خاطرات

آزادشدن امام از زندان و بازگشت به قم


19 مهر 1400


منبع تصویر: پرتال امام خمینی ره

آخرهای شب 15 فروردین سال 1343 ما در مدرسه‌ مهدیه بودیم. هوا تاریک بود.  چراغ کم نوری در داخل مدرسه سوسو می‌زد. یک دفعه صدایی شنیدیم. با شنیدن صدای داد و فریاد به بیرون رفتیم. یک راننده  تاکسی بود که داد می‌زد و می‌گفت: «آقایان طلاب، مژدگانی، حضرت آیت‌الله العظمی حاج آقا روح‌الله خمینی را آزاد کردند».

ما که سر از پا نمی‌شناختیم، برای زیارت حضرت امام به طرف منزلشان در یخچال قاضی حرکت کردیم. چیزی که برای من جالب توجه بود این بود که عده‌ای از مردمان پراخلاص قم، آستین‌هایشان را بالا زده بودند و در جاهایی که آب تمیز یا آب شیر وجود داشت، وضو می‌گرفتند تا با وضو به زیارت نایب امام زمان بروند.

ما به منزل امام رفتیم. حضرت امام بر روی چارچوب پنجره‌ اتاق نشسته بودند به‌طوری که هم کسانی که داخل اتاق بودند، ایشان را می‌دیدند و هم آن‌هایی که در بیرون از اتاق برای زیارت ایشان تجمع کرده بودند. در بین جمعیت پیرمردی بود که وقتی چشمش به حضرت امام افتاد، با لهجه‌ قمی سه مرتبه گفت: آقا جان کجا بودی؟ بعد افتاد و غش کرد و مردم او را به بیمارستان بردند. مردم سر از پا نمی‌شناختند. با آزاد شدن امام، عید نویی برای مردم به‌وجود آمده بود. مردم از شهرستان‌ها در قالب هیئت‌هایی که پلاکاردهایی در حمایت از امام حمل می‌کردند و با بلندگو شعار می‌دادند جهت زیارت امام به قم می‌آمدند. در خود قم نیز جشن‌های مفصلی یکی پس از دیگری محله به محله برگزار می‌کردند. به عنوان مثال در محله‌هایی مانند چهارمردان، باجک، بازار، دروازه تهران، دروازه کاشان، دروازه اراک و صفائیه، هر کدام یک شب مراسم برگزار می‌کردند و از امام دعوت می‌کردند که در مراسم شرکت کنند.

جشن‌هایی که برگزار می‌شد، بسیار مفصل بود. ساواک با فرستادن افراد خود به این جشن‌ها ضمن اینکه قصد خبرگیری و تحلیل اوضاع را داشت، گاهی اوقات درصدد توطئه برمی‌آمد. شبی که حضرت امام را به مسجد رضوی در خیابان باجک دعوت کرده بودند، من آنجا بودم. سطح مسجد از خیابان در حدود ده پله بالاتر بود. حضرت آیت‌الله نجفی و بسیاری از بزرگان حوزه در مسجد حضور داشتند. ما هم رودرروی امام نشسته بودیم.

آن شب واعظ به منبر رفت. بعد از سخنرانی گوینده، امام به طرف بیرون حرکت کردند. در آن جلسه ساواکی‌ها که در انتهای مسجد جا گرفته بودند، قصد توطئه داشتند و می‌خواستند وقتی که امام می‌خواهند بیرون بروند، فشار بیاورند و ایشان را از پله‌های مسجد بیندازند و بدین‌وسیله حداقل آسیبی به امام وارد کنند. مرحوم آقا مصطفی همیشه پشت سر امام حرکت می‌کرد و از آنجا که قد و قامت بلندی داشت در مواقعی که ازدحام جمعیت زیاد بود، امام را در میان بازوان خودش می‌گرفت. آن شب نیز وقتی که جمعیت از پشت سر فشار آورد، مرحوم آقا مصطفی یک تنه محکم به جمعیت زد که موج جمعیت تا آخر مجلس به عقب رفت و بدین ترتیب حضرت امام به سلامت سوار ماشین شدند. این یکی از جشن‌ها بود که از جلوی حرم تا انتهای باجک، چراغ‌های بلندپایه‌ زنبوری در وسط خیابان گذاشته بودند و نقل و نبات و گلاب پخش می‌کردند.

در این شرایط زیبنده بود که از طرف حوزه هم جشن مفصلی گرفته شود. قرار شد این جشن در مدرسه فیضیه برگزار شود. پیش‌بینی می‌شد که هنگام برگزاری چنین جشنی، آب و برق که کنترل آنها در دست رژیم بود قطع شود و رژیم جشن را بر هم بزند. مدرسه‌ فیضیه را طبقه‌بندی کردند و انتظامات هر منطقه‌ای را به طلاب یک یا چند استان دادند. مثلاً انتظامات منطقه‌ جنوب فیضیه با تهرانی‌ها، اصفهانی‌ها و کرمانی‌ها بود.

