زهرا رنجبر کرمانی
17 شهريور 1399
برای بررسی موضوع این نوشتار دانستن پیشینهای از روابط سیاسی ایران و شوروی حداقل از اواخر قاجار به بعد ضروریست. انقلاب بلشویکی در روسیه و سقوط حکومت تزاری در سال 1917م. (1295ش.)، خلع قاجار و روی کار آمدن رضاخان هریک به نوبه خود سبب بروز تحولاتی در روابط میان دو کشور ایران و روسیه شد.[1] حکومت جدید در روسیه ضمن محکوم کردن سیاست تزاری در ایران، تمام معاهدات میان دو کشور را بیاعتبار اعلام کرد.[2] پس از انتشار متن قرارداد 1919 میان ایران و انگلیس، شوروی به یکباره موضع خویش را در قبال ایران تغییر داد و برای عقب نماندن از رقیب دیرینه خود، در اردیبهشت 1299 شمال ایران را اشغال کرد.[3] در اسفند 1300 ش. (فوریه 1921) پس از دورهای از گفتوگوها و تخلیه ایران، پیمان مودت ایران و شوروی امضا شد. این قرارداد جلوه تازهای به روابط دو کشور بخشید.[4]
خلع قاجار و به قدرت رسیدن رضاخان در آبان 1304 توسط شوروی به رسمیت شناخته شد.[5] مقامات این کشور حکومت رضاشاه را جنبشی آزادیخواهانه و ضداستعماری میپنداشتند و از اینرو بر آن شدند تا از آن پشتیبانی کنند. در نتیجه شوروی سیاست مدارا با ایران را در پیش گرفت و در موارد ضروری از حدود اعتراضهای دیپلماتیک فراتر نرفت، اما مقامات این کشور مایل بودند ملیگرایی در ایران تنها بر ضدغرب به کار گرفته شده و هیچگاه در برابر شوروی خودنمایی نکند چرا که شوروی خواهان نفوذ هر چه بیشتر در ایران بود.[6] این کشور امنیت ملی خود را سرلوحه سیاست خارجیاش در قبال ایران قرار داده بود و تلاش میکرد بر ضد انگلستان با ایران همراه شود.[7]
گرایش ایران به اروپا از سال 1308 سبب شکاف در روابط دو کشور شد و روابط ایران و شوروی اهمیت پیشین خود را از دست داد. مقامات شوروی بهطور غیررسمی این گرایش را «توطئه و ضدیت دول سرمایهداری علیه اتحاد جماهیر شوروی» تلقی کردند.[8] با آغاز سال 1309، تبلیغات و فعالیتهای کمونیستی و ضد رضاشاهی در شهرهای شمالی کشور[9]، تجاوزات مرزی، تعدی به آبهای ساحلی و صید غیرمجاز[10] زمینه اختلاف دو کشور را فراهم کرد. سفیر وقت ایران در مسکو اصل اختلاف میان دو کشور را در شیوه برخورد شوروی با ایران و آنچه او از آن با عنوان «معامله قوی با ضعیف» یاد کرده میدانست.[11] در پی بازداشت گروه موسوم به 53 نفر در سال 1316 برای حکومت ایران تردیدی باقی نماند که دولت شوروی در پی سازماندهی سازمانهای غیرقانونی و کمونیستی در ایران است. از آن سو شوروی در دی و بهمن 1317 شمار زیادی از ایرانیان ساکن این کشور را تحت تعقیب قرار داد و از کشور اخراج کرد.[12]
با آغاز جنگ جهانی دوم و علیرغم تلاش ایران برای حفظ بیطرفی، نیروهای متفقِ شوروی و انگلیس در شهریور 1320 ایران را اشغال کردند و نفوذ شوروی در ایران تشدید شد.[13] در سالهای نخست سلطنت محمدرضا شاه، اختیار امور ایران رسماً در دست انگلیس و شوروی بود که آشکارا در امور داخلی کشور مداخله و امر و نهی میکردند.[14] با اینحال ایران در سال 1323 از اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی امتناع کرد. این موضوع رنجش شدید شوروی را در پی داشت تا جایی که آن کشور ایران را به قطع روابط سیاسی تهدید کرد.[15]
