محمد چگینی
07 ارديبهشت 1401
قیام پانزدهم خرداد 1342 نقطه عطفی در تاریخ کشور ما به شمار میرود. یکی از عوامل مهم برای شناخت بهتر این واقعه تاریخی، ریشهیابی و بررسی عوامل منجر به وقوع آن است. در این مقاله به بررسی دولت شریف امامی پرداخته شده است. روی کار آمدن این دولت معلول عوامل داخلی و خارجی است، به همین علت وقایع سیاسی و اجتماعی بعد از کودتای 28 مرداد 1332 نقش مهمی در انتخاب شریفامامی به عنوان نخستوزیر داشت.
محمدرضا پهلوی برای تعدیل فشارهای داخلی و خارجی به پیشنهاد انگلستان، شریف امامی به ظاهر مستقل و اصلاحطلب را جایگزین دکتر اقبال، مهره حلقه به گوش خود کرد. در دوره شریف امامی اتفاقات مهمی رخ داد که نشان داد اینگونه ظاهرفریبیها حلال مشکلات نخواهد بود. او درآغاز برای کاهش التهاب در جامعه انتخابات، که نقش مهمی در بروز ناآرامیها داشت به وقت دیگری موکول کرد. شریفامامی برای بهبود سیاست خارجی مصمم شد روابط با کشورهای همسایه را توسعه دهد. انتخابات به سبک گذشته با تقلبات وسیع برگزار شد. ناآرامیها در نتیجه بحران اقتصادی و آزاد نبودن انتخابات افزایش یافت و دولت را بیشتر تضعیف کرد. او در حل بحران اقتصادی ناتوان بود. اعتصاب معلمان و تلاش آمریکا برای روی کار آوردن دکتر امینی، شریف امامی را در تنگنا قرار داد. اما آنچه بیش از همه وقایع، مهم است درگذشت آیتالله بروجردی مرجع بزرگ شیعیان است. شاه فکر میکرد با وفات ایشان، بزرگترین مانع از سر راه اصلاحات عوامفریبانهاش برداشته میشود. دخالت او در امور مذهبی از جمله حوزه مرجعیت موجب واکنش مراجع از جمله امام خمینی شد. او میخواست نجف را به عنوان مرکز مرجعیت تشیع معرفی کند تا اینگونه علما را از سیاست دور نگهدارد. شاه تلاش کرد مذهب را منفعل نماید، اما نمیدانست که اسلام یک دین پویا است که همه جوانب زندگی اعم از سیاسی و اجتماعی را دربر میگیرد. شاه با برنامه فرهنگی وارداتی به جنگ دین و روحانیون آمد. روحانیونی که حافظان آن بودند که نتیجه آن قیام خونین 15 خرداد به رهبری امام خمینی بود. در عصر مادیات و ایدئولوژیهای سکولار، قیامی مذهبی رخ داد که موجب حیرت جهانیان شد و بساط سلطنت را جمع کرد.
مقدمه
دولتهای پس از کودتا 28 مرداد 1332 با حمایت آمریکا و انگلستان به نظامی سرکوبگر تبدیل شدند. آنان با موفقیت، تمامی مخالفان خود را سرکوب کردند. در سال 1336 شاه برای اینکه نشان دهد در کشور آزادی سیاسی و احزاب وجود دارد، دو حزب «ملیون» و «مردم» را تشکیل داد تا بدیلی برای «جبهه ملی» و «حزب توده» تراشیده مردم را وارد این دو حزب کند. سیاست سرکوبگرانه با اقتصاد باز همراه شد و اینگونه کشور را به سوی فروپاشی سوق داد. نامحبوبی شاه و هیئت حاکمه و فساد ناشی از کمکهای غرب از چشم آمریکاییها دور نماند. امواج طرح دمکراسی هدایت شده از سوی کندی به ایران هم رسید و علی امینی، سفیر ایران در آمریکا به عنوان مجری طرح معرفی گردید. شاه که تا این زمان به غلام جاننثار خود ـ دکتر اقبال ـ روی خوش نشان داده بود، با توجه به اعتراض گسترده مردم به اقبال و نحوه برگزاری انتخابات مجلس بیستم و برای فرار از دست رقیبی قدرتمند مانند دکتر امینی، ترجیح داد اقبال را برکنار و شریفامامی به ظاهر اصلاحطلب و ملیگرا را روی کار بیاورد.
