لیلا حیدری
16 بهمن 1396
در ساختار اجتماعی ایران، روحانیت شیعه از جایگاه ویژهای برخوردار بوده و در دهههای اخیر نقش مهمی در تحولات و جنبشهای مردمی داشتهاند. پس از اینکه در دهه 1340 ماهیت ضد مذهبی حکومت پهلوی آشکارتر شد، روحانیت و جامعه مذهبی وارد مسیر تازهای از مبارزه شدند. صریحترین و قاطعترین شیوه مبارزه و مقاومت از سوی امام خمینی ارائه شد. از اینرو رهبر نهضت اسلامی شدند.
روابط و سیاستهای ضد اسلامی حکومت پهلوی، بویژه روابط با اشغالگران فلسطین حساسیت جامعه مذهبی را برانگیخت. رژیم شاه سعی کرد که حتیالامکان این روابط، مخفیانه و سری باشد. اما با گسترش مناسبات غیر رسمی اسرائیل با حکومت پهلوی، امام بر خود واجب دانستند که به هر طریقی پرده از راز آن برداشته و عملکرد حکومت را در این زمینه، به اطلاع و آگاهی مردم برسانند. از اینرو ایشان به مناسبتهای مختلف دست به افشاگری زده و چه با لحن مشفقانه و پدرانه در قالب توصیه و پند و اندرز و چه با لحن اخطار و انذار و تند و کوبنده، خطاب به دولت حکومت پهلوی و شاه، به سخنرانی پرداختندند. این متن در پی آن است که با استناد به سخنرانیها، بیانات، پیامها و اعلامیههای امام، شیوهها و روشهای ضد اسلامی حکومت پهلوی در رابطه با اسرائیل را تبیین نماید.
در یکی از گزارشات خیلی محرمانه ساواک، نامهای از امام که در 12 شهریور 1341 به یکی از سردفتران اسناد رسمی تهران نوشته بودند، آورده شده است. این نامه در راستای تبلیغات حکومت پهلوی مبنی بر اینکه مخالفان داخلی روابط ایران و اسرائیل را جزء وابستگان به کشورهای مصر و عراق میدانست، نوشته شد. امام در تکذیب این شایعات فرمودند: «من با هیچ یک از کشورهای مسلمان رابطهای ندارم... ولی موقعی که اختلافاتی بین همان کشورهای اسلامی و حکومت یهود به وجود میآید، چارهای جز جانبداری از حکومتهای اسلامی ندارم و اگر دولت ایران، رابطه خود را با کشور اسرائیل قطع کند، آن وقت روحانیت ایران یکصدا بر ضدتحریکات کشورها... علیه حکومت شیعه ایران، قیام خواهد نمود... ما با اسرائیل و بهائیها نظر مخالف داریم و تا روزی که مسئولین امر، دست از حمایت این دو طبقه برندارند، ما به مخالفت با آنها ادامه میدهیم.»[1]
از سوی دیگر با اجرای برنامههایی مانند انقلاب سفید و لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی توسط حکومت پهلوی که هدف اصلی از این طرحها زدودن آثار مذهب در کشور و باز کردن جای پای بیشتر فرقه ضاله بهائیت در امور اجرایی کشور بود، امام موضعگیریهای به هنگام داشتند. ایشان در اردیبهشت سال 1342 در محکوم نمودن ارائه تسهیلات به بهائیها، جهت مسافرت به لندن و شرکت در محفل بهائیها نامهای برای علمای یزد فرستادند. امام در این نامه با یادآوری چند بند اساسی لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، عملکرد دولت حکومت پهلوی را ذکر نمودند و افزودند: «آقایان باید توجه فرمایند که بسیاری از پستهای حساس به دست این فرقه است که حقیقتاً عمال اسرائیل هستند. خطر اسرائیل برای اسلام و ایران بسیار نزدیک است. پیمان با اسرائیل در مقابل دول اسلامی یا بسته شده یا میشود. با سکوت و کنارهگیری همه چیز را از دست خواهیم داد... اسلام به گردن ما حق دارد... باید علمای اسلام... دین خود را ادا نمایند.»[2]
