28 آبان 1401
آیتالله مصطفی خمینی فرزند امام خمینی در 13 آبان 1343 دستگیر و به تهران منتقل شد. در بازجویی به عمل آمده در 28 آبان، در خصوص دستگیری پدر میگوید:
«بنده منزلم جدا از منزل ابوی میباشد و از این جهت در موقع بازداشت ایشان در منزل ایشان نبودم. برای ساعت 5 صبح نوکر ایشان زنگ درب منزل را زدند و... گفت آقا را گرفتهاند... سپس بیدرنگ با پوشیدن لباس به طرف منزل ایشان رهسپار شدم و در مسیر پاسبانهای امدادی تمام مسیر را در سر دوراهها و چهارراهها اشغال کردهاند [کرده بودند] و ممانعت از رفتن و آمدن به بعضی از اطراف از قبیل آستانه مقدسه میکنند [کرده بودند] و مانع رفتن من به محل یعنی منزل ابوی نشدند زیرا ترتیب کار این طور داده شده بود که مردم به طرف آستانه نروند، ولی برای رفتن به سایر جاها منعی نبود. بعد از اینکه به منزل رسیدم آثار جنایت اشخاصی که شبانه حمله کردند و برای دستگیری ایشان اقدام کرده بودند مشاهده کردم، از قبیل شکستن درب منزل و شکستن درب منزل همسایه به این خیال که شاید ابوی آنجا باشند و در اثر زدن لگد به درب منزل همسایه پیشانی آن مرد هم... صدمه خورده بود... بعد از این مشاهدات خدمت خانم والده مشرف شده... جماعتی از رفقا آنجا بودند که به فاصله چند دقیقه دیگر از آمدن اشخاص به داخل منزل توسط پلیس امدادی ممانعت میشد و این چند نفری که در منزل بودند همگی رفتند و من تنها ماندم. در اینوقت جناب آقای اخوی (احمد آقا) از بیرون آمدند که دوستان شما عدهای در نزدیکی منزلند و نمیگذارند که پلیسهای امدادی نزدیکتر شوند و اظهار میدارند که ما نمیتوانیم پیش شما بیاییم لااقل سرکار بیایند از منزل بیرون بیایید تا اینکه منزل آقای آملی برویم و فکری برای پیدا کردن جای ایشان و کیفیت حال ایشان بکنیم.... رفتیم منزل آقای آملی بعد از نیمساعتی توقف در آنجا از طرف آقای آیتالله مرعشی پیغام رسید که تشریف بیاورید منزل ایشان (یعنی مرعشی)... بعداً من رفتم طرف منزل ایشان،.... ایشان فرمودهاند ممکن است شما را برای این مرتبه بگیرند، لذا شما چند روزی اینجا باشید که اگر خواستند شما را بگیرند من هم با شما بیایم. در این گیرودار بود که آقای رضوی که از اعضای سازمان امنیت است با جماعتی قریب بیست نفر به اندرون منزل ایشان روز روشن بدون اجازه صاحب منزل به اتاق ایشان حمله آورده با داشتن بعضی آلات حربه با خطاب به من که بفرمایید. ما هم از آنجا که منتظر این وقعه ـ به گفته حضرت آیتالله مرعشی ـ بودیم، بیدرنگ حرکت کرده، سوار ماشین منتسب به دستگاه شدیم و به طرف شهربانی قم رهسپار گشتیم... قریب ساعت 5 بعدازظهر با یک ماشین اتوبوس که مملو بود از جماعت سازمانی که برای این واقعه به قم آمده بودند به طرف تهران رهسپار شدیم و برای ساعت قریب 9 شب به ساواک تهران رفته و... به قزل قلعه ساعت قریب 10 آمدیم....
نظر به اینکه آقای حسنعلی منصور شاغل نخستوزیری در چندی قبل از حادثه در مجلس سنا... اعتراض به این داشتند به این معنی که مسئله کاپیتولاسیون یک مسئله قدیمی و بینالمللی و کشورهای متمدنه از آن مطلب استفاده میکنند،... به ایشان باید گفته شود... اگر این موضوع یک مسئله بینالمللی و مطابق با شئونات عصریه است، چگونه ایشان این موضوع را از ابتدا مخفیانه در مجلس رأی گرفته و بعد که سر و صدای آن از ناحیه روحانیون به گوش ملت رسید، در روزنامهها اقدام به نشر و توضیح [کردند]... و بعد که کار علنی شد و سخنرانی روز چهارم آبانماه 43 ... عنوان شد و مردم و ملت کم و بیش از قصه زیر پرده [کسب ] اطلاع کردند، ایشان در مجلس سنا اعتراض کردند و فکر کردند که با اعتراض حل این ننگ و سند بردگی ملت ایران را میتوانند بکنند و... این یک مسئلهای است و تحمیل به ملت میباشد و تقریباً به حکم حیثیت فروشی و آزادگیفروشی و شخصیتفروشی هست. آنکه بلافاصله یا با یکی و دو روز مهلت وامِ معلوم را از دولت آمریکا گرفتند و این خود دلیلی است که بیگانگان برای دادن وام چنین چیزی را میخواستند...»[1]
[1]. مرکز بررسی اسناد تاریخی، شهید آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1388، ص 71.
تعداد بازدید: 511