16 اسفند 1400
بعد از حادثه سیاهکل [در سال 1349 ش] و ظهور سازمان چریکهایی فدایی خلق، یک حالتی نسبت به اندیشه مارکسیسم و مشی مسلحانه بروز کرد و یک تبی بوجود آمد که به دانشجویان دانشگاهها و به خارج از کشور سرایت کرد و در جنبش دانشجویی رخنه کرد ما برای اینکه دانشجویان مسلمان دچار عقده نشوند، ضمن اینکه نمیتوانستیم آن کار را محکوم کنیم چرا که قدمی بود برای مبارزه با نظام پهلوی، در دو جبهه مشغول فعالیت بودیم یکی در جبهه عقیدتی و دیگر در جبهه سیاسی. وقتی سازمان مجاهدین خلق در مدت کوتاهی بعد از آن اعلام موجودیت کرد. این مسئله به ما به میزان زیادی کمک کرد که در مقابل جناج مارکسیست در جنبش دانشجویی احساس ضعف نکنیم. در آن شرایط حرکت مجاهدین خلق، یک نشاط و امیدی در داخل و خارج از کشور ایجاد کرده بود. برای ما این حرکت از آن جهت حائز اهمیت بود که نگرانیمان از اینکه افتخار مبارزه مسلحانه علیه رژیم نصیب گروههای چپ شود، برطرف شده بود. امام اصولاً با مبارزه مسلحانه مخالف بودند. ما در موارد مختلفی برای تشکیل هستههای مسلحانه با ایشان بحث کرده بودیم. استدلال ما این بود که هر چند با مبارزه مسلحانه نمیتوان حکومت شاه را سرنگون کرد، اما این شیوه برای شکستن دیوار ترس مردم مؤثر است و اثرات روانی مثبتی دارد و رژیم را در موضع انفعالی قرار میدهد، اما ایشان اجازه نمیدادند. به هیچوجه حاضر نبودند حتی بطور تلویحی مبارزات و اعضاء سازمان مجاهدین خلق را تأیید کنند. یک بار که من خیلی مُصر شدم روی این مسئله ـ و شاید جسارت هم کردم ـ ایشان بار دگر گفت: من یک نکته کوچکی به شما بگویم. شما اگر به مسلمانهای دو آتشه مسلمانتر از حضرت امیر(ع) برخورد کردید، یک خرده شک کنید. اگر داغتر از حضرت علی(ع) مسلمان دیدید یک خرده مکث کنید. گفتم آقا این برای من کافی نیست، من این را به هیچکس نمیتوانم بگویم. بعد امام گفت این کتاب شناخت را بخوانید. گفتم همهاش را خواندهایم هیچی در این کتاب نیست. گفتند: شما این کتاب را بخوانید، نمیشود اخلاق اسلامی را با اقتصاد مارکسیسم درهم آمیخت. این لب کلام آقایان است.
اتفاقاً سه ـ چهار هفته بعد قضیه ترور شریف واقفی پیش آمد و بیانیه تعبیر مواضع ایدئولوژیک منتشر شد. البته قبل از اینکه این بیانیه منتشر بشود، دکتر چمران از لبنان به ما اطلاع داده بود که این سازمان یک سازمان مارکسیستی است. ما بلافاصله در بوخوم جلسهای تشکیل دادیم، سران اتحادیه را دعوت کردیم عدهای از دوستان دیگر را هم دعوت کردیم. فکر میکنم آقای دکتر حبیبی و قطبزاده هم آمدند و تبادلنظر کردیم که این قضیه تأثیر منفی بر دانشجویان مسلمان نگذارد. زیرا به محض انتشار بیانیه جدید این سازمان و تحولات ایدئولوژیکی درون سازمانی که صراحتاً نفی آلام و عدم کارآیی ایدئولوژی اسلامی را مطرح کرده و صراحتاً بیان داشته بود که این سازمان اصولاً از ابتدای امر یک سازمان مارکسیست ـ لنینیستی بوده است، طبیعتاً مخالفین انجمنهای اسلامی بویژه وابستگان به کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و شاخههای افراطی کمونیستی دانشجویان تبلیغات و هجوم سیاسی سنگینی را علیه اتحادیه آغاز میکردند. لذا لازم به نظر رسید که اولاً اعضای اتحادیه قبل از انتشار رسمی بیانیه در جریان قرار گرفته باشند و شوک حاصله از این مطلب خنثی شده باشد و ثالثاً روش برخورد با هجوم تبلیغاتی مخالفان به اعضاء تعلیم داده شود. هر کدام مأمور شدیم که به کشورهای دیگر اروپایی سفر کنیم و ذهن دانشجویان را آماده بکنیم. خود من به چند شهر انگلستان و فرانسه رفتم. خوشبختانه با پادزهری که ما زدیم حالت سرخوردگی نه تنها بوجود نیامد، بلکه کینهای در دل اعضای انجمن نسبت به کسانی که این وضع را به وجود آورده بودند پیدا شد. ضمن آنکه ما به موضع امام استناد میکردیم و در مقابل چپیها ایستادگی میکردیم.
منبع: طباطبایی، صادق، خاطرات سیاسی ـ اجتماعی دکتر صادق طباطبایی، ج 1، جنبش دانشجویی، تهران، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1387، ص 132 ـ 130.
تعداد بازدید: 895