در چهلم شهدای مدرسه فیضیه قم، امام به شدت ابراز تأسف کرده و در 12 اردیبهشت 1342 به افشاگری ابعاد مختلف جنایات حکومت پهلوی پرداختند و در پیامی خطاب به مردم ایران، بویژه ارتشیان و صاحبمنصبان و درجهداران، از فشارهایی که دولت حکومت پهلوی در زمینه سرکوب خواستههای مذهبی مردم و تسلیم در مقابل دشمنان خارجی مخصوصاً اسرائیل به آنان وارد کرده است سخن گفتند. سپس خطاب به سران دولتهای اسلامی اعلام کردند: «علما... مردم و ارتش ایران برادر دولتهای اسلامی است و در منافع و مضار همدوش آنهاست و از پیمان با اسرائیل، دشمن اسلام و دشمن ایران، متنفر و منزجر است. اینجانب این مطلب را به صراحت گفتم بگذار عمال اسرائیلی به زندگی من خاتمه دهند.»[3]
طی سالهای 1341 تا 1343 عمده سخنرانیهای امام، تبیین و تحلیل عملکرد دولت حکومت پهلوی در سیاست داخلی و دیپلماسی خارجی در سطح منطقهای بود. ایشان با هشدار به ملت ایران و علمای طراز اول، نفوذ عوامل بیگانه و غیر مسلمان، از جمله دخالتهای عمال اسرائیل را با قاطعیت گوشزد میکردند. در 12 اردیبهشت 1342 امام علاوه بر دادن پیام به ملت ایران، به مناسبت آغاز دروس حوزوی در قم، به ارزیابی قیام مردم و حوادث تلخ سال 1341 پرداختند و خطر مشاوره و همپیمانی با اسرائیل را متذکر شدند. ایشان با «مردک» خواندن شاه، اعتبار وی را زیر سوال بردند.[4]
چند روز پس از این سخنرانی در 23 اردیبهشت، در میان جمعی از روحانیون و مردم همدان، از آسیبهایی که دین اسلام را تهدید میکرد و از تقویت اسرائیل و بهائیها توسط عوامل نفوذی آنها در دولت حکومت پهلوی گفتند. امام درباره به رسمیت شناختن اسرائیل توسط دولت وقت ایران به مردم گفتند: «اطلاع کامل دارم میخواهند بر خلاف تمایل ملت مسلمان ایران و سایر ملل اسلامی و عرب، دولت اسرائیل را به رسمیت بشناسند، ولی هنوز مثل اینکه جرأت نکردند و از شما وحشت دارند که موضوع را رسماً اعلام کنند. دو سال قبل همین کار را کردند که مورد اعتراض علما و مردم قرار گرفت، فوری تکذیب کردند... شما به دیگران... همه به همه بگویید و آماده باشید.»[5]
امام با هر مناسبتی مسیر نهضت اسلامی را هموارتر میکردند، زیرا سکوت کردن در فضای اجتماعی، سیاسی دهه 1340 را به منزله کمک به دشمنان اسلام محسوب میکردند و اعتقاد داشتند اگر «به واسطه سکوت و خاموشی به اسلام لطمهای وارد شود، نزد خدا مسئول هستیم.» امام مکرراً اعلام میکردند «خطر امروز بر اسلام کمتر از خطر بنیامیه نیست... دستگاه جبار با تمام قوا به اسرائیل و عمال آنها همراهی میکند. دستگاه تبلیغات را به آنها سپرده و در دربار دست آنها باز است [اشاره به تلویزیون ایران که در دست ثابت پاسال بهائی و تیمسار ایادی، پزشک بهایی شاه و از درباریان بود]... شغلهای حساس در ارتش... فرهنگ... دست آنهاست... خطر اسرائیل و عمال آنها را به مردم تذکر دهید. در نوحهخوانیها و سینهزنیها از مصیبتهای وارده بر اسلام... یادآور شوید.»[6]
سخنرانی عصر 13 خرداد 1342 در مدرسه فیضیه قم منجر به دستگیری ایشان و نقطه عطف نهضت اسلامی یعنی قیام 15خرداد گردید. امام با این سخنرانی صریح و رسا روند تکوینی جنبش اسلامی را اعتلا بخشیدند و تحولات شگرفی در تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران پدید آوردند. ایشان در سخنرانی عصر عاشورا، با مقایسه نمودن عاشورای حسینی با حمله سرکوبگران مدرسه فیضیه، پرده از رازهای جنایات دولت حکومت پهلوی برداشتند و عامل اصلی مخالفت با اسلام در کشور را اسرائیل دانستند. ایشان اسرائیل را مانع بزرگ و سد راه پیشرفت اقتصادی، تجاری، کشاورزی و سیاسی ایران برشمردند و اهانت به علما و روحانیت را تبعیت دولت وقت ایران از اغراض و نقشههای شوم اسرائیل دانستند. امام در بخش دیگری از سخنانشان افزودند:.«امروز به من خبر دادند که عدهای از وعاظ و خطباء تهران را بردهاند سازمان امنیت و تهدید کردهاند که از سه موضوع حرف نزنند. 