احمدرضا امیری سامانی
23 دي 1396
کتاب «پهلوانان نمیمیرند»1 روایتی است داستانی که با اقتباس از زندگی شهید طیب حاجرضایی و با هدف آشنا کردن نسل جوان با زندگی این شهید نگاشته شده است.
طیب حاجرضایی نامی آشنا در میان مردم است. او یکی از جماعت عیار و به قول معروف لوطی نیم قرن پیش بود که پیش از قیام پانزده خرداد 1342 از طرفداران حکومت پهلوی محسوب میشد، اما در روزهای بعد از پانزده خرداد، از سوی حکومت پهلوی به جرم همدستی در قیام دستگیر شد. وقتی در بازجوییها از وی خواستند که به دریافت پول و رشوه از امام خمینی اعتراف نماید، به این خفت تن نداد و در تغییر موضع آزادمردانه خود به طرفداری از امام خمینی و نهضت برخاست و در همین راه اعدام شد.
«پهلوانان نمیمیرند» به قلم مهدی محمدیسرشت نگارش شده است و داستان آشنایی یک مهندس مکانیک جوان بهنام یوسف با فردی به نام مهندس بهرام در یک شب بارانی است. جریانی که باعث اشتغال مهندس جوان در کارخانه مهندس بهرام میشود. او در کارخانه با فردی تحصیل کرده روبهرو میشود به نام اوس رضا که مرام لوطیهای قدیم را دارد و روی صورت و بدنش زخم چند چاقو به چشم میخورند. رضا مسئول فنی کل کارخانه است و آشنایی راوی با وی، بابی میشود تا هردو پا به سالهای نیم قرن پیش بگذارند و خاطرات لوطیهای قدیم و خصوصا طیب حاجرضایی را مرور کنند. این جریان در پنج فصل کتاب و با عناوین «آشنایی با مهندس بهرام»، «کارخانه اوس بهرام»، «آشنایی با طیب حاجرضایی»، «دوستی با اوس رضا» و «خلاصهای از زندگی طیب حاجرضایی» تدوین شده است.
داستان در فضای لوطیگری و با زبان عامیانه کوچه و بازار نگارش شده و یوسف که خود اهل جنوب تهران است، کل داستان را با زبان محاوره مردم پایین شهر و البته مردم پایین شهر همان پنجاه سال گذشته روایت کرده است. جریان آشنایی یوسف و اوس رضا ما را به سمت عیاران دهه 1340 و آشنایی با آنها میکشاند. لوطیها و جوانمردانی که در رأس آنها شهید طیب حاجرضایی قرار دارد.
فصل پنجم کتاب خلاصهای است از زندگی طیب حاجرضایی و از آن به بعد، ابعاد زندگی او و رسوم مربوط به جوانمردی و لوطیگری، برای خواننده تشریح میشوند. فصل ششم در مدح زورخانهداری و ورزشهای باستانی و همچنین رسوم مربوط به عیاران سخن رانده است و با این پیشزمینه وارد فصل هفتم میشویم که در آن، جریان «نه» گفتن طیب به شاه مرور میشود. موضوعی که باعث اقبال بیشتر به طیب در میان مردم و سرافکندگی شاه شد. به همین واسطه، در فصل هشتم بحث قدرت و نفوذ طیب در میان اقشار جامعه به میان کشیده میشود.
فصل نهم کتاب به یکی دیگر از جوانمردان پانزده خرداد به نام حاج اسماعیل رضایی میپردازد که او هم به همراه طیب در سال 1342 به دستور محمدرضا پهلوی اعدام شد. موضوع اعدام طیب و حاج اسماعیل رضایی، سرفصل مباحث فصل دهم کتاب است. فصل یازدهم نیز پیشدرآمدی است بر فصل بعدی که با عنوان سفرهداری و لوطیگری طیب، این خصوصیت اخلاقی او را بررسی کرده است. فصل سیزدهم مکمل این فصل شده و به برخی دیگر از خصوصیات اخلاقی طیب همچون، احترام به ضعفا و ایجاد شغل برای آنها، سحرخیزی و هراس نداشتن از مرگ میپردازد.
