09 اسفند 1402
ساواک خراسان در گزارشی مورخ 9 اسفند 1341 مینویسد:
«چون عامل اجرا و بهطور کلی وسیله نفوذ معنوی روحانیون بین مردم؛ وعاظ و سخنرانان مذهبی میباشند و همچنین با توجه به اینکه در حال حاضر دولت موفق گردیده است که از نفوذ روحانیون به نسبت قابل توجهی در میان مردم بکاهد و فعلاً یک حالت خلأ به وجود آمده است[1]، درصورتیکه سریعاً دست به کار جداکردن وعاظ و اهل منبر از روحانیون و علما بشود بسیار بجا خواهد بود، زیرا کلیه اقدامات حاد و خلاف مصلحت که از ناحیه طبقه روحانی به وجود میآید بر اثر صحبتها و تلقینات وعاظ و استفاده از تعصب و عامی بودن قاطبه اهالی که متأسفانه اکثریت قابل توجهی را نیز تشکیل میدهند میباشد. در این صورت به صلاح است که در این موقعیت با قطع این رشته و گسستن ارتباط میان روحانیون و سخنرانان مذهبی، بهترین ضربه قطعی بر پیکر خرافات و کهنهپرستی زده شده و برای همیشه فکر دولت و مقامات انتظامی را در این زمینه راحت نمایند. برای انجام این عمل پیشنهاد میگردد درصورتی که صلاح دانسته شود امور وعظ و تبلیغ دینی منحصراً در اختیار وزارت فرهنگ گذارده شده و به کسان دیگر مطلقاً اجازه اجتماع و منبر رفتن داده نشود. البته برای جلوگیری از هرگونه پیشآمد سوء و جلب رضایت خاطر وعاظِ فعلی بهتر است طی آگهی این امر ابلاغ شود و ذکر گردد که از کلیه وعاظ و اهل منبر امتحان به عمل خواهد آمد تا در صورت احراز شرایط و موفقیت در امتحان مزبور به سِمَتِ کارمند فرهنگ در مدارس به تدریس علوم دینی خواهند پرداخت و ساعات فراغت نیز با نظر رؤسای فرهنگ مناطق به کار تبلیغ از روی اصول صحیح و متحدالشکل مشغول خواهند گردید. در صورت عملی شدن چنین طرحی علاوه بر آنکه از هرگونه تشنج احتمالی جلوگیری خواهد گردید دولت نیز همواره خواهد توانست منویات و نظریات خود را بهطور غیر مستقیم و مؤثر به مردم تلقین نماید و همچنین با کنترل دقیق، تعداد روحانیون نیز تحت نظر مستقیم قرار گرفته و رفتهرفته نسبت به تقلیل عده آنان نیز بهطور طبیعی میتوان اقدام نمود.»![2]
نهاد وعظ و خطابه مهمترین نهاد تبلیغ دینی در تاریخ اسلام و ایران است و جایگاه ممتازی دارد. وعاظ و خطبا به دلیل ارتباط مستقیم با مردم نوعاً بیش از علما و فقها در بین مردم شهرت و نفوذ داشته، این جایگاه به آنان قدرت اثرگذاری و بسیج مردمی بخشیده بود. در دوره پهلوی اول تلاشهایی برای کنترل وعاظ و اصلاح نهاد وعظ و خطابه متناسب با خواست حکومت پهلوی صورت گرفت؛ تلاشهایی که خاستگاه آنها گاه بیرون از روحانیت و سازمان رسمی دین و مستظهر به اراده حکومت بود و گاه از درون جامعه روحانیت و حوزهها نشأت میگرفت. در هر دو اما روش مشابه بود، تأسیس سازمانهایی شبه مدرن برای اصلاح نهادی که میراث سنتی چند صدساله بود. پهلوی اول کوشید ضمن اعمال فشار از راههای گوناگون بر علما و روحانیون، روحانیت مطلوب و مورد پسند خود را تربیت کند. در همین راستا به موازات فشار بر وعاظ و روضهخوانان و اعمال محدودیتهای تدریجی برای برگزاری مجالس مذهبی و آیینهای عزاداری - از سال 1309 آغاز و در سال 1315 به ممنوعیت کامل رسید - تلاش کرد از ظرفیتهای اجتماعی و تبلیغاتی وعاظ و سخنوران به نفع سیاستهای پهلوی استفاده کند. تأسیس «سازمان پرورش افکار» و «مؤسسه وعظ و خطابه» در همین راستا بود.[3]
با سقوط رضاشاه و درگیر شدن ایران در جنگ جهانی دوم و بحرانهای اقتصادی و سیاسی، روند شبه مدرنیسم آمرانه دچار رکود شد و مشابه برخی موارد دیگر، ممنوعیت آیینها و محافل مذهبی لغو و برپایی مجالس وعظ و خطابه از سر گرفته شد. در اواخر دهه 1330 و با تثبیت نسبی وضعیت سیاسی کشور پس از کودتای 28 مرداد 1332، به تدریج حکومت سیاستهای دینی تازهای در پیش گرفت. این سیاستها از نظر تلاش برای ساماندهی و تحت کنترل درآوردن کارگزاران دینی، مشابه سیاستهای پهلوی اول بود، البته با ترفندهایی تلطیف شده و پرهیز از آمرانگی دوره رضاشاه که به شکست انجامیده بود. اینبار نیز حکومت در پی آن بود که اولاً سازمان رسمی دین را تحت کنترل خود درآورد، ثانیاً با ایجاد تغییراتی در آن، الگویی از اسلام مطلوب مورد نظر خود را ترویج کند.[4]
پینوشتها:
[1]. ساواک برگزاری موفق! رفراندوم فرمایشی لوایح ششگانه، علیرغم مخالفت مراجع با آن را نشانهای از پیروزی پهلوی در جنگ با روحانیت تلقی میکرد. اما قیام 15 خرداد 42 که پایههای حکومت پهلوی را لرزاند، نشان داد که پایگاه مرجعیت دینی میان مردم تا چه اندازه مستحکم است.
[2]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 1، 1400، ص 275.
[3]. حسام مظاهری، محسن، «ردای شبه مدرن بر قامت نهاد سنتی، تلاشهایی برای اصلاح نظام تبلیغ دینی در دوره پهلوی: از «مؤسسه وعظ و خطابه» تا «دارالتبلیغ اسلامی»، هادینامه، فروردین 1399، ش 1، ص 175 - 192.
[4]. همان، ص 182.
تعداد بازدید: 197