13 بهمن 1399
یک روز صبح زود، آقای اصغر تهرانی شخصی را به دنبالم فرستاد و گفت، که بیدرنگ برای شرکت در سخنرانی حاج آقا روحالله به منزل ایشان بروم، خبر از پیش اعلام نشده بود. همان روز در عرض چند ساعت سینه به سینه گزارش شد، که امروز روز چهارم آبان مصادف با روز تولد شاه، آیتالله خمینی قصد دارد در منزل خود سخنرانی کند. از مسائل جالب توجه و مهم، این بود که «کاپیتولاسیون» و قانون مصونیت مستشاران آمریکایی، شب پیش در مجلس شورای ملی به تصویب رسیده بود. پس از تصویب، متن قانون، همراه ضمیمههایی به صورت یک جزوه در دسترس نمایندگان قرار گرفته بود. یک نماینده شیرپاک خورده خبر آن را سریع و شبانه، به آقای خمینی رساند. این مسأله برای دولت بسیار گران آمد، که جزوهای ـ که به هر نماینده فقط یک عدد، و آن هم به صورت اختصاصی داده شد ـ چطور همان شب به دست آیتالله خمینی رسید؟ گفتنی است که امام خمینی، پس از دریافت گزارش، آیتالله هاشمی رفسنجانی را مأمور کرد، تا در این مورد اطلاعات بیشتری بدست بیاورد. او هم پس از تلاش و تحقیق، اخبار تکمیلی را در اختیار ایشان گذاشت. امام تصمیم گرفت که طی یک سخنرانی در این باره موضعگیری قاطعانه کند. بنده در آن روز، از صبح زود در منزل امام حضور داشتم. انبوهی از جمعیت، از گروههای گوناگون مردم قم و شهرستانها به سوی منزل امام سرازیر شده بود. تراکم جمعیت درحیاط و اتاقهای منزل امام بسیار چشمگیر بود. برای نخستین بار بلندگوهای زیادی در امتداد کوچههای اطراف، تا کوچههای آقازاده و مسجد سلماسی و میدان بیمارستان فاطمیه نصب شده بود. تمام منطقه اطراف منزل امام(ره)، و نیز باغی که در ضلع جنوبی منزل امام(ره) قرار داشت، آکنده از جمعیت بود. مهمتر از کمیت جمعیت، کیفیت مراسم سخنرانی و عشق آتشینی بود که مردم به امام داشتند؛ عشق و مودت عجیبی،که خداوند در دل مردم نسبت به امام انداخته بود.
بعد از آزادی امام در فروردین سال 1343، اندرونی منزل امام تبدیل به بیرونی شد، در واقع خانهای ـ که متصل به ضلع شمالی منزل امام بود ـ به صورت اجارهای برای اندرونی استفاده میشد. دری بین دو خانه احداث شده بود. راهروی اتاقهای ضلع شمالیِ خانه امام از راه دالان، پشت اتاقها قرار داشته و پنجره اتاقها، رو به حیاط و با ارتفاع حدود 5 /1 متر از کف حیاط بود.
امام در اتاق میانی ـ که پنجرهاش مشرف به حیاط است ـ نشستند. ایشان مهمترین سخنرانیشان را بر ضد کاپیتولاسیون ایراد کردند. من در فاصله 5 /1 متری جلوی امام در میان جمعیت ایستاده و شاهد جالبترین و شگفتانگیزترین حادثه در آن روزگار بودم. به دلیل تراکم جمعیت، مجال نشستن نبود و همه ایستاده بودند. در حقیقت در آن روز، منزل و محضر مرجعیت اسلام، به جای «مجلس»، «مقام» بود. یعنی این که همه قیام کرده بودند، تا موعظه الهی «أنْ تَقَومَوا لله» را تحقق بخشند.
در چنین شرایطی مردمی که یک پارچه عشق و شوق بودند، بیصبرانه آماده شنیدن و دل سپردن به سخنان امام بودند. امام سخنان خود را پس از بسمالله... (إنّالله و إنّا إلیْه رَاجِعُون) آغاز کرد. نام خدا و جمله «استرجاع» از زبان بنده خالص خدا و همراه آهنگ دلنشینی ـ که از دل برمیخاست و در اعماق دل مینشست ـ دلها را برای دریافت حقایق مهیاتر و لطیفتر ساخت. نخستین عبارتهای امام(ره)، دلها را آتش زد:
من تأثرات قلبی خودم را نمیتوانم اظهار کنم. قلب من در فشار است، این چند روزی که مسائل اخیر ایران را شنیدهام، خوابم کم شده، ناراحت هستم، قلبم در فشار است، با تأثرات قلبی روزشماری میکنم که چه وقت مرگ پیش بیاید، ایران دیگر عید ندارد، عید ایران را عزا کردند، عزا کردند و چراغانی کردند و عزا کردند و دستهجمعی رقصیدند؛ ما را فروختند، استقلال ما را فروختند و باز هم چراغانی کردند... .
جمعیت با شنیدن هر جملهای از حضرت امام گریه میکردند؛ گریهای که صدای آن آسمان را آکنده کرده بود. انگار در و دیوار شیون میکرد. گریه همراه با فریاد مردم به اندازهای بود، که امام ناچار بین جملههای خود مکث میکرد. با این حال کلماتی از امام در همهمه گریهها و غلغله فریادهای مردم، محو میشد. به طور طبیعی این جملهها در عین حال،که احساسات را به شدت و در حد اعلا برانگیخت، مردم را به تعقل و تدبر بیشتر واداشت،تا ببینند چه شده است که امام برای مرگ خود روزشماری میکند.
امام(ره) سپس بیدرنگ به بیان عمق فاجعه پرداختند. از پیمان وین، استقراض از آمریکا، ک اپیتولاسیون، مستشاران نظامی آمریکا گفتند. آنگاه ایشان به نقش روحانیت و مسأله وحدت اشاره کردند و آنگاه افزودند:
امروز... دست طلاب را هم میبوسم، من امروز دست بقال را هم میبوسم.
بار دیگر احساسات و عشق مردم شعلهور گردید، مردم اشک شوق ریختند و فریاد عشق کشیدند. حضرت امام در ادامه از سر تسلیمناپذیری در برابر آمریکا، از اعماق دل فریاد میزد که:
آن آقایانی که میگویند که باید خفه شد! اینجا هم باید خفه شد؟ والله گناهکار است، کسی که داد نزد. والله مرتکب کبیره است، کسی که فریاد نکند.
باز هم مردم بشدت گریه کردند و از ته دل فریاد کشیدند و امام(ره) چنین ادامه داد که: ای سران اسلام به داد اسلام برسید. ای علمای نجف به داد اسلام برسید. ای علمای قم به داد اسلام برسید. رفت اسلام.
در اینجا بود که احساسات و گریه مردم به اوج رسید، گریستنی که به عمرم ندیده بودم.
در همین سخنرانی بود،که آیتالله خمینی آن عبارتهای مشهور، مهیج و کوبنده را در ارتباط با کاپیتولاسیون ایراد کرد.
منبع: در وادی عشق (خاطرات حجتالاسلام والمسلمین سیدتقی موسوی درچهای)، تدوین عبدالرحیم اباذری، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ و نشر عروج، 1389، ص 119 - 122.
تعداد بازدید: 1213