21 بهمن 1398
آن زمان [محرم سال 1342] در یک قماشفروشی منشی بودم. به عبارتی فروشنده قماش بودم. معمولاً پیراهندوزها در اوایل ذیالحجه یا جلوتر به تجار سفارش پارچههای مشکی میدادند و آنها را تقریباً در حدود عید قربان، به شکل لباسهای مشکی مردانه یا زنانه و شال حاضر میکردند. در واقع، مواضع خاصی از سال، فصل پارچه مشکی بود. با آغاز محرم دیگر همه، پارچههایشان را خریده بودند و مغازههای سر بازار را هم میبستند.
روز ششم محرم بود. پیراهندوزی داشتیم به نام قاسم حاج هاشم که نام مغازهاش هم «پیراهندوزی رکورد» بود. او با یک دلال یهودی قماش کار میکرد. اما کسی نمیدانست این دلال که عزیزالله رشیدی نام داشت، دیانت یهود دارد؛ چون در میان مسلمانها بزرگ شده بود. خانهشان در بازارچه نایبالسلطنه قرار داشت و با مسلمانان رفتوآمد میکرد.
روزی دلال یهودی به نزد ما آمد و گفت دو هزار متر پارچه سیاه میخواهم و قیمت پیشنهادیاش هم بالاتر از حد معمول بود. تعجب کردم که حالا این مقدار پارچه سیاه را برای چه میخواهد. چون به دوخت و طبیعتاً، به بازار نمیرسد.
گفت: «یک نفر ششصد تا پیراهن مشکی به قاسم آقا رکورد سفارش داده است.»
گفتم: «آخر همه جا تعطیل است».
گفت: «به کارگرها مزد اضافه داده تا تمام وقت کار کنند.»
حرفهای او ما را به شک انداخت که چه کسی در این موقع سال، چنین سفارش کلانی میدهد؛ با کمی پرسوجو، روشن شد که ساواک، ارتش و شهربانی، آن سال میخواستند دسته راه بیندازند و پیراهنها را برای آنان سفارش داده بودند.
نکته جالبتر آنکه در روز 15 خرداد، من و آقای سیدمحمود محتشمی متوجه شدیم مأموران بهطور عجیبی ما را نادیده میگیرند و با آنکه مرتب شعار میدادیم، مزاحم ما نمیشوند؛ در حالی که خیابانها به شدت شلوغ بود و مردم را به شدت مورد ضرب و جرح قرار داده و حتی با تیر میزدند. بعداً فهمیدیم تمام مأموران ساواک آن روز وظیفه داشتند در تظاهرات مردم اختلاف ایجاد کنند و با شکستن باجههای تلفن و آتش زدن ماشینها، هرج و مرج به وجود آورند، میبایست، پیراهن مشکی و شلوار طوسی میپوشیدند. و چون من و آقای محتشمی هم همین رنگ لباسها را به تن داشتیم، گمان میکردند جزء خود آنها هستیم، لذا کاری به ما نداشتند. چند روز بعد هم که حادثه 15 خرداد روی داد، فهمیدیم تمام ارتش و شهربانی از اول محرم به حال آمادهباش کامل بودند.
منبع: خاطرات مصطفی حائریزاده، تدوین غلامعلی پاشازاده، مصاحبهگر مرتضی میردار، تهران، مرکز اسناد نقلاب اسلامی، 1389، صص 127 و 128.
تعداد بازدید: 1461