شریفامامی برای حل بحرانهای سیاسی و اقتصادی روی کار آمد؛ اما او توفیقی به دست نیاورد. ناکامی سیاسی و اقتصادی شریفامامی را باید در اقتصاد ورشکستهای جستجو کرد که وارث آن شده بود. به لحاظ سیاسی، شاه نهتنها حاضر نبود مخالفان و بیداری مردم را بپذیرد بلکه با برخی اقدامات از جمله رویآوردن به نیروهای نظامی در مقابله با کوچکترین اعتراضهای صنفی، دولت را روزبهروز بیشتر تضعیف کرد. ماهیت دیکتاتوری شاه موجب ناکارآمدی دولت گردید. دلیل بقای دولت و کابینه، پایبندی و فرمانبرداری محض آنان از شاه بود. شریفامامی فردی نبود که بتواند در برابر شاه عرضاندام کند، او فاقد تواناییهای لازم برای بهرهبرداری از شرایط بود. تاکنون مقاله یا کتاب مستقلی درباره این موضوع نوشته نشده است. منابع مورد استفاده بیشتر از خاطرات، روزنامهها و کتب عمومی است که تاریخ معاصر را بررسی کردهاند. در این مقاله سعی شده است که به این سؤالات پاسخ داده شود که 1ـ چرا دولت شریفامامی روی کار آمد و چگونه ساقط شد؟ 2ـ وقایع و رخدادهای این دوره چه بود و چه تأثیری بر ناکامی دولت داشت؟
عوامل خارجی
روی کار آمدن دولت شریفامامی را باید در دو عامل جستجو کرد: داخلی و خارجی. کودتای آمریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد 1332 محمدرضا را به مقام شاهی بازگرداند. بعد از آن، ایران به علت قرار گرفتن در مجاورت مرزهای شوروی به صورت پایگاهی ضدکمونیستی در آمد. سیاست اصلی دولت انگلستان و آمریکا به سرکردگی جمهوریخواهان حمایت از دیکتاتورهای نظامی بود، تا یک کمربند محکم در جوار مرزهای شوروی به وجود آورند. این نگرش موجب گردید که شاه و طرفداران داخلی و خارجیاش برای مدت کوتاهی با مشکلی مواجه نشوند، اما کمکهای نظامی غرب و ورود به پیمانهای نظامی (از جمله پیمان بغداد در سال 1336) و به رسمیت شناختن رژیم اشغالگر اسرائیل از سوی محمدرضاشاه پهلوی، ایران را با چالشهای بزرگی در منطقه و جهان اسلام روبهرو ساخت. در دوره دکتر اقبال، منطقه خاورمیانه در تب استقلالطلبی و مبارزه با امپریالیسم میسوخت؛ پیامهای پرشور جمال عبدالناصر ـ رئیسجمهور مصر ـ منطقه را تحتتأثیر خود قرار داد و رفتهرفته کشورهای عرب را به سوی خیزشی بزرگ سوق میداد. نیکیتا خروشچف ـ رهبر شوروی ـ هم سیاست استالینزدایی را در پیش گرفته بود و تا حدی توجه مردم منطقه از جمله مخالفان حضور آمریکا و انگلیس در خاورمیانه را به سوی خود جلب کرد. رابطه نزدیک شاه ایران با صهیونیستها، روابط ایران و کشورهای عرب از جمله مصر را تیره کرد. عبدالناصر، شاه را همدست استعمارگران نامید، که در قضیه کانال سوئز طرف انگلستان را گرفته بود.[1] به گفته شریف امامی، اقدام محمدرضا پهلوی در ارتباط با اسرائیل موجب نفرت مسلمانان از هیئت حاکمه ایران شد به گونهای که پاکستان، متحد ایران در پیمانهای نظامی هم از این عمل دلخور بود.[2]
در اواسط دهه 1330 آمریکا و همپیمانانش همچنان بیداری و هوشیاری مردم خاورمیانه را به توسعه کمونیسم نسبت میدادند. از اینرو با شروع نهضت ضداستعماری مردم مصر و موفقیت آنان، سردمداران آمریکا تحت رهبری آیزنهاور، مبارزات مسلمانان مصر را ناشی از ضعف انگلستان و پیشروی کمونیستها میدانستند. دکترین آیزنهاور برای جبران این نقیصه مطرح شد و در ازای ایجاد پایگاه نظامی در کشورهای منطقه، تعهد کمک اقتصادی و مالی دادند. ترکیه، ایران و پاکستان از دکترین آیزنهاور استقبال کردند. خروشچف از این اقدام دولتها از جمله ایران ابراز نارضایتی کرد و در نطق خود حملات شدیدی نثار شاه ایران نمود و او را «عروسک آمریکایی» نامید که ایران را به صورت پایگاه نظامی آمریکا در آورده است. او میگفت: «محمدرضا پهلوی از ملت خودش میترسد به همین علت به غربیها پناه برده است ولی آن هم تضمینی برای بقا نیست.»[3]
