27 بهمن 1399
زمانی که در اوایل دهه چهل مبارزات امام خمینی در قم شروع شد، اخبار آن به مشهد هم میرسید. من آن زمان در حوزه علمیه مشهد بودم. یکی از راههای آگاهی مردم از نهضت، اطلاعیههای حضرت امام بود. بهویژه اطلاعیهای که حضرت امام در فروردین سال 42 بعد از حمله مأموران شاه به مدرسه فیضیه قم دادند و اعلام کردند: شاهدوستی یعنی ضربهزدن به اسلام، شاهدوستی یعنی مبارزه با قرآن، شاهدوستی یعنی غارتگری و...
این اطلاعیه به مشهد رسید. یکی از آن اطلاعیهها به دست بنده افتاد. من فکر کردم چه وظیفهای داریم؟ به این نتیجه رسیدم که باید این اطلاعیه به دست مردم برسد. اما جو اختناق و سانسور به حدی بود که حتی انسان به برادرش هم نمیتوانست اعتماد کند. لذا این کار، کارِ خطرناکی بود. با این حال من تصمیم گرفتم کاری انجام دهم. با دوستم آقای عبدالقائم شوشتری، که او هم یک طلبه انقلابی بود، تصمیم گرفتیم که اطلاعیههای حضرت امام را تکثیر نماییم و برای علمای بلاد بفرستیم. چون اولین گروهی که باید آگاه شوند علماء هستند. بر این اساس شبها مینشستیم و با کاربُن آنها را بازنویسی و تکثیر میکردیم. به این طریق اطلاعیههای زیادی را ما در پاکت گذاشته و به آدرس علمای بلاد و مسئولین شهرستانها مثل فرماندارها، شهردارها، مسئولین ژاندارمری و شهربانی فرستادیم. چون میترسیدیم اگر در جعبههای پست مستقر در اطراف صحن حضرت امام رضا(ع) بیندازیم آنها نسبت به مدارس علمیه مشکوک شوند و عوامل آن را شناسایی نمایند، ما پاکتها را میبردیم در ارگ مشهد و بازار بزرگ، که در آن دوره اکثراً منطقه بیحجابها و غیرمُتدینها بود، پست میکردیم و از این طریق گامی در جهت آگاهی مردم برداشته میشد. البته این کارها امر آسانی نبود اگر به دست ساواک میافتادیم معلوم نبود چند سال در زندانهای مخوف شاه میماندیم.
منبع: خاطرات حجتالاسلام والمسلمین سیدحسین حسینی، تدوین غلامرضا خارکوهی، تهران، مؤسسه فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1398، ص 73 - 75.
تعداد بازدید: 1577