13 خرداد 1398
اوایل سال 1344، یک شب به این مسجد [دروازه دولت اصفهان] رفتم. در حالی که جمعیت زیادی آمده بود؛ نماز مغرب را به امامت او [حجتالاسلام علیاکبر هاشمی طال غنچه] خواندیم. بعد از آن برای سخنرانی به من تعارف کرد. من بهترین موضوع قابل طرح را در آن جلسه، بحث نجاسات یافتم. یازده نجاسات موجود در اسلام را شرح دادم. روی کافر تکیه کردم و آن را شرح دادم. مصادیق آن را برشمردم؛ «کمونیست... آمریکا... چون که مسلمان نیستند، پس نجس هستند و گفتوگو با آنها حرام است.» گفتم: «آمریکا کافر است، ولی این کشور خانه آمریکا است. ایران پر از آمریکاییهاست.» در پایان دعا کردم و از خداوند خواستم تا صاحب این کشور، آن عزیز تبعیدی (امام خمینی) را هر چه زودتر به وطن برگرداند. بعد از ادای نماز عشا، فردی به من خبر داد که چند نفر در جلوی مجلس با شما کار دارند. دو مأمور من را به کلانتری دروازه دولت که نزدیک مسجد بود و از آنجا به اتاق رئیس، که کیانی نام داشت، بردند.
گزارشی از سخنرانی من آماده کرده بودند که روی میزش بود. سری تکان داد و گفت: «آشیخ اگر اختیار تام داشتم، زبانت را از کامت بیرون میکشیدم، به آمریکا توهین میکنی؟! شما مثل اینکه در این دنیا زندگی نمیکنی؟ صاحب اصلی این کشور آمریکاست! رهبر خردمند ما اگر اجازه دهد، ما به آمریکا سجده میکنیم! اگر آمریکا نباشد، کمونیستها این کشور را میگیرند. آن آقای تبعیدی عزیزتان هم دیگر برنمیگردد و این آرزو را به گور میبری!»
خلاصه یک مقدار ما را عتاب و خطاب کرد، من هم به او جواب میدادم، ولی چون آقای هاشمی طال غنچهای سفارش کرده بود، مرا آزاد کردند. از اینجا بود که به عمق وابستگی رژیم پهلوی به آمریکا پی بردم.
منبع: خاطرات حجتالاسلام علیاصغر جعفری اصفهانی، تدوین، ابراهیم عباسی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386. صص 50 ـ 51.
تعداد بازدید: 1873