به مرور، هیئت حاکمه آمریکا متوجه شد که کمکهای نظامی نمیتواند تضمینی برای بقای دولتهای دیکتاتور باشد. در اواسط دهه 1330 از جانب کنگره آمریکا یک کمیته ویژه مأمور رسیدگی به طرز مصرف کمکهای آن کشور به ایران شد. بعد از سقوط مصدق تا سال 1337 آمریکا مبلغ 250 میلیون دلار کمک در اختیار دولت ایران قرار داده بود. در نهایت، کمیسیون به این نتیجه رسید که کمکهای ارائه شده، ایران را به یک پایگاه بزرگ فساد و خودکامگی تبدیل کرده است. ربع میلیارد دلار صرف بیبندوباری هیئت حاکمه شده بود و فرصتطلبان و سودجویان از این پول بادآورده نهایت بهره را بردند، همین موجب گردید که فاصله طبقاتی بسیار زیاد شود و عدهای فوقالعاده ثروتمند و گروهی بسیار فقیر گردند.[4] شکست استراتژی جمهوریخواهان به اینجا محدود نشد، در 23 تیر ماه 1337 کودتای نظامیان در عراق به رهبری عبدالکریم قاسم و عبدالسلام عارف به سرنگونی حکومت ملکفیصل و قتلعام خاندانش و برخی وزرا از جمله نوری سعید ـ وزیر امور خارجه ـ آن کشور منجر شد؛ از یک سو ناکارآمدی حمایت از دیکتاتورها را نشان داد و از جهت دیگر باعث ترس و وحشت شاه ایران هم گردید؛ زیرا او در این زمان برای کنفرانس سران کشورهای عضو پیمان بغداد در استانبول به سرمیبرد. او برای سنجیدن بازتاب کودتای نظامیان عراق در ایران، مدتی را در ترکیه به گردش و تفریح پرداخت.[5] در خرداد ماه 1339 کودتای ژنرال گورسل بر ضدعدنان مندرس، شاه ایران را بیش از گذشته نگران کرد.
شکست سیاست آمریکایی با افزایش نفوذ و محبوبیت شورویها همراه شد. ظهور ناصر در مصر، پاتریس لومومبا در کنگو و مهمتر از همه فیدل کاسترو و ارنستو چگوارا در کوبا، آمریکاییها را با بحرانهای جدی روبهرو ساخت. از اینرو برنامه اصلاحات از بالا به پایین برای جلوگیری از انقلابهای قهرآمیز و توسعه نفوذ شوروی به نام «اتحاد برای پیشرفت» ارائه شد. طرح اتحاد برای پیشرفت، متضمن تقسیم اراضی بین کشاورزان، توسعه بهداشت، آموزش و خدمات رفاهی به مردم فقیر بود. برنامه اصلاحات ابتدا برای کشورهای آمریکای لاتین در نظر گرفته شد اما بعدها برای کشورهای وابسته دیگری که به دلایل متعدد در آستانه سقوط قرار داشتند به کار گرفته شد. بدینترتیب استقرار دولت دستنشانده در چارچوب دمکراسی هدایت شده و ایجاد فضای باز سیاسی در دستور کار حزب دمکرات و نامزد ریاست جمهوریاش ـ جان، اف، کندی ـ قرار گرفت.[6] شاه از برنامه جدید دمکراتها به وحشت افتاد، ابتدا از نامزدی رقیب کندی یعنی ریچارد نیکسون حمایت کرد ولی چون احساس نمود که بادی که از سوی دمکراتها وزیدن گرفته احتمالاً برایش دردسرساز خواهد شد با توصیه و پیشنهاد انگلستان دست به اقدام نمادینی برای اصلاحات زد و اقبال را کنار گذاشت و فردی به ظاهر اصلاحطلب مانند شریف امامی را مأمور تشکیل کابینه کرد.[7]
زمینههای داخلی