آن شب یکی از رفقای ما به نام آقای شیخ علی رزاقی، اشعار زیبایی را که در شأن امام گفته بود قبل از مقاله‌ آقای حجتی ایراد کرد:

شکرلله جان جانان در جهان، جان جهان شد

جسم بی‌جان جهان با نرخ جان دارای جان شد

ماهی از چاهی برآمد جلوه‌گر در آسمان شد

از پس ابر حوادث، خسرو خاور عیان شد

نسل موسی مثل موسی منجی بیچارگان شد

از دم روح‌الهی، جان به جسم مردمان شد

این اشعار که بسیار مناسب موقع بود، ایراد شد. سپس قطعنامه‌ای خوانده شد که شایع بود حضرت امام از این قطعنامه که بدون هماهنگی ایشان خوانده شده بود، خوششان نیامده بود. سپس آقای خزعلی به منبر رفتند و سخنرانی بسیار عالی ایراد کردند. به نظر من قهرمان آن شب آقای خزعلی بودند. ایشان در سخنرانی خودشان آیه‌ای از قرآن خواندند که مناسبت خیلی زیادی با بازگشت حضرت امام به قم داشت: «و اوحینا الی ام موسی ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فی الیم و لاتخافی و لا تحزنی انا رادوه الیک و جاعلوه من المرسلین».[1]

آقای خزعلی آیه را معنی می‌کردند و آمدن حضرت امام را به رفتن و برگشتن حضرت موسی تشبیه می‌کردند و می‌گفتند: همچنان که مادر موسی به اذن خدا او را در آب نیل رها کرد و او بزرگ شد و خدا او را پس از سالها در حالی که کلیم‌الله و رسول‌الله شده بود، به دامان مادرش برگرداند، روح‌الله (حضرت امام) دستگیر شد ولی به اراده‌ خداوند به قم برگشت، در حالی که مرجع تقلید بسیار مشهوری شده است. در این موقع مردم صلوات می‌فرستادند.

آقای خزعلی همچنین آیات 16 تا 19 سوره‌ مریم را ذکر کرد: «واذکر فی الکتاب مریم اذ انتبذت من اهلها مکاناً شرقیاً[2]فاتخذت من دونهم حجاباً فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشراً سویا[3] قالت انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیا[4] قال انما انا رسول ربک لاهب لک غلاماً زکیا

 

[5]»

آقای خزعلی با خواندن این آیات باز هم رشد و ظهور امام خمینی را به تولد و رشد حضرت مسیح در بیت‌المقدس تشبیه کرد و گفت: حضرت معصومه(س) در گوشه‌ای از قم آرمیده بود. چشمش را باز کرد و دید شیخ عبدالکریم حائری به قم آمده است. گفت: یا شیخ برای چه به قم آمده‌ای؟ مگر نمی‌دانی که رسول‌الله می‌فرماید: «وما قصد جبار بسوء الاقصمه قاصم الجبارین»؛ «جباری که قصد سوء به قم داشته باشد، ریشه‌اش از صحنه‌ روزگار کنده خواهد شد؟ مگر نمی‌دانی اینجا جای خیانت نیست؟ کی هستی و برای چه به اینجا آمده‌ای؟» شیخ عبدالکریم حائری در پاسخ گفت: نگران نباش، من شیخ عبدالکریم حائری هستم. من از طرف حضرت حق رسالت دارم که فرزندی مثل عیسی روح‌الله به نام حاج روح‌الله موسوی خمینی در دامانت پرورش دهم».

«قال انما انا رسول ربک لاهب لک غلاماً زکیا» به این طریق آقای خزعلی کنایات و تمثیلات و استعارات و موضوعات قرآنی را بر مصداق بین و روشن نهضت حضرت امام بیان می‌کردند.

 

منبع: مهدی قیصری، خاطرات حجت‌الاسلام و المسلمین سیدمحسن موسوی‌فرد (کاشانی)، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1387، ص 53 – 58.

 

 

 

[1] - سوره‌القصص، آیه‌ 7 «و به مادر موسی وحی کردیم که طفلت را شیر ده و چون از آسیب فرعونیان بر او ترسان شوی، به دریا افکن و دیگر بر او هرگز مترس و محزون مباش که ما او را به تو باز آوردیم و هم از پیغمبران مرسلش گرداندیم».

[2] - سوره‌ مریم، آیه‌ 16

[3] - سوره‌ مریم، آیه‌17

[4] - سوره‌ مریم، آیه‌ 18

[5] - سوره‌ مریم، آیه‌ 19

«و یاد کن در این کتاب مریم را آن روز که از اهل خویش کناره گرفته به مکانی به مشرق – بیت‌المقدس – روی آورد. و آنگاه که از همه‌ خویشانش به کنج تنهای محتجب و پنهان گردید ما روح خود را بر او مجسم ساختیم. مریم گفت: من از تو پناه به خدای رحمان می‌برم اگر که تو پرهیزگاری. گفت: من فرستاده‌ خدای توأم، آمده‌ام تا به امر او تو را فرزندی بخشم. بسیار پاکیزه و پاک سیرت».

 



 
تعداد بازدید: 1885



آرشیو خاطرات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.