روابط دو کشور در سالهای 1324-1325 به علت خودداری شوروی از خروج نیروهایش از ایران بحرانی شد. شوروی از خودمختاری آذربایجان حمایت کرد و مطبوعات این کشور با طرفداری از فرقه دمکرات آذربایجان، دولت مرکزی ایران را مرتجع و اعضای کابینه را عوامل انگلیس خواندند. چندی نگذشت که به تحریک روسها در کردستان نیز حکومت خودمختار اعلام شد. بدین ترتیب شوروی از سه اهرم فشارِ حزب توده، فرقه دمکرات آذربایجان و کردستان برای تسلیم دولت مرکزی ایران در برابر خواستههای خود بهره میبرد. در حالیکه شکایت ایران به شورای امنیت سازمان ملل در این خصوص به جایی نرسیده بود، سرانجام با امضای موافقتنامهای میان ایران و شوروی در سال 1325 شوروی خاک ایران را ترک کرد.[16] اما این موافقتنامه در مهر 1326 از جانب مجلس شورای ملی رد شد و دورهای دیگر از بحران میان دو کشور آغاز شد که تا تیر 1329 کمابیش ادامه داشت. در این سال، دولت سیاست رفع بحران و بهبود مناسبات با شوروی را اتخاذ نمود.[17]
حمایت شوروی از نهضت ملی شدن صنعت نفت تا اواخر سال 1331 از حد حرف فراتر نرفت. پس از مرگ استالین سیاست رهبران جدید شوروی که در سیاست حزب توده متجلی میشد بهویژه در ماههای آخر دولت مصدق دوستانهتر شد.[18] اساساً شوروی به جنبشهای ملی در جهان سوم ـ همچون جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران ـ از دو جهت مینگریست: امنیت خود و ایدئولوژی کشور. از اینرو خروشچف رهبر جدید شوروی از استقلال کشورهای جهان به عنوان «تقویت اردوی جهانی نیروهای صلح طلب» در مقابل سرمایهداری غرب استقبال میکرد، اما به سبب رعایت مصالح خود و اصول همزیستی با غرب جانب احتیاط را از دست نمیداد. بدین ترتیب در کودتای 28 مرداد 1332 که منجر به سقوط دولت مصدق شد، مسکو کاملاً بیتفاوت ماند.[19]
پس از کودتای 28 مرداد 1332 و انحلال حزب توده، شوروی که از فعالیت آشکار حزبی وابسته به خود مأیوس شده بود بر آن شد روابط خود را با شاه بهواسطه حل اختلافات مرزی و بازپرداخت مطالبات ایران بهبود بخشد، اما دیری نپایید که هجوم سرمایهگذاری آمریکا در ایران، تبلیغات شوروی علیه کشور را در پی داشت و این تبلیغات که از سال 1335 آغاز شده بود در سالهای 1338تا 1340 به اوج رسید. با وجود این در نیمه دوم سال 1341، مذاکرات بین دو کشور با سازش پایان یافت و شوروی موفق شد روابط بازرگانی خود با ایران را گسترش دهد. این مسئله سبب شد که شوروی از رفراندوم لوایح ششگانه در بهمن 1341 حمایت کرده، مخالفین را مرتجع بنامد.[20] مقامات این کشور با ملاحظه توسعه همه جانبه روابط سیاسی ـ اقتصادی خود با رژیم شاه از قیام 15 خرداد 42 انتقاد کردند و روزنامههای این کشور ضمن محکومیت این قیام آن را با «هماهنگی نزدیک با کلیه عناصر ارتجاعی» بهویژه فئودالها دانستند.[21] با این حال شاه همواره از اشاعه افکار کمونیستی در ایران وحشت داشت و این موضوع هدایتگر و توجیهکننده سیاستهای وی بود.[22]