بعد از کودتای 28 مرداد 1332 جامعه ایران با وضعیت غریبی مواجه بود. اوضاع اقتصادی ـ سیاسی و اجتماعی چنان به هم ریخت که جامعه را تا سرحد انفجار پیش برد. دولتهای کودتا با کمک آمریکا، انگلستان و اسرائیل موفق شدند نیروهای مخالف را به شدت سرکوب کنند. سرکوب جبهه ملی، حزب توده و فداییان اسلام با کمک نیروی بیرحم و سرکوبگر ساواک و خانهنشینکردن دکتر محمد مصدق و آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی، مهار قدرت را در دست شاه و گروه کوچکی از اطرافیانش گذارد. با توجه به فضای بسته سیاسی و فسادی که هیئت حاکمه در آن غرق شده بود، کارگردانان سیاسی به این نتیجه رسیدند که چهرهای مردمی و دمکراتیک از خود نشان دهند. از اینرو در سال 1336 دو حزب ملیون به رهبری دکتر اقبال و مردم به رهبری اسدالله علم تأسیس شد. وجهتمایز این دو حزب اصلاً مشخص نبود و نامگذاری به اسم ملی و مردمی و درآوردن ادای دمکراسی تنها برای فریب افکار عمومی و سردرگم کردن مردم بود، غافل از اینکه آنها خودشان را فریب دادند نه مردم را. شاه در سخنرانی خود در برابر مجلس سنا مفهوم دمکراسی را داشتن حزب اعلام کرد و به این نتیجه رسید که با تشکیل دو حزب، دمکراسی هم بر ایران حکمفرما شده است. منوچهر اقبال ـ نخستوزیر ـ هم در پیرو سخنان شاه، ایران را کشوری آزاد دانست، به گونهای که هر کس در چارچوب قانون اساسی میتواند عقاید خود را بیان کند. مطرح شدن این گفتهها از جانب هیئت حاکمه با سرکوبی که در پیش گرفته بود، نشان میدهد که از دیدگاه آنان آزادی به معنای حضور در دو حزب دولتی و تندادن به فساد جاری در کشور بود.[8]
گسترش سرمایهگذاریها باعث اجرای سیاست اقتصادی درهای باز در تجارت خارجی شد و کالاهای خارجی سیلآسا به سوی ایران سرازیر شدند. سیاست تجارت آزاد و دروازههای باز که در ظاهر (بر اثر اخذ عوارض گمرک و سود بازرگانی) مفید به حال خزانه و در باطن (بر اثر خروج اندوخته ذخیره ارزی) مضر به حال جیب ملت میباشد، برای اقتصاد ملل عقبمانده از سم مهلک خطرناکتر است. تعادل صادرات و واردات به نفع واردات به هم خورد و دولت با کسری بودجه روبهرو گردید. گذشته از این بحران، دولت آمریکا هم با یک تهاجم تبلیغاتی حساب شده برای ترساندن هیئت حاکمه از خطر کمونیسم، توانست بار سنگین هزینههای تأسیسات و تسلیحات نظامی را بر مردم ایران تحمیل کند. افزایش مدام هزینههای سالیانه نظامی که پشتوانه مردمی نداشت و علیه مردم تقویت میگردید پیوسته بر کسری بودجه میافزود. هجوم سیلآسای شرکتهای اروپایی و چند ملیتی آن قاره و تراستها و کارتلهای آمریکایی، ایران را به بازار بزرگ مصرف کالا و خدمات تبدیل کرد. در اندک مدت 220 شرکت آمریکایی، 285 انگلیسی، 151 آلمانی، 160 فرانسوی، 53 ژاپنی و 40 سوئیسی در ایران سبز شدند. سرمایهداران ایران در اثر ارتباط با آنها منافع کلانی به دست آوردند و همچون زالو به جان تهمانده خون مردم ایران افتادند.[9]
اوضاع کشاورزی، ستون فقرات اقتصاد ایران و معیشت مردم، هم بهتر از صنعت نبود. تولید گندم، جو، برنج، تنباکو، توتون و سایر اقلام کلیدی و صادراتی در این دوره رشد کندی داشت و در بعضی مراحل رو به کاهش بود. نرخ سالیانه رشد دو تا سه درصد بود در حالی که رشد سالیانه مصرف به دوازده درصد رسید و در واقع کشور در زمینه تولید گندم، برنج، گوشت و فراوردههای لبنیاتی با کاهش اساسی روبهرو شد.[10]
