08 مهر 1398
زمانی که خبر تبعید آقا (امام خمینی) به ترکیه [در سال 1343] در قم پخش شد، از خروج همه افراد ممانعت به عمل آمد و اجازه هیچگونه سر و صدا و راهپیمایی به کسی ندادند. به کلیه مغازهداران اعلام کرده بودند اگر مغازههایشان را باز نکنند، به روی آنها ضربدری کشیده و پس از سه روز، کلیه اموال مغازه را غارت و صاحب مغازه را دستگیر خواهند کرد.
یک هفته بعد از تبعید آقا، برای دستگیری داداش مصطفی (آیتالله سیدمصطفی خمینی) اقدام کردند و با این کار صدمه عظیمی به ما زدند. به یاد دارم زمانی که خبر دستگیری داداش را به من دادند، لرزی در وجودم پراکنده شد که هیچ پوششی، دوای درد من نشد. پس از گذشت دو ماه، دولت [حکومت پهلوی] تصمیم به آزادی داداش گرفت با این شرط که به محض آزادی، به سوی ترکیه حرکت کنند. داداش بعد از آزادی به سمت حرم حرکت کردند و همراه با موج صلوات مردم، راهی خانه شدند. صدای صلوات جمعیت، گوش کوچه را پر کرده بود. بازگشت داداش هیچ تفاوتی با حضور آقا نداشت و مردم از حضور داداش مصطفی همچون آقا بهرهمند میشدند و با مراجعه به منزل آقا، حساب سهمیهها و خمسهایشان را پرداخت میکردند.
دولت که متوجه شده بود، تحرکات منزل آقا حتی بدون حضور ایشان نیز ادامه دارد، احساس خطر کرده و با آنکه تنها یک هفته از آمدن داداش میگذشت، به در خانه آمده و از ایشان خواستند تا بلافاصله به ترکیه بروند. خانم (همسر امام خمینی) در حالی که نگران رفتن داداش بودند، خطاب به او گفتند: «راضی به رفتنت نیستم.» داداش با شنیدن این جمله به جلوی در خانه رفتند و به مأموران گفتند: «مادرم راضی به رفتن من نیستند ومن شرعاً نمیتوانم بدون اجازه او به ترکیه بروم.» مأموران با شنیدن این حرف خونشان به جوش آمد و به فاصله یک تماس تلفنی به تهران، داداش را دستگیر و بلافاصله سوار بر هواپیما، به سمت ترکیه فرستادند.
آقا تعریف میکردند: «من نشسته بودم که ناگهان در خانه باز شد و مصطفی داخل آمد. بسیار خوشحال شدم. هم از سلامتی او و هم از آنکه بالاخره بعد از مدتها میتوانستم از خانوادهام خبری بشنوم.» بعد از آنکه داداش مصطفی تبعید و به ترکیه فرستاده شد، اوضاع برای آقا کمی بهبود یافت و علاوه بر آنکه از تنهایی در آمده بودند، صاحب یک هممباحثهای خوب نیز شده بودند، در کنار آن، آقا مصطفی به محض ورودشان به منزل، پردههایی که آقا هرگز به آنها دست نزده بودند را کنار زده و حال و هوای دیگری به خانه داده بود. بعد از گذشت دو ماه از این اتفاقات، صدای اعتراض مردمی برخاست و خواستار خبر و یا نامهای از سمت آقا شدند. به همین منظور، پسر آیتالله خوانساری انتخاب و نزد آقا فرستاده شدند. او یک هفته در کنار آنها ماند و به همراه نامه و خبر سلامتی ایشان به ایران بازگشتند.
در زمان تبعید آقا به ترکیه، در یکی از روزهایی که خانم در منزل حضور نداشتند، مشهدی حسین با من تماس گرفته و گفت: گروهی به داخل خانه آمدهاند و هر چه کتاب و کاغذ پیدا کردهاند، با خود بردهاند. مشهدی حسین را نیز تهدید کردهاند که گوشهای بایستد و کاری نکند. زمانی که من به خانه رسیدم، مشاهده کردم از کتابهای قدیمی آقا گرفته تا دفترهای مشق قدیم ما بچهها و حتی تکههای روزنامه و کاغذ میان ظروف را جمع کرده و با خود بردهاند و هیچ کالایی از جنس کاغذ در خانه باقی نگذاشتهاند.
منبع: گذر ایام در خاطرات خانم فریده مصطفوی دختر امام(ره). معاونت پژوهشی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی. تهران: عروج. 1397. صص 189 - 190.
تعداد بازدید: 1468