«عجب رسمیه، رسم زمونه» عنوان فصل پانزدهم کتاب است. در این فصل یوسف و رضا در جریان یکی از درگیریهای معروف تهران در آن سالها قرار میگیرند که بین طیب و حسین رمضان یخی اتفاق افتاده بود؛ نزاعی که طیب برای رفع فساد وارد آن شده بود. از فصل شانزدهم تا بیستودوم که فصل پایانی کتاب است، راوی – یوسف – جریان بازداشت و زندان خودش به اتهام ناحق و آزادی از آن را برای ما تعریف میکند. ابتکار نگارنده در الحاق یک داستان فرعی به موضوع اصلی کتاب، نه تنها باعث افزودن تعلیق و کشش به داستان شده بلکه با مطرح نمودن جریان دادگاهها، زندان و اعدام طیب به طور موازی، تمام سختیها و آلام یک زندانی مثل یوسف و طیب و حاج اسماعیل را برای خواننده قابل درک و ملموس میکند.
روایت پهلوانان نمیمیرند، اگر چه در ابتدا مشکلاتی در ارتباط منطقی حوادث و پیوستگی آنها دارد، اما هر چه داستان بیشتر ادامه پیدا میکند، حوادث یکدستتر و منطقیتر میشوند و کشش داستان نیز بیشتر میشود.
اصرار نویسنده برای استفاده از لحن کوچه و بازار قدیم در دوران حاضر، باعث شده تا شخصیتهای داستان برای خواننده امروزی اندکی نامانوس جلوه کنند، خصوصاً اینکه شخصیتهای داستان علاوه بر استفاده از محاورههایی که تقریبا منسوخ شدهاند، بروز دهنده برخی خصوصیات اخلاقی هستند که هرچند نیکو، اما مربوط به نسلی هستند که در جامعه مدرن امروزی صرفاً به عنوان یک نوستالژی و تیپ تاریخی مطرحاند. انگار که با کمک ماشین زمان، سه نفر از لوطیهای پنجاه سال پیش را وارد جامعه مدرن امروزی کردهایم. این جریان، گر چه بیانگر تلاش نویسنده برای معرفی ملموستر طیب حاجرضایی و رسوم لوطیگری به خواننده است، اما در نقاطی از داستان درگیر اغراقهایی شده که باعث دلزدگی خواننده میشود و او را در وضعیتی قرار میدهد که انگار روبهروی یک صحنه تئاتر روایی نشسته است. مشکل بعدی این لحن نگارش، القای حس برتری فکری و فرهنگی خواننده به شخصیت اصلی داستان است؛ شخصیتی که در بسیاری از صفحات کتاب درگیر کشمکشهای ذهنی با موقعیتهای دراماتیک و اخلاقی ساده و پیشپا افتاده میشود و موقعیتهایی که تلاش دارند اصول اخلاقی را آن هم با زبان محاورهای که در جامعه امروزی از روال افتاده، به ما گوشزد کنند. اما با تمام این موارد، تلاش نویسنده کتاب در استفاده از روایت داستانی و شناساندن رسوم خوب متداول بین جماعت لوطی و عیار به نسل امروز قابل تقدیر است.
مهدی محمدیسرشت در نگارش این کتاب 317 صفحهای، از منابعی همچون ماهنامه فرهنگی تاریخی شاهد یاران، کتاب زندگینامه و خاطرات حر نهضت انقلاب اسلامی، کتاب طیب در گذر لوطیها، فیلم مستند شهید طیب و مصاحبه حضوری با بیژن حاجرضایی، فرزند طیب استفاده کرده است. ردپای مصاحبهها را میتوان بهوضوح در نقلقولهای استفاده شده در لابهلای کتاب مشاهده کرد. امید بر این است که نگارش وانتشار اینگونه آثار، راهی نو باشد برای زنده کردن تاریخ در دل نسل جدید.
1- پهلوانان نمیمیرند: برگرفته از زندگی شهید طیب حاجرضایی، نوشته مهدی محمدیسرشت، انتشارات محراب، 1394 و 1396
تعداد بازدید: 4059