بدینگونه فساد و تباهی در همه ارکان کشور رسوخ یافت و مملکت در وضعیت اسفانگیز و نکبتباری قرار گرفته بود. فرهنگ ما ارزشهای انسانی و معنویاش را از دست داده بود و میرفت که به فرهنگی خارجی و وارداتی تبدیل شود. رژیم میخواست از مذهب به عنوان ابزاری در جهت پیشبرد منافعش بهره ببرد، در ظاهر و از روی عوامفریبی مذهب را انکار نمیکرد، بلکه به ظاهر آن را تا حدودی ترویج هم میداد، اما مذهبی بیمحتوا و تحریف شده، مذهبی که با مقاصد شیطانی و پلیدشان منافاتی نداشت. اقبال متملق و چاپلوسی بیش نبود که به خاطر جاهطلبیهایش تنها به فکر تحکیم موقعیت سیاسی خود بود و مجالی برای رسیدگی به مشکلات مردم نداشت. رضایت شاه، آمریکا و انگلیس برای او از همه چیز بالاتر بود. اقبال بسیار کوشید تا زمینه را برای نفوذ فرهنگ آمریکا و غرب فراهم سازد.[11]
در هر صورت اقدامات ناپسند رژیم، کشور را به سوی بحران پیش راند و دیر یا زود میبایست منتظر عواقب آن میماند. در سال 1336 اولین نارضایتی نسبت به وضع موجود در بین نظامیان بروز کرد. سرهنگ قرهنی، رئیس رکن 2 ارتش قصد کودتا علیه رژیم و سرنگونی آن داشت. برخی بر این عقیدهاند که آمریکا محرک کودتا بود و دولت شوروی برای جلب رضایت شاه آن را لو داد، در هر صورت چه خارجیها نقش داشتند و چه نداشتند، این کودتای ناموفق بیانگر افزایش نارضایتیها در جامعه بود. روند وقایع به سمتی بود که قبل از پایان دهه 1330 گروهی از افسران عالیرتبه با دیپلماتهای انگلیسی و آمریکایی برای تغییر رژیم تماس گرفتند و اجرای کودتایی علیه شاه محتمل به نظر میرسید.[12]
نخستین نشانه جنبش مردمی در دی ماه 1338 بروز کرد. روز 26 دی حدود هزار نفر از دانشآموزان تهران به علت اعتراض به ترتیب امتحانات و نمره دروس خود دست به تظاهرات آرامی زدند که نتیجه آن زدوخورد با پلیس بود و چند نفر مجروح و دستگیر شدند. سرکوب اینگونه حرکتهای صنفی نشانه بیثباتی و تزتزل هیئت حاکمه بود. در اوایل سال 1339 حرکتها بیشتر شد. فضای انتخاباتی در آمریکا و ایران تا حدودی زمینه را برای فعالیتهای سیاسی و صنفی هموارتر کرد. اعتصاب کارگران صنعت نفت که دولت به آنها وعده تسهیلات رفاهی و اضافه حقوق داده بود، اعتصاب کارگران بافندگی، کورهپزخانهها و دهقانان در برخی نقاط از جمله گیلان و بابل که به درگیری با مأموران نظامی منجر شد، نشان از باز شدن فضای سیاسی در کشور بود.[13]
نامزدی کندی و اعلام برنامههایش موجب جنبوجوش در بین آزادیخواهان ایران شد. آنان امیدوار بودند که آمریکا، از آن پس از رژیم خودکامه کودتا پشتیبانی ننموده آن را وادار به تعدیل فشارها نمایند. جبهه ملی دوم تشکیل شد و شعار آزادی انتخابات و آزادی بیان را مطرح کرد. علی امینی که از سال 1337 به ایران بازگشته بود، رهبری گروه منفردین را برعهده گرفت، او نماینده واقعی دولت آمریکا برای اجرای اصلاحات بود. دمکراتها این بار از وضعیت ایران ابراز نگرانی کرده علی امینی را جانشین شاه در نظام جمهوری معرفی کردند. مظفر بقایی و حسین مکی رهبران سابق جبهه ملی بار دیگر به عرصه بازگشتند. شاه که پیبرده بود نمیتواند شرایط موجود را حفظ کند تصمیم گرفت خود را با برنامه جدید آمریکاییها تطبیق دهد به همین جهت دست به یک سری اصلاحات ظاهری زد. اقبال طرحهایی برای اصلاح ساختار اجتماعی و اقتصادی ارائه کرد. «انقلاب اداری»، «اصلاحات ارضی» و شعار «از کجا آوردهای» مهمترین شعارهای فریبکارانه اقبال و شاه بود.[14] بدیهی است هنگامی که یک فرد فاسد در رأس قدرت قرار دارد و خودش هم برنامه مبارزه با مفاسد را ارائه دهد، هیچ نتیجهای درپی نخواهد داشت. اقبال برای جلبتوجه چند نفر را هم به زندان انداخت.
