11 شهريور 1398
در ابتدای حضورم در ترکیه [سال 1343] فقط اسم شهر و منطقهای که حضرت امام خمینی در آن اقامت داشت، یعنی بورسا را میدانستم، ولی نشانی دقیق ایشان را نمیدانستم تا اینکه مرحوم حاج آقا مهدی گلپایگانی به همراه آقای علی صفایی گلپایگانی از طرف مرحوم آیتالله گلپایگانی، برای دیدن حضرت امام به ترکیه آمدند و در بورسا با ایشان ملاقات کردند. این عزیزان پس از بازگشت از بورسا، به منزل ما هم سر زدند و آدرس حضرت امام را به من دادند. طبق گفته اینها حضرت امام در خانه شماره 13 که مال سازمان امنیت بود، در خیابان ایرانیان و به تعبیر ترکها «عجملر جاده سی» سکونت میکرد. با دست یافتن به این آدرس، نامهای را برای حضرت امام نوشتم، اما از آنجا که مأموران امنیتی و مزدوران کنسولگری ایران شدیداً مراقب اعمال و رفتار ما بهویژه در مسجد بودند، اشارهای به اسم خودم نکردم. با نام شیخ عبدالله خود را معرفی کردم و به عربی نوشتم که من شاگرد سابق و نویسنده کتاب محمد و زمامداران هستم و آرزومند دیدارتان میباشم، ولی چون میترسم این ملاقات دردسرهایی برای شما بهوجود آورد و احیاناً به خاطر جلوگیری از این نوع ملاقاتها حضرتعالی را از محل سکونت کنونی که نسبتاً خوب و مناسب است، به جای نامناسبی منتقل کنند، بدینخاطر میخواهم از جنابعالی کسب اجازه کنم که اگر صلاح میدانید خدمتتان شرفیاب شوم و در غیر این صورت، مزاحم وقت شریفتان نخواهم شد. در پایان هم نوشتم که جواب نامه را به آدرس زیر ارسال کنید.
بعد از اینکه نامه را فرستادم، برای رعایت موارد امنیتی پیش یکی از مغازهدارهای محل رفتم و گفتم قرار است چند روز دیگر نامهای برای شیخ عبدالله به آدرس مغازه شما بیاید، اگر چنین نامهای به دستتان رسید به من اطلاع دهید و چون شیخ عبدالله در سفر است، به ناچار من برای گرفتن نامه میآیم. چند روز بعد جواب نامه امام رسید. در این نامه مرحوم حاج آقا مصطفی نوشته بود که نامه شما را خدمت والد معظم دادم که خوشحال شده و برای حضرتعالی دعا کرد. در خصوص ملاقات هم فرمود که میترسم این دیدار مشکلاتی برای شما به وجود آورد و مردم از فیض خدمات و تبلیغاتتان محروم شوند.
ظاهراً حاج آقا مصطفی پس از نگارش نامه، متن آن را به محضر امام برده بود تا پس از تأیید معظمله برای من بفرستد، چون در حاشیه نامه خود امام، مرقوم فرموده بود که اگر برای آقای گلپایگانی نامه نوشتید از طرف ما به ایشان بگویید که خانواده ما را به ترکیه بفرستند و در ضمن، مقداری سوهان و گز و لیموی عمانی هم برای ما تهیه کنید. با خواندن نامه احساس کردم که حضرت امام به خاطر این که من در زحمت و مشکل نیفتم، خیلی میل ندارد که به ملاقاتش بروم ما هم نرفتیم، ولی سفارشات ایشان را انجام دادیم و پیغام دادیم که از ایران مقداری گز و سوهان و لیموی عمانی بیاورند. گفتنی است که چون در ترکیه لیموی تازه در همه فصول هست، لیموی خشک شده و عمانی وجود ندارد.
یک روز برای نماز به مسجد رفتم که خادم مسجد گفت: «سه نفر از افراد متشخص و بزرگوار برای دیدن شما آمدند، ولی چون نبودید آدرس محل اقامتشان را که هتل شرایتون بود، دادند و رفتند.
متأسفانه آن روز برای خواندن نماز میت در یکی از مساجد شهر که فاصله بسیاری با مسجد داشت، رفته بودم که از فیض دیدار حضرت امام خمینی که قدم رنجه کرده بود و به مسجد ما آمده بود، محروم شدم. به همین خاطر به سرعت خودم را به هتل مذکور که در یکی از میادین بزرگ استانبول قرار داشت، رساندم. با نهایت تأسف، متوجه شدم که مأموران امنیتی نیم ساعت قبل، ایشان را به بورسا بردهاند، ولی آقایان جلیلی هنوز در هتل حضور دارند که به ملاقاتشان رفتیم و جویای احوال حضرت امام و خود آنها شدم. این عزیزان گفتند که حضرت امام پیغام داد که شما دیگر با ایشان تماس برقرار نکنید. با شنیدن پیام و فرمایش حضرت امام، خیلی ناراحت و آزردهخاطر شدم و با خودم فکر کردم که نکند نامه من مشکلاتی را برای معظمله پیش آورده است. به همین جهت با این تصور که امام از کار من ناراحت شده است، متأثر شدم، اما من آن نامه را تنها برای دل خود ننوشته بودم، بلکه مرحوم شهید بهشتی هم که آن زمان در آلمان حضور داشت، طی نامهای از من خواسته بود که با امام تماس بگیرم و پس از اطلاع از وضع و حال معظمله، ایشان را نیز مطلع و باخبر سازم. افزون بر این، مرحوم بهشتی در این نامه ضمن ابراز خرسندی از حضور من در ترکیه و آرزوی توفیق برای خدمت و تبلیغ مفید و مؤثر در آن دیار، نوشته بود: «امیدوارم با تلاشهایی که انجام میدهید گام مؤثری در جهت اتخاذ بین برادران اهل تسنن و شیعیان بردارید و در از بین بردن اختلافاتی که شاه اسماعیل و سلطان سلیم عثمانی پدید آوردهاند، تأثیرگذار باشید.»
به هر صورت ناراحتی و تأثر من خیلی طولانی نشد و حدوداً یک هفته بعد خبر رسید که امام به عراق منتقل شده است. با دریافت این خبر، علت آن پیام ایشان هم برایم روشن شد و فهمیدم که حضرت امام به جهت اینکه در شرف انتقال به عراق بوده، آن پیغام را فرستاده است تا من از برقراری ارتباط و نامهنگاری خودداری کنم تا احیاناً دچار مشکلی نشوم.
منبع: خاطرات آیتالله احمد صابری همدانی. تدوین: سیدمصطفی صادقی. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی. 1384. صص 216 – 218.
تعداد بازدید: 2169