خاطرات

واکنش علمای نجف به حکم اعدام زندانیان سیاسی در ایران

پس از ترور منصور و دستگیری بعضی از دوستان به عراق رفتم. پس از رسیدن به عراق، مستقیم به کاظمین و بعد هم به نجف رفتم.

چگونگی ارسال پیام مراجع قم به نجف

صبح روز شانزده خرداد، من [حیدر میریونسی] از منزل خارج شدم. قصد داشتم به بستگانم سر بزنم و درباره وقایع روز گذشته [1342] ـ پانزده خرداد ـ از آنها سؤال کنم و احوالی بپرسم. چند جا رفتم؛ از جمله منزل «حاج آقا بهاءالدین محمدی عراقی»، پدر آقای محمدی عراقی ـ که اینک در سازمان تبلیغات هستند ـ پدر ایشان یکی از مرشدهای ما بود و ما نسبت به ایشان بسیار ارادت داشتیم.

روایت آیت‌الله خلخالی از تحصن علما در دانشگاه تهران

پس از ورود به دستور آقای مطهری، اینجانب تحصن را اعلام کردم. محل اقامت ما مسجد دانشگاه بود. یک دسته از پسران و دسته‌ای دیگر از دختران با ما به تحصن نشستند.
آموزش نظامی در عراق

پیشنهاد حاج آقا مصطفی خمینی

یک بار که در منزل حاج آقا مصطفی بودیم و درباره مبارزه و انقلاب گفتگو می‌کردیم، ایشان موضوع قیام مسلحانه را مطرح کرد و گفت شاید نیاز باشد که روزی در ایران قیام مسلحانه صورت بگیرد، پس باید آمادگی‌های نظامی را در افراد به وجود بیاوریم.

روضه فیضیه

من در سخنرانی‌‌هایم در سال 42 بعد از واقعه پانزده خرداد از یک سو مسائل نهضت حسینی را بیان می‌کردم و از طرف دیگر از سیاست و حکومت شاه به شدت انتقاد می‌کردم که باعث شد از سوی مأموران ساواک به شدت تحت تعقیب قرار بگیرم.

روایت یک معلم ورامینی از کشتار مردم ورامین در 15 خرداد 1342

هر ساله به مناسبت سوم شهدای کربلا و یادبود دفن شهدای کربلا بدست قوم بنی‌اسد، مراسم باشکوهی در صحن امامزاده جعفر(ع) پیشوای ورامین به نام مراسم قوم بنی‌اسد برگزار می‌شد، این مراسم هر سال تکرار و هنوز نیز ادامه دارد.

روایت حاج عبدالله رجبی، از قیام 15 خرداد مردم ورامین

شهید عزت‌الله رجبی پسر دوم خانواده ما بود. ما شش برادر و یک خواهر بودیم به نامهای 1ـ بنده عبدالله رجبی 2ـ شهید عزت‌الله رجبی 3ـ حاجیه خانم صغری رجبی 4ـ مشهدی ولی‌الله رجبی 5ـ مشهدی ذبیح‌الله رجبی 6ـ حاج نعمت‌الله رجبی 7ـ برادر کوچکمان مشهدی فتح‌الله رجبی.

تفاوت شعار دانشگاهیان با مردم عادی

به یاد دارم که تظاهرات پانزده خرداد را کسی اعلام نکرد. تعداد زیادی جمع شدند و مطالب اعلامیه‌ها دهان به دهان می‌گشت. من تظاهرات مخفیانه دانشجویی را دیده بودم و مبارزه جدی توده مردم را نیز به خوبی متوجه بودم. جمعیت زیادی در آن روز به میدان آمده بودند. میدان 15 خرداد فعلی و اطراف سرچشمه مملو از نیروهای مردمی بود. از هر خانه و کوچه‌ای در سرچشمه، پلاکارد بیرون می‌آمد. جمعیت از میدان مخبرالدوله به دو گروه تقسیم شدند: تعدادی به سمت شمال و قسمتی به طرف غرب حرکت کردند.

رفتار مأموران حکومت پهلوی با خانواده شهید دستغیب

روزی که خبر دستگیری حضرت آیت‌الله خمینی شایع شد، خلیل [شهید خلیل سربی] به منزل آمد و گفت: «مادر! آقای خمینی را دستگیر کردند و فردا آقای دستغیب را هم دستگیر می‌کنند!» بعد بدون آنکه ناهارش را بخورد گفت: «می‌خواهم به مسجد بروم.» من [عصمت‌الشریعه دستغیب] هم چادر را به سرم انداخته و به دنبال او از خانه بیرون رفتم. من و خلیل هر وقت به مسجد می‌رفتیم با هم بودیم. دست من در دست خلیل بود. وقتی به مسجد رسیدیم من به قسمت زنانه رفتم و او هم نزد حاج دایی‌اش (شهید آیت‌الله دستغیب) رفت.

نامه‌های مخفیانه

یک روز من [حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمحمود مرعشی نجفی] به ساوه رفته بودم و در منزل یکی از علما ظهر ناهار می‌خوردیم که پدرم تلفن زد. ایشان فرمودند: «امروز حضرت آیت‌الله خمینی را از ترکیه به عراق بردند، شما زود بیا قم که برنامه داریم». من بلافاصله حرکت کردم و به قم آمدم. ایشان فرمودند: «برو عراق». گفتم: «آقا چطوری؟!» گفتند: «از مرز مجاز که اجازه نمی‌دهند، از طریق غیرمجاز برو.». بنده همان لحظه به طرف خرمشهر حرکت کردم.
1
...

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.