انتخابات مجلس بیستم ضربه نهایی را به دولت اقبال وارد آورد. شاه و اقبال از چندی پیش دو حزب تأسیس کردند و حضور دو حزب در عرصه انتخابات را موجب حل بحران سیاسی میدانستند. شاه در ظاهر وعده انتخابات آزاد را داد و اقبال هم به تأسی از شاه گفت: «انتخابات حزبی خواهد بود.» این به آن معنا بود که تنها نمایندگان دو حزب دولتی اجازه راهیابی به مجلس را خواهند داشت. جبهه ملی و سازمان نظارت بر انتخابات با رهبری مکی ـ بقایی وارد عرصه انتخابات شدند و به مبارزه تبلیغاتی پرداختند. اما دولت به ساواک دستور داده بود که از هرگونه تبلیغ گروههای مخالف جلوگیری نمایند. آنان حتی از سخنرانی دکتر امینی هم جلوگیری کردند و جلسه سخنرانی او را بههم ریختند.[15]
بعد از برگزاری انتخابات، نمایندگان حزب ملیون 130 کرسی از دویست کرسی را به خود اختصاص دادند و مابقی هم به حزب مردم و منفردین تعلق گرفت که سهم منفردین چند کرسی بیشتر نبود. با برملاشدن دخالت دولت و ساواک در امر انتخابات، التهاب و هیجان جامعه را فراگرفت. آیتالله کاشانی که بعد از 28 مرداد با فشار رژیم خانهنشین شده بود با صدور اعلامیهای، امر انتخابات را غیرآزاد خواند و خواهان توقف و ابطال آن شد.[16] در شهریور ماه معترضان دست به اعتصاب زدند و از شاه خواستند انتخابات را لغو کند. در پی این درخواست بازاریان هم در سراسر کشور اعتصاب کردند و بازار تعطیل گردید.[17] عدهای از منفردین در خانه آیتالله بهبهانی گردهم آمده از او خواستند با انتشار اعلامیهای با انتخابات مخالفت کند. بهبهانی در تلگرافی به شاه با توجه به خواست و تقاضای عموم مردم خواستار ابطال انتخابات شد، بازار هم در اقدامی دیگر در حمایت از این تلگراف اعتصاب را از سر گرفت.[18]
شاه که از طغیان افکار عمومی و تعطیلی بازار به وحشت افتاده بود چارهای جز این نداشت که اقبال، این مهره سوخته را کنار بگذارد؛ و در اقدامی نمادین از نحوه برگزاری انتخابات ابراز نارضایتی کرده از همه نمایندگان بخواهد دستجمعی استعفا کنند. اقبال هم روز 7 شهریور گفت: «... چون خاطر خطیر ملوکانه خشنود نیست، و چون خاطرمبارک برای جاننثار در نخستین درجه از اهمیت است استعفای دولت را به پیشگاه همایونی تقدیم میدارم...»[19]
ماهیت کابینه
دکتر منوچهر اقبال در 7 شهریور از مقام نخستوزیری استعفا کرد. شاه، جعفر شریفامامی یکی از فنسالاران باتجربه را مأمور تشکیل کابینه کرد. جعفر شریفامامی فرزند حاج محمدحسین ملقب به نظامالاسلام بود. نظامالاسلام فردی معمم و در دستگاه امام جمعه تهران کار میکرد. او در سال 1280 متولد شد و دوره تحصیلات مقدماتی را در مدرسه فنی آلمانیها گذراند. در دوره رضاشاه برای ادامه تحصیل راهی آلمان گردید و در رشته مربوط به راهآهن دانش آموخته شد؛ او یک دوره آموزشی هم در سوئد گذراند. پس از بازگشت به ایران در امور راهآهن مشغول به کار شد و با اشغال ایران توسط متفقین در شهریور 1320 به اتهام همکاری با آلمانیها دستگیر شد و به زندان افتاد. پس از رهایی از زندان در بنگاه مستقل آبیاری مشغول به کار شد. در کابینه رزمآرا (تیر ـ اسفند 1329) ابتدا کفیل وزارت راه سپس به مقام وزارت رسید. در دوره حسین علاء و دکتر محمد مصدق در سازمان برنامه کار میکرد؛ بعد از کودتا به مجلس سنا راه یافت و در کابینه اقبال وزیر صنایع و معادن شد.[20]
