خاطرات

توزیع اعلامیه‌های امام‌خمینی درباره کاپیتولاسیون


14 مهر 1399


یکی از مهم‌ترین فعالیت‌هایی که ما در 1342 - 1343 در تهران و همراه با دوستانمان در هیئت‌های مؤتلفه‌ اسلامی انجام می‌دادیم، توزیع اعلامیه‌های امام خمینی و سایر اعلامیه‌های انقلابی بود. این اعلامیه‌ها را از قم با شهرهای دیگر تهیه می‌کردیم و سپس در تهران توزیع می‌نمودیم. از 1341 اغلب اعلامیه‌های سیاسی در قم به منزل آیت‌الله هاشمی‌ رفسنجانی می‌رسید و ما این اعلامیه را از منزل ایشان دریافت و به تهران منتقل می‌کردیم و در بازار تهران و در چاپخانه‌ سیدمصطفی برقعی در شمارگان زیاد چاپ می‌کردیم و به هیئت‌های مؤتلفه‌ اسلامی می‌دادیم. این اعلامیه‌ها توسط اعضای هیئت‌های مؤتلفه‌ اسلامی بسته‌بندی می‌شد و سپس برای توزیع در شهرهای مختلف به شهرستانها ارسال می‌گردید و سپس تعدادی اعلامیه که مقرر بود در تهران توزیع شود، در اختیار ما قرار می‌گرفت.

یکی از مهم‌ترین اعلامیه‌هایی که من همراه با دو تن از دوستانم موفق به توزیع آن در گستره‌ وسیعی شدیم، اعلامیه‌ امام‌خمینی درباره‌ قانون کاپیتولاسیون بود. قانون کاپیتولاسیون با اعطای مصونیت قضایی به مستشاران آمریکایی در ایران یکی از قوانینی بود که عملاً حاکمیت ملی ایران را نقض می‌کرد و مغایر با قانون اساسی بود، بنابر این امام‌ خمینی به عنوان مرجع تقلیدی بیدار، که تحولات سیاسی را رصد می‌کردند، بلافاصله پس از تصویب آن، در جریان امر قرار گرفتند و به مبارزه علیه آن پرداختند. وقتی این قانون تهیه و تصویب شد، یکی از نیروهای مذهبی که در مجلس سنا بود، آن را به اطلاع امام ‌خمینی رساند و ایشان نیز به محض اطلاع از تصویب چنین قانونی واکنش نشان داده و دیگر مراجع و علما را در جریان آن قرار داد. یکی از اقدامات امام‌ خمینی علیه قانون کاپتولاسیون، انتشار اعلامیه‌ای در محکومیت آن بود.

وقتی این اعلامیه منتشر شد، هیئت‌های مؤتلفه‌ اسلامی آن را در شمارگان زیادی تکثیر و سپس برای توزیع در اختیار ما قرار دادند و من همراه با دو نفر از دوستان، مأموریت توزیع آن در تهران را بر عهده گرفتیم. برای توزیع مناسب آن اعلامیه‌ مهم و محوری، همراه با دو دوست دیگر درصدد برنامه‌ریزی برآمدیم و به این منظور تصمیم گرفتیم یکی از دوستان سوار بر دوچرخه‌، اعلامیه‌ها را در خورجین دوچرخه قرار دهد و در فاصله‌های معین در اختیار ما دو نفر دیگر قرار دهد و بلافاصله دور شود و ما نیز جدا از هم، این اعلامیه‌ها را توزیع کنیم. بنابراین برای جلوگیری از حساسیت مأموران یا افراد دیگر، جدا از هم حرکت می‌کردیم، به این صورت که من تعدادی اعلامیه را از دوچرخه‌سوار دریافت می‌کردم و بلافاصله از او فاصله می‌گرفتم. در آن زمان نفر سوم به عنوان رهگذری عادی خودش را به من می‌رساند و در کوتاه‌ترین زمان ممکن تعدادی اعلامیه دریافت می‌کرد و بلافاصله از من جدا می‌شد. پس از آن هرکدام در دو طرف کوچه یا خیابان، اعلامیه‌ها را توزیع می‌کردیم و دوباره یکی از ما که زودتر اعلامیه‌ها را توزیع کرده بود، خود را به دوچرخه‌سوار می‌رساند و دوباره اعلامیه‌ها را دریافت می‌نمود و تعدادی از آنها را به نفر سوم تحویل می‌داد و دو مرتبه توزیع آن اعلامیه‌ها می‌پرداخت. این شیوه‌ کار باعث شد تا ما سه نفر هیچ‌وقت در کنار هم قرار نگیریم و به این وسیله مأموران نتوانستند به همکاری ما پی ببرند.

ما این اعلامیه‌ها را اغلب به خانه‌های مردم یا مغازه‌ها و دکان‌ها می‌انداختیم و سریع دور می‌شدیم، بنابراین کسی متوجه حضور ما نمی‌شد. جغرافیای توزیع این اعلامیه از پیچ شمیران تا مرکز ساواک بود و این‌ کار را در این گستره‌ جغرافیایی به سرعت انجام دادیم. البته در مواردی هم نزدیک بود دستگیر شویم؛ از جمله وقتی من اعلامیه‌ها را در یکی از کوچه‌ها توزیع می‌کردم، یک‌دفعه متوجه حضور پلیس شدیم. حضور پلیس کاملاً پیش‌بینی نشده بود چرا که بر اساس روال کاری پلیس، اساساً نباید در آن نقطه پلیسی حضور می‌داشت ولی دفعتاً متوجه حضور او شدیم. من اعلامیه‌ها را توزیع کرده بودم، ولی دوستم که در طرف دیگر کوچه مأمور توزیع اعلامیه‌ها بود، هنوز تعدادی اعلامیه در اختیار داشت و اگر پلیس او را با آن اعلامیه‌ها دستگیر می‌کرد، عملیات لو می‌رفت و ما هر سه نفر دستگیر می‌شدیم. من یک سرفه‌ای کردم و دوستم نیز بلافاصله متوجه شد و چند اعلامیه‌ای را که در دستش بود به گوشه‌ای انداخت و خودش را به من رساند و با هم به طرف خیابان راه افتادیم. در هر صورت این اعلامیه‌ها را بلافاصله پس از انتشار توزیع کردیم و ساواک از سرعت عمل ما و میزان اعلامیه‌های توزیع شده متحیر شده بود و تصور می‌کرد که این اعلامیه‌ها توسط گروهی سازمان‌ یافته توزیع شده است. به همین دلیل درصدد تحقیق برآمد و کسانی را که احتمال می‌داد می‌توانند در این زمینه نقشی داشته باشند، دستگیر می‌کرد. از جمله آقای توکلی ‌بینا را دستگیر کردند و سپس به سراغ آقای سیدمحمود محتشمی‌پور نیز رفتند و با این گمان که او در این‌کار نقش دارد، دستگیرش کردند، در حالی‌که آنان هیچیک در جریان نبودند و چون ساواک نیز سندی دال بر نقش آنان پیدا نکرد مجبور شد آنان را آزاد کند.

 

منبع: خاطرات و اسناد حاج احمد(محمود) مرآتی شیرازی، تدوین جواد عربانی، تهران، ‌مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1397، ص 90 – 92.



 
تعداد بازدید: 1499



آرشیو خاطرات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.