1) از شاه بدگویی نکنند. 2) به اسرائیل حمله نکنند. 3)نگویند که اسلام در خطر است و دیگر هرچه بگویند آزادند. تمام گرفتاریها و اختلافات ما در همین سه موضوع نهفته است. اگر از این سه موضوع بگذریم دیگر اختلافی نداریم و باید دید اگر ما نگوییم اسلام در معرض خطر است، آیا در معرض خطر نیست؟ اگر ما نگوییم شاه چنین و چنان است آیا آنطور نیست؟ اگر ما نگوییم اسرائیل برای اسلام و مسلمین خطرناک است آیا نیست؟ و چه ارتباط و تناسبی بین شاه و اسرائیل است که سازمان امنیت میگوید از شاه حرف نزنید، مگر شاه اسرائیلی است؟ به نظر سازمان امنیت شاه اسرائیلی است؟ به نظر سازمان امنیت شاه یهودی است؟ اینطور که نیست ایشان میگوید مسلمانم. آقای شاه! شاید اینها میخواهند تو را یهودی معرفی کنند که من بگویم کافری تا از ایران بیرونت کنند و به تکلیفت برسند؟ اسرائیل دوست اعلیحضرت است؟ اسرائیل مملکت را به باد میبرد، اسرائیل سلطنت را میبرد با عمالش... بیچاره! نمیدانی اگر یک روز صدایی درآمد، یک نفر از اینهایی که با تو رفیق هستند، رفاقت ندارند... اینها رفیق دلارند.»[7]
در این سخنرانی که به زبان ساده ایراد شد و درک آن برای مردم کوچه و بازار بسیار آسان بود، محمدرضا شاه برای نخستینبار از سوی یک شخصیت روحانی مورد سوال، انتقاد، سرزنش و حمله قرار گرفت. وحشت و هراسی که نام شاه طی سالهای متمادی در اذهان عمومی جای گرفته بود، در هم شکسته شد. امام در حضور هزاران شنونده، شاه را «آقای شاه، تو، بیچاره، بدبخت» خطاب کرده بود. بدینترتیب اقتدار شاهانه آسیب جدی دید. شمارش معکوس از آن روز برای نابودی حکومت پهلوی آغاز شد. ابعاد عمیق شکستن این اقتدار گستردهتر از آن بود که بتوان از راه تهدید، وعده و وعید با آن مقابله کرد. شاه به شیوه معمول و با اتکا به کمکها و حمایت آمریکا در برابر این تهدید، به سیاست خشونت و سرکوب متوسل شد و دستور بازداشت امام را صادر کرد، اما امام تنها چند روز پس از آزادی در 18 فروردین 1343، اعتراضات و انتقادات شدیدتری را در پی گرفت. در 18 فروردین طی پیامی خطاب به ملت ایران، از تسلط اسرائیل و عوامل آنها ابراز تاسف نمودند: «تأسف بالاتر، تسلط اسرائیل و عمال اسرائیل است بر بسیاری از شئون حساس مملکت و قبضه نمودن اقتصادیات آن به کمک دولت و عمال دستگاه جبار. اسرائیل با دول اسلامی در حال جنگ است و دولت ایران با کمال دوستی با او رفتار میکند و همهنحو وسایل تبلیغ و ورود کالاهای آن را فراهم میسازد... من به... مسلمین جهان... اعلام میکنم که ملت عزیز شیعه از اسرائیل و عمالش متنفرند و از دولتهایی که با اسرائیل سازش میکنند متنفر و منزجرند... این دولتها به هیچ وجه مورد تائید ملت نیستند.»[8]
هشدار امام درباره تسلط اسرائیل بر تمام شئون اقتصادی کشور، در بیشتر سخنرانیهایشان آشکار بود. فریاد مخالفت امام در سخنرانی 26 فروردین 1343 در تحلیلی از قیام 15 خرداد، به حدی واضح و رسا بود که حکومت پهلوی از آزاد کردن امام به شدت پشیمان شد. در سالگرد قیام 15 خرداد هم علمای طراز اول حوزه علمیه، در ردّ عملکرد دولت حکومت پهلوی اعلامیه مشترکی صادر نمودند. در این اعلامیه آمده بود «ما نمیدانیم اینها چه بستگی با اسرائیل و عمال اسرائیل دارند؟ آیا برای مملکت کهنسالی مثل ایران ننگ نیست که دولت اسرائیل بگوید ما حمایت از ایران میکنیم؟ ایران بزرگ تحتالحمایه اسرائیل است؟»[9]