پس از کودتا، سیاست خارجی ایران آشکارا اتحاد با آمریکا و دولتهای سرمایهداری غربی و پیروی از خط مشی آنها در مقابله با کمونیسم بود. در فاصله سالهای 1332ـ1342 رابطه ایران و شوروی تحتتأثیر رقابت دو قدرت جهانیِ شوروی و آمریکا دچار فراز و نشیب بسیار بود.[23] سرانجام اما این رابطه به نوعی تعامل و همزیستی مسالمتآمیز رسید که تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه یافت.[24] آنچه در فاصله سالهای 1342ـ1357 در تعیین موضع شوروی در قبال ایران مؤثر بود، منافع ملی و امنیتی شوروی بود نه اصول مارکسیسم. بدینجهت شوروی ثبات و آرامش ایران را بر حمایت از تحرکات ضد رژیم پهلوی حتی از جانب گروههای وابسته به خود ترجیح میداد.[25]
اعتراضهای انقلابی مردم و تحولات سالهای 1356ـ1357 از جانب شوروی «ارتجاع سیاه» و آشوبگری خوانده شد. تحلیلگرانِ این کشور، مخالفتهای مردم با رژیم را گذرا و موقتی و رژیم شاه را کاملاً مسلط بر اوضاع ارزیابی میکردند. آنها سیاستهای اصلاحی شاه را ستوده و نقاط ضعف آن را متوجه آمریکا میدانستند. شوروی به سبب تأمین منافع اقتصادی خود، حامی سیاستهای شاه در شعار صنعتی کردن کشور بود و خفقان حاکم بر ایران را چندان نکوهیده نمیدانست. مسکو به مخالفین داخلی و عمدتاً مذهبی به عنوان همدستان سرمایهداری و با دیده ظن و تردید مینگریست.[26]
سرانجام زمانیکه پس از سقوط دولت بختیار در بهمن 1357 و تعیین دولت موقت هر گونه تردیدی درباره پیروزی انقلاب اسلامی از میان رفت، شوروی پس از پاکستان دومین کشوری بود که دولت موقت را به رسمیت شناخت.[27] پس از پیروزی انقلاب اسلامی روابط دو کشور مرحله جدیدی از حیات خود را آغاز کرد که مبتنی بر سیاست ایران در همزیستی مسالمتآمیز با دیگر کشورها در عین حفظ استقلال و آزادی بود.
پینوشتها
[1]. طاهر احمدی، محمود، روابط ایران و شوروی در دوره رضاشاه، تهران، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1384، ص 3.
[2]. همان، ص 4 و 5.
[3]. همان، ص 12 و 13.
[4]. همان، ص 15.
[5]. همان، ص 25.
[6]. همان، ص 28.
[7]. همان، ص 30.
[8]. همان، ص 39.
[9]. همان، ص 39 و 40.
[10]. همان، ص 46.
[11]. همان، ص 44.
[12]. همان، ص 63.
[13]. همان، ص 69.
[14]. منتظری، حمیدرضا، «بررسی روابط ایران و اتحاد جماهیر شوروی در دوره پهلوی دوم، تعامل یا تقابل؟»، تاریخ روابط خارجی، بهار و تابستان 1393، شم 58 و 59، ص 171 تا 205، ص 175.
[15]. همان، ص 176 و 177.
[16]. همان، ص 176 تا 178.
[17]. همان، ص 179و 180.
[18]. همان، ص 181و 182.
[19]. همان، ص 184.
[20]. مدنی، سیدجلالالدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1361، ص 175 و 176.
[21]. ارجینی، حسین و محمد علیزاده، «تحلیل و بررسی سیاستهای امام خمینی در برابر اتحاد شوروی»، مطالعات انقلاب اسلامی، بهار 1398، شم 56، ص 73 تا 86، ص 77.
[22]. مدنی، همان، ص 176.
[23]. منتظری، همان، ص 185.
[24]. همان، ص 192.
[25]. همان، ص 199.
[26]. همان، ص 200 و 201.
[27]. همان، ص 201.
تعداد بازدید: 1434