07 مرداد 1398
در همان سالی که برای تبلیغ به ترکیه رفته بودم، حضرت امام خمینی هم به ترکیه تبعید شد. در مسجد ایرانیان نماز میخواندم و سخنرانی میکردم، ولی چون ساواک کنترل شدیدی اعمال میکرد، من بعدها متوجه شدم که تعدادی از مأمومین من که گاهی دست مرا هم میبوسیدند و اظهار ارادت میکردند، رسماً مأمور و جاسوس دولت هستند و مراقبت میکنند که من وارد مسائل میشوم یا نه؟ روی این حساب نمیتوانستم درباره شخصیت حضرت امام و قیام و حرکتش سخنی به میان آورم و با اینکه کاملاً محل اقامت و آدرس ایشان را در بورسای میدانستم، جرأت نمیکردم، به کسانی که درخواست میکنند و میخواهند به ملاقات ایشان بروند، جواب بدهم.
بهتدریج جو عوض شد و مردم ترکیه با حضرت امام و مقام علمی و اخلاقی ایشان آشنایی پیدا کردند و بعضی از آنها پیش ما میآمدند و با احترام و تعظیم از امام یاد میکردند و خواهان اطلاعات بیشتری درباره معظمله بودند. البته در همان موقع، بعضی از عوامل آمریکا در صهیونیسم جهانی در روزنامههای ترکیه، علیه امام و قیام ایشان مطالب مغرضانه و به دور از واقع چاپ میکردند، ولی شخصیتهای فرهنگی و علمی ترکیه و افرادی که غرض و مرضی نداشتند از مراتب علم و اخلاق و پاکی ایشان سخن میگفتند و تعریف میکردند که نمونهاش دیدگاه میزبان حضرت امام در بورسا بود.
طی مصاحبهای با یک مجله که نسخهای از آن را دارم، ایشان از اخلاق کریمه و پاکی حضرت امام و توجه ایشان به نماز و قرآن و مسائل عبادی و محبتش به بچهها که نزد امام میآمدند و ایشان را بابا خطاب میکردند و ازمراقبتهایی که آن مرد بزرگوار هنگام پیادهروی و هواخوری داشت و سعی میکرد که برای مردم مزاحمت ایجاد نشود و اینکه هیچوقت درباره کم و کیف غذا اعتراضی نمیکرد، سخن گفته بود. همان سخنانی که همه اطرافیان و خانواده حضرت امام درباره ویژگیهای ایشان، بهویژه نظم فوقالعادهاش بارها گفتهاند. خود ما هم در جلسات درس، شاهد نظم مثالزدنی ایشان بودیم. حضرت امام همواره سر ساعت در کلاس درس حاضر بود و کمتر اتفاق میافتاد که ایشان درس را بدون دلیل تعطیل کند.
منبع: خاطرات آیتالله احمد صابری همدانی. تدوین: سیدمصطفی صادقی. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی. 1384. صص 219 – 220.
تعداد بازدید: 1886