شریفامامی از جمله افرادی بود که در دستگاه پهلوی پرورش یافته بود تا برای چنین روزی به عنوان مهره شاه و انگلیس در صحنه سیاسی ایفای نقش نماید. در مجلس سنا، در مقام یک سناتور با قرارداد کنسرسیوم به مخالفت ظاهری پرداخت. پدر روحانی وی هیچ رابطهای با زمینداران بزرگ نداشت؛ داماد خانواده معظمیها (عبدالله و سیفالله از رهبران ارشد جبهه ملی بودند) بود و از طبقه متوسط جدید به شمار میرفت. با ویژگیهایی که او داشت کارگردانان سیاست ایران به این نتیجه رسیدند، شاید او بتواند نیروهای معارض را به خود جلب کند. فردی میانهرو که با خشونت سروکاری نداشت و به عضویت احزاب دولتی هم درنیامده بود. در واقع خیلی از گروهها در ابتدا فکر میکردند که دولت شریفامامی نوعی «دولت آشتی ملی» است؛ اما با تشکیل دولت و اقدامات بعدی مشخص شد که او هم دستنشاندهای بیش نیست. در واقع شاه که از سوی نیروهای داخلی زیر فشار قرار داشت و هجوم تبلیغاتی دمکراتهای آمریکا هم آن را دوچندان کرده بود به پیشنهاد انگلستان برای کاهش تشنجات داخلی و فشار خارجی او را به نخستوزیری برگزید. شریفامامی با شعار آزادی احزاب، فضای باز سیاسی، اصلاحات اداری و اقتصادی به استقبال معارضان داخلی و حزب دمکرات آمریکا رفت.[21]
شریفامامی پس از چند روز مذاکره با شاه، وزیران خود را معرفی کرد اما نتوانست او را مجاب نماید که وزرای مورد نظر خودش را به کابینه ببرد. شریفامامی هم میبایست مانند علاء و دکتر اقبال به وزرای مورد تأیید شاه تن میداد. دکتر محمد سجادی نایب نخستوزیر و سرپرست وزارت بازرگانی، دکتر جهانشاه صالح وزیر بهداری، دکتر محمد مهران وزیر فرهنگ، سرلشکر ولی انصاری وزیر راه، سرلشکر علیاکبر ضرغام وزیر دارایی، دکتر محمدعلی هدایتی وزیر دادگستری، دکتر عبدالحسین اعتبار وزیر پست و تلگراف، سپهبد مهدی علویمقدم وزیر کشور، سپهبد علیاصغر نقدی وزیر جنگ، دکتر طاهر ضیایی وزیر صنایع و معادن، دکتر احمدعلی بهرامی وزیر کار، محمد رضی ویشکایی وزیر گمرکات و انحصارات، حسن نبوی وزیر مشاور و معاون پارلمانی، خسرو هدایت وزیر مشاور و قائممقام نخستوزیر در سازمان برنامه، یدالله عضدی وزیر امور خارجه، ابراهیم مهدوی وزیر کشاورزی، نصرتالله معینیان وزیر مشاور و سرپرست امور تبلیغات. معجونی که شریفامامی جمع کرده بود شامل افراد باتجربه مانند دکتر سجادی با سابقه چندین ساله در وزارت و مقدم، ضیایی، ویشکایی و بهرامی که برای نخستینبار به مقام وزارت رسیده بودند. نخستوزیر تنها در انتخاب دو نفر آزادانه عمل کرد: ضیایی، رفیق گرمابه و گلستان شریف امامی و ویشکایی که داماد خانواده معظمیها بود.[22]
سیاست خارجی و امور نظامی در اختیار شاه بود، شریف امامی میگوید هنگام معرفی وزرا شاه خطاب به عضدی، کاندیدای مقام وزارت امور خارجه گفت: «توجه داشته باشید که شما وزیر من هستید، و در طول چند ماه وزارتش به طورمستقیم با شاه در ارتباط بود.» با توجه به مسئله انتخابات و اهمیت آن برای دربار، شاه علویمقدم ـ رئیس شهربانی ـ را که تنها از شاه حرفشنوی داشت به وزارت منصوب کرد.[23] در مهر و آبان، کابینه ترمیم شد و مهندس بهنیا جای انصاری را در وزارت راه گرفت و دکتر عیسی صدیق هم جایگزین دکتر مهران در وزارت فرهنگ شد.
با آنکه شریفامامی از سرسپردگان رژیم پهلوی و سیاستمداران انگلیس در ایران بود؛ اما در آن حد از توانایی قرار نداشت که بتواند به مشکلات پایان دهد. او، خود بر این عقیده است که با توجه به شناختی که از مشکلات و بحرانهای اقتصادی کشور داشت انتخابش برای این مقام طبیعی بود؛ ولی اذعان دارد که برنامهای برای حل معضلات کشور نداشت. ترکیب کابینه و نوع انتخاب وزرایش هم مؤید این نظر اوست. بهطور کلی روی کارآمدن او فرصت مناسبی در اختیار طرفداران رژیم پهلوی و انگلیس و طرفداران سیاست آمریکا قرار داد تا با تجدید قوا و با نگرشها و تکنیک کاراتری وارد عمل شوند.