امام همچنین در 27 تیر 1343 طی نامهای خطاب به خطیب مشهور تهران، حجتالاسلام محمدتقی فلسفی، به وی توصیه کردند در سخنرانیها از خطر نفوذ اسرائیل بگوید.[10] افزون بر آن در 18 شهریور 1343 امام به مناسبت آغاز درسهای حوزوی، مجدداً خطر نفوذ اسرائیل را در ایران و توطئههای استعمار در کشورهای اسلامی را گوشزد نمودند و روابط رژیم شاه و اسرائیل را افشا کردند: « یکی از این سران قوم، گفت این اسرائیل تمام شد مسئلهاش؛ اصلًا رفت؛ مسئله تمام شد. من نمیدانم چه قدرتی دارند اینها به خلاف واقع گفتن... گفت اسرائیل تمام شد. بعد از آنی که اسرائیل تمام شده، الان که من اینجا نشستهام برای شما صحبت میکنم، مزارع بسیار خوب ایران- بسیاریاش- در دست اسرائیل است! از ایلام به من نوشتهاند که مزارع خوب اینجا را دادهاند اسرائیل چغندر بکارند. تابلویی زدند به کنار جاده که مزرعه نمونه ایران و اسرائیل! این آقایانی که اسرائیل را میگویند ما کنار زدیم. روزنامه اسرائیل که برای من آمده است، آوردهاند، نوشته بود به اینکه سفیر اسرائیل در ایران، در تهران! آقایان میگویند که ما کاری نداریم به اسرائیل!!»[11]
آخرین سخنرانی امام قبل از تبعید، در 4 آبان 1343 انجام شد. این سخنرانی که در تبیین و تحلیل لایحه تصویبی کاپیتولاسیون صورت گرفت، دولت و مجلس حکومت پهلوی را فاسد و دستنشانده آمریکا و اسرائیل و دشمن مردم ایران و اسلام خواند[12] سیاست خارجی دولت حکومت پهلوی و دخالت استعماری آمریکا، انگلیس و اسرائیل را مورد انتقاد صریح و کوبنده قرار داد و به شدت نظام سلطه استعماری را زیر سوال برد. دولت حکومت پهلوی برای خاموش کردن نهضت مردمی، امام را از ایران به ترکیه و سپس عراق تبعید نمود، اما ایشان در غربت نیز به دفاع از مردم ستمدیده برخاستند و در پیامی که در سال 1346 به امیرعباس هویدا، نخستوزیر وقت حکومت پهلوی برای نصیحت و اتمام حجت صادر نمودند، با صراحت و قاطعیت به افشاگری اعمال رژیم پرداختند و بر جرمها، قانونشکنیها و خیانتهای حکومت پهلوی تأکید کردند: «آقای هویدا من وظیفه دارم شماها را نصیحت کنم... با اسرائیل دشمن اسلام و آوارهکننده بیش از یک میلیون مسلمان بیپناه، پیمان برادری نبندید. عواطف مسلمین را جریحهدار نکنید. دست اسرائیل و عمال خائن آن را به بازار مسلمین بیش از این باز نکنید، اقتصاد کشور را به خاطر اسرائیل و عمال آن به خطر نیندازید، فرهنگ را فدای هوس آنها نکنید... تسلیم به خواستههای دولت پوشالی اسرائیل و به خطر انداختن اقتصاد مملکت سند ضعف و نوکری است و سند خیانت به اسلام و مسلمین است... از قهر خدا و قهر ملت بترسید.»[13]
باید گفت یکی از عوامل اصلی و انگیزههای مبارزه امام خمینی با حکومت پهلوی، مخالفت با دخالتهای کشورهای استعماری در امور داخلی ایران بود. زیرا امام منشاء تحریکات و بدبختیهای ملت ایران را نقش دولتهای بیگانه در امور داخلی و وابستگی حکومت پهلوی به این کشورها میدانست. این مبارزه تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه یافت.
[1]. صحیفه امام: مجموعه آثار امام خمینی، جلد اول، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1385، ص77
[2]. پیشین، صص186-187
[3]. پیشین، صص 196-198
[4]. پیشین، ص212
[5]. پیشین، صص227-228
[6]. پیشین، ص230
[7]. پیشین، صص243-248
[8]. پیشین، صص262-261
[9]. پیشین، صص335-336
[10]. پیشین، ص 353
[11]. پیشین، صص386-387
[12]. نجاتی، غلامرضا، تاریخ بیست و پنج ساله ایران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1371، ص311.
[13]. روحانی، سید حمید، نهضت امام خمینی، جلد دوم، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376، ص331.
تعداد بازدید: 2298