این پس روحانیان مبارز تبریز به این نتیجه رسیدند که آنان نیز به زودی دستگیر خواهند شد، بنابراین زندگی مخفیانهای آغاز کردند و شبها را در داخل و یا خارج از شهر میگذراندند.(40) ساواک برای دستگیری روحانیان پیشگام در مبارزه، تصمیم گرفت که محمد حسن بکایی، محمود وحدتنیا و عیسی اهری را که هر سه زندگی مخفیانهای داشتند، را به دام بیندازد؛ بنابراین به هر سه پیغام غیرمستقیم دادند که آنها از سوی آیتالله قاضی طباطبایی دعوت شدهاند که پای پل منجم سخنرانی کنند. محمود وحدتنیا برای درستی و یا نادرستی آن با آیتالله قاضی طباطبایی تماس گرفته و ایشان اظهار بیاطلاعی میکند. گرچه این سه نفر به محل مورد نظر نیامدند ولی در روز بیستم خرداد دستگیر و به زندان عشرتآباد تهران منتقل شدند. همچنین آقایان ناصرزاده، انزابی، اسنقی و بنایی نیز جزو دستگیرشدگان بودند(41) و کمی بعد اسنقی و بنایی نیز ممنوعالمنبر شدند.(42)
بلافاصله پس از دستگیری این افراد، حجتالاسلام سید جواد هشترودی و عبدالرحمان واثقی بخشایشی از قم راهی زادگاه خود تبریز شدند و شروع به برگزاری مجالس وعظ و سخنرانی کردند.(43) گفتنی است دانشجویان مسلمان تبریز نقش مهمی را در مبارزه علیه حکومت پهلوی داشتند و خلاء رسانههای خبری و وسایل ارتباطی را با چاپ و یا حتی نوشتن اعلامیهها و توزیع آنها، پر میکردند.(44)
به دنبال دستگیری امام و قیام 15 خرداد، برخی از علمای طراز اول شهرهای مختلف به تهران مهاجرت کردند. آیتالله شریعتمداری و آیتالله مرعشی نجفی که ساکن قم بودند عازم تهران شدند. همچنین سید هادی خسروشاهی که بعد از قیام 15 خرداد زندگی مخفی را در تبریز اختیار کرده بود نیز راهی تهران شد و به توصیه آیتالله شریعتمداری، مجدداً به تبریز بازگشت تا باقی روحانیان را به تهران فراخواند.(45) حاج میرزا عبدالله مجتهدی و سید احمد خسروشاهی و میریوسف حکمآبادی هم در تاریخ 13 تیر 1342 به تهران عزیمت کردند. حاج میرزا حسن انگجی، میرزا محمدعلی قاضی و حاج میرزا عبدالحسین غروی که از مقلدین آیتالله میلانی بودند، منتظر وصول تلگراف ایشان ماندند.(46)
در نهایت با مقاومتهای صورت گرفته در سراسر کشور، شاه عقب نشینی کرد و تعدادی از زندانیان آزاد شدند. گروهی از زندانیان از پادگان عشرت آباد به زندان موقت شهربانی انتقال یافتند و با این تعهد آزاد شدند که از حوزه قضایی تهران بیرون نروند. بکایی و وحدت راهی شهرری شدند. کمی بعد، ساواک اجازه داد تا متحصنین تهران را ترک کنند. از جمله دو دستگاه ماشین به شهر تبریز فرستادند که سید هادی خسروشاهی، دروازهای، احمد خسروشاهی، شیخ حسین گوگانی و حاج شیخ حسین اهری در آنها سوار شدند و بعد از رسیدنشان به تبریز مورد استقبال مردم قرار گرفتند.(47)
طی روزهای بعد، مبارزات مردم در شهرهای مختلف ادامه داشت از جمله در تبریز با منابر پرشوری که مبارزان برپا میکردند، آتش مبارزات همچنان شعلهور بود. رژیم که از ادامه اینگونه اقدامات به ستوه آمده بود، تصمیم گرفت که برخی از افراد فعال تبریز را از این شهر دور کند. از اینرو، برای حاج سید محمدعلی قاضی طباطبایی خودسرانه گذرنامه صادر کرد و با تهیه ویزای عراق به او اخطار داد که در تاریخ 27 مرداد 1342 ایران را ترک و راهی عراق شود. اهالی تبریز دست به اعتصاب زدند و در ساعت مقرر پرواز وی، فرودگاه تبریز را اشغال کردند. در نهایت حکومت پهلوی مجبور شد که از تبعید او صرفنظر نماید.(48)
البته حکومت دست از مقابله خود با روحانیت برنداشت و در فکر سرکوب آنها بود، تا اینکه در روز 13 آذر 1342 دهها نفر از علمای تبریز را شبانه دستگیر و به زندان و یا به پادگان لشکر زرهی تهران انتقال داد. روحانیان دستگیر شده سید محمدعلی قاضی طباطبایی، سید احمد خسروشاهی، محمد حسین انزابی، محمد وحدت، عیسی اهری، سید مهدی دروازهای، بنایی مراغهای و... بودند. اندکی بعد در تبریز به نشانه اعتراض اعتصاب گستردهای صورت گرفت و مردم شهرهای مختلف نیز از این حرکت پشتیبانی کردند.(49)
حکومت پهلوی به وسیله افراد دست نشانده خود سعی کرد تا جلوی هرگونه حرکت اعتراضی در تبریز را بگیرد و مردم را از حرکتهای انقلابی دور نگه دارد؛ ولی به دلیل حضور علما و روحانیان انقلابی دیگر در تبریز، مردم این شهر در جریان مبارزه قرار میگرفتند. بنابراین طی روزها و ماههای بعد نیز مردم شهر به دلیل حضور روحانیان آگاه و پیرو امام خمینی(ره)، مبارزه علیه حکومت را ادامه دادند و تا پیروزی انقلاب اسلامی همواره در کنار امام و سایر مبارزان بودند.