منبع: مجموعه مقالات همایش 15 خرداد زمینهها و بسترها، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ج 2، تهران، سوره مهر، 1388، صص 77 – 106.
پینوشتها:
[1]. عاقلی، باقر، روزشمار تاریخ ایران، ج 2، تهران، گفتار، 1374، ص 11.
[2]. شریفامامی، جعفر، خاطرات، به کوشش حبیب لاجوردی، تهران، سخن، 1380، ص 162.
[3]. روزشمار تاریخ ایران، ص 96؛ همچنین ر.ک: عمید زنجانی، عباسعلی، انقلاب اسلامی و ریشههای آن، چ دوم، تهران، نشر کتاب سیاسی، 1369، ص 405.
[4]. هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، سیاست خارجی ایران در دوره پهلوی، ج 3، تهران، البرز، 1375، ص 249.
[5]. روزشمار تاریخ ایران، ص 88.
[6]. منصوری، جواد، تاریخ پانزده خرداد به روایت اسناد، ج 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، ص 72؛ مجله خواندنیها، سال 21، ش 15، 17 آبان 1339، ص 2؛ همچنین ر.ک: به خاطرات شریفامامی، ص 209.
[7]. فراتی، عبدالوهاب، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374، ص 34؛ منصوری، ص 61.
[8]. مدنی، جلالالدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به حوزۀ علمیه قم، 1361، ص 344.
[9]. همان، ص 346؛ انقلاب اسلامی و ریشههای آن، ص 404؛ برای سیاست اقتصادی ر.ک: نجمی، ناصر، دولتهای ایران از سیدضیاء تا بازرگان، تهران، 1370، ص 509؛ مجله خواندنیها، سال 21، ش 1، 2، مهر 1339، ص 3.
[10]. فوران، جان، مقاومت شکننده، ترجمه احمد تدین، تهران، رسا، 1384، ص 479؛ مؤمنی، باقر، مسئله ارضی و جنگ طبقاتی در ایران، تهران، پیوند، 1359، ص 279.
[11]. باقری، علی، خاطرات پانزده خرداد، ج 2، تهران، حوزه هنری تبلیغات اسلامی، 1374، ص 95؛ تاریخ پانزده خرداد به روایت اسناد، ص 58.
[12]. کاتوزیان، همایون، اقتصاد سیاسی، ترجمه کامبیز عزیزی و محمدرضا نفیسی، ج دهم، تهران، مرکز، 1383؛ ص 243، مؤمنی، پیشین، ص 188.
[13]. بهنود، مسعود، دولتهای ایران از سیدضیاء تا بختیار، ج 4، تهران، جاویدان، 1369، ص 439.
[14]. همان، ص 434؛ تاریخ پانزده خرداد به روایت اسناد، ص 58.
[15]. مجله تهران مصور، ش 882، 30 تیر 1339، ص 1؛ برای فعالیت جبهه ملی و دیگر گروهها ر.ک: تاریخ سیاسی معاصر ایران، ص 349؛ روزنامه اطلاعات، سال 35، ش 10236، صص 7 - 18.
[16]. مرکز بررسی اسناد تاریخی، روحانی مبارز آیتالله کاشانی به روایت اسناد، ج 2، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1379، ص 219؛ اطلاعات، ش 10263، 1 مرداد 1339، ص 21.
[17]. روزنامه مهر ایران، ش 172، 2 شهریور 1339، صص 1 - 2.
[18]. کیهان، ش 5146، 7 شهریور 1339، ص 14.
[19]. همان، ص 15.
[20]. عاقلی، باقر، نخستوزیران ایران، تهران، جاویدان، 1374، صص 597 ـ 593؛ خاطرات شریفامامی، صص 3 ـ 1.
[21]. تاریخ پانزده خرداد به روایت اسناد، ص 68؛ دولتهای ایران از سیدضیاء تا بازرگان، ص 1533. ساواک شریفامامی را فردی کم اجتماعی و علاقهمند به کارش معرفی کرد که دوستانش در او نفوذ دارند و او هم توصیهشان را در کار میپذیرد، چون فامیل او روحانی و در یک خانواده روحانی هم بزرگ شد طبعی مسلمان دارد. ر.ک: مرکز بررسی اسناد تاریخی، شریفامامی به روایت اسناد ساواک، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1385، ص 10.
[22]. نخستوزیران ایران، صص 885 ـ 886؛ خواندنیها، سال 21، ش 15، 17 آبان 1339، ص 2؛ اطلاعات، ش 10296، 10 شهریور 1339، ص 10.
[23]. خاطرات، ص 218.
تعداد بازدید: 1532