خاطرات

باید در بین مردم باشیم


02 ارديبهشت 1398


بعد از دستگیری امام خمینی(ره) در سال 1342 مردم ایران قیام کردند که منجر به کشتار مردم معترض در 15 خرداد، در شهرهای تهران، تبریز، ورامین و برخی دیگر از شهرهای کشور توسط عوامل رژیم پهلوی گردید؛ لذا رژیم برای جلوگیری از قیام همگانی اقدام به دستگیری علمای برجسته، تأثیرگذار و انقلابی کرد. پنج شش نفر از علمای ارومیه را همان روز به شهربانی بردند؛ زیرا رژیم از وجود آنها احساس خطر می‌نمود و احتمال می‌دادند در اعتراض به دستگیری امام، مردم را به مخالفت و اعتراض فراخوانند. بنده نیز در بین روحانیان دستگیر شده بودم. ما را به شهربانی ارومیه بردند. تا جایی که به یاد دارم، بعضی‌ها را در برابر اخذ تعهد کتبی مبنی بر عدم اقدام علیه رژیم، آزاد کردند. ولی سه نفر تعهد کتبی ننوشتند که عبارت بودند از دانشمند معروف و روحانی بزرگوار، مرحوم شیخ محمدامین رضوی، مرحوم سیدحمزه موسوی عجب‌شیری وبنده. ما سه نفر به بهانه اینکه در اصل ارومیه‌ای نیستیم و شما از علمای ارومیه تعهد می‌گیرید، تعهد کتبی ننوشتیم. مأموران شهربانی گفتند: «اگر تعهد ننویسید، به این معناست که شما مخالف حکومت هستید و می‌خواهید سر منبرها در مساجد مردم را علیه اعلی‌حضرت تحریک کنید؛ بنابراین ما مأموریم و معذور و مجبوریم به دستانتان دستبند بزنیم و شما را دست‌بسته به تهران بفرستیم. کمانکارها آماده‌اند همین الآن شما را به تهران ببرند و تحویل زندان قزل‌قلعه بدهند! بنابراین اگر قصد مخالفت با شاه را ندارید، بیایید تعهدنامه را امضا نمایید و آزاد شوید.»

ما زیر بار نرفتیم و امضا نکردیم. آنها هم ما را رها نکردند. شب از نیمه گذشت. رئیس شهربانی اهل تبریز به اسم کهنمویی پیش ما نشسته بود. گاهی چرت می‌زد!... به ما گفت: «والله بالله، اگر تعهد ندهید، شما را به تهران می‌فرستیم، آنجا عرصه بر شما تنگ خواهد شد! بهتر است بیایید، ملتزم شوید و تعهدنامه را امضا کنید، تا هم خودتان راحت شوید، هم ما، تعهد را بنویسید، خیال ما راحت شود. شما به خانه و خانواده‌تان برگردید، ما هم برویم استراحت کنیم. بعد بلند شد و ما را به کریدور آورد. آنجا افسری ایستاده و سه دستبند در دست داشت. کهنمویی به او گفت: «به این سه نفر دستبند بزنید و ببرید!»

گفتیم: «ما که فراری نیستیم تا دستبند بزنید، هرجا می‌خواهید ببرید، ما می‌رویم، چرا دستبند می‌زنید؟!»

آن افسر گفت: «دستور از بالاست، اگر رئیس شهربانی هم بگوید دستبند نزنید، ما می‌زنیم و شما را به تهران می‌فرستیم!»

ما دیدیم وضع طور دیگری است، اینان در کار خود جدّی هستند و قصد دارند واقعاً بر دستان ما دستبند بزنند، بعد هم معلوم نیست ما را کجا ببرند.

در این حال مرحوم رضوی به ما گفت: «اگر از ما تعهد هم بگیرند، ما بیرون به آن عمل نخواهیم کرد! ما کار خود را می‌کنیم؛ بنابراین دستگیری و اعزام ما به تهران یا هر جای دیگری، احتمالاً پیامدهایی داشته باشد که قابل جبران نباشد. ما باید در بین مردم باشیم و به وظیفه خود عمل کنیم. به نظر من صلاح در این است که تعهد را امضا کنیم و آزاد شویم و در بالای منبرها حرف خودمان را بزنیم. این تعهد هیچ ضرر و زیانی به فعالیت‌های دینی و انقلابی ما نمی‌زند».

در برابر این حرف مرحوم رضوی، صلاح دیدیم که امضا کنیم. من هنگام امضا کردن تعهدنامه گفتم: «ما به این تعهد تحمیلی عمل نخواهیم کرد!...»

کهنمویی با عصبانیت به همکاران خود داد زد که این از هم‌اکنون می‌گوید به تعهد خود عمل نخواهند کرد... ساعتی هم ما را بعد از امضا گرفتن نگهداشتند و بعد از نصف شب آزادمان کردند. به منزل برگشتیم. از فردا ما به راه خود در ایفای وظیفه شرعی رفتیم و هیچ التزامی به آن تعهدنامه نداشتیم؛ نه بنده و نه آن دو بزرگوار. البته از آن پس ساواک ارومیه به هر بهانه‌ای بنده و دیگر علما و روحانیان متعهد و مخالف رژیم را جلب می‌کرد و تعهد می‌گرفت، اخطار می‌داد، توهین می‌کرد و بعدها کار به نظارت، کنترل و تبعید عده کثیری از علما انجامید.

 

منبع: خاطرات آیت‌الله سیدعلی‌اکبر قریشی. تدوین: مرکز اسناد انقلاب اسلامی. تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی. 1388. صص107 تا 109.



 
تعداد بازدید: 2285



آرشیو خاطرات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.