مادرت را به سوگ مینشانم
سه چهار ماهی از تعهد دادنم به ساواک برای دستگیریم در آذرشهر میگذشت. اواخر شهریور 42 بود و واقعه 15 خرداد هم اتفاق افتاده بود که دوباره به ساواک احضار شدم. تیمسار مهرداد با دیدن من از کوره در رفت و شروع کرد به هپیر زوپور که: آناوی ملیر قویارام! من هیچ نگفتم تا اینکه بازجوییها شروع شد. خیلی اذیت شدم. بعد از دو روز از آنجا تحویلم دادند به پادگان رضاپاد مراغه که آنجا در سلول انفرادی در کنار بازداشتشدگان نظامی، زندانی شدم. پادگان رضاپاد برای خودش شهری بود و...