1- اطلاعات، 11 /1 /1340، ش 14066
2- بهبودی، هدایتالله، تبریز در انقلاب، تهران، نشر عروج، چاپ دوم، 1385، ص 44
3- قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی ، ج 1، 1378، ص 306
4- تبریز در انقلاب، همان، ص 55
5- خاطرات 15 خرداد، ج 2 (ماجرای آغاز انقلاب اسلامی در تبریز-قسمت اول) ، به کوشش علی باقری، تهران، حوزه هنری، 1374،ص 97
6- سید محمدعلی قاضی طباطبایی، سال 1293 ش در تبریز متولد شد. پدرش آیتالله سید میرزا باقر طباطبایی از روحانیان بزرگ شهر تبریز بود. وی برای فراگیری علوم دینی به مدرسه طالبیه رفت. در سال 1307 ش به دنبال قیام مردم تبریز علیه سیاستهای رضاخان به همراه پدرش به تهران و پس از آن به مدت یک سال به مشهد تبعید شد و بعد از آن که دوران تبعیدشان به پایان رسید هنگامیکه قصد بازگشت به دیارشان را داشتند، به دستور رضاخان خانه آنها ویران شد. سید محمدعلی کمی بعد برای ادامه تحصیل به قم رفت و با امام خمینی(ره) آشنا شد. از آنجا به توصیه استادش آیتالله سید محمد کمرهای برای ادامه تحصیل عازم نجف شد و پس از بازگشت از نجف، در تبریز امامت مسجد مقبره را بر عهده گرفت. با شروع نهضت امام خمینی(ره) در سال 1342، در آذربایجان اولین کسی که به دعوت امام، لبیک گفت وی بود. در بین سالهای 1342 تا 1343 سهبار دستگیر شد. وی در تبریز تنها عالمی بود که در ایام وفات همه ائمه شیعه در مسجد مقبره مجلس ختم برگزار میکرد و دستور تعطیلی بازار را میداد. طی سالهای بعد نیز با اوجگیری مبارزات علیه حکومت پهلوی، آیتالله قاضی طباطبایی در تبریز رهبری مبارزات را بر عهده داشت. گفتنی است که وی لقب «خمینی آذربایجان» را داشت و این لقب از طرف دشمنان نهضت امام در آذربایجان به وی داده شده بود.
در ماههای آخر حکومت پهلوی، آیتالله قاضی طباطبایی در همبستگی مردم نقش مهمی را ایفا کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مرداد ماه 1358 طی حکمی از سوی امام خمینی(ره) به عنوان نماینده تامالاختیار و امام جمعه تبریز منصوب شد. در روز 10 آبان 1358 ، بعد از نماز مغرب و عشا از مسجد شعبان، عازم خانه بود که توسط فردی از گروهک فرقان به شهادت رسید و فردای همانروز به خاک سپرده شد.(جلوه محراب، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378؛ نیکبخت، مهین، خمینی آذربایجان، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382)
7- خاطرات 15 خرداد، ج 2، همان، صص 97-98
8- همان، ص 98
9- همانجا
10- همانجا
11- اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374، ص 40
12- دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، ج 3، بنیاد فرهنگی امام رضا(ع)، ص 173
13- تبریز در انقلاب، همان، صص 60-61
14- روزنامه کیهان، 1 /11 /1341، ش 5857
15- تبریز در انقلاب، همان، ص 63
16- همان، صص 63-64
17- قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 1، همان، صص 488-489
18- همان، صص 492-493
19- تبریز در انقلاب، همان، صص 66-67
20- همان، ص 67
21- دانشگاه آذرآبادگان به روایت اسناد، تدوین ناهید عابدینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1392، ص 43
22- همان
23- همان، صص 43-44
24- صحیفه امام، ج 1، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1378، ص 156
25- تبریز در انقلاب، همان، صص 69-70
26- همان، صص 70-71
27- تبریز در انقلاب، همان، ص 70
28- قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 2، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378، ص 36
29- تبریز در انقلاب، همان، صص 70-72
30- همان، ص 74
31- همان، ص 73
32- همان، ص 80
33- همان، صص 80-81
34- همان، ص 81
35- همان، صص 84-85
36- قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 3، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378، ص 197
37- تبریز در انقلاب، همان، ص 88
38- همانجا
39- همانجا
40- همان، ص 155
41- همان، صص 89 و 91
42- همان، ص 92
43- همان، ص 91
44- دانشگاه آذرآبادگان به روایت اسناد، همان، ص 46
45- خاطرات 15 خرداد، ج 2، همان، ص 47
46- قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 3، همان، ص 410
47- تبریز در انقلاب، همان، صص 93-95
48- روحانی، حمید، نهضت امام خمینی(ره)، ج 1، چاپ نوزدهم، تهران، بنیاد تاریخپژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی، 1394، ص 763
49- همان، صص 763-765
تعداد بازدید: 3281